نياز به ولايت ولي الهي

قادر سعادتی

نسخه متنی
نمايش فراداده
نياز به ولايت وليّ الهي
ولايت ائمه(ع)، روح عبادات (1)
پذيرفتن ولايت اهل بيت(ع)، فريضه‌اي است كه بدون آن هيچ عمل خير و عبادتي از بندگان قبول نمي‌شود و هر بنده‌اي، در مسير عبوديت و در هر يك از مراحل بندگي، نيازمند ولايت وليّ الهي مي باشد

اداره کل مطالعات و پژوهشهاي تبليغي - قادر سعادتي


پذيرفتن ولايت اهل بيت(ع)، فريضه‌اي است كه بدون آن هيچ عمل خير و عبادتي از بندگان قبول نمي‌شود و هر بنده‌اي، در مسير عبوديت و در هر يك از مراحل بندگي، نيازمند ولايت وليّ الهي مي باشد و بدون تسليم شدن در برابر او، طاعات و عبادات مقبول نيست و شخص دچار عذاب الهي خواهد بود، اگرچه اهل عبادت باشد.
عبوديت و بندگي در مقابل خالق يكتا از امور فطري است كه انسان را به سوي كمال واقعي مي‌برد. در اين راه، ممكن است برخي در انتخاب مصداق معبود، خطا كرده و به بيراهه بروند، و بعضي افراد ممكن است بعد از يافتن مصداق صحيح، به سبب جهل به نحو? بندگي يا سرپيچي از فرامين او، منحرف گردند. به همين جهت، خداوند متعال طبق حكمت و لطف خود، براي تكميل اين معرفت، و شناخت نحو? بندگي، براي بندگان حجت بيروني فرستاده و بر هر بنده‌اي لازم است که بعد از شناخت خداوند متعال، به كمك فطرت و عقل، در پي يافتن پيامبر و حجت الهي باشد تا از مسير بندگي منحرف نگردد.

تبيين اصطلاحات
منظور از «ولايت» دراين بحث، ولايت امامان معصوم(ع) است كه مظهر ولايت الهي هستند و بر هر بنده‌اي لازم است به آن معتقد و در برابر ايشان تسليم باشد.
و منظور از «عبادت» هر نوع طاعت و بندگي است كه با قصد به جا آوردن امر الهي و قرب به او انجام مي‌گيرد، و شامل عبادات عملي و اعتقادات قلبي مانند اعتقاد به توحيد نيز مي‌شود.

ولايت ائمه(ع)، محور عبادات
طبق آموزه‌هاي دين اسلام، براي تحقّق هر طاعت و عبادتي، لازم است چند مرحله طي شود:
1. شناخت بنده نسبت به خدا؛
2. نزول رحمت الهي به بنده و توفيق يافتن براي عبادت؛
3. شناخت بنده از شكل و نحو? عبادت؛
4. اخلاص بنده در عبادت؛
5. قبول عمل از جانب خداوند متعال و ترتب ثواب اخروي برآن؛
6. ظهور اثر عبادت در دنيا و ادامه رستگاري.

اگر به آيات و روايات مراجعه كنيم، در مي‌يابيم كه تحقّق تمام اين مراحل، وابسته به معرفت و ولايت پذيري نسبت به حجّت الهي، كه همان امام مفترض الطاع? من جانب الله است، مي‌باشد. در غير اين صورت هيچ كدام از مراحل مذكور به صورت صحيح انجام نمي‌گيرد و انسان، يا خدا را نمي‌شناسد و دچار شرك مي‌شود، و يا توفيق طاعت و عبادت نخواهد داشت، و يا روش عبادت را ندانسته و به سليق? خود عمل خواهد كرد كه اين نوعي خودپرستي است نه خداپرستي و يا اخلاص در عمل ندارد، در نتيجه عملي كه انجام مي‌دهد، مورد قبول خداوند قرار نمي‌گيرد و ثواب اُخروي و نتيج? دنيوي صحيحي نخواهد داشت، پس مي‌توان گفت: ولايت، روح عبادت و حقيقت آن است و بدون آن، عبادت ارزشي ندارد؛ بلكه انسان را از خالق خود دور مي‌كند.
در اينجا به ادل? اين مطلب از آيات و روايات مي‌پردازيم و برخي از آنها را بيان مي كنيم، تا جايگاه ولايت آشكار گردد.

1. ولايت شرط معرفت به خدا
درست است كه بنده بايد وجود خدا را با عقل خود درك كند، و با توجه به آيات آفاقي و انفسي، به وجود مدبّري حكيم براي ما سوي الله پي ببرد؛ ولي عقل انسان فقط وجود خداوند و بعضي از صفات او را اجمالاً درك مي‌كند؛ اما عقل از فهم ذات و كيفيت صفات و افعال الهي، و ديگر معارف توحيدي عاجز است. حضرت اميرالمومنين(ع) در اين رابطه مي‌فرمايند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَعْجَزَ الْأَوْهَامَ أَنْ تَنَالَ إِلَّا وُجُودَهُ وَ حَجَبَ الْعُقُولَ عَنْ أَنْ تَتَخَيَّلَ ذَاتَهُ فِي امْتِنَاعِهَا مِنَ الشَّبَهِ وَ الشَّكْل؛ (1)سپاس خدايى را سزاست كه هر وهمى دربار? او درمانده است؛ جز اينكه وجود او را درك كند، و هر عقلي از تصور كنه او نارساست؛ چون نظير و هم شكلى ندارد.»
سرّ اين مطلب آن است كه اگر ذات خداوند متعال شناخته شود، بايد محدود باشد؛ چون شناخت حقيقت يك چيز، تبيين و تمييز آن از ديگري است، به طوري كه با ديگري مشتبه نشود، و لازم? آن احاط? عالِم به تمام مشخصات آن است، که اين مطلب نشانگر محدوديت معلوم مي باشد و در مورد خداوند متعال چنين چيزي صحيح نمي‌باشد؛ چون ازليت الهي باطل مي‌شود. (2)
به عبارت ديگر، خداوند متعال و صفات او نامحدود، و عقل بشري محدود است؛ از اينرو محدود نمي‌تواند به نامحدود احاطه داشته باشد و آن را بشناسد. چنانكه خداوند متعال مي‌فرمايد: «أَلا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ مُحِيطٌ» (3) «آگاه باش كه او بر هرچيز احاطه دارد.» و محيط مطلق، خودش مورد احاطه واقع نمي‌شود؛ وگرنه محيط مطلق نخواهد بود.
با اين حال بندگان به تحصيل معرفت امر شده‌اند: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»؛ (4) «عن ابن عباس: أي ليعرفون؛ (5) من جن و انس را نيافريدم؛ مگر براى اينكه عبادتم كنند از ابن عباس است که؛ يعني براي اينكه مرا بشناسند.» كه بزرگان شيعه نيز اين تفسير را نقل كرده‌ و قبول كرده‌اند؛ (6) چون مطابق با روايات ائمه(ع) مي‌باشد.
و همچنين در حديث قدسي كه اهل سنت نقل كرده‌اند آمده است: «كُنْتُ كَنْزاً مَخْفِيَّاً فَأَحْبَبْتُ أَنْ أُُعْرَفَ، فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِكَيْ أُُعْرَفَ؛ (7) من گنج مخفي بودم كه دوست داشتم شناخته شوم؛ لذا مخلوقات را خلق كردم تا شناخته شوم.»
پس بايد غير از عقل، حس و مشاعر محدود انساني، راهي براي شناخت خداوند متعال باشد، و اگر به آيات و روايات مراجعه كنيم، اين راه را بيان كرده‌اند، و آن شناخت خداوند از طريق شناخت مظاهر صفات الهي و اسماي حسناي اوست، كه همان حجّتهاي الهي بر روي زمين هستند و معرفت و اطاعت آنها معرفت و اطاعت خدا محسوب مي‌شود، و خدا را فقط بايد از اين راه كه خودش قرار داده است، بشناسيم.
خداوند متعال در قران كريم ما را به اين راه (راه ولايت) راهنمايي كرده و فرموده است: «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ* إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ»؛ (8) «خدا منزه است از آنچه توصيفش مى كنند؛ مگر بندگان مخلَص او.» كه غير از مخلصين هر كس خدا را توصيف كند، خداوند از آن توصيفها پاك و منزه است. در ضمن، اين آيه به بندگان هشدار مي‌دهد كه براي شناخت خداوند متعال فقط به نزد بندگان مخلص الهي رفت و شناخت خدا از غير اين راه، خطاست.
در روايات زيادي راه شناخت خدا، فقط شناخت ولي الهي، بيان شده ‌است، از جمله:
در روايتي، از امام صادق(ع)، آمده است: «خَرَجَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ? عَلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِيَعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَا سِوَاهُ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ؟ قَالَ: مَعْرِفَةُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِي يَجِبُ عَلَيْهِمْ طَاعَتُه؛ (9)امام حسين(ع) به اصحاب خود فرمودند: اي ‌مردم! خداوند عزّوجلّ بندگان را خلق نكرده؛ مگر براي اينكه او را بشناسند و وقتي شناختند، او را عبادت كنند و از عبادت غير او بي‌نياز شوند. مردي گفت: يابن رسول الله! پدر و مادرم به فدايت، معرفت خدا چيست؟ فرمود: اينكه اهل هر زمان، امام خودشان را كه طاعتش بر آنها واجب است، بشناسند.»
و همچنين در روايتي حضرت علي(ع) به سلمان و ابوذر مي‌فرمايد: «مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ؛ (10) شناخت من به مقام نورانيت، شناخت خداست.» و امام باقر(ع) فرموده‌اند: «بِنَا عُرِفَ اللّه؛ (11) خداوند متعال به وسيل? ما شناخته مي‌شود.»
اينها نشان مي‌دهند كه معرفت الهي فقط از طريق انسان كامل در هر زمان، كه همان امام و حجت الهي است، ممكن مي‌باشد. و شناخت خدا به غير اين روش، ضلالت خواهد بود، چنانكه در بين فرق اسلامي مي‌بينيم كساني كه به غير ائمه(ع)، با راه هاي ديگر خواسته اند خدا را بشناسند، دچار نوعي شرك، مانند اعتقاد به تجسيم و تشبيه، شده‌اند. يا در صفات الهي معتقد به مطالبي شده‌اند كه منجر به كفر و شرك مي‌شود، مانند اعتقاد به جبر كه منجر به ظالم بودن خدا – العياذ بالله - مي‌شود و اعتقاد به اختيار مطلق انسان كه منجر به قول يهود مي‌‌شود که: «وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ»؛ (12) «يهود گفتند: دست خدا بسته است.» و صدها مورد از اين انحرافات در دينِ منحرفين از معصومين(ع) وجود دارد.
به همين جهت در روايات تأكيد فراوان شده است كه خداوند و صفات او را حتماً از راه ائمه اطهار(ع)، بايد شناخت، چنانكه امام هادي(ع) در زيارت «جامع? كبيره» فرموده اند: «مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْكُم؛ (13) هر كس خدا را يگانه دانسته از شما قبول كرده است.»؛ يعني توحيد صحيح و كامل فقط از اين راه ممكن است، و در جاي ديگر از همين زيارت، حجّتهاي الهي را محالّ معرفت الهي معرفي كرده، مي فرمايد: «السَّلَامُ عَلَى مَحَالِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ»، و امام الموحدين، اميرالمؤمنين(ع)، در ضمن كلامي مي‌فرمايند: «نَحْنُ الْأَعْرَافُ الَّذِي لَا يُعْرَفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا بِسَبِيلِ مَعْرِفَتِنَا؛ (14) ما همان اعراف هستيم كه خداوند متعال به غير معرفت ما شناخته نمي شود.
از آيه: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا»؛ (15) «امروز دينتان را كامل كردم و نعمتم را بر شما اتمام نمودم و راضي شدم براي شما كه اسلام دينتان باشد.» نيز مي‌توان فهميد كه اسلام بدون ولايت و امامت، مورد رضايت خداوند متعال نيست، و اسلام كه اصلي‌ترين پيامش، توحيد است با امامت كامل مي‌شود.
پس معرفت صحيح خداوند و توحيد واقعي، فقط با معرفت ولي الهي ممكن است و غير از اين راه، ضلالت و گمراهي است. و به اين مطلب روايت امام باقر(ع) تصريح دارد كه فرمودند: «إِنَّمَا يَعْرِفُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يَعْبُدُهُ مَنْ عَرَفَ اللَّهَ وَ عَرَفَ إِمَامَهُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ مَنْ لَا يَعْرِفِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا يَعْرِفِ الْإِمَامَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ فَإِنَّمَا يَعْرِفُ وَ يَعْبُدُ غَيْرَ اللَّهِ هَكَذَا وَ اللَّهِ ضَلَالا؛ (16) تنها كسي كه خدا و امام از ما اهل بيت(ع) را بشناسد، خدا را شناخته و عبادت كرده است و هر كس خدا و امام از ما اهل بيت(ع) را نشناسد، غيرخدا را شناخته و غير او را عبادت مي‌كند. والله چنين كسي گمراه است.»
پس چنانكه در آيات و روايات ملاحظه مي‌كنيم، مرحل? اول عبادت، كه معرفت و توحيد خداست، وابسته به معرفت و پذيرش ولايت امام بر حق مي‌باشد.

2. نقش ولايت در نزول رحمت و توفيق الهي
وقتي بنده‌اي خدا را شناخت، براي اينكه او را عبادت كند، لازم است خود خداوند متعال به او نظر رحمتي كرده، و توفيق عبادت به او دهد؛ چون هر كار خيري محفوف به دو رحمت الهي است: يكي قبل از انجام آن كار، كه خداوند توفيق مي‌دهد و ديگري بعد از انجام آن است، كه پاداش مي‌دهد.
نزول اين رحمت و توفيق نيز به واسط? وليّ الهي و امام بر حق مي‌باشد، چنانكه در چندين موضع از زيارت جامع? كبيره، به واسطه بودن ائمه(ع) در نزول رحمت بر بندگان تصريح فرموده، مي فرمايد: «بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْث ؛ خداوند بواسطه شما امور را باز مي كند و مي‌بندد و به واسطه شما باران رحمت را نازل مي‌كند.» «فَازَ الْفَائِزُونَ بِوَلَايَتِكُمْ بِكُمْ يُسْلَكُ إِلَى الرِّضْوَان ؛ (17) هركس كه رستگار شده با ولايت شماست و با شما راه رضايت الهي پيموده مي‌شود.»
به هرحال ائمه(ع) واسط? نزول رحمت الهي و توفيق در عبادت مي‌باشند؛ بلكه در روايتي ائمه(ع)، اصل تمامي خيرات و طاعات معرفي شده‌اند كه تمامي طاعات و عبادات از ايشان نشأت مي‌گيرد و با عنايت ايشان تحقّق مي‌يابد. امام صادق(ع) مي‌فرمايند: «نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ وَ مِنَ الْبِرِّ التَّوْحِيدُ وَ الصَّلَاةُ وَ الصِّيَامُ وَ كَظْمُ الْغَيْظِ وَ الْعَفْوُ عَنِ الْمُسِي ءِ وَ رَحْمَةُ الْفَقِيرِ وَ تَعَاهُدُ الْجَارِ وَ الْإِقْرَارُ بِالْفَضْلِ لِأَهْلِه ؛ (18) ما اصل هر خيري هستيم و هر نيكي از ماست، و از جمله آن نيكيها، توحيد، نماز، روزه، كظم غيظ، عفو گنهكار، رحم بر فقير، مراعات همسايه و اقرار به فضل در مورد اهلش است.»
پس امام منشأ خيرات و طاعات، و واسطه نزول رحمت الهي بر بندگان است، و اين مرحله نيز بسته به ولايت ولي الهي است.

3. ولايت و نقش آن در شناخت نحو? عبادت
اگر بنده اي خدا را شناخت و توفيق عبادت هم داشت، نمي‌تواند به سليق? خود و طبق ميل خود خدا را عبادت كند؛ بلكه بايد راه و روش عبادت را از طريق حجّتهاي الهي بياموزد و طبق فرمود? ايشان كه همان وحي الهي است، خدا را عبادت كند. به همين جهت اكثر كساني كه از راه اطاعت ائمه(ع) منحرف شده‌اند، دچار بدعتهاي گوناگون گشته و طبق هوا و هوس عمل كرده‌اند كه اين نوعي هواپرستي است، نه خدا پرستي.
باز در زيارت «جامعه كبيره» امام هادي(ع) مي‌فرمايند: «بِمُوَالاتِكُمْ عَلَّمَنَا اللَّهُ مَعَالِمَ دِينِنَا؛ (19) با ولايت شما خداوند معالم دينمان را به ما آموخته است.» اين جمله به زائر مي‌آموزد كه تمام معارف دين را حتماً بايد از امام آموخت، و اگر كسي راهي غير از اين برگزيند، اگرچه تمام عمرش را به عبادت بگذراند، ارزشي نخواهد داشت.
در حديث ثقلين كه مورد اتفاق شيعه و اهل سنت است، پيامبر(ص) فرمودند: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَمْ تَضِلُّوا؛ (20) من در ميان شما دو چيز گرانبها مي‌گذارم، كتاب خدا و عترتم؛ اهل بيتم، و اين دو از هم جدا نمي‌شوند؛ تا اينكه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند، تا زماني كه به اين دو چنگ زده‌ايد گمراه نمي‌شويد.»
از اين روايت نوراني نيز مي‌فهميم كه در كنار قرآن، بايد به اهل بيت(ع) نيز در شناخت راه و روش بندگي، مراجعه كنيم. و با مراجع? تنها به قرآن، نمي‌توانيم راه درست را بيابيم؛ چون قرآن داراي وجوه مختلف است و هر كس به نحوي آن را مي‌تواند به نفع خود تفسير كند، به همين خاطر پيامبر(ص) اين دو را تا قيامت كنار هم قرار داده و از هم نبايد جدا شوند.
پس نحو? عبادت هم بايد از امام برحق أخذ شود؛ وگرنه عبادت به غير روش معصومين(ع) انسان را از خدا دور مي كند.

4. ولايت، شرط اخلاص در عبادت
اخلاص كه از آن به عنوان روح عبادت ياد مي‌شود، امري قلبي است و يكي از شرايط قبولي عبادت و از شرايطي است كه تحصيل كامل و صحيح آن، براي اكثر انسانها دشوار است.
از شرايط و ارکان مهم اخلاص، كه عبادت بدون آن ارزشي ندارد، پذيرفتن ولايت ائمه(ع) است. بدون شناخت وليّ الهي و سر نهادن بر ولايت او، اظهار اخلاص نوعي ريا خواهد بود.
در روايتي از امام صادق(ع) در دعاي بعد از نماز عيد غدير نقل شده است كه فرمودند: «شَهَادَةُ الْإِخْلَاصِ لَكَ بِالْوَحْدَانِيَّةِ بِأَنَّكَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ وَ عَلِيّاً أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَنَّ الْإِقْرَارَ بِوَلَايَتِهِ تَمَامُ تَوْحِيدِكَ وَ الْإِخْلَاصُ بِوَحْدَانِيَّتِكَ؛ (21) شهادت با اخلاص به وحدانيت تو اين است كه تو خدايي هستي كه غير از تو معبودي نيست، و محمد(ص) بنده و فرستاد? توست و علي(ع) اميرالمؤمنين است و اقرار به ولايت او اتمام توحيد تو است و اخلاص به وحدانيت تو.»
حضرت در اين روايت چندين بار ولايت اميرالمؤمنين(ع) را شرط اخلاص و توحيد معرفي مي‌كنند، كه بدون آن اخلاص واقعي حاصل نمي‌شود.
و همچنين از سلمان و ابوذر، ازحضرت علي(ع) نقل شده است كه فرمودند: «مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ وَ هُوَ الدِّينُ الْخَالِص؛ (22) شناخت من با مقام نورانيت، شناخت خداست، و شناخت خدا، شناخت من به نورانيت، و اين دين خالص است.» و همچنين مي فرمايند:«فَمَنْ أَقَامَ وَلَايَتِي فَقَدْ أَقَامَ الصَّلَاة؛ (23) هر كس ولايت مرا برپا دارد، نماز را برپا داشته است.»
در اين روايت نيز قبول ولايت، شرط اخلاص در دين و حقيقت نماز معرفي شده‌است، پس در اخلاص و عبادت نيز ولايت شرط است.
ادامه دارد... .

1) التوحيد، شيخ صدوق، نشرجامعه مدرسين، قم، 1398ق، چاپ اول، ص73.
2) الأنوار الساطعة في شرح الزيارة الجامعة، شيخ جواد كربلائى، نشر دارالحديث‏، قم، چاپ اول، ج5، ص169.
3) فصلت/54.
4) الذاريات/ 56.
5) كشف الخفاء، العجلوني، ج2 ص132 حديث2016، دار الكتب العلمية، بيروت، 1408ق، چاپ سوم
6) ده رساله‏، فيض كاشانى‏، كتابخانه اميرالمؤمنين(ع)‏، اصفهان‏، 1371 ش‏، چاپ اول، ص90.
7) تفسير مفاتيح الغيب، فخر الدين‏ رازى، دارإحياء التراث العربي‏، بيروت‏، 1420 ق‏، چاپ سوم‏، ج28، ص194.
8) صافات/ 160.
9) ‏تفسير نور الثقلين‏، ابن جمعه هويزى، نشر اسماعيليان،‏ قم،‏ 1415ق، چاپ چهارم‏، ج 5، ص132.
10) بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، نشر مؤسس? الوفاء، بيروت، 1404 ق، چاپ اول، ج26، ص1.
11) ‏الكافي‏، كلينى محمد بن يعقوب، نشر انتشارات اسلاميه، تهران، ‏1362 ش، چاپ دوم، ج1، ص145.
12) مائده/64.
13) عيون اخبار الرضا(ع)، شيخ صدوق، نشرجهان، تهران، 1387ق، چاپ اول، ج2 ص272.
14) الكافي، شيخ کليني، ج‏1، ص 184.
15) مائده/ 3.
16) الكافي، شيخ کليني، ج‏1، ص 181.
17) عيون اخبار الرضا(ع)، شيخ صدوق، ج2، ص272، زيارت جامعه كبيره.
18) الكافي، شيخ کليني، ج8 ، ص 242.
19) عيون اخبار الرضا(ع)، ج2 ص272، زيارت جامعه كبيره.
20) كمال الدين‏، شيخ صدوق‏، انتشارات اسلاميه‏، تهران‏، 1395 ق‏، چاپ دوم‏، ج1 ص64. در خيلي از منابع اهل سنت آمده است از جمله: الطبراني، المعجم الكبير، دار إحياء التراث العربي، بيروت، 1405ق، چاپ دوم، ج5، ص 154.
21) غاية المرام و حجة الخصام، سيد هاشم بحرانى، تحقيق سيد على عاشور، بيروت، 1422 ق‏، چاپ اول، ج1 ص340.
22) بحارالانوار، علامه مجلسي، ج26، ص1.
23) همان.

منبع : ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره 143