زندگاني امام خميني رحمه الله
شاخصههاي عرفان مثبت از نگاه امام خميني رحمه الله
سيدمحمود طاهري
اشاره
امام خمينيرحمهالله شخصيتي چند جانبه داشتند و از ويژگيهاي گوناگوني برخوردار بودند؛ به گونهاي كه تاريخ، شخصيتي به جامعيّت ايشان كمتر به خود ديده است. به تعبير مقام معظم رهبري:
«آن بزرگوار، قوّت ايمان را با عمل صالح، و اراده ي پولادين را با همت بلند، و شجاعت اخلاقي را با جزم و حكمت، و صراحت لهجه و بيان را با صدق و متانت، و صفاي معنوي و روحاني را با هوشمندي و كياست، و تقوا و ورع را با سرعت و قاطعيت، و ابهت و صلابت رهبري را با رقت و عطوفت، و خلاصه بسي خصال نفيس و كمياب را كه مجموعه ي آن در قرنها و قرنها به ندرت ممكن است در انسان بزرگي جمع شود، همه و همه را با هم داشت. او عبد صالح و بنده ي خاضع خداوند و نيايشگر گريان نيمهشبها و روح بزرگ زمان ما بود. او با عمري كه روزها و ساعتها و لحظههايش با مراقبه و محاسبه سپري ميشد، صدها آيه ي قرآن را كه در توصيف مخاطبين و متقين و صالحين است. مجسّم و عيني ساخت. او به انسانها كرامت، و به مؤمنان عزت، و به مسلمانان قوت و شوكت، و به دنياي مادي و بيروح معنويت، و به جهان اسلام حركت، و به مبارزان و مجاهدان في سبيل الله شهامت و شهادت داد. او به همه فهماند كه انسان كامل شدن و عليوار زيستن و تا نزديكي مرزهاي عصمت پيش رفتن، افسانه نيست.» (1)
يكي از ابعاد شخصيتي حضرت امامرحمهالله كه در حجاب چهره ي سياسي ايشان قرار گرفت، و در نتيجه چنانچه بايسته است بر نسل معاصر آشكار نشد، چهره ي عرفاني ايشان است. امامرحمهالله با آثار اغلب عارفان بزرگ آشنا بود و ديدگاههاي - عرفاني آنان را در بيشتر آثار خويش- از جمله «مصباح الهدايه»، «شرح دعاي سحر»، «سرّ الصلوة» و «آداب الصلوة» - بازتاب داده، در كنار اجتهادهاي عرفاني خويش و ديدگاههاي مستقل و درخور توجّهي كه خود در اين راه داشتهاند،از انديشههاي عرفاني آن بزرگان بهرههاي فراوان بردهاند. آنچه در اين باره قابل يادآوري است اينكه: جاذبههاي سرزمين عرفان، هرگز ايشان را از ديگر حقايق جهان هستي بازنداشت و سدّ راه فقاهت، شريعتمحوري و مردمگرايي ايشان نگشت.
از اين رهگذر، عرفان ايشان افزون بر اينكه «عرفان نما» نبوده، در جامعيّت و برخوردار بودن از حقايق ريشهدار وحياني، دورنمايي از عرفان اهل بيتعليهمالسلام بوده است. بيگمان چنين عرفان نابي از مؤلّفهها و شاخصههاي ويژهاي شكل ميگيرد كه در اين نوشتار به برخي از اين شاخصههاي مثبت اشاره خواهد شد.
1. خدا محوري
يكي از ويژگيهاي سلوك عرفاني حضرت امامرحمهالله، فراگيري عرفان براي خدا، و «خدامحوري» در زندگي ايشان است.
اساساً در عرفان راستين، محور سير و سلوك و كعبه ي دلها، تنها خداوند ميباشد و بس. به تعبير شيخ الرئيس ابو علي سينا: «العارفُ يُريد الْحَقَّ الاَوّلَ لا لِشَيءٍ غَيرِه، وَ لا يُؤْثِرُ شَيْئَاً عَلي عِرْفانِهِ، وَ تَعَبُّدُهُ لَهُ فَقَط لِاَنَّهُ مُسْتَحَقٌّ لِلْعِبادَةِ؛ عارف، حقّ نخستين را ميخواهد، نه براي چيزي غير از او. و هيچ چيز را بر شناخت وي برتري نمينهد و تنها او را ميپرستد؛ چون تنها او سزاوار عبادت است.» (2)
خدا محوري نشانههايي دارد که برخي از آنها عبارتند از:
الف. گريزان بودن از نام و شهرت
عارف خدامحور از نام و شهرت گريزان است و تنها سر در هواي دوست داردو دل در آرزوي نامآوري در ملكوت و آستان قدس ربوبي.
از نگاه حضرت امامرحمهالله: «كسي كه اخلاق حسنه ي خود و ملكات فاضله ي نفس را به چشم مردم بكشد و ارائه به مردم بدهد، قدمش قدم نفس است و خودبين و خودخواه و خودپرست است. اي عزيز! براي يك خيال باطل، و يك محبوبيت جزئي بندگان ضعيف، يك توجّه قلبي مردم، خود را مورد سخط و غضب الهي قرار مده، و آن محبّتهاي الهي و كرامتهاي غيرمتناهي را به يك محبوبيت پيش خلق كه مورد هيچ اثري نيست، مفروش. اي عزيز! نام نيك را از خداوند بخواه؛ از صاحب قلبها (خداوند) بخواه كه قلوب مردم با تو باشد. تو كار را براي خدا بكن، خداوند علاوه بر كرامتهاي اخروي و نعمتهاي آن عالَم در همين عالم هم به تو كرامتها ميكند؛ تو را محبوب مينمايد؛ موقعيت تو را در قلوب زياد ميكند؛ و تو را در دو دنيا سربلند ميفرمايد.» (3)
مرحوم آيت الله فاضل لنكراني درباره گريزان بودن حضرت امامرحمهالله از نام و شهرت، در ضمن خاطرهاي چنين ميفرمود: «امام كتابي دارند به نام «كشف الاسرار». اين كتاب، ردّ كتابي است كه يكي از شخصيّتهاي علمي نوشته بود، به نام «اسرار هزار ساله» كه در آن مسائل اعتقادي شيعه را به تمسخر گرفته و به روحانيت و امامت جسارت كرده بود. امام بزرگوار، درس و بحثِ خود را به يكباره تعطيل كردند و به نوشتن جواب اين كتاب پرداختند، و در مدّت دو ماه اين كار را به انجام رساندند، و نام كتابشان را «كشف الاسرار» گذاشتند، اَمّا براي پرهيز از خودنمايي، هرگز نام خود را در چاپ اول و دوم كتاب نياورد كه اين امر از اخلاص ايشان حكايت ميكند، و اينكه ايشان از نام و شهرت طلبي گريزان هستند.» (4)
الا يا اَيّها الساقي ز مي پُرساز جامم را
كه از جانم فرو ريزد، هواي ننگ و نامم را
از آن ميريز در جامم كه جانم را فنا سازد
برون سازد زهستي هسته نيرنگ و دامم را
از آن ميده كه جانم را زقيد خود رها سازد
بخود گيرد زمامم را، فرو ريزد مقامم را
ب. رها بودن از حبّ رياست بر ديگران
دستاوردهاي عرفاني در معرض لغزشگاه حب رياست بر ديگران است؛ گاهي برخي از عارف نماها، آشنايي با چند اصطلاح عرفاني را ابزاري براي فخرفروشي، و حكمراني و رياست بر مردم قرار ميدهند و بدينگونه به جاي اظهار عبوديت در برابر آفريدگار، آدميان را به بندگي و خاكساري در برابر خويش فرا ميخوانند و خود را ارباب و وليّ نعمت مردمان ميپندارند. نوشتههاي امام خمينيرحمهالله در اين باره اين چنين است، «در ميان اينان، يك دسته پيدا ميشوند كه براي رياست بر يك دسته ي بيچاره، اين اصطلاحات بيمغز را مايه ي كسب معيشت قرار دادهند و با الفاظ فريبنده و اقوال جالب، در صدد صيد قلوب صافيه ي بندگان خدا هستند، اينها شياطيني هستند اِنسي كه ضررشان از ابليس لعين كمتر نيست. اين بيچارگان نميدانند كه قلوب بندگان خدا منزلگاه حق است و كسي را حق تصرّف در آن نيست. اينها مريضاني هستند كه به صورت طبيب خود را درآوردهاند تا مردمان را به مرضهاي گوناگون مهلك گرفتار كنند. اينها سخناني بسيار فريبنده دارند كه خود را در عين حال كه به قذارات دنيويّه هزارگونه آلودگي دارند، در نظر مريدان تطهير كنند و از اهل الله بنمايانند.» (5)
2. شريعتمداري
در عرفان اصيل و مثبت، شريعت اسلامي، سيره و سخن پيامبر اكرمصلياللهعليهوآله و اولياي دين، محور و ميزان سنجش تمامي باورها و رفتارهاست و نشانه ي عرفان راستين آن است كه حتّي در خوشترين حالات و جذبههاي عرفاني، ريزترين حكم شريعت فروگذار نميشود. اساساً عارف حقيقي كسي است كه بيشترين اهتمام را نسبت به احكام شريعت روا ميدارد.
ابونصر سرّاج طوسي از عارفان بزرگ اسلام در اينباره چنين ميگويد: «فقها با مخالفان دين و گمراهان به صورتي مستدل و معقول سخن گفتهاند و برهانهاي روشن آوردهاند و به متن قرآن و نصّ حديث چنگ آختهاند و اوامر و نواهي و واجب و حرام و مستحب و مكروه را بيان كردهاند. مذهب عارفان نيز بايد چنين باشد كه حتي به انجام مكروهات نيز دست نيازند. آنان پس از انجام واجبات و مستحبات، و ترك محرمات و مكروهات، حتي بايد از كردارهاي بيفايده نيز اجتناب نمايند.» (6)
عرفان امام خمينيرحمهالله عرفاني برخاسته از آيات و روايات و هماهنگ با آموزههاي اسلام ناب است.
از نگاه حضرت امامرحمهالله، عرفان راستين و مثبت، آن است كه هرگز به وانهادن دستورهاي شرع و تكاليف ديني نيانجامد و جاذبههاي سير و سلوك عرفاني به كمفروغي نور شرع منجر نشود. ايشان در اين باره چنين ميفرمايند: «بدان كه هيچ راهي در معارف الهيه پيموده نميشود، مگر آنكه ابتدا كند انسان از ظاهر شريعت، و تا انسان مؤدب نشود به آداب شريعت حقّه، هيچ يك از اخلاق حسنه از براي او به حقيقت پيدا نشود، و نور معرفت الهي در قلب او جلوه نكند، و علم باطن و اسرار شريعت از براي او منكشف نشود، و از اين جهت دعوي بعضي باطل است كه به ترك ظاهر علم باطن پيدا شود؛ يا پس از پيداش آن، به آداب ظاهره احتياج نباشد. و اين از جهل گوينده است به مقامات عبادت و مدارج انسانيت. انسان شرعي عبارت از آن است كه موافق مطلوبات شرع رفتار كند، و ظاهرش ظاهر رسول اكرمصلياللهعليهوآله باشد، و تأسي به آن بزرگوار بكند در جميع حركات و سكنات و در تمام افعال و تروك.» (7)
تاريخ زندگي حضرت امامرحمهالله سرشار از حكايتهايي است كه در آن پايبندي فوقالعاده ايشان به شريعت بازتاب يافته است. به عنوان نمونه؛ دختر ايشان، خانم فريده مصطفوي، ميگويد: «تازه مكلف شده و شب خوابيده بودم كه آقا با اخوي وارد شدند. خيلي سرحال و خوشحال بودند، پرسيدند: «نماز خواندهاي؟» من فكر كردم چون آقا الآن سرحال هستند، ديگر نماز خواندن من هم برايشان مسئلهاي نيست. گفتم: نه. ايشان به قدري تغيير حالت دادند و عصباني شدند كه ناراحتي سراسر وجودشان را فرا گرفت، و من خيلي ناراحت شدم كه چرا با حرف و عملم مجلس به آن شادي را تلخ كردم». دختر امامرحمهالله همچنين ميافزايد: «امام در منزل با بچهها خيلي صميمي و مهربان بودند و به جز در مسائل شرعي، در بقيه ي مسائل خيلي سختگيري نميكردند.» (8)
«باري، عرفاني كه سر در آبشخور شرع نداشته باشد، همان عرفان مجازي است كه نام ديگرش عرفان منفي ميباشد. چنين عرفاني جز تخيلات و مقداري حركات و سكنات به عنوان عبادات نخواهد بود.» (9)
3. آميختگي با حماسه
آيا جمع بين عرفان و حماسه ميسّر است يا نه؟ آيا ممكن است كسي از يك سو داراي روحي عرفاني، لطيف و پرگذشت باشد و از سوي ديگر داراي روحي حماسي و سازشناپذير؟ اگر روحي داراي خصيصه ي جهاد و فداكاري بود، آيا ميتواند روح زمزمه و نجواي با حق نيز باشد؟ بيگمان سيره ي عملي حضرت امامرحمهالله به ما آموخت كه جمع بين حماسه و عرفان، ممکن است. و اينكه يك عارف ميتواند در همان هنگام كه از خوف خدا در چشمانش اشكي ريزان دارد، در دستانش تيغي برّان جهت زدودن خارهاي راه داشته باشد. بدين گونه وجودش آميزهاي از مهر و قهر باشد. به تعبير حكيم نظامي گنجهاي:
محيطي چه گويم چو بارنده ميغ(10)
به يك دست گوهر به يك دست تيغ(11)
حضرت امامرحمهالله نقطه ي اوج تلاقي ميان عرفان و جهاد بودند. در شمار آن دسته از عارفاني نبودند كه كنج عافيت را به دشواري مجاهدت ترجيح دهند، و از اسلام چهرهاي تهي از حماسه و جهاد ارائه دهند. همانگونه كه مقتداي ايشان، حضرت اميرالمؤمنينعليهالسلام نيز چنين بودهاند؛ كه در دل شب از خوف خدا بيهوش شده و در روز در اوج شجاعت و رشادت به پيكار با دشمنان خدا و دين خدا برميخاستند.
آيت الله جوادي آملي دراينباره ميگويند: «... درباره سالار شهيدانعليهالسلام ما ميبينيم كه از يك سو آن حضرت داراي دعاي عرفه است كه سراسر عرفان است و عشق و شعف و اظهار بندگي در پيشگاه خداوند، و از سوي ديگر شاهد حماسه ي كربلاي او هستيم، و اظهار تبرّي از بيگانه، و فرمان به قيام، و دستور به مبارزه. در عصر ما درباره ي امام راحلعليهالسلام نيز ميبينيم كه وصيتنامه سياسي ـ الهي ايشان در عين اينكه ما را به ادامه ي مبارزه با ابرقدرتها فرا ميخواند، به دعاي عرفه و صحيفه ي سجاديه نيز دعوت ميكند. روح او در عين پرخاشگري عليه هرگونه طغيان، روح عرفان و غزل بود، و اين سيره ي علمي و عملي امام راحلرحمهالله بوده است.» (12)
عرفان راستين، شجاعتپرور است، و صاحبان عرفان حقيقي، سالكان شجاعي هستند كه به هنگام و به موقع، عَلَم جهاد را بر ميافرازند، و با آفريدن حماسه، دامن دين و جامعه ي اسلامي را از انحرافها و طغيانها پيراسته ميدارند؛ كه نمونه ي والاي يك انسان عارف مجاهد را در زمان معاصر، در شخصيّت متعالي امام راحلرحمهالله متجلّي ديديم: «من از كساني نيستم كه فكر كنم راه زندگي اسلامي من منحصر به عبادت در مسجد است؛ اگر احساس كنم قدرتهاي استكباري منافع ملت اسلام را مورد تعرض قرار دادند، از خانه بيرون ميآيم و داد خواهم زد. من به تمام دنيا با قاطعيت اعلام ميكنم كه اگر جهان خواران بخواهند در مقابل دين ما بايستند، ما در مقابل همه ي دنياي آنان خواهيم ايستاد، و در اين راه يا همه آزاد ميشويم و يا به آزادي بزرگتري كه شهادت است ميرسيم.» (13) «من از آن آخوندها نيستم كه در اينجا بنشينم و تسبيح در دست بگيرم! من پاپ نيستم كه فقط روزهاي يكشنبه مراسمي انجام دهم و بقيّه اوقات براي خودم سلطاني باشم و به امور ديگر كاري نداشته باشم.» (14)
افراد بشري در مواجهه ي خود با حقايق الهي و شناخت طرق هدايت، دو دستهاند: برخي همانند انبيا و اولياي الهي داراي بصيرت و معرفت و شهودند. و با مشاهده ي راه آخرت و آگاهي از شيوههاي سير و سلوك، نيازي به راهنما و راهبري غير از خداوند ندارند؛ اما عدهاي ديگر كه عموم افراد بشر را تشكيل ميدهند، نسبت به شناخت حق و تشخيص راه در حجاباند. از اينرو براي آنها لازم است از امامي كه واسطه ي هدايت و ارشاد بين خدا و مردم و راهنماي طريق نجات است پيروي كنند.
4. ولايت مداري
راه پيمودن و به مقصد رسيدن در وادي رازآلود و پرپيچ و خم عرفان و مقامات معنوي، جز به مدد و راهنمايي راهبراني كامل، شايسته و به مقصد رسيده، بسيار دشوار و غالباً ناشدني است. به تعبير زيباي حافظ:
قطع اين مرحله بيهمرهي خضر مكن
ظلمات است بترس از خطر گمراهي(15)
ملا صدرا در شرح خود بر احاديث «باب الحجة» اصول كافي مينويسد:
«افراد بشري در مواجهه ي خود با حقايق الهي و شناخت طرق هدايت، دو دستهاند: برخي همانند انبيا و اولياي الهي داراي بصيرت و معرفت و شهودند. و با مشاهده ي راه آخرت و آگاهي از شيوههاي سير و سلوك، نيازي به راهنما و راهبري غير از خداوند ندارند؛ اما عدهاي ديگر كه عموم افراد بشر را تشكيل ميدهند، نسبت به شناخت حق و تشخيص راه در حجاباند. از اينرو براي آنها لازم است از امامي كه واسطه ي هدايت و ارشاد بين خدا و مردم و راهنماي طريق نجات است پيروي كنند.» (16)
از نگاه آموزههاي ديني، تمسّك به ولايت اهل بيتعليهمالسلام اصل اساسي و ركن ركين ايمان و اسلام است،كه بدون اين ولايت، جامه ي مسلماني بر اندامِ شخص، راست نخواهد آمد، و تمام كارهاي نيك او از حقيقت تهي خواهد بود. امام باقرعليهالسلام ميفرمايد: «يَخْرُجُ أَحَدُكُمْ فَرَاسِخَ فَيَطْلُبُ لِنَفْسِهِ دَلِيلًا وَ أَنْتَ بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَجْهَلُ مِنْكَ بِطُرُقِ الْأَرْضِ فَاطْلُبْ لِنَفْسِكَ دَلِيلا؛(17) يكي از شما كه براي مسافرت چند فرسخي از محل خود بيرون ميرود، براي خويش در طلب راهنمايي برميآيد و حال آنكه تو به راههاي آسمان ناآگاهتر از راههاي زمين هستي، پس براي خود راهنمايي طلب كن.» در حديثي ديگر در اين باره از امام صادقعليهالسلام ميخوانيم كه: «وَ أَنَّ رَجُلًا قَامَ لَيْلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِيعِ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِيعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ يَعْرِفْ وَلَايَةَ وَلِيِّ اللَّهِ فَيُوَالِيَهُ وَ يَكُونَ جَمِيعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إِلَيْهِ مَا كَانَ لَهُ عَلَى اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ حَقٌّ فِي ثَوَابِهِ وَ لَا كَانَ مِنْ أَهْلِ الْإِيمَانِ؛(18) اگر كسي تمام شب به عبادت برخيزد و هر روز روزه بدارد و تمام مالش را صدقه دهد و همه ي عمرش را حج كند، اما ولايت ولي خدا را نشناسد تا از او پيروي كند، و همه ي كارهايش به راهنمايي او باشد، او را بر خداي عزوجلّ حق ثوابي نيست و از اهل ايمان نباشد.»
امام راحلرحمهالله با توجه به اين اصل محوري در اسلام و اينكه جانمايه ي عرفان راستين، آموزههاي وحياني اهلبيتعليهمالسلام است، و بدون دستگيري و هدايت آنها آدمي دست بگريبان تباهي و گمراهي خواهد بود، ميفرمايد: «در سلوك اين طريق روحاني، و عروج اين معراج عرفاني، تمسّك به مقامِ روحانيّت هاديان طرق معرفت و انوار راه هدايت كه واصلان الي الله و عاكفان علي اللهاند، حتم و لازم است، و اگر كسي با قدم انانيت خود بيتمسّك به ولايت آنان بخواهد اين راه را طي كند، سلوك اوالي الشيطان و الهاويه است. و ارتباط قلوب ناقصه و ارواح نازله محدود با آن موجود تامّ و مطلق از جميع جهات، بيواسطههاي روحاني و رابطههاي غيبي تحقق پيدا نكند. بالجمله، تمسّك به اولياي نعم كه خود راه عروج به معارج را يافته و سير الي الله را به اتمام رساندهاند، از لوازم سير الي الله است.» (19) از نگاه امام راحلرحمهالله، ولايت اهل بيت عصمتعليهمالسلام امانتي الهي در ميان ما است كه عدم تبعيّت از آنها خيانت به اين امانت خواهد بود.
«ولايت اهل بيت طهارت، و دوستي خاندان رسالتعليهمالسلام، و عرفان به مقام مقدس آنها، امانت حق است؛ چنانچه در احاديث شريفه كثيره، «امانت» را در آيه تفسير فرمودهاند به ولايت اميرالمؤمنينعليهالسلام؛ و چنانچه غصب ولايت و سلطنت آن حضرت، خيانت به امانت است، ترك تبعيت آن بزرگوار از مراتب خيانت به امانت است.» (20)
حافظ از دست مده دولت اين «كشتي نوح»
ورنه طوفان حوادث ببرد بنيادت(21)
5. مردمگرايي و اهتمام به سرنوشت مردم
آيين اسلام، آيين مردمگرايي است و نسبت به سرنوشت انسانها دغدغه دارد، و به آنان كه نسبت به امور يكديگر اهتمام نميورزند، چنين هشدار ميدهد: «مَنْ أَصْبَحَ لَا يَهْتَمُّ بِأَمْرِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ مَنْ شَهِدَ رَجُلًا يُنَادِي يَا لَلْمُسْلِمِينَ! فَلَمْ يُجِبْ فَلَيْسَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ؛ آنكه صبح كند، در حالي كه اهتمامي نسبت به امور مسلمانان [و سرنوشتشان] نداشته باشد، از آنان نيست؛ و [همچنين] كسي كه شاهد باشد كه شخصي كمك ميطلبد و يا مسلمانان ميگويد؛ اما او را پاسخ ندهد،پس از مسلمانان نيست.» (22)
سعدي شيرازي در ضمن حكايتي، در بيان تفاوت ميان عابد و عارف، عابد را كسي ميداند كه تنها سر در سوداي خويش دارد، در حالي كه عارف دل در هواي ديگران دارد؛ و عابد بر آن انديشه است كه فقط «گليم خويش از موج به در برد»؛ ولي عارف ميكوشد كه «بگيرد غريق را»:
صاحبدلي به مدرسه آمد زخانقاه
بشكست عهد صحبت اهل طريق را
گفتم ميان عابد و عارف چه فرق بود؟
تا اختيار نمود از آن، اين فريق را
گفت آن گليم خويش بدر ميبرد زموج
وين سعي ميكند كه بگيرد غريق را(23)
از مرحوم آيت الله بروجردي نقل است كه فرمود: «در ايّام اقامتم در بروجرد، شبي در خواب ديدم به خانهاي وارد شدم، گفتند: رسول خداصلياللهعليهوآله آنجا تشريف دارد. وارد شدم و سلام كردم، و در آخر مجلس كه جا بود، نشستم. ديدم حضرت رسول خداصلياللهعليهوآله در صدر مجلس جلوس فرموده است و بزرگان از علما و زهّاد در كنار ايشان نشستهاند و مقدّم بر همه و نزديكتر از سايرين به رسول اكرمصلياللهعليهوآله سيد جواد طباطبايي ـ برادر كوچكتر علامه سيد مهدي بحر العلومـ نشسته است. به فكر فرو رفتم كه در ميان اين جمع، كساني هستند كه هم عالمتر از سيد جوادند و هم زاهدتر از او، چرا اين امتياز نصيب سيد جواد شده است؟ در همين انديشه بودم كه نبي اكرمصلياللهعليهوآله فرمود: سيد جواد به كار مردم و اهل حاجت از همه كوشاتر بوده است.» (24)
امام خمينيرحمهالله امتيازي كه نسبت به بسياري از عارفان داشت اين بود كه آنان در بريدن از خلق و سير به سوي خدا و تقرّب به او متوقف شده بودند؛ اما ايشان پس از پايان اين سير معنوي به ميان مردم آمد، تا از آنان دستگيري به عمل آورد. امام وارث پيامبران بود كه همانند انبياء،وارد جريان تاريخ شد تا جهان تازهاي از كمالهاي مطلوب را بيافريند.» (25)
مردمگرايي حضرت امامرحمهالله تنها در اهتمام ايشان به سعادت، و خوشبختي آنان و در دغدغه ي ايشان نسبت به سرنوشت مردم خلاصه نميشد، بلكه ايشان در مقام رهبري عارف، به مردم عشق ميورزيد، و با انتخاب يك زندگي ساده، با آنان همدردي مينمود، و خود را خدمتگزار اين ملّت، و مردم را ولي نعمت خود ميدانست: «مردم شريف ايران! من فرد فرد شما را چون فرزندان خويش ميدانم و شما ميدانيد كه من به شما عشق ميورزم، شما ميدانيد كه تلاش كردهام كه راحتي خود را بر رضايت حق و راحتي شما مقدم ندارم.» (26)
مقام معظم رهبري مدّ ظله العالي در اين باره ميفرمايد: «كمتر كسي را ديدهايم كه به قدر امام، نسبت به مردم از عمق دل احساس محبت و اعتماد كند. او به شجاعت و ايمان و وفا و حضور مردم باور داشت.» (27)
امامرحمهالله در پاريس با وجود آن هواي سرد و عليرغم كهولت سنّي كه داشتند، دستور دادند وسايل گرمازاي خانه مسكوني ايشان را خاموش كنند، تا با مردم ايران كه در زمستان 57 دچار كمبود شديد نفت بوده و مجبور بودند سرما را تحمّل كنند، وضعي مشابه داشته باشند و با آنها همدردي نمايند.» (28)
يكي از خدمتكاران حضرت امامرحمهالله ميگويد: «من طبق معمول از نانوايي جماران براي بيت امام نان ميخريدم، يك روز نانوا كه متوجه شد من نان را براي امام ميخواهم، آن را با خشخاش پخت و خيلي سفارشي به من داد. وقتي نان را خدمت امام بردم، ايشان با دقت خاصي كه داشتند، نگاهي به نان كردند و فرمودند: «نانوا براي همه ي مردم اينگونه نان تهيه ميكند؟ عرض كردم: خير! نان سفارشي است. فرمود: نخير، برگردانيد؛ مثل همه ي مردم و از همان نانهايي كه به همه ي مردم ميفروشد، بخريد.» (29)
6. عرفان به همراه سياست
بسياري از افراد، عرصه ي سياست را شايسته ي ورود انسانهاي عارف و صالح نميدانند و بر آن باورند كه سياست؛ يعني نيرنگ و فريب. آنان با توجه به آنچه از سياستمداران جهان ميديدند که عبارت است از نابودي و حذف رقيب از صحنه ي سياست، برادركشي، و فرزند كشي و زيرپا نهادن تمام فضيلتهاي اخلاقي و انساني، كشتي سياست را از سكانداري انسانهاي پاك مبرّا ميخواهند و بر اين اساس، دين را از سياست جدا ميدانند.
كُدي(30) در مقالهاي با عنوان «سياست و دستهاي آلوده» ميكوشد تا اين واقعيت تلخ را اثبات كند كه سياست با منزّه طلبي و پاك ماندن سازگار نيست، و هر كه ميخواهد وارد عرصه سياست شود، بايد پيه بدنامي، رذالت، تباهي و هرگونه آلودگي را بپذيرد؛ چرا كه اقتضاي سياست و وضعيت بشري چنين است. اين در حالي است كه رويكرد امام خمينيرحمهالله به اين مسئله از سنخ ديگري است و ايشان بر اين باور است كه سياست ميتواند ـ و بايد ـ اخلاقي باشد؛ چرا كه سياست، چيزي نيست جز امتداد اخلاق در عرصههاي گستردهتر جامعه و تحقق آرمانها و اهداف ديني. (31)
به تعبير حضرت امامرحمهالله: «مگر سياست چيست؟ روابط حاكم بر ملت، روابط مابين حاكم با ساير حكومتها، و جلوگيري از مفاسدي كه هست، همه ي اينها سياساتي است كه هست.» (32)
«سياست آن است كه رهبر جامعه، جامعه را هدايت كند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد و همه ي ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيرد، و اينها را هدايت كند به طرف آن چيزي كه صلاحشان است، صلاح ملت است، صلاح افراد است.» (33) «شما ببينيد پيغمبر اكرمصلياللهعليهوآله كدام روزش از مسائل سياسي خارج بود؟ آن حضرت دولت تشكيل ميداد، با اشخاصي كه به ضدّ اسلام، و ستمگر بر مردم بودند، با آنها مبارزه و جنگ ميكرد.» (34)
مرحوم علامه محمد تقي جعفري در اين باره ميگويند: «سياست انساني، عبارت است از مديريت و توجيه مردم جامعه به سوي عاليترين هدفهاي مادي و معنوي آنان، هم در قلمرو فردي و هم در قلمرو حيات اجتماعي. بر اين اساس، يكي از عبادات بزرگ انسانها، فعاليتهاي سياسي است؛ زيرا بدون توجيه و تنظيم حيات انسانها هيچ كس توفيق عمل به عبادت و اخلاق و برخورداري از فرهنگ سالم را نميتـواند به دست بياورد. از اينرو سياست، ارتباطي وسيع و گسترده با عرفان راستين دارد.
نكته ي ديگر در اين باره آنكه: عرفان مثبت اسلامي با نظر به ماهيتي كه دارد، نميتواند آلت دست سياستهاي «ماكياولي» باشد كه در آن هر حقيقتي به عنوان وسيله، قرباني هدفهاي سياستمداران قرار ميگيرد. سياست ماكياولي، تنها، اراده و هدفگيري سياستمدار و پديدههاي قابل بهره برداري براي سياست را به رسميت ميشناسد، و بقيه ي حقايق مانند: عرفان، فرهنگ، دين، اخلاق، حيثيّت و شرافت انساني و حيات معقول را ناديده ميانگارد. در عرفان اسلامي و مثبت، سياست از تزوير و نيرنگ پيراسته ميشود و در خدمت خدا و خلق خدا قرار ميگيرد.» (35)
آيت الله جوادي آملي نيز با اشاره به سخن معروف مدرس: «سياست ما عين ديانت ما و ديانت ما عين سياست ماست» و اينكه امام راحلرحمهالله مصداق آشكار اين سخن بوده است، مينويسند:
«امام راحل شاخصهاي داشتند كه نه طريقتيان داشتند و نه شريعتيان و نه حقيقتيان؛ چون شريعتيان ميگفتند: شريعت منهاي سياست است، و طريقتيان ميگفتند: طريقت منهاي سياست است. و حقيقتيان هم باورشان اين بود كه: حقيقت، منهاي سياست است؛ ولي امام امت، هم سخن مرحوم مدرّسرحمهالله را فرمود كه: «شريعت و ديانت ما عين سياست است»، و هم بالاتر از مدرّس، آنچه را كه ما از مدرّس نشنيده بوديم فرمود، كه: «طريقت ما هم همان سياست است»، و بالاتر از آن اينكه: «حقيقت ما عين سياست است»؛ البته سياست در شريعت، به سبكي و در طريقت، به سبكي ديگر، و در حقيقت نيز به روش خاص خود ميباشد. امام راحلرحمهالله وقتي كه به عنوان رهبر جامعه، كشور را اداره ميكردند، شريعت را با سياست هماهنگ كرده، و وقتي دستور تهذيب نفس ميدادند، طريقت را با سياست هماهنگ ميكردند؛ چنانكه در تمام سخنرانيهايي كه به مناسبت دو عيد سعيد فطر و قربان - كه برجستهترين و مهمترين ايام سال است - از امام امترحمهالله به يادگار مانده است، اولين سخن،همان راهنمايي به طريقت بود، و بعد مسئله سياست. ابتدا تبيين معناي ضيافت الله يا شرح مناجات شعبانيه مطرح بود، سپس مسئله سياست، و البته تهذيب، مقدم بر سياست بود.» (36)
همين درآميختگي عرفان حضرت امام با سياست بود كه ايشان را به برافراشتن بناي بلند حكومت اسلامي موفق ساخت، و سبب شد تا شجره ي طوباي جمهوري اسلامي، در اين مرز و بوم برويد؛ چرا كه ايشان بر اين باور بود كه: «نه گوشه گيري صوفيانه دليل پيوستن به حق است، و نه ورود در جامعه و تشكيل حكومت، شاهد گسستن از حق. ميزان در اعمال، انگيزههاي آنهاست؛ چه بسا عابد و زاهدي كه گرفتار دام ابليس است و آن دامگستر (ابليس) با آنچه مناسب او است، همانند: خودبيني و خودخواهي و غرور و عجب و خودبزرگبيني و تحقير خلق الله و شرك خفّي و امثال آنها او را از حق دور و به شرك ميكشاند. و چه بسا متصدّي امور حكومت كه با انگيزهاي الهي به معدن قرب حق نائل ميشود، همانند داود نبي و سليمان پيامبرعليهمالسلام، و بالاتر و والاتر، چون نبيّ مكرمصلياللهعليهوآله و خليفه ي بر حقش، علي بن ابيطالبعليهالسلام، و چون حضرت مهديعليهالسلام، در عصر حكومت جهانيش.» (37)
امام تا آنجا پيش ميرود كه به صراحت، اخلاق و سياست ديني را يكي ميشمارد و بر نظريه يگانگي اين دو تأكيد ميكند و ميفرمايد:
«اسلام، احكام اخلاقياش هم سياسي است؛ همين حكمي كه در قرآن هست كه مؤمنين برادر هستند، اين يك حكم اخلاقي است، يك حكم اجتماعي است، يك حكم سياسي است. اگر مؤمنين، طوايف مختلفهاي كه در اسلام هستند و همه هم مؤمن به خدا و پيغمبر اسلام هستند، اينها با هم برادر باشند، همانطوري كه برادر با برادر نظر محبت دارد، همه ي قشرها با هم نظر محبت داشته باشند، علاوه بر اينكه يك اخلاق بزرگ اسلامي است و نتايج بزرگ اخلاقي دارد، يك حكم بزرگ اجتماعي است و نتايج بزرگ اجتماعي دارد.» (38)
7. رياضت مشروع
«رياضت؛ تحمل سختي و دشواري در سير و سلوك عرفاني است، كه از شرايط تهذيب نفس ميباشد.» (39) خواجه نصير الدين طوسيرحمهالله در بيان مفهوم اصطلاحي رياضت چنين ميگويد: «رياضت، منع نفس حيواني است از انقياد و مطاوعت قوه شهوي و غضبي؛ و باز داشتن نفس ناطقه از متابعت قواي حيواني و رذائل اخلاق و اعمالي مانند: حرص و حقد و حسد و... .» (40)
بيگمان اصل رياضت مورد پذيرش و توصيه ي اسلام است، و آياتي همانند دو آيه ذيل به مشروعيت رياضت نفس و مجاهده در راه سير و سلوك عرفاني اشاره دارد:
الف. «وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»؛ «كساني كه در راه ما مجاهده كنند، حتماً آنان را به راههاي خويش رهنمون خواهيم ساخت.» (41)
ب. «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى»؛ «و اما آنكه از مقام پرورگارش بترسد و نفس خود را از هوا باز دارد، پس همانا جايگاه او در بهشت است.» (42)
امام راحلرحمهالله در تأييد اصل رياضت و اينكه رياضت از لوازم سير و سلوك است، چنين ميفرمايد: «اجتناب محرّمات الهيّه كار بسيار مشكلي نيست؛ بلكه انسان با جزئي رياضت نفس و اقدام ميتواند تركِ جميع محرّمات كند. انسان اگر بخواهد اهل سعادت و نجات باشد، و در تحت ولايت اهل بيت، و مشمول كرامت حق تعالي باشد، اندكي پافشاري و تحمل رياضت لازم است و يكي از اسرار بزرگ عبادات و رياضاتِ شرعيه آن است كه بدن و قواي طبيعيه و جنبه مُلك، تابع و منقاد روح گردد و اراده نفس در آنها مؤثر شود، و ملكوت نفس بر مُلك، غالب شود. و اگر رياضت سالك، حق و شرعي شد، حق تعالي از او دستگيري ميكند، پس كارش به سعادت منجر ميشود.» (43)
اما نبايد از نظر پنهان داشت كه از نگاه اسلام، رياضت، راه و روش و قالبهاي مخصوص به خود را دارا ميباشد كه در پيريزي آنها از ظرفيتهاي روحي و توانايي افراد بشري غفلت نشده و وُسع و طاقت آنها لحاظ شده است. بر اين اساس، خروج از جاده «رياضت شرعي» و روي آوردن به رياضتهاي طاقتفرسا، خطر عنان گسيختگي ناگهاني نفس را در پي خواهد داشت، و اينكه نفس در اثر فشار بيش از اندازه، به ناگاه به تمام عبادتها و طاعات الهي پشتِ پا زده، و در ورطه ي انواع گناهان و خوشگذرانيهاي نامشروع فرو افتد.
امام راحلرحمهالله به خطر اين دست از رياضتها كاملاً آگاه بوده و در مقام يادآوري چنين ميفرمايد: «از مهمّات باب رياضت، «مراعات» است. و آن، چنان است كه سالك در هر مرتبه كه هست، چه در رياضات و مجاهدات علميّه يا نفسانيّه يا عمليّه، مراعات حال خود را بكند، و با رفق و مدارا با نفس رفتار نمايد و زايد بر طاقت و حالت خود تحميل آن نكند؛ خصوصاً براي جوانها و تازه كارها اين مطلب از مهمّات است كه ممكن است اگر جوانها با رفق و مدارا با نفس رفتار نكنند و حظوظ طبيعت را به اندازه ي احتياج آن از طرق حلال ادا نكنند، گرفتار خطر عظيمي شوند كه جبران آن نتوانند كرد، و آن خطر آن است كه گاه نفس به واسطه ي سختگيري فوقالعاده و عنانگيري بياندازه، عنان گسيخته شود و زمام اختيار را از دست بدهد، و اقتضاءات طبيعت كه متراكم شد و آتش تيز شهوت كه در تحت فشار بياندازه ي رياضت واقع شد، ناچار شعلهور شود و مملكت را بسوزاند. و اگر خداي نخواسته سالكي، عنان گسيخته شود، يا زاهدي بياختيار شود، چنان در پرتگاه افتد كه روي نجات را هرگز نبيند، و به طريق سعادت و رستگاري هيچگاه عود نكند.» (44)
خلاصه آنكه از نگاه عرفان مثبت و مبتني بر كتاب و سنت، راه كسب تعالي روحي و خروج از حجابهاي ظلماني، نه رياضتهاي سليقهاي و نسخه بدلهاي غير اصيل و دروغين است و نه نهضتهاي نو پديد و باطنگرا و معنوي منهاي دين.
(1) حديث ولايت، ج1، ص24.
(2) الاشارات و التنبيهات، ابوعلي سينا، شرح: خواجه نصير الدين طوسي و قطب الدين رازي، قم، نشر البلاغه، 1375 چاپ اول، ج3، ص375 (نمط نهم).
(3) چهل حديث امام خمينيرحمهالله، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر اثار امام خمينيرحمهالله، چاپ چهارم، 1372، صص41 و 45.
(4) برداشتهايي از سيره امام خمينيرحمهالله، به كوشش غلامعلي رجايي، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني رحمهالله، چاپ چهارم، 1385، ج3، ص208.
(5) امام خميني، آداب الصلوة، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر اثار امام خميني، 1373، چاپ چهارم، ص169.
(6) اللّمع في التصوف، ابونصر سرّاج طوسي، ترجمه، دكتر مهدي محبّتي، تهران، اساطير، 1382، چاپ اول، ص70.
(7) چهل حديث، ص8.
(8) مهر و قهر، به كوشش: محمد رضا سبحانينيا ـ سعيد رضا علي عسكري، اصفهان، مركز فرهنگي شهيد مدرس، 1385، چاپ ششم، ص247.
(9) عرفان اسلامي، علامه محمد تقي جعفري، تهران، نشر كرامت، 1378، چاپ سوم، ص188.
(10) ابر
(11) كليات خمسه، حكيم نظامي گنجهاي، امير كبير، 1377، چاپ هفتم، ص845.
(12) عرفان و حماسه، آيت الله جوادي آملي، قم، نشر فرهنگي رجاء، 1372، چاپ اول، صص62، 63 و 79.
(13) صحيفه نور، امام خمينيرحمهالله، تهران، سازمان انتشارات انقلاب اسلامي، 1376، ج20، ص118.
(14) همان، ج1، ص65.
(15) ديوان حافظ، تصحيح: غني قزويني، تهران، ققنوس، 1377، چاپ اول، ص363،غزل 488.
(16) شرح اصول كافي، ملاصدرا، ترجمه و تعليق: محمد خواجوي، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1383، چاپ دوم، ص446.
(17) اصول كافي، ثقة الاسلام كليني، تهران، اسوه، 1385، چاپ هفتم، ج2، ص70.
(18) همان، ج4، ص66.
(19) آداب الصلوة، صص135 و 136.
(20) چهل حديث، ص480.
(21) ديوان حافظ، ص99، غزل 18،
(22) النوادر، ضياءالدين راوندي، تحقيق: سعيد رضا علي عسكري، قم، دار الحديث، 1377، چاپ اول، ص142.
(23) كليات سعدي، تصحيح: محمد علي فروغي، تهران، ناهيد، 1375، چاپ اول، ص212.
(24) مردان علم در ميدان عمل، سيد نعمت الله حسيني، قم، سيدالشهداء، 1373، چاپ اول، ج4، ص117.
(25) بنيان مرصوص، آيت الله جوادي آملي، قم، اسراء، 1375، چاپ اول، ص73.
(26) صحيفه نور، ج20، ص241.
(27) مجله حوزه، ش94 ـ 95، ص19.
(28) مهر و قهر، ص107.
(29) همان، ص110.
(30) نام يكي از نويسندگان و شخصيتهاي معاصر.
(31) «امام، اخلاق، سياست، سيد حسن اسلامي، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينيرحمهالله، 1385، چاپ دوم، ص221.
(32) صحيفه نور، ج3، ص227.
(33) همان، ج13، ص432.
(34) همان، ج13، ص432.
(35) عرفان اسلامي، صص105 و 106.
(36) بنيان مرصوص، ص88 و 89.
(37) نقطه عطف، امام خميني، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينيرحمهالله، 1385، چاپ هشتم، صص15 و 16.
(38) صحيفه نور، ج13، ص130.
(39) فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني، دكتر سيد جعفر سجادي، تهران، طهوري، 1375، چاپ سوم، ص437.
(40) اوصاف الاشراف، خواجه نصير الدين طوسي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1377، چاپ چهارم، ص35.
(41) عنكبوت/69.
(42) نازعات/40.
(43) چهل حديث، برگرفته از صص45، 125 و 475.
(44) آداب الصلوة، ص25.
منبع : ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره 116