نکاتی در مورد معاد

اكبر اسد عليزاده‏

نسخه متنی
نمايش فراداده
نکاتي در مورد معاد
معاد جسمانى (1)
مقصود از معاد جسمانى، آن است كه انسان در جهان اخروى با كالبدش حضور يابد و نعمت يا عذاب اخروى نيز جسمانى باشد؛ ولى معاد روحانى آن است كه انسان با وجودى روحانى حيات اخروى خويش را ادامه دهد و در جهان بازپسين از لذتهاى معنوى و روحانى بهره‏مند يا به عذابهاى معنوى و روحانى دچار شود.

اكبر اسدعليزاده‏


آنچه پيش رو داريد مقاله‏اى است درباره معاد جسمانى كه پس از بيان دلايل اثبات اين موضوع، اشاره كوتاهى به نظريات مختلف درباره معاد خواهيم داشت.
مقصود از معاد جسمانى، آن است كه انسان در جهان اخروى با كالبدش حضور يابد و نعمت يا عذاب اخروى نيز جسمانى باشد؛ ولى معاد روحانى آن است كه انسان با وجودى روحانى حيات اخروى خويش را ادامه دهد و در جهان بازپسين از لذتهاى معنوى و روحانى بهره‏مند يا به عذابهاى معنوى و روحانى دچار شود.

معاد جسمانى يا روحانى؟
در اينكه آيا معاد جسمانى است يا روحانى؟ سه نظر وجود دارد:
1. گروهى مى‏گويند كه معاد فقط روحانى است. (1) اين، عقيده جمهور فلاسفه مشاء است كه به تجرد روح اعتقاد دارند. از نظر اين گروه، روح انسان به آن دليل در دنيا با بدن مادى همراه است كه با تدبير آن به پاره‏اى از اهداف خود دست يابد و به برخى كمالات نايل شود كه تنها از اين راه دست يافتنى است.
2. گروهى مى‏گويند كه معاد، فقط جسمانى است. (2) اين، نظرِ بيش‏تر متكلمان اهل سنت از اشاعره و معتزله است. طرفداران اين نظريه، انسان را موجودى جسمانى به شمار مى‏آورند و به تجرد روح اعتقاد ندارند. از نظر اين گروه، معاد بر امكان اعاده معدوم استوار نيست؛ زيرا با مرگ، اجزاى اصلى بدن نابود نمى‏شود تا به ايجاد دوباره نيازمند باشند؛ بلكه فقط از هم جدا مى‏شوند.
3. عده‏اى ديگر معتقدند كه معاد، هم روحانى و هم جسمانى است. (3) اين، ديدگاه گروهى از محققان از متكلمان و فيلسوفان اسلامى اعم از شيعه و اهل سنت است؛ از شيعيان مانند: شيخ مفيد، شيخ طوسى، سيد مرتضى، محقق طوسى، علامه حلى و... (رضوان اللّه تعالى عليهم) و از اهل سنّت مانند: غزالى، كعبى، حليمى، راغب اصفهانى، بيش‏تر صوفيه، كراميه و ديگران.
منظور ما از معاد جسمانى، همين نظريه است. اين ديدگاه، جامع دو نظر پيشين است و ا ين مقاله در صدد اثبات جسمانى بودن معاد از راه كتاب، سنت، اجماع و عقل است.

اثبات معاد جسمانى
ادله اثبات معاد جسمانى را به‏طور كلى مى‏توان به دو بخش نقلى و عقلى تقسيم نمود.
1. دلايل نقلى
مستندات دلايل نقلى، بر قرآن كريم، روايات معصومين‏عليهم‏السلام و اجماع علما استوار است. در اين بخش، آيات قرآن را مورد بررسى قرار مى‏دهيم.
الف. قرآن‏
از آنجا كه آيات قرآن در اين‏باره فراوان است؛ از اينرو آنها را به هشت گروه دسته‏بندى مى‏كنيم(4) و از هر گروه، نمونه‏هايى را بيان مى‏كنيم:

برخى آيات از كيفرها و مجازاتهاى مختلف مجرمان در قيامت سخن مى‏گويد. بسيارى از اين مجازاتها جنبه جسمانى دارد. اگر معاد، تنها جنبه روحانى داشته باشد بايد تمام اين تعبيرات را بر معانى مجازى حمل كرد؛ در حالى كه هيچ مجوّزى براى اين كار وجود ندارد.

گروه اوّل: قدرت خداوند
اين گروه، شامل آياتى است كه به منكران معاد پاسخ مى‏گويد. پيوسته از پيامبرصلى‏الله‏عليه‏وآله سؤال مى‏كردند كه چگونه وقتى خاك شديم، يا به صورت استخوانهاى پوسيده درآمديم، به زندگى مجدّد باز مى‏گرديم؟ اين آيات با صراحت، اين مطلب را بازگو مى‏كند كه خدا به اين كار قادر است؛ يعنى مى‏تواند به همين استخوانهاى پوسيده از نو، حيات و زندگى ببخشد؛ مانند:
1. «وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَ نَسِىَ خَلْقَهُ‏و قَالَ مَن يُحْىِ الْعِظَمَ وَ هِىَ رَمِيمٌ * قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِى أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِ‏ّ خَلْقٍ عَلِيمٌ »؛(5) «و براى ما مثالى زد و آفرينش خود را فراموش كرد و گفت: چه كسى اين استخوانها را زنده مى‏كند؛ در حالى كه پوسيده است. بگو: همان كسى آن را زنده مى‏كند كه نخستين بار آفريد و او بر هر مخلوقى آگاه است.»
2. «أَيَحْسَبُ الْإِنسَنُ أَلَّن نَّجْمَعَ عِظَامَهُ‏و * بَلَى‏ قَدِرِينَ عَلَى‏ أَن نُّسَوِّىَ بَنَانَهُ‏و »؛(6) «آيا انسان مى‏پندارد كه استخوانهاى او را جمع نخواهيم كرد؟! آرى قادريم كه [حتى خطوط سر ]انگشتان او را موزون و مرتب كنيم.»
3. «وَ كَانُوا يَقُولُونَ أَلِذَا مِتْنَا وَ كُنَّا تُرَابًا وَ عِظَمًا أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ * أَوَ ءَابَآؤُنَا الْأَوَّلُونَ * قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالْأَخِرِينَ * لَمَجْمُوعُونَ إِلَى‏ مِيقَتِ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ »؛(7) «و مى‏گفتند وقتى ما مرديم و خاك و استخوان شديم آيا برانگيخته خواهيم شد؟ - آيا نياكان نخستين ما [نيز چنين مى‏شوند]؟ - بگو: اوّلين و آخرين - همگى در روز معينى جمع مى‏شوند.» 4. «ذَ لِكَ جَزَآؤُهُم بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بَِايَتِنَا وَ قَالُوا أَءِذَا كُنَّا عِظَمًا وَ رُفَتًا أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِيدًا »؛(8) «اين كيفر آنها است براى اينكه به آيات ما كافر شدند و گفتند: آيا وقتى ما استخوانهاى پوسيده و خاكهاى پراكنده مى‏شويم، آيا بار ديگر، آفرينش تازه‏اى خواهيم يافت؟»

تفسير و توضيح آيات فوق ‏
آيه اوّل با صراحت مى‏گويد: «همان خدايى كه نخستين بار آن را آفريد، بعد از آنكه به صورت استخوان پوسيده‏اى در آمد، بار ديگر او را زنده مى‏كند.» جمله «يُحْيِيها» (آن استخوان پوسيده را زنده مى‏كند) در معاد جسمانى صراحت دارد.
دومين آيه، پندار كسانى را مردود مى‏شمرد كه گمان مى‏كنند خداوند استخوانهاى انسان را جمع نخواهد كرد. اين آيه با صراحت مى‏گويد كه نه تنها اين كار را مى‏كنيم؛ بلكه قادريم ظريف‏ترين خصوصيات آن مانند خطوط سر انگشتان را بازگردانيم و تنظيم كنيم.
صراحت اين آيه نيز در معاد جسمانى به تمام معنا قابل توجه است.
سومين آيه، سخنى از زبان قوم ثمود (قوم صالح) يا قوم عاد (قوم هود) در برابر پيامبرانشان، نقل مى‏كند كه آنها يكديگر را مخاطب ساخته، در مذمّت اين پيامبر بزرگ چنين مى‏گفتند: «آيا او به شما وعده مى‏دهد كه وقتى از د نيا رفتيد و خاك و استخوان شديد بار ديگر از قبرها خارج مى‏شويد؛ هيات! چه دور است اين وعده‏هاى (دروغين) كه به شما داده مى‏شود.»
اين تعبيرها به وضوح مى‏رساند كه پيامبرانشان قدرت خداوند را درباره معاد جسمانى به آنان گوشزد مى‏كردند، و آنها با شدّت با آنان به مخالفت برخاستند، و سرانجام به سبب اين تكذيبها به عذاب دردناكى گرفتار، و نابود شدند.
در چهارمين آيه، سخن از اصحاب شمال است؛ آنها كه نامه اعمالشان به نشانه جرمشان به دست چپ آنها داده مى‏شود. قرآن در مذمّت آنها همين معنا را تكرار كرده، مى‏گويد: آنها بر گناهان عظيم اصرار داشتند و در مقام انكار معاد مى‏گفتند: «مگر ممكن است وقتى ما مرديم و خاك شديم، بار ديگر بازگرديم.»
در واقع، اين مذمّت شديد، دفاعى از اين حقيقت است كه بار ديگر، استخوانهاى خاك شده، لباس حيات بر تن مى‏كنند و زنده مى‏شوند.
آيه پنجم نيز با صراحت درباره گروهى از كفّار مى‏گويد: «اين آتش دوزخ، جزاى آنها است؛ زيرا كافر شدند و مى‏گفتند: آيا وقتى ما استخوان و خاكهاى پراكنده شديم، بار ديگر، آفرينش جديدى خواهيم يافت؟»
خلاصه از مجموع آيات فوق به خوبى نتيجه گرفته مى‏شود كه خداوند متعال قادر است همين جسم مادى را پس از متلاشى شدن، بار ديگر به حيات باز گرداند.

گروه دوم: برانگيخته‏شدن از قبر
دسته‏اى از آيات مى‏گويد كه انسانها در قيامت از قبرها برمى‏خيزند، ناگفته پيداست كه قبرها جايگاه جسم انسانهاست و اين تعبير، دليل روشن ديگرى بر معاد جسمانى است.
اين آيات نيز در قرآن، فراوان است كه نمونه‏هايى از آن را در ذيل ملاحظه مى‏كنيد:
1. «وَ أَنَّ السَّاعَةَ ءَاتِيَةٌ لَّا رَيْبَ فِيهَا وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَن فِى الْقُبُورِ »؛(9) «و اينكه شكّى در رستاخيز نيست و خداوند، تمام كسانى را كه در قبرها آرميده‏اند، برمى‏انگيزد.»
2. «وَ نُفِخَ فِى الصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ الْأَجْدَاثِ إِلَى‏ رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ »؛(10) «[بار ديگر] در صور دميده مى‏شود. ناگهان آنها از قبرها شتابان به سوى [دادگاه ]پروردگارشان مى‏روند.»
3. «قَالُوا يَوَيْلَنَا مَن بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ »؛(11) «مى‏گويند اى واى بر ما! چه كسى ما را ز خوابگاهمان برانگيخت؟ [آرى‏] اين همان است كه خداوند رحمان وعده داده و فرستادگان [او] راست گفتند.»

توضيح و تفسير آيات فوق
در نخستين آيه مى‏فرمايد: «اين براى آن است كه قيامت مى‏آيد و در آن شكّى نيست و خداوند، تمام كسانى را كه در قبرها آرميده‏اند زنده مى‏كند.» واضح است، آنچه در قبرها آرميده، جسم انسانها است و اين تعبير نشان مى‏دهد كه همان جسم مادى، زندگى را از سر مى‏گيرد.
در دوّمين آيه به جاى قبور، تعبير به «اجداث» ديده مى‏شود. «اجداث» جمع «جَدَثْ» (بر وزن قفس) به معناى قبر است. اين تعبير، مفهومى جز معاد جسمانى ندارد؛ چون در قبرها، جسدها يا استخوانهاى پوسيده و خاكهاى آنها قرار دارد و خروج انسانها در قيامت از اين قبر، دليل بر زنده شدن اين بدنهاى عنصرى است.
در سوّمين آيه، با تعبير سوّمى مواجه مى‏شويم، و آن مسئله قيام مردگان از «مرقد»هاى آنهاست؛ به اين ترتيب كه گروهى از كافران وقتى خود را در سراى ديگر و حيات جديد مى‏بينند، فريادشان بلند مى‏شود و مى‏گويند: «اى واى بر ما! چه كسى ما را از خوابگاهمان برانگيخت؟»
«مرقد» از ماده «رُقُود» و «رُقاد» به معناى خواب در شب يا روز است. گفته‏اند كه معناى اصلى آن، استقرار و خواب به هنگام گرفتار شدن در مشكلات است.
بنابراين مرقد به معنى قرارگاه، استراحتگاه و خوابگاه است. علت اينكه مرقد درباره «قبر» به كار رفته، آن است كه ميّت از مشكلات وگرفتاريهاى دنيا رهايى مى‏يابد و گويى در آنجا به خواب آرامبخشى فرو مى‏رود.
به هر حال اين تعبير، دليل ديگرى بر معاد جسمانى است؛ زيرا اگر فقط روحانى بود مسئله «مرقد» مفهومى نداشت.

گروه سوم: بازگشت از خاك‏
آياتى كه مى‏گويد: انسان از خاك آفريده شده است و باز هم به خاك برمى‏گردد، و سپس از آن محشور مى‏شود؛ مانند:
1. «مِنْهَا خَلَقْنَكُمْ وَ فِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى‏ »؛(12) «ما شما را از آن (خاك) آفريديم و در آن باز مى‏گردانيم و از آن نيز بار ديگر شما را بيرون مى‏آوريم.»
2. «وَ اللَّهُ أَنبَتَكُم مِّنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا * ثُمَّ يُعِيدُكُمْ فِيهَا وَ يُخْرِجُكُمْ إِخْرَاجًا »؛(13) «و خداوند شما را همچون گياهى از زمين رويانيد! سپس شما را به همان زمين باز مى‏گرداند و بار ديگر شما را خارج مى‏سازد.»
3. «قَالَ فِيهَا تَحْيَوْنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ »؛(14) «فرمود: در آن (زمين) زنده مى‏شويد، ودر آن مى‏ميريد و از آن بيرون خواهيد آمد.»
تفسير و توضيح آيات‏
نخستين آيه در لابه‏لاى داستان موسى‏عليه‏السلام و فرعون آمده است؛ ولى سخن از سوى خداوند متعال است كه مى‏فرمايد: «ما شما را از آن آفريديم و در آن باز مى‏گردانيم و بار ديگر نيز شما را از زمين خارج مى‏سازيم.» اين آيه بر اين دلالت دارد كه آغاز وجود همه ما از خاك بوده و بازگشت همه مانيز به خاك خواهد بود و رستاخيز ما نيز از خاك صورت مى‏گيرد و اين دليل روشنى بر معاد جسمانى است.
دومين آيه از زبان نوح‏عليه‏السلام پيامبر بزرگ خدا است كه انسانها را به گياهانى تشبيه كرده است كه از زمين مى‏رويند. اين آيه نيز به روشنى به معاد جسمانى دلالت دارد؛ زيرا مى‏گويد به زمين باز مى‏گرديد و بار ديگر از زمين خارج مى‏شويد؛ در آغاز خاك بوديد و باز هم از خاك برمى‏خيزيد.
سومين آيه - كه سخن از آدم و همسرش حوّا و نسل آنها است - مى‏فرمايد: «خداوند به آنها گفت شما در زمين زنده مى‏شويد و در آن مى‏ميريد و از آن (در قيامت) خارج خواهيد شد.»
جمله «وَفِيها تُخْرَجُونَ» دليل روشنى بر معاد جسمانى از ديدگاه قرآن مجيد است، و با هيچ توجيهى، آن را بر معاد روحانى يا نيمه جسمانى نمى‏توان منطبق ساخت.

گروه چهارم: سرگذشت گذشتگان‏
اين آيات، نمونه‏هاى معاد در اين جهان در طول تاريخ انبيا و غير آنان را مشخّص مى‏كند؛ مانند داستان حضرت ابراهيم و پرندگان چهارگانه، سرگذشت عزير يا ارمياى پيامبر، و همچنين داستان اصحاب كهف و ماجراى كشته بنى اسرائيل.
در اينجا به ذكر آيات و ترجمه آن اكتفا مى‏كنيم.
1. داستان عزيرعليه‏السلام‏
«أَوْ كَالَّذِى مَرَّ عَلَى‏ قَرْيَةٍ وَهِىَ خَاوِيَةٌ عَلَى‏ عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى‏ يُحْىِ هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَى‏ طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَى‏ حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ ءَايَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ‏و قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى‏ كُلِ‏ّ شَىْ‏ءٍ قَدِيرٌ »؛(15) «يا مانند آن كه از كنار يك آبادى مى‏گذشت؛ در حالى كه ديوارهايش به روى سقفهاى آن فرو ريخته بود؟ [و اجساد واستخوانهاى آن در هر سو پراكنده بود، او با خود ]گفت: چگونه خدا اينها را پس از مرگ زنده مى‏كند؟
خداوند يكصد سال او را ميراند و سپس زنده كرد. به او فرمود: چقدر درنگ كردى؟ عرض كرد: يك روز يا قسمتى از يك روز؟ فرمود: [نه‏]؛ بلكه توقف تو يكصد سال بود. به غذا و نوشيدنى‏ات نگاه كن؛ ببين هيچ‏گونه تغيير نيافته است؟ [و بدان خدايى كه چنين مواد سريع الفسادى را در طول اين مدت حفظ كرده، بر همه چيز قادر است‏]؛ ولى به الاغ خود نگاه كن [كه چگونه از هم متلاشى شده‏] اين براى آن است كه تو را نشانه‏اى [در امر معاد ]براى مردم قرار دهيم. اكنون به استخوانهاى (مَركَب خود) نگاه كن كه چگونه آنها را بلند كرده، به هم پيوند مى‏دهيم. سپس گوشت بر آن مى‏پوشانيم؟! هنگامى كه [اين حقايق ]بر او آشكار شد، گفت: مى‏دانم كه خداوند بر هر چيزى قادر است.»
2. حضرت ابراهيم‏عليه‏السلام و مسئله معاد
«وَإِذْ قَالَ إِبْرَ هِيمُ رَبِ‏ّ أَرِنِى كَيْفَ تُحْىِ الْمَوْتَى‏ قَالَ أَوَ لَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى‏ وَلَكِن لِّيَطْمَل-ِنَّ قَلْبِى قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِّنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى‏ كُلِ‏ّ جَبَلٍ مِّنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ »(16) «به خاطر بياور، هنگامى را كه ابراهيم گفت: خدايا! به من نشان ده چگونه مردگان را زنده مى‏كنى؟ فرمود: مگر [به معاد] ايمان نياورده‏اى؟ عرض كرد: آرى آورده‏ام، ولى مى‏خواهم قلبم آرام يابد [آرامشى كه از احساس و شهود برخيزد].
فرمود: پس چهار نوع از مرغان را انتخاب كن و آنها را [پس از ذبح كردن ]قطعه قطعه كن [و در هم بياميز]. سپس بر هر كوهى [كه در اطراف تو است ]قسمتى از آن را قرار ده. بعد آنها را بخوان [به فرمان خدا زنده مى‏شوند و ]به سرعت به سوى تو مى‏آيند، و بدان خداوند، توانا و حكيم است.»
3. داستان اصحاب كهف‏
در سوره كهف، داستانى طى چهارده آيه بيان شده و در ضمن آن، چنين آمده است:
«وَ كَذَ لِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَآ »؛(17)«و اين‏گونه ما مردم را از حال آنها (اصحاب كهف) آگاه ساختيم تا بدانند وعده خدا حق است و در قيامت و رستاخيز شكى نيست.»
از جمله «اِذْ يَتَنازَعُونَ بَيْنَهُمْ اَمْرَهُمْ» چنين استفاده كرده‏اند كه اقوام آن زمان در مسئله معاد (معاد جسمانى) با هم نزاع داشتند. مخالفان سعى داشتند مسئله خواب و بيدارى اصحاب كهف به زودى فراموش شود و اين برهانِ روشن را از دست موافقان بگيرند.
4. ماجراى فرار بنى اسرائيل‏
نمونه ديگر، ماجراى قرآنى است درباره گروهى كه هزاران نفر بودند واز ترس مرگ، خانه و ديار خود را ترك كرده، فرار كردند؛ ولى اين فرار، باعث نجات آنها نشد و به فرمان خدا، همه در چنگال مرگ گرفتار شدند و سپس خداوند، آنها را زنده كرد:
«أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِن دِيَرِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْيَهُمْ »؛(18) «آيا نديدى (آگاهى نيافتى) نسبت به كسانى كه از ترس مرگ از خانه‏هايشان خارج شدند در حاليكه هزاران نفر بودند، و خداوند به آنها فرمود: بميريد [و آنها مردند ]سپس آنها را زنده كرد.»
آنها، به گفته مفسران، گروهى از بنى اسرائيل بودند كه براى فرار از وبا و يا طاعون از ديار خود گريختند؛ ولى چيزى نگذشت كه به همان بيمارى از جهان رفتند. يكى از پيامبران بنى اسرائيل به نام «حزقيل» از آنجا عبور كرد و از خدا خواست آنها را زنده كند و خداوند آنها را به عنوان نمونه‏اى از احياى مردگان در برابر منكران زنده كرد.
تمام اين نمونه‏ها به وضوح روشن مى‏سازد كه معاد، تنها جنبه روحانى ندارد؛ بلكه جنبه جسمانى نيز دارد، و سؤال و جوابهاى انبيا با مردم بر محور آن دور مى‏زده است، و ارائه اين نمونه‏ها براى اثبات معاد جسمانى بوده است.

گروه پنجم: تشبيه حيات مجدد انسان به حيات دوباره زمين‏
اين آيات، بازگشت انسان را به حيات مجدّد، به حيات زمين بعد از مرگ تشبيه مى‏كند؛ مانند:
1. «وَ اللَّهُ الَّذِى أَرْسَلَ الرِّيَحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَسُقْنَهُ إِلَى‏ بَلَدٍ مَّيِّتٍ فَأَحْيَيْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا كَذَ لِكَ النُّشُورُ »؛(19) «خداوند، آن كس است كه بادها را فرستاد تا ابرهايى را به حركت در آورند. ما اين ابرها را به سوى سرزمين مرده‏اى مى‏رانيم و به وسيله آن، زمين را بعد از مردنش زنده مى‏كنيم. رستاخيز نيز همين‏گونه است.»
2. «وَ أَحْيَيْنَا بِهِ‏ى بَلْدَةً مَّيْتًا كَذَ لِكَ الْخُرُوجُ »؛(20) «و به وسيله باران، زمين مرده را زنده كرديم. آرى، زنده شدن مردگان نيز همين‏گونه است.»
تعبيرات «كذلك الخروج» و «كذلك النشور» و تعبيرات مشابه آن به خوبى از معاد جسمانى حكايت دارد؛ چرا كه اگر اين جسم عنصرى بار ديگر، لباس حيات نمى‏پوشيد، تشبيه آن به حيات زمين بعد از مرگش كاملاً بى‏تناسب بود؛ زيرا معاد روحانى چيزى جز بقاى روح بعد از مرگ تن نيست، بقاى روح چه شباهتى به حيات زمين بعد از مرگ دارد؟!
همان‏گونه كه اشاره كرديم، در قرآن، آيات ديگرى نيز به همين مضمون با عبارات مختلف ديده مى‏شود كه همه، دلايل معاد جسمانى است.

گروه ششم: نعمتهاى مادى بهشت‏
آياتى است كه از انواع نعمتهاى مادّى بهشت، ميوه‏ها، نهرها، ارائك (تختها)، انواع شرابهاى طهور (نوشابه‏هاى حلال)، انواع لباسها، سايه‏ها، درختان مختلف و انواع لذايذ جسمانى ديگر كه آيات آن، از شماره بيرون است، سخن مى‏گويد.
مسلّماً همه اين آيات را نمى‏توانيم بر معانى مجازى حمل كنيم. اين نعمتها، نعمتهايى مادى است كه فقط با معاد جسمانى، تناسب دارد، تعداد اين آيات بسيار است. نمونه آن را در ذيل بيان مى‏كنيم.
1. «وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ‏ى جَنَّتَانِ »؛
2. «ذَوَاتَآ أَفْنَانٍ »؛
3. «فِيهِمَا عَيْنَانِ تَجْرِيَانِ »؛
4. «فِيهِمَا مِن كُلِ‏ّ فَكِهَةٍ زَوْجَانِ »؛
5. «مُتَّكِِينَ عَلَى‏ فُرُشٍ بَطَآلِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ»؛
6. «وَ جَنَى الْجَنَّتَيْنِ دَانٍ »؛
7. «وَ مِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ »؛
8. «فِيهِمَا عَيْنَانِ نَضَّاخَتَانِ »؛
9. «فِيهِمَا فَكِهَةٌ وَ نَخْلٌ وَ رُمَّانٌ »؛
10. «فِيهِنَّ خَيْرَ تٌ حِسَانٌ »؛
11. «حُورٌ مَّقْصُورَ تٌ فِى الْخِيَامِ »؛
12. «لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَآنٌّ »؛
13. «مُتَّكِِينَ عَلَى‏ رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِىٍّ حِسَانٍ »؛(21)
1. و براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد دو باغ بهشت است؛ 2. آن دو باغ بهشت داراى انواع نعمتها و درختان پرطراوت است؛ 3. در آنها دو چشمه دائماً در جريان است؛ 4. در آن دو از هر ميوه‏اى دو نوع وجود دارد؛ 5. اين در حالى است كه آنها بر فرشهايى تكيه كرده‏اند كه آستر آنها از پارچه‏هاى ابريشمين است؛ 6. و ميوه‏هاى رسيده آن دو باغ بهشتى در دسترس است؛ 7. و پايين‏تر از آنها دو بهشت ديگر است؛ 8. در آنها دو چشمه در حال فوران است؛ 9. در آنها ميوه‏هاى فراوان و درخت و نخل و انار است؛ 10. و در آن باغهاى بهشتى، زنان نيكو خلق و زيبا هستند؛ 11. حوريانى كه در خيمه‏هاى بهشتى مستورند؛ 12. زنانى كه هيچ انس و جن قبلاً با آنها تماس نگرفته است؛ 13. اين در حالى است كه اين بهشتيان بر تختهايى تكيه زده‏اند كه با بهترين و زيباترين پارچه‏هاى سبز رنگ پوشانده شده است.

گروه هفتم: مجازات جسمى مجرمان‏
برخى آيات از كيفرها و مجازاتهاى مختلف مجرمان در قيامت سخن مى‏گويد. بسيارى از اين مجازاتها جنبه جسمانى دارد. اگر معاد، تنها جنبه روحانى داشته باشد بايد تمام اين تعبيرات را بر معانى مجازى حمل كرد؛ در حالى كه هيچ مجوّزى براى اين كار وجود ندارد.
اين‏گونه آيات، فراوان است؛ به عنوان نمونه به آيات ذيل توجه مى‏كنيم:
1. «وَ أَصْحَبُ الشِّمَالِ مَآ أَصْحَبُ الشِّمَالِ * فِى سَمُومٍ وَ حَمِيمٍ * وَ ظِلٍ‏ّ مِّن يَحْمُومٍ * لَّا بَارِدٍ وَلَا كَرِيمٍ »؛(22) «و اصحاب شمال، چه اصحاب شمالى؟ [كه نامه اعمالشان به نشانه جرمشان به دست چپ آنها داده مى‏شود.] آنها در ميان بادهاى كشنده و آب سوزان قرار دارند و در سايه دودهاى متراكم و آتش‏زا! كه نه خنك است و نه مفيد.»
2. «يَوْمَ يُحْمَى‏ عَلَيْهَا فِى نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى‏ بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ »؛(23) «در آن روز آن طلا و نقره‏ها را در آتش جهنّم گرم و سوزان كرده و با آنها صورتها و پهلوها و پشتهايشان را داغ مى‏كنند.»
3. «...وَقَالُوا لَا تَنفِرُوا فِى الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَّوْ كَانُوا يَفْقَهُونَ »؛(24) «و گفتند در اين گرما حركت [به سوى ميدان ]نكنيد، به آنها بگو آتش دوزخ از اين هم گرم‏تر است اگر بفهمند.»
4. «...كَمَنْ هُوَ خَلِدٌ فِى النَّارِ وَ سُقُوا مَآءً حَمِيمًا فَقَطَّعَ أَمْعَآءَهُمْ »؛(25) «همانند كسانى هستند كه هميشه در آتش دوزخ‏اند و از آب جوشان نوشانده مى‏شوند كه امعاء آنها را از هم متلاشى مى‏كند.»
همه اين آيات و موارد ديگر شبيه اينها نشانه روشنى براى معاد جسمانى است؛ چرا كه اگر معاد، تنها جنبه روحانى داشت اين نوع عذابهاى جسمانى بى‏معنا به نظر مى‏رسيد.

گروه هشتم: سخن گفتن اعضاى بدن انسان در قيامت‏
اين آيات درباره سخن‏گفتن اعضاى بدن انسان در قيامت است. سخن گفتن پا، چشم، گوش، زبان، دهان، صورت و پوست تن، همگى بر معاد جسمانى دلالت دارد.
اين آيات نيز در قرآن مجيد فراوان است كه نمونه‏هاى آن از نظر مى‏گذرد:
1. «الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى‏ أَفْوَ هِهِمْ وَ تُكَلِّمُنَآ أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ »؛(26) «امروز بر دهان آنها مهر مى‏نهيم، و دستهايشان با ما سخن مى‏گويند و پاهايشان كارهايى را كه انجام مى‏دادند، شهادت مى‏دهند.»
2. «حَتَّى‏ إِذَا مَا جَآءُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصَرُهُمْ وَ جُلُودُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ »؛(27) «وقتى به آن مى‏رسند گوشها و چشمها و پوستهاى تنشان به اعمال آنها گواهى مى‏دهند.»
3. «وَ قَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِى أَنطَقَ كُلَّ شَىْ‏ءٍ »؛(28) «آنها به پوستهاى تن خود مى‏گويند: چرا بر ضد ما گواهى مى‏داديد؟ آنها جواب مى‏دهند همان خدايى كه هر موجودى را به نطق درآورده، ما را گويا ساخته است.»
4. «فَأَمَّا مَنْ أُوتِىَ كِتَبَهُ‏و بِيَمِينِهِ‏ى فَيَقُولُ هَآؤُمُ اقْرَءُوا كِتَبِيَهْ *... * وَ أَمَّا مَنْ أُوتِىَ كِتَبَهُ‏و بِشِمَالِهِ‏ى فَيَقُولُ يَلَيْتَنِى لَمْ أُوتَ كِتَبِيَهْ »؛(29) «اما كسى كه نامه اعمالش به دست راستش داده مى‏شود [از فرط خوشحالى و مباهات‏] فرياد مى‏زند كه [اى اهل محشر!] نامه اعمال مرا بگيريد و بخوانيد...؛ امّا كسى كه نامه اعمال او به دست چپش داده شود، مى‏گويد: اى كاش هرگز نامه اعمالم به من داده نمى‏شد.»
5. «وُجُوهٌ يَوْمَل-ِذٍ مُّسْفِرَةٌ * ضَاحِكَةٌ مُّسْتَبْشِرَةٌ * وَ وُجُوهٌ يَوْمَل-ِذٍ عَلَيْهَا غَبَرَةٌ * تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ »؛(30) «صورتهايى در آن روز گشاده و نورانى است، خندان و مسرور است، و صورتهايى در آن روز، غبارآلود است، و دود تاريكى آنها را پوشانده است.»

1) ر.ك: الهيات شفاء، حسين بن عبد اللّه بن سينا، تحقيق: ابو العلاء عفيفى، مكتبة المرعشيّة، 1404 ق، ص 423 و 433؛ الأسفار الأربعة، صدر الدين محمّد شيرازى، بيروت، دار احياء التراث العربى، چهارم، 1410 ق، ج 9، ص 165 و التحصيل، بهمنيار بن مرزبان، تصحيح: مرتضى مطهرى، تهران، دانشكده الهيات و معارف اسلامى، 1349 ش، ص 837 - 829.
2) ر.ك: نقد المحصل، محقق طوسى، دار الاضواء، بيروت، 1405 ق، ص 378؛ الأسفار الأربعة، ج 9، ص 165؛ شرح تحقيق: عبد الرحمن عميرة، بيروت، عالم الكتب، اوّل، 1409 ق، ج 5، ص 88 - 90.
3) الأسفار الأربعة، ج 9، ص 165؛ ارشاد الطالب، فاضل مقداد، ص 406 - 409؛ الأربعين فى أصول الدين، فخر رازى، ج 2، ص 52 - 71؛ قواعد المرام، ابن ميثم بحرانى، ص 138؛ شرح المقاصد، ج 5، ص 90؛ كشف المراد، ص 405 و شرح موافق، ج 8، ص 297.
4) تفسير موضوعى پيام قرآن جمع‏بندى خوبى را در اين‏باره انجام داده است. بخشى از استدلالات آيات قرآنى و دسته‏بندى آن از اين كتاب است. ر.ك: پيام قرآن: جمعى از نويسندگان، ج 5، ص 308 - 331.
5) يس/78 و 79.
6) قيامت/3 و 4.
7) واقعة/47 - 50.
8) إسراء/98.
9) حج/7.
10) يس/51.
11) يس/52.
12) طه/55.
13) نوح/17 و 18.
14) اعراف/25.
15) بقره/259.
16) بقره/260.
17) كهف/21.
18) بقره/243.
19) فاطر/9.
20) ق/11.
21) الرحمن/46 - 76.
22) واقعة/41 - 44.
23) توبه/35.
24) توبه/81.
25) محمّد/15.
26) يس/65.
27) فصّلت/20.
28) فصّلت/21.
29) حاقّة/19 و 25.
30) عبس/38 - 41.

منبع : ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره112