بانويي پرهيزگار و پارسا
سيده نفيسه
زهرا نسّاجي
اشاره
تاريخ پرفراز و نشيب تشيع هماره صحنه ظهور جلوه هاي با كرامت انسانهاي بزرگواري بوده است كه وجودشان چون چشمه اي جوشان، جويبارهاي فضل و كرم را در پهن دشت جوامع به جريان انداخته، از جمله چنين پارساياني، بانوي عظيم القدر، نواده امام مجتبي(ع)، سيده نفيسه مي باشد كه در طول عمر با بركتش موفق گرديد نمونه هايي عالي از خُلق و خوي انساني را در زندگي فردي و اجتماعي بروز دهد و در مدت حيات پربركت خويش منشأ اثرات و كرامات عديده اي گردد.
اين گل معطر، در گلستان محمدي روييد. همان كسي كه اجدادش بهترينهاي جهان هستي اند و خداوند هر گونه رجس و آلودگي را از ساحتشان دور گردانيده.
جدّ وي امام حسن مجتبي(ع) ميوه دل رسول خدا(ص) است. فرزندان امام مجتبي(ع) اعم از دختر و پسر پانزده نفر بودند كه نسل آن حضرت از دو پسرش، زيد و حسن باقي مانده است. (1) بنا به نقل برخي علماء، زيد، با وجود انتساب به خاندان عصمت و طهارت و اينكه فرزند بزرگ امام حسن(ع) به شمار مي رفت و صاحب كمالات و مقاماتي گرديد، در طول عمرش هيچگاه ادعاي امامت نكرد. علماي انساب گفته اند: زيد بن حسن با كنيزي كه «زجاجه» نام داشت، ازدواج كرد و صاحب فرزندي به نام حسن گرديد و جز او فرزند ذكور ديگري نداشت و اعقاب وي منحصر به اين پسر است.
پدري نيك سيرت
حسن در بيت پدر (زيد) با تربيتهاي اسلامي در پرتو پرورشهاي پدري جليل القدر و مادري با ايمان به دوران رشد و شكوفايي رسيد. اين شخص همان حسن انور است؛ سيد والا مقامي كه در رؤيايي ملكوتي رسول اكرم(ص) رضايت خود را از وي اعلام كرد و مهر تأييد بر شخصيتش زد. حسن انور همچون اجداد طاهرينش قرآن كريم را بسيار تلاوت مي كرد و به كثرت عبادت، شب زنده داري و روزه داري معروف بود. او به دليل مقامات علمي و معنوي، به لقبهايي چون: شيخ الشيوخ، شيخ بني هاشم، انور، عالم، فاضل، علوي و ... مفتخر گرديد. شهرت حسن بن زيد در سخاوت، جود و كرم در حدي بود كه مردمان زيادي از بلاد دور و نزديك به حضورش مي رسيدند و مورد اكرام وي واقع مي شدند. (2)
وي روزگار را با پرهيزگاري و پارسايي گذراند و در سفر حج، جهان فاني را وداع گفت. در آن هنگام كه سال 168 هجري بود، هشتاد سال از سنش مي گذشت، پيكر پاكش را به مكه برده، در آنجا به خاك سپردند. (3) احفاد وي در كشورهاي اسلامي بسيارند و سادات «گلستانه» كه در اصفهان مشهورند، از نسل وي مي باشند. (4)
گوهري در صدف
ماه ربيع الاولِ سال 145 هجري كه مردم براي گراميداشت سالروز ولادت خورشيد تابناك محمدي(ص) در افق مكه، مهيا مي گشتند و به يُمن درخشش نور احمدي نداي ملكوتي (جاء الحق و زهق الباطل) را با جان خويش لمس مي كردند، در خانه حسن بن زيد خبرهايي رخ مي داد كه خالي از شادماني نبود. آري، يازدهم چنين سال و ماهي از اتفاقي شيرين و احساسي دلنشين حكايت داشت و آن تولد دختري بود كه دل و قلب سيد حسن و همسرش را شاد و ديده شان را از اشك شوق لبريز نمود. از اينرو زنان بني هاشم با شادي براي عرض تبريك و تهنيت به حضور حسن انور مي شتافتند.
حسن انور از تولد نوزاد دختر بسيار شادمان شد؛ زيرا اين بيان رسول اكرم(ص) را به ياد آورد كه: «خَيْرُ أَوْلَادِكُمُ الْبَنَاتُ»(5) در هفتمين روز ولادتش طي مراسمي نام «نفيسه» را براي او تعيين كردند، تا همچون گوهري نفيس در صدف عفاف به درجات اعلاي رشد و بالندگي رسد و ياد و نامش در طول اعصار و قرون در اذهان زنده بماند و از اين طريق خاطر پدر و جدش نيز تجديد گردد.
نفيسه بر اساس سازندگيهاي اخلاقي و پرورشهاي صحيح والدين خويش مزه ايمان را از همان كودكي با ذائقه روح و روانش چشيد و با پروردگار جهان به رابطه اي معنادار و هدفمند رسيد. وي دوران كودكي و نوجواني را در مكه مكرمه و مدينه منوره گذراند. برخي گفته اند: تنها دوران صباوت را در جوار خانه خدا سپري ساخت و نشو و نماي او غالباً در مدينه بود. (6) حسن بن زيد سعي مي نمود آنچه را كه پدرش در خصوص او رفتار مي كرد در مورد فرزندانش انجام دهد؛ از جمله آنكه پدرش او را به زيارت مرقد مطهر رسول اكرم(ص) مي آورد؛ همان گونه كه قبلاً اشاره گرديد، وقتي حسن بن زيد نيز نفيسه را براي زيارت به مضجع شريف رسول خدا(ص) آورد، عرض كرد: «يا رسول الله! من از دخترم نفيسه خشنودم.» و چندين بار اين جمله را تكرار كرد، تا آنكه پيامبر اكرم(ص) را در عالم رؤيا مشاهده كرد كه خطاب به وي فرمود: «اي حسن! چون تو از دخترت رضايت داري، من از وي خشنودم و خداوند سبحان به سبب خشنودي من، از او (نفيسه) راضي است.» (7)
پيوندي پاک
هنگامي که نفيسه پانزده بهار از عمر خود را پشت سر نهاد و صاحب کمالات جسمي و روحي گرديد، در بين علويان و بني هاشم و عده اي از شيعيان به عنوان دختري متدين، عفيف و پاک نهاد اشتهار يافت. علاوه بر صفات ياد شده، از آن حيث که پدرش امير مدينه و فردي صاحب نفوذ بود، گروهي از اشراف در آرزوي ازدواج با وي لحظه شماري مي کردند؛ البته سادات حسني نيز مي کوشيدند اين افتخار را نصيب خويش کنند. در اين ميان پدر نفيسه مايل نبود دخترش را که در سنين کودکي و نوجواني در فضيلت و تقوا و دينداري پله هاي موفقيت را پيموده و به درجات عالي انساني رسيده، به هر خواستگاري تزويج نمايد. در چنين هنگامي «اسحاق مؤتمن» فرزند برومند حضرت امام جعفر صادق(ع) از حسن انور خواست اجازه ازدواج با دخترش را به او بدهد. فرزند زيد در مقابل اين تقاضا سکوت کرد و چيزي نگفت. اسحاق از اين برخورد ناراحت شد و بر سر قبر رسول اکرم(ص) رفت و چنين عرضه داشت: «اي رحمت عالميان! من دختر حسن را به خاطر عفت و پاکدامني و شرافتش درخواست نمودم؛ امّا پدرش درخواست مرا بي جواب گذاشت. من نفيسه را از اين جهت خواستارم که اهل عبادت و ديانت است.» پس از اين سخنان، از حرم مطهر خاتم رسولان(ص) بيرون آمد. روز به پايان رسيد و شب همه جا را فرا گرفت. حسن بن زيد در بستر خويش آرميده بود که رسول خدا(ص) را در رؤيايي راستين مشاهده کرد که خطاب به وي فرمود: «اي حسن! نفيسه را به ازدواج اسحاق درآور.» پس از آن، فرزند زيد با اين پيوند موافقت کرد و در ماه رجب سال 161 هجري عقد آن دو عزيز انجام شد. بدين گونه دو انسان نيکو سرشت همديگر را يافتند. استاد «توفيق ابوعلم» مي گويد: با اين پيوند نور امام حسن(ع) و امام حسين(ع) به هم رسيدند؛ زيرا جد اسحاق امام سوم(ع) بود. (8)
تذکره نويسان اسحاق را انساني پرهيزگار، فاضل، اهل اجتهاد و مورد وثوق در حديث معرفي نموده اند. کني? او ابومحمد مي باشد و به دليل شهرت در امانت داري وي را مؤتمن گفته اند.
سير و سلوک
سيده نفيسه با تأسي به اجداد طاهرينش به عنوان زني وارسته و رهيده از قيودات مادي الگويي مجسم از صفات شايسته گرديد و با کرامات عديده پيروان طريق حق را رهنمون شد. وي علم آموخت? مکتب حياتبخش اسلام و پرورش يافت? شريعت نبوي(ص) بود که بيش تر اوقاتش را به ذکر خدا و عبادت او صرف مي نمود و اين امر سبب گرديد که تا ابديت نامش بر تارک تاريخ بدرخشد و اسو? حقيقت جويان باشد.
سيده نفيسه از جمله بانواني است که در تاريخ اسلام به قرائت و ختم قرآن مشهور مي باشد. وي که در حديث و تفسير مهارت داشته، اين کتاب آسماني را با بصيرت تلاوت کرده و آيات آن بر روح و جانش تأثير گذاشت. او به کرّات قرآن را ختم نمود و مسلماً از شخصي که کلام آسماني را از بر دارد تعداد زياد ختم قرآن باعث تعجّب نيست.
علامه آيت الله سيد حسين حسيني تهراني مي گويد: «زماني که براي تحصيلات به نجف اشرف مشرف شده بودم، شنيدم آيت الله «ميرزا مهدي شيرازي» که ساکن کربلا بود و قرآن را حفظ بود، در برخي از روزهاي ماه مبارک رمضان وقتي به حرم مشرف مي شده، از صبح تا عصر يک ختم قرآن مي نمود. با اين حساب از شخصي چون نفيسه که دل در گرو حق داشته و از غير حق گسسته بود اين امر بعيد نيست.» (9)
نفيسه در پرتو رهنمودهاي قرآني و در اعماق ضمير خود، گرايشي خالصانه به سوي حقيقتي مقدس پيدا کرده بود که حرکت و تقدسش او را بسوي کمال آسماني رهنمون مي نمود. از هر چه غير خدا بود اعراض داشت و دلش در گرو ياد خدا بود. روزها را به روزه داري و شبها را به نماز و عبادت مي گذراند. سي مرتبه اقام? حج نمود و اکثراً پياده راه مي پيمود. آنگاه به پرده کعبه مي آويخت و مي گريست و عرض مي کرد: «اي خداي من! اي آقايم و اي مولايم! با رضا و خشنوديت از من، مرا شادمان و متمتّع گردان؛ چون وسيله اي ندارم که بدان متوسل شوم تا غضب تو را از من دور کند.» (10)
«زينب» دختر «يحيي متوّج» برادرزاد? نفيسه مي گويد: «من چهل سال در خدمت عمه ام بودم، نديدم وي شبها بخوابد و يا روزها غذا بخورد. به او گفتم: آيا به نفس خود ترحم نمي کني؟ در پاسخ گفت: چگونه چنين کنم؛ در حالي که مقابلم گذرگاههاي سخت و خطرناکي است که مردم نمي توانند از آن عبور کنند مگر آنکه جزء رستگاران باشند. در حالي که کتاب آسماني قرآن را تلاوت مي کرد زار زار مي گريست.» (11)
«احمد ابوکف مصري» بيان مي دارد: «نفيسه نغمه اي از نغمات اهل بيت(ع) بود که در خلال زندگي خود با تهجد، تعبد و خصالي شريف؛ چون ورع و تقوا به درجه اي از دانش و معارف به همراه فصاحت لسان رسيد که دانشمندان، عارفان و فقيهان به محضرش مي شتافتند تا از چشم? دانش و انديشه اش بهره بگيرند. گويي او علم و تقوا را با هم جمع کرده بود.» (12)
هجرت به سوي فلسطين
دوراني که سيده نفيسه در مدينه اقامت داشت، از بارق? ملکوتي بارگاه مطهر حضرت رسول اکرم(ص) و از جذب? روحاني آن وجود مقدس بهره مي برد. به علاوه، کانون امامت امام هفتم - که برادر همسرش بود - در اين مکان نور افشاني مي کرد و او را در مسير رشد و تعالي و قرب به درگاه الهي ياري مي نمود. با اين حال، آن بانو از ظلمي که در حق راهنمايان به حق امت صورت مي گرفت، متألم و محزون بود. غصب خلافت امام معصوم موسي بن جعفر(ع) با تمام شايستگيها و لياقتهايي که داشت، توسط گروهي مکّار و قدرت طلب روحش را جريحه دار مي کرد و به سختي روزگار مي گذراند. جو خفقان حاکم، همراه با پايمال نمودن حقوق علويان هر روز گسترش مي يافت و هر لحظه يکي از سادات و يا بني هاشم دستگير و روانه زندان مي شد و احياناً بر اثر شکنجه به شهادت مي رسيد که از جمل? آنان «اسحاق بن حسن بن زيد» برادر سيده نفيسه بود که در حبس هارون رحلت يافت. وقوع حوادث خونين و اندوهبار، نفيسه را بر آن داشت تا حجاز را با تمام فضايلي که داشت ترک گويد و هجرت اختيار کند. وي که روحش از عشق نبوي و شور علوي در تب و تاب بود، از سکون و توقف بريد و پياده ابتدا بسوي سرزمين مکه عزيمت نمود. در اين سفر که به قصد زيارت خان? خدا انجام شد، اسحاق مؤتمن - همسرش - او را همراهي مي کرد و پس از زيارت کعبه به جانب سرزمين فلسطين، جايگاه پرورش رسولان الهي و سفيران نور و هدايت کوچيد و با پشت سر گذاشتن صحراي خشک عربستان و تحمل مشقات فراوان به بيت المقدس رسيد. حضور در مسجد به صفاي روحاني و باطني اش جلايي ديگر داد و عبادت که گمشده آن بانوي زاهد و عابد بود، بيش از پيش بر دلش نشست و در ادام? راز و نياز به درگاه خالق بي نياز، راهي بارگاه ملکوتي و نوراني حضرت ابراهيم گرديد؛ زيرا زيارت اين پيامبر بزرگ خدا آرزوي ديرين? آن بانو محسوب مي شد و اکنون که به چنين موقعيتي دست يافته بود، مي کوشيد با تمام وجود درخواستهايش را بيان کند و براي ادام? زندگيش از اين فرستاد? الهي و آيينه اخلاق و قدرت ايمان و يقين و مطيع محض پروردگار مدد بگيرد. (13)
سيده نفيسه چند صباحي در فلسطين اقامت گزيد. او مايل نبود به مدينه بازگردد؛ زيرا از آزار و شکنج? غاصبان ستمگر آزرده خاطر بود و از شهادت شيعيان و حصر امام معصوم(ع) دل غمين، از شوهرش خواست به سوي مصر بروند. آنجا که برخي از افراد علوي زندگي مي کردند و مردمش به ولايت ائمه(ع) علاقمند بودند.
ورود به سرزمين مصر
سرانجام دختر حسن بن زيد در روز بيست و پنجم رمضان المبارک سال 193 هجري وارد مصر گرديد. همان دياري که به نام «مصر بن مصرايم بن حام بن نوح» معروف شده است. (14) از آنجا که هاجر، همسر ابراهيم و همچنين ماريه قبطيه، يکي از زنان رسول خدا(ص) اهل مصر بودند، بنابر فرمايش پيامبر اکرم(ص) اين سرزمين با مسلمين پيوند خويشاوندي داشت و بدين سبب اصرار پيامبر(ص) بر خوش سلوکي با آنان بود. نفيسه به شهري قدم نهاد که بنا به فرمود? قرآن از زبان يوسف(ع) به برادرانش: «ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شاءَ اللهُ آمِنين»؛(15) «اگر خدا بخواهد در حال امنيت به مصر داخل شويد.» چون اهل مصر از ورود اين بانوي علوي باخبر شدند، به دليل اعتقادي که به خاندان عصمت و طهارت(ع) داشتند، از کوچک و بزرگ، زن و مرد، پير و جوان به استقبالش آمدند و مقدمش را گرامي داشتند و به جهت سکونت به منزل والي مصر با وي ملازم گرديدند. در مدت کوتاهي که سيده نفيسه در اين سرا اقامت گزيد، به ديدار برخي از بانوان منسوب به اهل بيت(ع) که با آنان قرابت داشت رفت و جوياي احوالشان شد. علاوه بر آن، زيارت مراقد علويان و سادات در «مزاره» مصر را جزء برنامه اش قرار داد و در جوار قبر آن صالحان به ذکر و دعا و تلاوت قرآن مبادرت ورزيد. پيمودن مسير تقوا و اطاعت خالصان? آن بانو سبب ظهور کرامتهايي از جانب وي گرديد و اشتهاري خاص به دنبال داشت. مردم از نقاط مختلف مصر و ديگر شهرها به حضورش مي رسيدند و در درگاه عفت پناهش مشتاقانه خوشه چيني مي کردند. از ديگر محلهايي که مأمن و مأواي اين بانو گرديد، منزل «اُم هاني» زن سيد? مصري بود که از هيچ کوششي در حق او فروگذاري نکرد. (16)
لازم به ذکر است که ازدحام جمعيت ملاقات کننده و شور و هيجان حاصل از آن سبب شد بانو نفيسه براي آسايش صاحبخانه و امنيت اهالي چندين بار محل اقامتش را تغيير دهد و اين بار به خانه «ابو جعفر خالد بن هارون سلمي» انتقال يافت. و اين همان خانه است که «سري بن حکم» امير مصر در زمان خلافت مأمون به نفيسه اهدا نمود. (17) اعمال، رفتار و خصوصاً کرامات سيده نفيسه سيل مشتاقان را بيش از پيش به سوي منزلش روانه مي کرد و اين امر از اوقات ويژه براي پرداختن به ذکر و عبادت وي مي کاست. بنابراين تصميم گرفت به حجاز و مدينه بازگردد و در کنار قبر رسول خدا(ص) با فراغت به برنامه هاي عبادي خويش بپردازد.
وقتي مردم از تصميم ايشان مطلع شدند، از وي خواستند نظرش را تغيير داده، از رفتن منصرف شود؛ ولي پيشنهادشان مؤثر واقع نگرديد و خبر به حاکم شهر رسيد. وي شخصاً خدمت آن بانو رسيد و قول داد با اتخاذ تدابيري از جمله: تهيه منزلي وسيع و تعيين دو روز در هفته جهت ملاقاتهاي حضوري، نظر آن بانو را تأمين و سکونتش را در آن شهر تضمين نمايد. با اين وصف سيده نفيسه موافقت کرد که در مصر بماند و مردم از حضور وي تبرک جويند. (18)
اين بانو ضمن برنامه هاي عبادي خويش، صاحب صفات و خصلتهاي ويژه اي بود که مرور بعضي از آنها ما را با ابعاد ديگر زندگيش آشنا مي کند:
ايثار و بخشندگي
آن بانو ساده اي داشت و به جاه و جلال مادي و دنيايي اعتنا نمي کرد. از زينتهاي زودگذر و سطحي دست کشيد و به سوي دينداري و تقوا قدم نهاد و خداوند نيز او را از لذتهاي معنوي بهره مند ساخت. چون نفيسه خاتون از زندگي خوبي برخوردار بود، مورد عنايت و علاق? مردم واقع شده بود.
روزي شخصي صدهزار درهم فرستاد و گفت: «من براي رضاي خدا اين مبلغ را خدمت شما فرستاده ام و نظر ديگري ندارم.» سيده نفيسه تمام صدهزار درهم را در کيسه هاي متعددي ريخت و آنها را بين فقرا و يتيمان تقسيم کرد و حتي يک درهم از آن پولها را نيز براي خود ذخيره نکرد. زني که در حضورش بود گفت: بهتر بود چند درهمي را براي ما نگهداري مي کردي تا از آن افطاري تهيه کنيم. بانو فرمود: من با دست خود مقداري پشم رشته ام، آنها را به بازار ببريد و بفروشيد و از بهايش افطار تهيه کنيد و آنها نيز چنين کرده، مايحتاج خود را تهيه کردند و با آن افطار نمودند.
وي همچون ديگر اولياي خدا از اينکه به نيازمندان کمک کند بيش از آن لذت مي برد که خود بخورد و بپوشد و استراحت کند. با مستمندان همدردي مي کرد و اگر نيازمندي به در خانه اش مي آمد، نا اميد بر نمي گشت. همين فروتني و خضوعش در برابر خداوند و دستگيري از درماندگان و توجه به فضايل، او را در دو جهان متمايز کرده است. سيده نفيسه با سع? صدر براي گرفتاري دردمندان دعا مي کرد و از ديگر سو، با تلاش مشکلاتشان را حل مي نمود. شيخ عباس قمي(ره) در وصفش مي گويد: «روزها روزه مي گرفت و شبها به عبادت قيام مي نمود. صاحب مال بود و به زمين گيران و مريضان و عموم مردم احسان مي کرد.»
پرهيزگاري و اطاعت از پروردگار سبب گرديد سيده نفيسه به ارتقاي روحي و تکامل معنوي دست يابد و ادراک برخي حقايق برايش ميسّر گردد. وي که در هيچ مکتب و مجلسي به تحصيل و کسب علوم اقدام نکرده بود، به دليل تزکيه و تهذيب نفس از علم لدنّي بهره مند شد و مستحق افاضه و مشيّت بالغه الهي گرديد.
پرهيزگاري و اطاعت از پروردگار سبب گرديد سيده نفيسه به ارتقاي روحي و تکامل معنوي دست يابد و ادراک برخي حقايق برايش ميسّر گردد. وي که در هيچ مکتب و مجلسي به تحصيل و کسب علوم اقدام نکرده بود، به دليل تزکيه و تهذيب نفس از علم لدنّي بهره مند شد و مستحق افاضه و مشيّت بالغه الهي گرديد. اين معرفت در جبران نارسايي و کمبود علوم اکتسابي و ايجاد جهش در عالم علم و حقيقت برايش نقشي مؤثر آفريد؛ تا جايي که مورخان و شرح حال نويسان او را به دانش، فصاحت بيان و طلاقت لسان ستوده اند و در زمر? عالمان و فقيهان برشمرده اند و به واسطه علم و تقوايش مشتاقان معارف و مشاهير معاصرش به حضور وي شتافته و از مشعل منيرش بهره مند مي گشتند. (19) يکي از کساني که موفق گرديد از چشم? معارف سيده نفيسه جرعه نوشي کند «محمد بن ادريس شافعي» است. نسبت اين فقيه به «مطلب بن عبد مناف» منتهي مي شود و به جدّش «شافع بن سائب» منسوب است که رسول خدا(ص) را ملاقات کرده بود و عصر آن حضرت را درک نموده بود. (20)
شافعي که بعدها فرق? شافعي را بنيان نهاد، همواره از سيده نفيسه استفاده هاي علمي و معنوي مي برد، و هنگامي که براي تدريس به مسجد «فساط» - شهري در مصر - مي رفت، بر سر راهش در منزل اين بانو توقف مي کرد و از او اخذ حديث مي نمود. وي در ماه رمضان نماز تراويه را در مسجد سيده نفيسه، مي خواند و هرگاه کسالتي روي مي داد، يکي از اصحابش مانند «ربيع جيزي» و يا «ربيع مرادي» را نزد اين بانو مي فرستاد و طلب شفا مي کرد و هنوز قاصد برنگشته، او شفا مي يافت و سلامتي خويش را به مدد تأثير نفس قدسي نفيسه بدست مي آورد. (21) تنها شافعي نبود که از معارف و علوم سيده نفيسه بهره مي گرفت؛ بلکه کثيري از اهل علم و حتي عده اي که در دستگاه حکومتي مناصبي بالا داشتند، نزد وي رفته، از او حديث مي شنيدند. يا آنکه رواياتي را نزدش قرائت مي کردند و وي به حک و اصلاح آنها مبادرت مي ورزيد. و گاه طرف مشورت برخي دانشوران، قضات و حکيمان در خصوص امور ديني و مسائل شريعت بود و اشکالات را برطرف مي نمود. در کتب رجال اسامي کثيري از مشاهير و صالحين که در محل اقامت اين بانو براي دريافت معارف تردد مي کردند درج شده که از جمل? آنها «ذوالنون مصري» مي باشد. (22)
فرد ديگري که از فضايل و تعاليم سيده نفيسه بهره مند شد «بُشر حافي» بوده است. وي از پارسايان بلند آواز? قرن دوم و سوم هجري مي باشد که همواره به زيارت نفيسه خاتون مي رفت و گفته اند: در برخي اوقات در خانه اين بانو معتکف مي گرديد تا از کمالاتش استفاده نمايد. (23) زماني که بُشر بيمار گرديد و در بستر رنجوري افتاد، سيده نفيسه به عيادتش رفت و برايش دعا کرد و از پيشگاه خدا برايش شفا طلبيد. (24)
صلابت و شجاعت
سيده نفيسه به خاطر ايمان قوي و با فراگيري آموزه هاي ديني و تبعيت از خاندان عصمت و طهارت و جدّيت در مسير خداپسندانه، زني شجاع بود که از کسي جز خدا پروا نداشت. وي تعليم آموخت? مکتب جده اش فاطمه زهرا(س) و دختر او حضرت زينب(س) بود که در مقابل ظلم جائران بياناتي فصيح و رسا سر دادند و به افشاي چهر? پليد آنان پرداختند. اگر براي سيده نفيسه موقعيتي مسئوليت آور که احساس کند بايد قيام کند و به سکوت و عبادت اکتفا نکند پيش مي آمد، وظيف? الهي خويش را انجام مي داد؛ از جمله اينکه وقتي مردم مصر از ظلم يکي از حکام وقت به ستوه آمده بودند و به نفيسه خاتون شکايت بردند، بسيار ناراحت شد. نامه اي اعتراض آميز به حاکم نوشت و بر گذرگاه وي ايستاد، وقتي امير آمد، نفيسه را شناخت و براي رعايت حشمت معنوي و جلال ملکوتيش از مرکب به زير آمد و نهايت احترام را اعمال نمود و نامه را گرفت و مطالعه کرد. وقتي مشاهده نمود رفتارش مورد نکوهش آن بانوي پرهيزگار واقع شده، از انجام جور و جفا منصرف گرديد و تصميم گرفت به راه عدالت رود و از تعدي به افراد جامعه اجتناب کند و مستمندان و محرومان را حمايت نموده و موجبات آرامش روحي و رواني مردم را پديد آورد. (25)
از ديد بزرگان
نفيسه شاخه اي از درخت پربار و ثمين نبوت و امامت بود. او که به انس با قرآن و عالم غيب دست يافته بود، از تعلقات دنيوي رهيده بود و به همين سبب محبوب قلبها شده و مقامات روحانيش بي شمار گرديده بود. «عبدالحي بن عماد حنبلي» مي نويسد: «ابن اهدل مي گويد: سيده نفيسه از زنان پارسا، زاهد و عابد بود و سلسل? او و القابش به خاندان نبوت و نيز اخذ حديث کردن از او مقام و موقعيت بالايش را در آن عصر به اثبات مي رساند و آشکارا مؤيد آن است که تا چه اندازه مورد توجه عموم مسلمين و حتي خواص بوده است.» (26)
«سخاوي» در اثر معروفش يادآور شده است: «وقتي اين بانو وارد کشور مصر گرديد، به دليل فضايل و مکارمي که در او سراغ داشتند، مسلمانان گروه گروه به ديدنش مي رفتند و از وجودش براي درمان ناراحتيها و آلام و موفقيت در زندگي تبرک مي جستند.» (27)
«تقي الدين احمد بن علي المقريزي» مي گويد: «نفيسه در پرهيزگاري و اعراض از دنيا و اهلش در مقامي قرار گرفت که اين ويژگي به همراه عبادت و بندگي او نسبت به ساحت پروردگار موجب شهرت در بين مردم گرديد. او روزها را به روزه داري و شبها را به تهجد و نماز و نيايش مشغول بود، و در اين حالت بسيار مي گريست و گوهر اشک از چشمانش بر گونه هايش جاري مي گرديد. گرچه در اين راه از نظر بدني متحمل مشقت شد؛ ولي ترجيح داد آن زحمت را تحمل کند تا رحمت الهي را به خود نزديک نمايد و تذکرات نزديکانش در خصوص ادام? اين وضع برايش تأثيري نداشت.» (28)
«يافعي عيني» سيده نفيسه را بانويي صاحب مناقب معرفي مي کند و مي افزايد: «در عصر خود شايسته و بزرگوار بود. مرقدش زيارتگاه و دعا در جوار قبرش مستجاب است.» (29)
«ابن عنبه» مي نويسد: «سيده نفيسه براي مصريان، شأن والا و منزلتي عظيم دارد؛ به نامش قسم مي خورند و برايش نذر مي کنند.» (30)
«صالح الورداني» نوشته است: «سيده نفيسه در زمر? نيکوکاران، خيرخواهان، متدينان و از راويان حديث است ... سي بار حج به جاي آورد و از خوف خداوند مي گريست. قرآن را از حفظ داشت و با علم تفسير آشنا بود.» (31)
در بين تذکره نويسان معاصر بيش از همه استاد «توفيق ابوعلم مصري» به وصف القاب وي پرداخته و در کتاب «السيده نفيسه» صفات: نقي، عفيف، زاهد، ساجد و راکع، محدثه و ... را برايش برشمرده است. وي مي نويسد: «از اين جهت نفيسه را «نفيسة العلم» گفته اند که در استنباط انواع دانشهاي عصر خود و نيز کشف غموضي از معارف و رسيدگي به مشکلات علمي افراد، توانا بوده و با نور علم و بصيرتي که خداوند به خاطر تقوا و زهدش به وي عطا کرده بود، معضلات مردم را حل مي کرد و مردم تشن? معارف، از شهرها و روستاهاي گوناگون به سويش کوچ مي کردند و حکمت و علوم قرآني و دانش اهل بيت(ع) را از او فرا مي گرفتند. و از آن جهت «نفيسة الطاهره» ناميده اند که اهل پاکي و طهارت نفس و صفاي باطن بود و به شدت تعبد داشت و مطيع امر الهي بود.»
روزهاي پاياني
روزگار سيده نفيسه به بندگي خداوند، دستگيري از درماندگان، انس با قرآن و نشر فرهنگ اهل بيت(ع) و کسب کمالات صرف مي شد. او در انجام وظايف و تکاليف فردي و اجتماعي بس کوشا بود؛ به همين سبب مسأله مرگ و آخرت در ديده اش واقعي تر و مجسم تر مي نمود. براي تداوم اين انس معنوي در خانه اش قبري حفر کرده بود و در آن نماز مي خواند. بعضي گفته اند: يکصد و نود بار قرآن را در آن قبر ختم نمود، و بنابر اقوالي دو هزار و يا يک هزار و نهصد بار اين عمل نيک را به انجام رساند. (32)
شيخ عباس قمي(ره) مي گويد: «سيده نفيسه موفق شد در آن قبر هزار مرتبه تا پايان عمر قرآن را ختم نمايد.» اين روش سير و سلوک آن بانوي عظيم القدر بود تا اينکه صفحات پاياني عمرش با رنجوري قرين شد. عدم بهره مندي از لذّات مادي و استفاد? اندک از غذا، به وسعت روحيش افزود؛ لکن او را در بستر بيماري قرار داد و اين زمان ماه رجب سال 208 هجري بود. دختر برادر سيده نفيسه مي گويد: «براي عمه ام تا دهه دوم ماه رمضان بهبودي حاصل نشد. وقتي به حال احتضار درآمد، قرآن را گشود تا آياتي را تلاوت کند، به آي? «...كَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَة ...» (33) که رسيد، روحش به جنان پرواز کرد و بنابر نقلي ديگر: با قرائت آي? «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِيُّهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ»(34) روح از بدنش مفارقت نمود و به بارگاه قدسيان شتافت.
دفن در مصر
«اسحاق مؤتمن» همسر سيده نفيسه، در روزهاي پاياني عمر وي در مدينه بوده است. و بازگشت وي با رحلت آن بانو مصادف مي شود و تصميم مي گيرد جسد وي را به مدينة النبي انتقال داده تا در جوار مرقد مقدس اجدادش به خاک سپرده شود. مردم مصر که در غم از دست دادن اين زن پاک، محزون و نالان بودند، با شنيدن اين سخن تأثري مضاعف پيدا مي کنند؛ زيرا دلشان مي خواهد اکنون که از نعمت حيات دنيايي سيده نفيسه محروم شده اند، بتوانند حداقل به مزارش رفته و حاجات خويش را از او بخواهند؛ اما اصرار آنها بر تصميم اسحاق بي تأثير است و او همچنان بر بردن جسد همسرش به مدينه اصرار مي ورزد؛ حتي با تقاضاي والي مصر که برخاسته از درخواستهاي مردم براي نگهداري پيکر پاک سيده نفيسه است، مخالفت مي نمايد. تا اينکه در رؤيايي صادقه رسول خدا(ص) را در خواب مي بيند که به وي مي فرمايد: «يا اسحق لا تعارض اهل مصر في نفيسه فانّ الرحم? تنزل عليهم ببرکاتها؛(35) اي اسحاق! با اهل مصر بر سر نفيسه معارضه مکن، همانا به برکت او بر آنان رحمت نازل مي شود.»
مردم بعد از رحلت آن بانو بلافاصله بر مزارش قبه و بارگاه ساختند و يادش را بزرگ شمردند، تا جايي که تعداد کثيري از زنان اميران و حاکمان اين سرزمين و حتي دختران وابسته به دستگاه حکومتي مصر يا خود به نفيسه معروف بودند و يا فرزندان دختر خود را به اين نام مي خواندند. (36) و با اين علاقه هم اکنون در مصر دختران را به اسامي فاطمه، زينب، سکينه و نفيسه نام گذاري مي کنند. روض? منور اين عابد? پرهيزگار در «قاهره» همواره مورد توجه و احترام مشاهير و علما بوده و مردمان صالح به زيارت مشهدش مي شتابند. مريدان و مخلصان از هر سو به اين مکان مي آيند و مشکلات خود را با وي مطرح کرده و استمداد مي طلبند. موارد بسياري از کرامات و توجهات سيده نفيسه به مردم ديده شده است. (37)
مردم مصر که به جايگاه رفيع و منزلت منيع اين بانو نزد خداوند اعتقاد خاصي دارند و نتايج توسلات و برآورده شدن حاجاتشان را مکرر ديده اند، همواره بر سر مزار شريفش گرد آمده، ضمن زيارت به دعا و نيايش مي پردازند. «عبدالغني نابلسي» از سياحان مسلمان که در سال 1105 هجري از قاهره ديدن کرده است، درباره مشهد نفيسه خاتون مي گويد: «زنان مصري از قرن هشتم هجري تاکنون روز چهارشنبه را به زيارت مزار وي اختصاص داده و روز پنجشنبه به زيارت مشهد رأس الحسين مي روند که اين موضوع از عصر فاطميان مرسوم شده است.» (38)
بازماندگان
مورخان و علماي نسب شناس، حاصل ازدواج اسحاق بن جعفر با سيده نفيسه را دو فرزند به نامهاي «قاسم» و «ام کلثوم» مي دانند. عده اي گفته اند: از اين دو، فرزندي به جا نمانده؛ ولي برخي شرح حال نگاران، طوايفي از دانشمندان سادات و مشاهير را از اين خاندان ذکر کرده اند. يکي از پسران اسحاق که از او به حسين ياد شده است، به «حرّان» مهاجرت مي کند و پس از ازدواج با دختر يکي از رجال ديار «حلب» توانگر شده و موفق مي گردد در زماني که مذهب حنفي در آنجا حکمفرما بوده، تشيع را به آنجا ببرد. (39)
«بني زهره» که خانداني از سادات شعي? دوازده امامي هستند و اکثرشان اهل علم و سياست و داراي تأليفات بوده اند، منسوب به اسحاق بن جعفر الصادق هستند.
(1) صلح امام حسن(ع)، شيخ رازي آل ياسين، ترجمه سيد علي خامنه اي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ اول، 1379، ص 28 - 29.
(2) آل بيت النبي في مصر، احمد ابوکف، قاهره (مصر) دارالمعارف، 1975 م، ص 12 و 142.
(3) وفيات الاعيان، ابن خلّکان، تصحيح احسان عباس، قم، منشورات الرضي، 1364 ش، ص423.
(4) رياحين الشريع?، ذبيح الله محلاتي، تهران، داراکتب الاسلامي، بي تا، ج5، ص96.
(5) بحار الانوار، مؤسسة الوفاء، بيروت، لبنان، 1404 ق، ج101، ص91.
(6) نور ملکوت قرآن، سيد محمد حسين حسيني تهراني، مشهد، انتشارات علامه طباطبايي، چاپ اول، 1417 ق، ج 4، ص 489.
(7) ناسخ التواريخ (دوران امام کاظم(ع))، مرحوم سپهر، تهران، اسلاميه، چاپ اول، 1352 ش، ج سوم، ص 132.
(8) آل بيت النبي في مصر، ص 101 - 102.
(9) نور ملکوت قرآن، ج 4، ص 478.
(10) السيده نفيسه،استاد توفيق ابوعلم، قاهره، دارالمعارف، بي تا، ص 12.
(11) نور الابصار في مناقب آل بيت النبي المختار، شيخ شبلنجي، مطبوع در حاشيه کتاب اصحاف الراغبين، به قلم علامه شيخ محمد صبان، قاهره، چاپ سنگي، بي تا، ص 255.
(12) آل بيت النبي في مصر، ص 106.
(13) السيده نفيسه، ص 17-19.
(14) اخبار الزمان، ابوالحسن علي بن حسين مسعودي، ترجمه کريم زماني، تهران، اطلاعات، چاپ اول، 1370 ش، ص 133.
(15) يوسف/99.
(16) آل بيت النبي في مصر، ص 102 - 103.
(17) ناسخ التواريخ (دوران امام کاظم(ع))، ص125.
(18) آل بيت النبي في مصر، ص 103.
(19) آل بيت النبي في مصر، ص 105 - 106.
(20) تتم? المنتهي، محدث قمي، تهران، مهتاب، چاپ اول، 1377 ش، ص 192.
(21) نور الابصار في مناقب آل بيت النبي المختار، ص 256.
(22) آل بيت النبي في مصر، ص 107.
(23) السيده نفيسه، ص 17.
(24) آل بيت النبي في مصر، ص107.
(25) همان، ص 108.
(26) شذرات الذهب في اخبار من ذهب، ابن عماد حنبلي، بيروت، دار الفکر، طبع اول، 1399 ق، ذيل حوادث 208 هـ، ج 1، ص 21.
(27) الدر المنشور في طبقات ربات الخدور، زينب بنت يوسف فواز عاملي، بيروت، دار المعرفه للمطبوعات و النشر، 1395 ق، ص 521 - 522.
(28) المواعظ والاعتبار بذکر الخطط و الآثار، تقي الدين احمد بن علي المقريزي، محمد زينهم، مديح? الشرقاوي، مکتب? مدبولي، قاهره، 1997 م، ص 638 - 639.
(29) مرآت الجنان، يافعي عيني، بيروت، موسسه اعلمي، طبع ثاني، 1390 ق، ص 13.
(30) عمد? الطالب في انساب آل ابيطالب، ابن عنبه، قم، انصاريان، طبع اول، 1417 ق، ص 90.
(31) شيعه در مصر، صادق الورداني، ترجمه قاسم مختاري، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، چاپ اول، 1376 ش، ص 126 - 127.
(32) ناسخ التواريخ، ج سوم، ص 126.
(33) انعام/12.
(34) همان/127.
(35) رياحين الشريعه، ج 5، ص 93 - 94.
(36) آل بيت النبي في مصر، ص 111.
(37) يکي از هزاران، سيد محمد ناظميان، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ اول، 1378 ش، ص 20.
(38) گوهر خاندان امامت، عزيزالله عطاردي، تهران، انتشارات عطارد، چاپ اول، 1373 ش، ص 62.
(39) اعيان الشيعه، ج 5، ص 45.
منبع : ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره 129