***** صفحه 31 *****
بوده است. ابراهيم سپس تصميم به سفر به سرزمين مقدس مي گيرد و از خداوند متعال درخواست اولاد مي كند كه داستان اولاد دار شدن اورا قرآن كريم در سورة مريم و انبياء شرح مي دهد:
" وقتي كه از آنان و از آنچه مي پرستيدند دوري كرد، ما اسحاق و يعقوب را به او داديم و همه شان را پيغمبر كرديم!"
پدر و مادر واقعي ابراهيم
ابراهيم عليه السلام به سن پيري رسيد و در آخر عمرش، بعد از آنكه به ارض مقدس مهاجرت كرد و صاحب اولاد شد و اسماعيل را به مكه آورد و آن شهر و خانة خدارا بنا نهاد، در اينجا دعائي كرد كه پرده از واقعيت مربوط به پدر واقعي اش برداشت:
اين دعارا قرآن مجيد در سورة ابراهيم چنين نقل مي كند:
" ... رَبَّنا اِغفِرلي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلمؤُمِنينَ يَومَ يَقوُمُ الْحِسابُ ! "
- پروردگارا ! مرا و پدر و مادر مرا، و مؤمنان را،
در روزي كه حساب برپا مي شود، بيامرز !
" پدر " وي كه در اينجا در حقش دعا مي كند غير آن شخصي است كه در آيـــة بــالا بود و اسمش " آزر" بود و از او به پدر " تعبير" شده بود.
زيرا قبلاً معلوم شد كه ابراهيم از آزر اعراض كرد و تبري جست و فهميد كه او دشمن خداست، پس آزر پدر صلبي او نيست كه در اين آخر عمر در اين دعا از خدا برايشان آمرزش خواسته است.
( عبارت " والِدَيَّ " در اين دعا فقط به پدر و مادر صلبي اطلاق مي شود، ولي كلمة "اَب" به غير پدر هم اطلاق مي شود، يعني به جد و عمو و كسان ديگر هم اطلاق مي شود. و در سورة بقره آيه 133 نيز چنين استفاده اي از كلمة پدر شده است.)
آزر پدر حقيقي ابراهم "ع" نبوده است و ناچار در او عنواني بوده كه به خاطر آن عنوان وي را " پدر" خطاب كرده است.
پدر حقيقي ابراهيم عليه السلام شخص ديگري غير از آزر بوده است ولكن قرآن كريم از او اسم نبرده است بلكه در روايات ماست كه اسم اورا " تارخ" معرفي كرده اند، و تورات هم آن را تأئيد كرده است.
***** صفحه 32 *****
مستند:آية 75 سورة انعام " وَ كَذلِكَ نُرِي اِبراهيمَ مَلَكوُتَ السَّماواتِ وَالارضِ ...."
الميزان ج13 ص266
مشاهده ملكوت وآغازمبارزات ابراهيم"ع"
از آيات مربوط به تاريخ مبارزات ابراهيم عليه السلام چنين برمي آيد كه آن حضرت اولين باري كه شروع به دعوت نموده نخست به دعوت پدر پرداخته در حالي كه درخانة او بوده و سپس به دعوت مردم و مخالفت با دين آنان پرداخته است.
احتجاج ابراهيم عليه السلام در نفي ربوبيت ستاره و خورشيد و ماه بعد از احتجاجي بوده كه درباره اصنام نموده است.
از دقت در جريان امر برمي آيد كه گفتگوي وي با پادشاه وقت بعداز ظهور امر و شيوع مخالفتش با كيش بت پرستي و ستاره پرستي و بعداز داستان بت شكستن وي بوده است.
لذا مبارزات ابراهيم را مي توان بشرح زير خلاصه كرد:
1- احتجاج با پدر دربارة بت پرستي او،
2- مبارزه با قوم دربارة بت ها و بت پرستي آنان،
3- محاجه دربارة نفي ربوبيت كواكب و خورشيد و ماه،
4- گفتگو با پادشاه معاصر خود؛
و چگونه ابراهيم توانست چنين مباحثات و مبارزاتي را آغاز و انجام دهد مفهوم آية بعدي بدان اشاره دارد و مي فرمايد:
" ما ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نشان داديم
و همين معنا باعث شد كه پي به گمراهي پدر و قوم خود ببرد
و به احتجاج با آنان بپردازد،
و ماهم پي در پي با همين ارائة ملكوت تأئيدش كرديم
تا آنكه شب فرارسيد و چشمش به ستاره افتاد و.... "
مراد از نشان دادن ملكوت آسمان و زمين همان نشان دادن خداست خودرا به ابراهي
***** صفحه 33 *****
از مسير مشاهدة اشياء و از جهت استنادي كه اشياء به خدا دارند، چه وقتي اين استناد قابل شركت نبود هركسي به موجودات عالم نظر كند بي درنگ حكم مي كند به اينكه هيچ يك از اين موجودات مربي ديگران و مدبر نظام جاري در آنها نيست، پس معقول نيست "دست ساخت" انسان مربي و مالك خود او باشد، و همچنين معقول نيست اجرام آسماني مالك و مدبر تكويني عالم باشند در حالي كه خودشان داراي تحول و طلوع و غروبند!
صحنه اي كه قرآن مجيد با عبارت " جَنَّ عَلَيهِ اللَيل ..." ترسيم مي كند چنين خلاصه مي شود كه :
- ما ملكوت اشياء را به ابراهيم نشان مي داديم و نتيجه اش اين شد كه بلافاصله الوهيت اصنام را ابطال كند و در همين حال بود كه شب پردة ظلمت خود را بر او افكند و او چشمش به ستاره اي افتاد و گفت....
مستند:آية 76و77 سورة انعام " فَلَمّا جَنَّ عَلَيهِ اللَّيلُ رَء ا كوُكَباً ...."
الميزان ج13 ص266
ستاره پرستان عصر ابراهيم "ع"
از ظاهر آيات فوق استفاده مي شود كه در عصر ابراهيم عليه السلام مردمي بودند كه كوكب معيني را ( كه همان كوكب مورد اشارة ابراهيم بوده، ) مي پرستيدند.
از مطالعة حال ستاره پرستان ( صابئون) مي فهميم كه آنها هركوكبي را احــترام نمي كردند بلكه تنها " سيارات " را مقدس مي شمردند.
بطوري كه از قراين برمي آيد ستارة مورد نظر آنان همان ستارة " زهره" بوده است، براي اينكه صابئين تنها سيارات هفتگانه، يعني قمر، عطارد، زهره، شمس، مريخ، مشتري و زحل را احترام مي كرده اند و حوادث عالم را به آنان نسبت مي داده اند.
ولي اهالي هند و بعضي از ارباب طلسمات و بت پرستان عرب و غير عرب بودند كه " ثوابت" را مقدس مي شمردند.
چون قرآن در داستان ابراهيم، شمس و قمر را بعد از آية مورد بحث ذكر كرده است بنابراين ستارة مزبور يكي از پنج سياره ديگر بوده است. و چون عطارد مدار تنگ تري دارد بسيار كم ديده مي شود، ولي زهره در بين آن چهار سيارة ديگر از جهت تنگي مدارش نمي تواند بيش از چهل و هفت درجه از خورشيد فاصله بگيرد و هميشه همراه خورشيد است، از اين جهت به ذهن مي رسد كه كوكب مزبور همان " زهره" بوده است.
" زهره " گاهي قبل از خورشيد طلوع مي كند و عوام آن را "ستارة صبح" مي نامند، و گاهي در دنبال آن قرار مي گيرد و در نتيجه بعداز غروب خورشيد در همان طرف مغر
***** صفحه 34 *****
ظاهر مي شود و چيزي نمي گذرد كه غروب مي كند، و گاهي كه اين وضع در نيمة دوم ماه يعني شب هيجدهم و نوزدهم و بيستم ماه قمري اتفاق مي افتد ظهور زهره تقريباً با غروب خورشيد و غروب آن تقريباً با طلوع ماه مقارن مي شود زيرا در اين شب ها اول آفتاب غروب مي كند و پس از آن ستارة زهره هويدا مي شود و پس از يك ساعت يا دو ساعت در همان جهت غربي افق غروب مي كند و پس از آن بلافاصله و يا به فاصلة مختصري ماه طلوع مي كند.
اين خصوصيات تنها در ستارة " زهره" است و اگر در مشتري و مريخ و زحل هم اتفاق بيفتد بسيار نادر و اتفاقي خواهد بود.
ستارة زهره در بين ستارگان از همه زيباتر و روشن تر است به طوري كه بعداز فرارسيدن شب، اولين ستاره اي است كه نظر بيننده را بخود جلب مي كند، و از اين روي مي توان گفت كه ستارة مورد اشارة ابراهيم عليه السلام همين ستاره بوده است، و آية شريفه براين ستاره بهتر منطبق مي شود، چه برحسب ظاهر بين غروب ستاره و طلوع ماه فاصله نينداخته است، و از اين جهت استفاده مي شود كه طلوع ماه به دنبال غروب ستاره بوده است.
در بعض روايات نيز اين مطلب تأئيد شده است.
بنابراين ابراهيم عليه السلام همين ستاره " زهره" را ديده كه قوم او نيز همان را مي پرستيدند و برايش قرباني مي كردند. اين واقعه در يكي از شب هاي نيمة دوم ماه بوده است و آن حضرت نخست زهره را در جهت غربي افق ديده و پس از غروب آن به طلوع ماه برخورده است.
مستند:آية 77 سورة انعام " فَلَمّا رَءاَ الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبّي ...!"
الميزان ج13 ص279
ماه پرستان و آفتاب پرستان عصر ابراهيم"ع"
قرآن مجيد در آية فوق مقابله و احتجاج ابراهيم عليه السلام با ماه پرستان را چنين نقل مي كند:
" همينكه شب اورا پوشانيد ستاره اي را ديد و گفت:
- اين پروردگار من است!
سپس همينكه غروب كرد گفت: من غروب كنندگان را دوست ندارم !
پس از آن وقتي ماه را ديد كه طلوع كرد، گفت:
- اين پروردگار من است !
وقتي غروب كرد گفت:
- اگر پروردگار من مرا هدايت نكند از گروه گمراهان خواهم بود...! "
***** صفحه 35 *****
ابراهيم عليه السلام با عبارت آخر آيه بطلان ربوبيت قمر را اثبات مي كند، چه آن جناب در آغاز بحث ربوبيت كوكب را به ملاك غروب كردن كه ملاكي است عام، ابــــطال كرده بود. آنگاه وقتي به مــاه مي رسد و مي بيند كه آن نيز غروب كرد منتقل مي شود به آن حرفي كه دربارة كوكب زده بود و گفته بود:
" من غروب كنندگان را دوست نمي دارم ! "
لاجرم بدون اينكه دوباره همان حرف را تكرار كند به كنايه از آن گفت:
" اگر پروردگارم هدايتم نكند از گمراهان خواهم بود! "
اين كلام بخوبي مي فهماند كه گفتار قبلي او كه فرموده بود: " ماه پروردگار من است!" نيز ضلالت و گمراهي است، و اگر بخواهد برآن ضلالت ايستادگي به خرج دهد يكي از همان گمراهاني خواهد بود كه قائل به ربوبيت قمر بودند.
از اين كلام استفاده مي شود كه -
در زمان آن جناب و در موقعي كه دربارة ماه چنين حرفي را زده اقوامي ماه پرست وجود داشته است، همچنانكه آية بعدي بدان دلالت مي كند كه فرمود:
" اي قوم من از آنچه شما شريك پروردگار قرار مي دهيد بيزارم! "
در آية بعدي مي فرمايد:
" فَلَمّا رَءَ ا الشَّمسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبّي هذا اَكبَرُ !
پس از آنكه خورشيد را ديد كه طلوع كرد گفت:
- اين پروردگار من است، اين بزرگتر است،
پس همينكه غروب كرد گفت:
- اي قوم! من از آنچه شريك خدا قرار مي دهيد بيزارم ! "
ابراهيم عليه السلام در اين جستجوي خود دو نوبت به غلط بودن فرضيه اش پي برده بود و با اينكه ديگر جا نداشت دربارة آفتاب همان فرضية غلط را تكرار كند و بگويد: " اين پروردگار من است! " لذا براي اينكه بهانه اي در دست داشته باشد، اضافه كرد: " اين بزرگتر است!"
با نقل عبارت ابراهيم در قرآن به لفظ " هذا" ( براي مذكر، در حالي كه شمس مؤنث است،) قرآن كريم مي خواهد بفهماند ابراهيم "ع" دراين بحث به راستي آفتاب را نمي شناخته يا خودرا به جاي كسي فرض كرده كه اصلاً آفتاب را نديده است و نمي داند كه اين جرم يكي از اجرام آسماني است كه در هر شبانه روز يك بار طلوع مي كند و غروب مي كند و پيدايش شب و روز و فصول چهارگانه مستند به آن است !
***** صفحه 36 *****
مستند:آية 75تا79 سورة انعام " فَلَمّا جَنَّ عَلَيهِ اللَّيلُ رَء ا كوُكَباً ...."
الميزان ج13 ص 286
موقعيت زماني مشاهدات ابراهيم "ع"
قبلاً در مورد زمان مشاهده و نوع ستاره اي كه ابراهيم "ع" ديد و دربارة پرستش آن با ستاره پرستان عصر خود به محاجه پرداخت صحبت كرديم، دراين قسمت زمان مشاهدة ماه و خورشيد را كه مورد پرستش ماه پرستان و آفتاب پرستان عصر خود بود، بررسي مي كنيم:
ابراهيم عليه السلام در شبي از شبهاي نيمه دوم ماه اين گفتگوهارا داشته و كوكبي هم كه مورد پرستش ستاره پرستان بود يعني" زهره" را ديده بود.
آن جناب اول ستارة زهره را درجهت مغرب و در حال سرازيري به طرف انتهاي افق مشاهده كرد و پس از لحظه اي كه از نظرش ناپديد شد ماه را ديد كه از طرف مشرق طلوع مي كند. در آن لحظه كه ماه غروب كرد ابراهيم عليه السلام آفتاب را ديد كه طلوع مي كند.
( اين مطلب از عبارت " فَلَمّا " بر مي آيد كه جملة مابعد را به ماقبل خود مرتبط ساخته است.)
اين وضعيت تنها در بلادي اتفاق مي افتد كه در عرض شمالي همانند بلاد كلدان باشد و نيز بايد فصل هم فصل پائيز و يا زمستان باشد كه شبها طولاني تر است، مخصوصاً اگر ماه در يكي از برج هاي جنوبي مانند برج قوس و جدي باشد. در چنين شرايطي است كه ماه در نيمة دوم ماه هاي قمري قبل از طلوع آفتاب غــــروب مي كند.
از آيات چنين بدست مي آيد كه:
ابراهيم عليه السلام قبل از رسيدن شب و روز مشغول احتجاج با قوم دربارة بت ها بوده است، و اين احتجاج همچنان ادامه داشت تا شب فرارسيده است و چشمش به زهره كه معبود طائفه اي از آن قوم بوده افتاده و ناچار سرگرم به احتجاج عليه آنان شده است.
در عين سرگرمي اش منتظر بوده كه ببيند كار اين ستاره به كجا مي كشد، تا آنكه مي بيند پس از ساعات كوتاهي غروب كرد، لذا همين معنارا حجت خود قرار داده و از ربوبيت آن بيزاري جسته است.
در همي حال بوده كه مي بيند ماه از طرف مشرق سر زد، باز به احتجاج خود ادامه داده و روي سخن را متوجـــه مردمي مي كند كه قائل به ربوبيـــت ماه بودند و در همانجا حضور داشتند. نخست از در مماشات مي گويد: " اين است پروردگار من" و آنگاه حركت ماه را تحت مراقبت قرار داده و مي بيند كه آن نيز غروب كرد.
***** صفحه 37 *****
قرار گرفتن آية مربوط به نشان دادن ملكوت آسمانها و زمين به ابراهيم، در وسط اين آيات خود دليل بر اين است كه ابراهيم عليه السلام احتجاجاتي را كه با قوم خود داشته همه را از مشاهدة ملكوت آسمانها و زمين استفاده و تلقي كرده بود، و در نتيجه خداوند هم آن يقيني را كه نتيجة اين ارائه مي باشد ارزاني اش داشته بود و اين خود روشن ترين گواه براين است كه حجت هاي آن جناب حجت هاي برهاني بوده كه از قلبي آكنده از يقين سرچشمه مي گرفته است.
منظور ابراهيم هم از اينكه فرمود: " من افول كنندگان را دوست ندارم" اين بوده كه به قوم خود بفهماند چيزي كه براي آدمي باقي نمي ماند و از انسان غايب مي شود لياقت اين را ندارد كه آدمي بدان دل بندد و آنرا دوست بدارد، و آن پروردگاري كه آدمي پرستش مي كند بايد كسي باشد كه انسان به حكم فطرت ناگزير باشد دوستش بدارد، پس نبايد چيزي باشد كه دستخوش زوال گردد.
اجرام فلكي كه دستخوش غروب مي شوند شايستگي ندارند كه اسم "رب" بر آنها اطلاق كرد!
مستند:آية 74 سورة انعام " اَتَتَّخِذُ اَصناماً آلِهَةً ...."
الميزان ج13 ص264
بت پرستان عصر ابراهيم"ع"
بت ها مجسمه هائي بودند كه يا از موضوعات اعتقادي از قبيل معبود آسمان و زمين و الة عدل و امثال آن حكايت مي كردند ويا از موضوعات محسوس و مادي از قبيل آفتاب وماه .
از آيات مورد بحث استفاده مي شود كه قوم ابراهيم نيز از اين دو نوع بت داشته اند، كه آثار باستاني خرابه هاي بابل نيز اين معنارا تأئيد مي كند.
بت هارا از هر چيزي كه برايشان ممكن مي شده، مانند فلزات و انواع سنگ ها مي ساختند. در روايات آمده كه قبيلة " بني حنيفه" از قبايل يمامه بتي را از كشك ساختند. گاهي نيز بت هارا از گِل مي ساختند، وچه بسا تنها به نقشي و صورتي اكتفا مي كردند.
قوم ابراهيم اين بت هارا براي اين مي پرستيدند كه بدان وسيله به درگاه ارباب آنها تقرب جسته و به وسيلة تقرب به آنها به درگاه خداي تعالي نزديك شوند. واين خود نمونة بارزي از سفاهت بشر است كه عالي ترين مرحلة خضوع را كه همان خضوع بنده در برابر پروردگار است، در برابر مجسمة چـيزي كـه در نظرش بزرگ جلوه كرده، معمول بدارد، غافل از اينكه چنين خضوعي را در برابر مصنوع خود كرده است كه به دست خود از چوب تراشيده و اسم آنرا معبود نهاده است!
***** صفحه 38 *****
معني آية فوق اين است كه:
- آيا بت هائي چنين بي ارزش را خدايان خود اتخاذ مي كنيد و مقام و مرتبة خدائي را كه عالي ترين مقامات است براي يك مشت سنگ و چوب قائل مي شويد؟
- راستي كه تو ( اي پدر) و قومت در گمراهي واضحي به سر مي بريد! و راستي چگونه گمراهي بدين واضحي را تشخيص نمي دهيد؟ و چطور نمي فهميد كه بت پرستي عبارت است از خضوع و تذلل عبوديت كسي كه خود صانع و داراي علم و قدرت است در برابر مصنوع خود كه از علم و قدرت بوئي و اثري در آن نيست!
مستند:آية 80و81 سورة انعام " وَلا اُخافُ ماتُشرِكونَ بِهِ ...!"
الميزان ج13 ص 300
اعتراض ابراهيم نسبت به ترس از بت ها
خداي تعالي احتجاجات ابراهيم عليه السلام را دو قسم نقل كرده است:
1- يكي آن احتجاجاتي كه ابراهيم قبل ازاظهار بيزاري از بت ها با مردم داشت،
2- محاجه اي كه مردم بعد از شنيدن بيزاري ابراهيم از بت ها آغاز كردند.
گرچه در اين آيات حجتي را كه مردم عليه ابراهيم اقامه كردند صريحاً حكايت نكرده ولكن از جملة " من از كساني كه شريكش قرار مي دهيد نمي ترسم ،" تلويحاً معلوم مي شود كه چه مي گفته اند، زيرا ابراهيم در رد گفتار آنان فرموده كه من ازاين بت هاي شما نمي ترسم، معلوم مي شود حجت آنان بـر شرك و
بت پرستي ترس از بت ها بوده است.
از كلام ابراهيم برمي آيد كه مشركين در احتجاج با آن جناب راجع به بت پرستي خود راه تهديد را پيش گرفته و وي را از قهر خدايان بيم داده اند و اورا نصيحت كرده اند بلكه بتوانند با خودشان در بت پرستي و ترك توحيد هم آواز سازند. ابراهيم نيز چون ديد كه حجت آنان به دو حجت تجزيه مي شود: يكي رد بر ربوبيت خداي سبحان و ديگري اثبات عقيدة ربوبيت بت ها، لذا او هم از هر دو جواب داد.
در جواب از احتجاج اولي گفت:
من در امر انجام شده اي قرار گرفته ام و به هدايت پروردگار راه حق را يافته ام و او مرا با نشان دادن ملكوت آسمانها و زمين آگاهي ها داده و حجت ها آموخته تا بتوانم ربوبيت را از هرچه غير اوست، از قبيل ستارگان و بت ها، سلب نمايم. و من اينك دريافته ام كه از پروردگاري كه مدبر امور من است بي نياز نيستم، و پروردگار من تنها و تنها كسي تواند بود كه مدبر امور من باشد
***** صفحه 39 *****
- او نيز خداي سبحان است. و با اين هدايتي كه مرا فرموده ديگر حاجت گوش دادن به حجت شما دربارة ربوبيت بت ها ندارم! بحث براي فهميدن و راه يافتن است، ومن راه صحيح را يافته ام و به مقصد رسيده ام !
ابراهيم عليه السلام با جملة " من از كساني كه شريكش قرار مي دهيد نمي ترسم مگر اينكه پروردگارم چيزي بخواهد ! " و با جملة قبلي آن " آيا درخصوص خدا بامن محاجه مي كنيد و حال آنكه او مرا هدايت كرده است،" در واقع گفته است:
- اولاً من از اين بت ها ذره اي نمي ترسم،
- ثانياً به فرضي هم كه من از ضرر شركاي شما مي ترسيدم تازه همين ترس هم خود دليل ديگري بر ربوبيت خداي تعالي و آيتي از آيات توحيد او بود، چه اين خواست اوست كه من از شركاي شما بترسم، نه خواست شركاي شما، كه قادر بر چيزي نيستند!
مستند: آيه 85 سورة صافات " اِذقالَ لِاَبيهِ وَ قَوْمِهِ ماذا تَعبُدوُنَ ...؟ "
الميزان ج33 ص237
ماجراي شكستن بتها
قرآن مجيد در ادامة اين آيات قسمتي از مبارزات و مباحثات ابراهيم را با قوم خود يادآور شده و مي فرمايد:
" به پدرش و قومش گفت: چه چيز مي پرستيد؟
آيا از در افترا خداياني ديگر به جاي خداي عزوجل قصد مي كنيد؟
راستي ظن شما دربارة رب العالمين چيست؟ "
قرآن كريم در اين آيات خلاصه اي از روزهاي اوليه شروع مبارزات ابراهيم عليه السلام عليه بت پرستي قوم خود را ذكر مي كند و مي فرمايد:
" در اين هنگام ابراهيم نظر مخصوصي به ستارگان كرد و گفت:
- من بيمارم !
مردم شهر به ناچار اورا به حال خود گذاشتند و به بيرون شهر رفتند. ابراهيم شهر را خالي از اغيار ديد و به سراغ خدايان ايشان رفت و پرسيد؟
- پس چرا نمي خوريد؟
و چون جوابي نشنيد، گفت:
- پس چرا حرف نمي زنيد؟
سپس با نيروي هرچه تمام تر به سر و كلة آنها كوبيد و همه را خرد كرد! "
***** صفحه 40 *****
در قسمت اول اين آيات، ابراهيم را نشان مي دهد كه از مريضي خود خبر مي دهد و اين خبردادن مربوط است به نظركردن در ستارگان، يعني به خاطر نظركردن در ستارگان مريض شده است، حال اين نگاه كردن در ستارگان يا براي اين بود كه ساعت را تشخيص دهد، مثل كسي كه دچار تب نوبه شود و بخواهد بفهمد چه ساعتي دوباره تب به سراغش مي آيد، مثلا چه وقت فلان ستاره طلوع مي كند و يا غروب مي كند و يا ستارگان فلان وضع خاص را به خود مي گيرند. و يا براي اين بود كه از نگاه كردن به ستارگان به حوادث آينده اي كه منجم ها با آن حوادث را از اوضاع كواكب به دست مي آورند، معين كند، و صابئي مذهبان به اين مسئله بسيار معتقد بودند و در عهد ابراهيم عليه السلام عدة بسياري از معاصرين او از همين صابئي ها بودند.
ولي وجه اول با وضع ابراهيم عليه السلام مناسب تر به نظر مي رسد كه در اين حالت معناي آيه چنين مي شود كه وقتي اهل شهر خواستند همگي از شهر بيرون بروند تا در بيرون شهر مراسم عيد خود را به پا كنند، ابراهيم نگاهي به ستارگان انداخت و سپس به ايشان اطلاع داد كه به زودي كسالت من شروع مي شود، و من نمي توانم در اين عيد شركت كنم.
وقتي مردم از آمدن ابراهيم صرف نظر كردند و اورا تنها در شهر گذاشتند و از شهر خارج شدند، ابراهيم خودرا به بت ها رسانيد و نظري به آنها افكند كه درست به شكل انسانها هستند، انسانهائي كه در پيش رو طعام دارند و مشغول خوردن هستند، پس سرشار از خشم شد و پرسيد كه : چرا نمي خوريد و چرا حرف نمي زنيد؟ با اينكه شما خداياني هستيد كه پرستندگانتان خيال مي كنند شما عاقل و قادر و مدبر امور آنها هستيد؟!!
اينجا بود كه آخر ين تصميم خودرا گرفت و با دست راست و با تبر محكم كوبيد به سرو كله بت ها !
تبديل آتش به گلستان
مردم باخبر شدند و به سرعت به طرف او آمدند، به خاطر اهتمامي كه نسبت به حادثه داشتند، و احتمال مي دادند كه به دست ابراهيم عليه السلام پيش آمده باشد.
ابراهيم عليه السلام به آنها خطاب كرد و پرسيد:
" - چرا چيزي را كه خودتان مي تراشيد، مي پرستيد؟
با اينكه خدا شما و اعمال شمارا آفريده است ؟! "
( در اين آيات حذف و اختصارگوئي به كار رفته است، و برگشت مردم از مراسم عيد، و آمدنشان به بتخانه، و ديدن آن منظره را حذف كرده چون اين جزئيات در سورة انبياء آمده بود. همچنين قسمت هاي مربوط به دستگيري ابراهيم و آوردنش در ملاء عام و بازجوئي كردن از او و ساير جزئيات حذف شده است، )