جمع و تدوين قرآن
مرتضي شوشتري
هارالد موتسكي
Harald Motzki, "The collection of the Quan: a reconsideration of western views in light of recent methodological developments", Der Islam, 78 (2001) pp.1-34.
I. قرآن: منبعي تاريخي
دانشمندان مسلمان، قرآن را بيشتر به عنوان مبنايي براي نظام فقهي و انديشههاي كلامي خود مورد مطالعه قرار دادهاند، در حالي كه رويكرد اسلام شناسان غربي به قرآن، عمدتاً به خاطر موضوعات تاريخي بوده است. آنها از قرآن همچون مدركي براي رسالت حضرت محمد (ص)، سندي از صدر اسلام و حتي منبعي براي مذهب و جامعه عرب پيش از اسلام، بهره بردهاند.
اگر بخواهيم با قرآن به عنوان منبعي تاريخي برخورد كنيم بايد آن را مورد نقد قرار دهيم. نقد منبع،(1) يكي از بزرگترين دستاوردهاي روش شناختي در تحقيقات نوين تاريخي است. هدف از اين نقد، بررسي صحت و اصالت چيزي است كه منبع ادعا ميكند. براي نمونه هنگامي كه سعي ميكنيم اعتبار منبعي را مشخص نمائيم، در آغاز اين پرسشها را مطرح ميكنيم: چقدر فاصله زماني و محيطي ميان منبع و رويدادي كه درباره آن به ما خبر ميدهد وجود دارد؟ آيا زمان و مكاني كه اين منبع براي آن واقعه ادعا ميكند صحيح است؟ اكنون در آغاز بحث قرآني خود، به بررسي اين نظر نسبتاً فرا گير كه قرآن دربردارنده وحي است كه حضرت محمد (ص)، در طي ثلث نخست سده 7 م. در مكه و مدينه تلاوت نموده ميپردازيم. ممكن است بپرسيم اين اطلاعات از كجا آمده است؟ براي پاسخ گفتن به اين پرسش به روش علمي و تجربي، ما سه منبع در اختيار داريم: دست نوشتههاي نخستين قرآن، متن قرآن و احاديث مربوط به تاريخ قرآن.
درباره مورد اول بايد گفت هيچ دستخطي تا كنون نه از شخص پيامبر نه از كاتبان احتمالي او شناسايي نشده است. همچنين دست نوشتههاي كمياب قرآن مربوط به پايان سده نخست و نيمه نخست سده دوم ق، افزون بر اين كه تاريخ آنها مورد بحث و گفتگوست، بيشترشان ناقصند و اين ويژگي به ما اجازه نميدهد آنها را در شكل، اندازه و محتوا دقيقاً با قرآنهاي متاخر يكسان بدانيم. اما متن قرآن، درباره نويسنده و يا گردآوري كنندگان خود ساكت است و در اكثر موارد نميتوانيم از خود متن به شرايط تاريخي كه قرآن به آنها اشاره ميكند پي ببريم. در نتيجه اگر منابع غير تجربي را به حساب نياوريم، تنها چيزي كه ميماند، احاديث اسلامي است. مراد ما از حديث مفهومي گسترده شامل تفسير، سيره، مجموعههاي حديثي و روايات تاريخي ميباشد. بيشتر اسلام شناسان غربي درباره صحت احاديث به شدت ترديد كردهاند، با اين همه بر پايه گزارشهاي حديثي ميپذيرند كه قرآن در بردارنده وحي است كه حضرت محمد (ص) آن را ابلاغ نموده و اين كتاب، شرايط تاريخي زندگي وي را منعكس ميسازد. اين تناقضي است كه مطالعات اسلامي در غرب با آن روبروست.
در دورههاي اخير، جان ونزبرو، مايكل كوك، پاتريشيا كرون، اندرو ريپين و ديگران، يعني پيروان نظرات افراطي شاخت درباره حديث، اين نظر را رها ساختهاند. اين گروه در زمينه قرآن هم، اطلاعات احاديث را مبتني بر دانش واقعي و فارغ از تعصبات كلامي و فقهي نميدانند و در نتيجه به اين باور فراگير كه همه قرآن، گزارش معاصر از سخنان پيامبر اكرم است به ديده ترديد مينگرند.
در دهه گذشته، چندين نفر از دانشمندان از جمله شخص من، خود را وقف حل اين مشكل نمودهاند. من راهبردهاي گوناگوني را براي فائق آمدن بر اين مشكل طراحي نمودهام. از جمله ارزيابي مجدد و انتقادي پژوهشهايي كه ارزش تاريخي احاديث را براي سده نخست هجري انكار ميكنند و نيز اصلاح روشهاي تحليل و تاريخگذاري احاديث. در ادامه مقاله، به بررسي موضوع احاديث جمع قرآن ميپردازم و اين تنها ميتواند خطوط كلي مسائل را ترسيم كند. من اكنون در حال مطالعه مفصلتري درباره اين موضوع ميباشم.
II. احاديث جمع قرآن
ديدگاه مسلمانان
طبق نظر رايج، هنگامي كه پيامبر از دنيا رفت، هيچ مجموعه رسمي به عنوان قرآن از خود بر جاي نگذاشت و اين ابوبكر بود كه قرآن را جمع نموده و مدون ساخت. آنگاه در زمان عثمان، به خاطر اختلافات زياد، او يك نسخه رسمي و قانوني تهيه و از آن نسخه برداري نمود. اين نسخه (مصحف عثماني) بلافاصله به عنوان متن پذيرفته شده در ميان مسلمانان درآمد.
نظرات اسلام شناسان غربي
در نخستين پژوهش قابل توجه غربي، نولدكه روايت رسمي مسلمانان درباره جمع آوري قرآن را پذيرفت (1860 م). در دهههاي پاياني سده نوزدهم، اسلام شناسان در اعتبار تاريخي احاديث مربوط به زمان پيامبر (ص) و صدر اسلام ترديد نمودند. به ويژه بايد از گلدتسيهر ياد نمود كه اين فرضيه را مطرح ساخت كه احاديث، منعكس كننده تحولات سياسي، كلامي و فقهي جامعه اسلامي در دوره اموي و عباسي است و از اين رو از لحاظ تاريخي معتبر نيست(1890 م). در اوائل سده بيستم، شوالي جمع قرآن از طرف ابوبكر را رد كرد. همچنين مينگانا اين نظر را كه قرآن در زمان عبدالملك اموي و به ابتكار حجاج بن يوسف جمع آوري شد، به طور مفصل و مستدل ارائه نمود؛ گرچه اين نظر نخستين بار به وسيله كازانوا مطرح شده بود(1911 م). يوزف شاخت در 1950 م، كوشيد كه به طور قطعي، نظريه گلدتسيهر مبني بر بياعتباري تاريخي اكثر احاديث را اثبات كند. نظرات او دانشمندان غربي را طي دهههاي بعدي تحت تاثير قرار داد. ونزبرو در سال 1977 جمع قرآن را در آغاز سده 3 ق. دانست، در حالي كه برتن در همان سال معتقد بود، جمع قرآن در زمان حيات پيامبر (ص) واقع گرديده است. صاحبان اين نظريات براي خود دلائلي ارائه نمودهاند، اما بر همه آنها از لحاظ مقدمات، نتايج و روششناسي اشكالاتي وارد است و از اين رو برتري نظريات غربي بر احاديث اسلامي، محل پرسش و تامل ميباشد.
III. احاديث مربوط به جمع قرآن، در پرتو پيشرفتهاي جديد روش شناختي
طي دو دهه گذشته، حديث پژوهي پيشرفت قابل ملاحظهاي داشته كه از سويي مديون تعداد زيادي از منابع است كه اخيرا در دسترس قرار گرفته است و از سوي ديگر مديون پيشرفتهايي در زمينه روششناسي است.
در ميان منابع جديد، مصنف عبدالرزاق، مصنف ابنشيبه و تاريخ مدينه ابنشبه اهميت زيادي دارند. در حوزه روش شناختي، دو پيشرفت قابل ذكر است: 1ـ تحليل سندي حديث كه يونبول هلندي در اين عرصه ممتاز است و 2ـ تحليل متن احاديث و بررسي اختلافات متني همگام با تحليل سندي. در اين زمينه من، يونبول و شوئلر تحقيق ميكنيم. كاربرد نتايج اين پيشرفتها در احاديث مربوط به جمع قرآن، مطلوب و پسنديده است. من نظراتم را نخست در سميناري جهاني درباره حديث، اعلام نمودم (آمستردام، 1991 م).
تاريخگذاري بدون اسانيد
تلقي پژوهشهاي غربي بيشتر اين بوده كه صحيح بخاري قديمترين منبعي است كه احاديث جمع قرآن در آن آمده است. يعني فاصلهاي تقريبا دويست ساله ميان پديده جمع قرآن و اين احاديث وجود دارد. اما در واقع چنين نيست و اين احاديث قديميترند. چنان كه پيش از او نيز اين حديث با اختلافاتي در مسند ابنحنبل (د 241)، فضائل القرآن ابوعبيد (د 224)، تفسير عبدالرزاق (د 211)، مسند طيالسي (د 204)، جامع عبدالله بن وهب (د 197) ذكر گرديده است. همچنين روايت جمع عثمان علاوه بر اين كه يك روايت در صحيح بخاري دارد، در مسند ابنحنبل و طبقات ابنسعد و نيز تاريخ المدينه ابنشبه موجود است.
تاريخگذاري بر اساس اسانيد و متون
تاريخ گذاري احاديث با اين روش كه زمان تاليف آثاري را كه اين احاديث براي اولين بار در آنجا گرد آمدهاند، حدس بزنيم، حداكثر ما را در اين موضوع، به ربع آخر سده 2 ق. رهنمون ميشود؛ اما آيا اين متون پيش از اين كه در اين آثار يافت شوند سرگذشتي نداشتهاند؟
معمولاً احاديث نشانههايي از تاريخ خود را در ضمن اسانيد خود ارائه ميكنند، ولي اكثر اسلامشناسان غربي از زمان گلدتسيهر به بعد اسانيد را ناديده گرفته و بر آن اعتماد نكردهاند. شاخت هم گرچه اسانيد را جعلي ميداند، اما با ارائه روشي مبتني بر مقايسه اسانيد مختلف و يافتن حلقه مشترك، در پي آن است كه جاعل حديث را كشف نمايد. پيشنهادهاي روششناختي او در طي 25 سال گذشته تحولاتي رو به رشد داشته به گونهاي كه ما اكنون ميتوانيم از روششناسي در تحليل اسانيد سخن بگوئيم.
نخستين گام براي تعيين حلقه مشترك اين است كه تمام روايات يك حديث را از منابع مختلف يكجا جمع كنيم. ولي در موضوع مورد بحث ما صرفاً منابع قرن 2 و 3 كافي است. من در اينجا نخست به تحليل جمع قرآن از سوي ابوبكر و سپس به ويرايش رسمي قرآن از سوي عثمان ميپردازم.
حديث جمع قرآن به دستور ابوبكر در منابع متعدد و اسناد بسياري آمده كه براي وضوح بيشتر آنها را به دو دسته تقسيم ميكنيم: نخست اسانيد تاليفاتي كه تا سال 256 (سال فوت بخاري) تاليف شدهاند و دوم اسانيد كتابهايي كه نويسندگانشان تا سال 316 (سال فوت ابن ابي داود) ميزيستهاند. دسته نخست در پنج منبع آمدهاند كه پيشتر گذشت. در اين منابع، جمعاً 14 طريق ذكر شده كه همگي در يك راوي همديگر را قطع ميكنند؛ آن راوي ابن شهاب زهري (د 124 ق) است كه او را حلقه مشترك ميناميم. پس از او، حديث از طريق ابن سباق به زيد بن ثابت كه راوي ادعا شده حديث است ميرسد. همچنين برخي ديگر از راويان هم در طبقات بعد مشترك ميباشند كه به تعبير يونبول «حلقههاي جزئي مشترك» ناميده ميشوند.
در دوره دوم، يعني طي 60 سال پس از فوت بخاري نيز اين حديث در سه منبع آمده است كه عبارتند از: المصاحف ابن ابي داود (ـ 316)، تفسير طبري (ـ 310) و صحيح ترمذي (ـ 279) كه جمعاً 8 سند ارائه نمودهاند. اين اسانيد هم همگي در ابن شهاب زهري جمع ميشوند.
اين كه اسناد همه احاديث جمع ابوبكر (جمعاً 22 طريق) به زهري ميرسند صرفاً يك تصادف نيست. در اينجا دو احتمال وجود دارد: اول اينكه زهري در واقع منبع نقل حديث است. دوم اينكه اين حلقه مشترك خود زائيده جعلي سازمان يافته است كه مايكل كوك به برخي از احتمالات اين جعل اشاره كرده است. اما جعلي دانستن حلقه مشترك چندين نقطه ضعف دارد: نخست اين كه اين گونه جعل صرف تصور است. ديگر اينكه فرض جعل در اين مورد با توجه به تعداد زياد راويان و جامعان حديث خيلي ساختگي به نظر ميرسد؛ و از همه مهمتر اين كه مقايسهاي ميان متون و اسانيد، نشان دهنده رابطهاي ميان سند و متن است. توضيح اينكه اگر متون را با معيار مشابهت به چند دسته تقسيم، كنيم خواهيم ديد كه با اسانيد رابطهاي مشخص دارند. اين ارتباط نزديك اين فرض را تقويت ميكند كه حلقه مشترك نتيجه نقل واقعي حديث است. افزون بر اين كه فرض جعل حديث معنايش اين خواهد بود كه جاعلان، علاوه بر ساختن سندهاي نو، متون را هم مطابق آن تنظيم نمودهاند. با توجه به وفات زهري در سال 124 ق. ميتوان گفت، حديث جمع ابوبكر در ربع نخست سده دوم رواج داشته است. درباره ويرايش رسمي قرآن به دستور عثمان هم ابن شهاب زهري حلقه مشترك است و از لحاظ زماني مشكلي پيش نميآيد كه بگوئيم زهري اين قضيه اخير را از انس بن مالك (د 91 ق) و قضيه جمع ابوبكر را از عبيد بن سباق شنيده است. به تعبيري ديگر ميتوان تصور كرد كه روايات جمع قرآن در اواخر سده اول هجري رواج داشته و زهري برخي از آنها را نقل كرده است.
نتيجهگيري: ما نميتوانيم اثبات كنيم كه روايات جمع قرآن، واقعاً به شاهدان اصلي وقايع بازميگردد، ولي ميدانيم كه روايات اسلامي به رغم آنچه تا كنون در عرصه پژوهشهاي غربي تصور شده، بسيار قديميتر و در نتيجه به رويدادهاي واقعي نزديكترند و اين نتيجه ميتواند ما را تشويق كند تا روايات اسلامي مربوط به تاريخ قرآن را از نو، بررسي نموده و مورد مطالعه قرار دهيم.
پاورقيها:
1- Source criticism