بديع

رضا محمدى

نسخه متنی
نمايش فراداده
بديع: ذات بى‌مانند، آفريدگار

مخلوقات بدون نمونه پيشين، از اسما و صفات الهى

بديع بر وزن فعيل، صفت مشبهه از ريشه (ب‌-‌د‌-‌ع) است كه در لغت به دو

صورت لازم و متعدى به كار رفته است. در صورت اول بديع به‌معناى موجود بى‌مانند و

بى‌نظير است[47]؛

ولى در‌صورت دوم مى‌تواند مفيد يكى از دو‌معناى زير باشد: 1. معناى فاعلى (مبدِع)؛

يعنى كسى كه آفريدن او جديد و بدون سابقه و نمونه پيشين است.[48] 2.

معناى مفعولى (مبدَع)؛ يعنى پديده‌اى كه به طور جديد و بدون سابقه و نمونه قبلى

آفريده شده است.[49]

بديع از اسماى حسناى الهى است كه در قرآن دو بار به صورت «بَديعُ السَّمـوتِ وَالاَرض» به كار رفته است

(بقره/2،117؛ انعام/6‌،101)؛ همچنين در روايات نبوى[50] و

نهج‌البلاغه[51] و

ادعيه[52] به

اين اسم اشاره شده است.

تبيين اسم بديع:

بديع به عنوان اسمى از اسماى حسناى الهى دو معنا مى‌تواند داشته باشد: 1.

كسى كه نه در ذات خود نظيرى دارد و نه در صفات و افعال.[53] در

اين صورت مفهوم بديع مانند مفاد «لَيسَ كَمِثلِه شَىء» (شورى/42،11)

خواهد بود. گفته شده: «بَديعُ

السَّمـوت وَ الاَرضِ» يعنى خداوند در آسمانهاى عالم ارواح و زمين عالم

اجساد نظير و مثل ندارد.[54] به

اين مفهوم در برخى از روايات نيز اشاره شده است: «فإنّك بديع لم يكن قبلك‌شيء» .[55]

برخى بديع را معادل اسم «اوّل» خداوند دانسته‌اند.[56]

2.

آفريننده‌اى كه مخلوقات را بدون الگو و مثل و مانندى كه بر كار او سبقت داشته

باشد، ايجاد كرده است. در دو آيه‌اى كه بديع، در آنها به كار رفته غالب مفسران

همين معنا را از آن استفاده كرده‌اند.[57] در روايتى

امام باقر(عليه السلام)در تفسير «بَديعُ السَّمـوتِ وَ الاَرض» فرموده‌اند:

خداوند همه چيز را با علم خود، بدون مثال و نمونه پيشين ابداع و ابتكار كرد و

آسمانها و زمين را آفريد، در حالى كه پيش از آن آسمان و زمينى نبود.[58]

دردعا آمده است: «اللّه

أوّل كل شيء و آخره و بديع كلّ شيء و منتهاه» .[59]

بديع بودن خداوند و نفى فرزند از او:

در دو آيه‌اى كه بديع در آنها به كار رفته، بديع بودن خداوند دليل نفى

فرزند از او قرار داده شده است: «... وخَرَقوا لَهُ بَنينَ وبَنـت بِغَيرِ عِلم

سُبحـنَهُ وتَعــلى عَمّا يَصِفون * بَديعُ السَّمـوتِ والاَرضِ...» (انعام/6‌،101)، «وقالوا اتَّخَذَ

اللّهُ ولَدًا سُبحـنَهُ... بَديعُ السَّمـوتِ والاَرضِ...» . (بقره/ 2، 116

- 117)

با تكيه بر بديع بودن خداوند، به دو صورت مى‌توان فرزند داشتن او را نفى

كرد: 1. اگر بديع به معناى ذات بى‌مانند باشد، فرزند داشتن چنين ذاتى غير ممكن

است، زيرا فرزند داشتن عبارت از اين است كه موجودى برخى از اجزاى وجود خود را از

خود جدا كرده و به تدريج او را تربيت كند تا نوعى همانند خودش شود، و ذات الهى

منزه از مثل و مانند است.[60] 2.

اگر بديع به معناى آفريننده موجودات، بدون نمونه پيشين باشد لازمه بديع بودن

خداوند آن است كه خلق و فعل الهى شبيه فعل ديگران در تدريج و توسّل به اسباب

نباشد، بنابراين، فرزند داشتن او ممكن نيست، زيرا تحقق فرزند به تربيت و تدريج

نياز دارد.[61]

برخى در مجموع گفته‌اند: اگر مراد از فرزند داشتن خداوند آن است كه او از

طريق طبيعى و معهود داراى فرزند شده است چنين امرى درباره خدا صحيح نيست، زيرا اين

معنا درباره كسى تصور مى‌شود كه قادر نباشد از طريق خلق و ايجاد به صورت دفعى آن

را به دست آورد؛ نه خدا كه قادر است با اراده آنچه را كه مى‌خواهد بيافريند[62] و

اگر مراد آن است كه خداوند بدون نياز به همسر، نطفه و... فرزند را ابداع كرده است

اين هم درست نيست، چون اگر بنا باشد آنچه خداوند ابداع كرده فرزند او باشد بايد

همه مخلوقات آسمان و زمين فرزند او باشند، چون او «بَديعُ السَّمـوت والأرض» است و ترجيحى هم

در كار نيست.[63]

منابع

اسماء الله الحسنى؛ الاسماء و الصفات؛ بحارالانوار؛

البرهان فى تفسير القرآن؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تفسير العياشى؛ تفسير القرآن

الكريم، ابن‌عربى؛ التفسير الكبير؛ تهذيب الاحكام؛ رحمة من الرحمن فى تفسير و

اشارات القرآن؛ شرح الاسماء او شرح دعاء الجوشن الكبير؛ شرح اسماء الله الحسنى

(لوامع البينات)؛ شرح توحيد الصدوق؛ لسان‌العرب؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛

المصباح المنير؛ مفردات الفاظ القرآن؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ النور الاسنى فى

شرح اسماء الله الحسنى؛ النهاية فى غريب الحديث و الاثر؛ نهج البلاغه؛ وسائل

الشيعه.

رضا محمدى و بخش فلسفه و كلام

[47]. المصباح، ص‌38،

«بدع».

[48]. مفردات، ص‌110؛

لسان‌العرب، ج‌1، ص‌342؛ النهايه، ج‌1، ص‌106، «بدع».

[49]. مفردات، ص‌111؛

لسان العرب، ج‌1، ص‌342، «بدع».

[50]. الاسماء

والصفات، ج‌1، ص‌55‌؛ النور الاسمى، ص‌459؛ شرح توحيد الصدوق، ج‌1، ص‌216.

[51]. نهج‌البلاغه،

خطبه 90 - 91، 165، 191، 211،...‌.

[52]. تهذيب، ج‌3، ص‌71،

84‌، 93؛ بحارالانوار، ج‌92، ص‌393؛ ج‌94، ص‌227.

[53]. اسماء اللّه

الحسنى، ص‌227؛ النور الاسنى، ص‌459.

[54]. تفسير ابن‌عربى،

ج‌1، ص‌393.

[55]. بحارالانوار، ج‌88‌،

ص‌69‌.

[56]. شرح الاسماء، ص‌94؛

شرح اسماء الله الحسنى، ص‌150.

[57]. رحمة من الرحمن،

ج‌1، ص‌184؛ التبيان، ج‌4، ص‌221؛ مجمع‌البيان، ج‌1، ص‌366؛ التفسيرالكبير، ج‌4، ص‌27.

[58]. تفسير عياشى، ج‌1،

ص‌373؛ البرهان، ج‌2، ص‌461.

[59]. تهذيب، ج‌3، ص‌125؛

وسائل الشيعه، ج‌7، ص‌469.

[60]. الميزان، ج‌1، ص‌261.

[61]. الميزان، ج‌1، ص‌261.

[62]. التفسير الكبير،

ج‌3، ص‌118.

[63]. التفسير الكبير،

ج‌3، ص‌118.