مناظره زبان و اندامها

نویسنده: سيد حسين شيخ الاسلامى

نسخه متنی
نمايش فراداده
نام كتاب : مناظره زبان و اندامها
مؤ لف : سيد حسين شيخ الاسلامى
بسمه تعالى
مقدمه
هر موجودى سخن مى گويد
اعتراض اندامها به زبان
جواب زبان به اندامها
فائده زبان
برترى سخن بر سكوت
اندامها زبان را سوگند مى دهند:
بديهاى زبان
عذاب زبان
زيان زبان
فائده چشم
زيان چشم
سرانجام موذن
فوائد گوش
زيان گوش
غنا و موسيقى
شنيدن غيبت
فوائد دست و پا
زيانهاى دست و پا
زيانهاى شكم
منطقه حكومت اندامها و زبان
فائد سكوت
آفات زبان
حرفهاى بى فائده
سكوت حضرت داوود (ع )
بر خورد على (ع ) با هزله گو
بعضى از حكماء چه گفتند
اقسام سخن
اقسام مجالس يا طبقات مردم
تقواى سود بخش
ايمان كامل
سنجش كلام
دختر ابى الاسود
دروغ و اقسام آن
مفاسد دروغ
دروغ زمامداران
چوپان دروغگو
دروغگو به سزاى خود رسيد
اقسام دروغ
سودمندترين كارها
رسوائى دروغگو
مومن دروغگو نمى شود
دروغ نويسى
دروغ نويسى محمد بن زكرياى رازى
مواردى كه دروغ جايز است
غيبت و مفاسد آن
مرد صالح و جوان در گورستان
چگونه غيبت خوردن گوشت مرده است
نصيحت مردى بزرگ
معناى غيبت
ادله حرمت غيبت
سوگند دادن زبان
غيبت از زنا بالاتر است
غيبت كننده از ولايت خدا بيرون مى رود
گناه شنونده غيبت
عوامل غيبت
مستثنيات غيبت
سخن چينى و زيانهاى آن
و اما روايات
دعاى باران
غلام سخن چين
ضربه هاى كوبنده زبان
سخن چينى گرگ
جسارت بمرحوم قمى
مصافحه با اجنبيه
استمناء و ضرر آن
لواط و كيفر آن
زيان لواط
زنا و عقوبت آن
مساحقه و اشباه آن
فحش و ضرر آن
طعن و حرمت آن
قذف و ضرر آن
لعن و بدى آن
تهمت و افتراء
اذيت همسايه
شوخى بيجا
توطئه ها و جلسات مضر و طرح نقشه ها
فاش كردن اسرار
تجسس حرام است
راز دارى
اسرار آل محمد (عليهم السلام )
خيانت در مشورت
فخر فروشى
مدح غير خدا در غير رضاى او
بدى عشق به غير خدا
گدائى
رد سائل
شناخت قلب
چشم هاى نابينا و بينا
شهيد اول و دوم
معناى روايت واعمى ابصارهم
قلب سالم و غير سالم
افكار وارده در قلب
خيالات فاسده
دل حرم خداست
قساوت قلب
مراء و جدال
عيب جوئى ديگران
دل منافق
عجب و خود پسندى
ملاقات شيطان با حضرت موسى
ترك نماز
ثمرات و صفات نماز
ترك زكات
ترك خمس
حرمت ترك حج
ضرر منافقين
وصيت اكثم حكيم :
آدم كشى
نصيحت لقمان بفرزند خود
سرقت و دزدى
غضب
رباخوارى
زيانهاى ديگر دست
زيان پا
گناهان كبيره
فرار از جنگ
تعرب بعد الهجرة
امر به معروف و نهى از منكر
قوم شعيب
امر به معروف و نهى از منكر دو واجب كفائيند
شرائط امر بمعروف و نهى از منكر
آيات كفر
روايات كفر
ارتداد و اقسام آن
امامت على (ع )
روايات امامت
ارزش نصيحت
جبن و ترس
قمار و حرمت آن
كم فروشى
گرانفروشى و بدى آن
احتكار
غش در معامله
اسراف و تبذير و حرمت آن
سيگار و نظائر آن
گناه تعيير و سرزنش
بهتان و حرمت آن
سوء ظن و بدگمانى
غلبه جور و عدل و فاصله حق و باطل
لزوم اجتناب از مواضع تهمت
مجالست و انتخاب رفيق
محاربه با اولياى خدا
احترام مومن و حرمت اذيت آن
اذيت خدا و رسول و مومنين در قرآن
تعصب بيجا و حرمت آن
سوگند دروغ
شهادت زور
كتمان شهادت
رشوه
قيادت
عقوق والدين
راه نجات از عاق والدين
انس به پدر و مادر
اطاعت خدا بر همه مقدم است
فوائد نيكى به پدر و مادر
دخالت همه اندامها در عقوق والدين
نكوهش از تفرقه افكنى
خواسته چشم از زبان
خواسته هاى اندامها از زبان
خاتمه بحث
******************
بسمه تعالى
در اين كتاب مجموعه اى از معارف و اخلاقيات با استفاده از آيات قرآن كريم و احاديث خاندان عصمت و طهارت - عليهم السلام - مورد بحث و تبيين قرار گرفته است .
اين دفتر بعد از بررسى كامل ، ويراستارى ، اعرابگذارى و اصلاحات ديگر آن را طبع و منتشر نموده است اميد است كه مورد رضايت خداوند متعال واقع شود.
دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم
تقديم به روان پاك و نورانيتان اى شهداى گرامى اسلام ، اى ايثار گران ، اى دلباختگان ، اى عاشقان الله ، اى كسانى كه سر از پا نشناخته ، عاشقانه به سوى توپ و تانك و رگبار و خمپاره روان گشته ، خويشتن را فداى اسلامى و مسلمين و خاك وطن محبوب نموديد، درود خدا و همه موجودات بر شما اى ياران مهدى قرآن .
اللهم ارزقنا توفيق الطاعة و بعد المعصية و صدق النية و عرفان الحرمد و اكرمنا بالهدى والاستقامة و سدد السنتنا بالصواب و الحكمة و املا قلوبنا بالعلم و المعرفة و طهر بطوننا من الحرام و الشبهة واكفف ايدينا عن الظلم والسرقة واغضض ابصارنا عن الفجور و الخيانة واسدد اسماعنا عن اللغو والغيبة و تفضل على علمائنا بالزهد و النصيحة و على المتعلمين بالجهد و الرغبة و على المستعمعين بالاتباع و الموعظة و على مرضى المسلمين بالشفاء و الراحة و عل موتاهم بالرافة و الرحمة و على مشايخنا بالوقار و السكينة و على الشباب بالانابة و التوبة و على النساء بالحياء و العفة و على الاغنياء بالتواضع و السعة و على الفقراء بالصبر و القناعة و على الغزاة بالنصر و الغلبة و على الاسراء بالخلاص و الراحة و على الامراء بالعدل والشفقة و على الرعية با لانصاف و حسن السيرة و بارك للحجاج و الزوار فى الزاد والنفقة واقض ما اوجبت عليهم من الحج و العمرة بفضلك و رحمتك يا ارحم الراحمين .
دعاى حضرت مهدى (عج )
مقدمه
بسم الله الرحمن الرحيم
ثنا و ستايش بى حد از آن خداوند است كه مستجمع جميع صفات كمال و منزه از همه صفات نقص و بديها بوده خدائى كه نعمت هاى فراوان به ما ارزانى داشته و بالاترين و والاترين نعمت هاى خويش را در اختيار ما قرار داده خائى كه براى رفع نيازمنديها و شناخت خود و آشنائى نسبت به معارف و حقوق الهى و انسانى و معرفت نسبت به مبدا و معاد و تحصيل سعادت دنيا و آخرت چشم و گوش زبان و دست و پا و قلب و ساير قوا و جوارح را به ما مرحمت نموده و بطور خلاصه جهانى را مسخر ما كرده است و درود فراوان بر پيامبر گرامى ، رسول اعظم اسلام ، سيد اصفياء و خاتم انبياء محمد بن عبدالله (صلى الله عليه و اله ) و عترت پاك او روشنگران افكار، پيشوايان و رهبران بيدار، عالمان و گنجينه هاى اسرار، دوستان و بندگان خالص و مخلص پروردگار، از آن جائى كه جامعه خصوصا جامعه مسلمين به گناهان بزرگ و كوچك ، فردى و اجتماعى جوارحى و جوانحى ، فعلى و قولى ، و بالاخص به گناهان مهلك زبان آلوده بوده و كمتر كسى در فكر چاره آن برآمده ، و خيلى كم به دنبال علاج آن رفته ، و در مداواى آن بى تفاوت بوده اند و شايد متوجه اصل مرض نگشته و خويشتن را مريض به حساب نياورده ، تا به فكر درمان باشند؛ و يا مايوس از علاج شده ، راه مداوا را بر خود مسدود كرده ،از بهبودى نااميد شده ، غافل از آن كه هر دو راه ، نادرست و هر دو تشخيص نابجاست ، به علت اين كه مگر ممكن است به غير از پيمبران و ائمه هدى (عليهم الصلاة والسلام ) كسى خود را از آفات و اخلاق زشت و امراض روحى منزه دانسته ، خويشتن را تبرئه كند، بايد ملاحظه كرد كه چگونه پيمبران و امامان خود را در برابر حضرت احديت مقصر و ناقص و مريض قلمداد نموده ، و با چه نحوى از خدا شفا و توفيق و گذشت و احسان و عفو طلب نموده ، و خويشتن را به بدترين گنهكار و ستمكار معرفى مى كنند با اين حال اگر كسى خود را مريض ندانسته و خويشتن را از فساد و انحراف پاك و منزه داند، راه نادرستى رفته بايد به هوش آمده درباره خود مطالعه زايد كرده رفتار و كردارش را زير نظر آورد و اخلاقيات و اعمال خويشتن را محاسبه دقيق نموده بررسى كامل كند. آن گاه اگر خود را معيوب و ناقص و مريض تشخيص داده بايد بداند كه مرض هر چه باشد و از هر كه باشد قابل علاج و مداوا خواهد بود و در دنيا مرض و دردى از شرك و كفر بالاتر ديده نشده و تصور نخواهد گرديد، در عين حال خداوند بزرگ پيمبران را براى مداوا و بيدارى و هدايت مشركين و كفار فرستاده تا آنان را رهبرى كرده ، دردهايشان را مداوا كنند و چه بسا افراد كه به وسيله پيمبران الهى راه صحيح را بدست آورده بنده خالص خدا شدند، و چه بسا اشخاصى كه غرق در بحر معاصى و گناهان بوده اند اما به وسيله بندگان خالص خدا پاك و پاكيزه گشته اند، و چه بسا انسانهاى بد اخلاق كه اى معاشرت و مصاحبت با نيكان داراى اخلاق شايسته شد و صفات پسنديده و حالات بسيار خدا پسندانه بدست آورده اند، و چه بسا بشرهاى عادى كه در اثر مجالست و رفاقت با علماء اخلاق و فقهاى بزرگ و اساطين فن و صاحبان علم و تقوا، داراى اعمال صالح و رفتار شايسته گرديده و خود از رهبران سير و سلوك و از اساتيد فن اخلاق گرديده اند بنابراين نبايد از مداواى مرض روحى نااميد گشته و يا مايوس شد، بلكه همواره بايد اميدوار و در رفع نواقص كوشا بوده ، تا بتوانيم در تحصيل راههاى آن سعى تمام نمائيم .
اينك آن چه به نظر مى آيد آن است كه براى مداواى اخلاقهاى بد و براى رفع مرضهاى روحى بايد به طبيبان مخصوص آن مراجعه كرده ، از رفت و آمده در نزد آنان دريغ ننموده ، بيش از انتظار استفاده نمود، كه در درجه اول پيمبران و امامان مى باشند و در درجه دوم علماء اسلام ، خود ساختگان ، و عاملين به قرآن و شيفتگان اهلبيت عصمت و طهارت و پيروان آل محمد (عليهم السلام ) خواهند بود، زمانى كه دست رسى به آنان نبوده از نسخه هاى آنان و از كتابها و آثارى كه از آن بزرگان در دست ما قرار گرفته بايد حداكثر استفاده را برد و نمى توان در مقابل مرضهاى مزبور بى تفاوت بود، زيرا، مرض هر چه كهنه تر شود مداوايش مشكل تر خواهد شد و بعيد هم نيست كه در صورت ترك مداوا خود مرض هم زيادتر گشته و به جائى رسد كه به تكذيب آيات الهى رسيده در نتيجه انسان را كافر سازد، چنان كه از متن آيات قرآن و روايات اين موضوع استفاده خواهد شد.
اينك براى آن كه مقدارى نسبت به مرضها و صفات بد و اخلاق زشت و رفتار ناپسند و گفتار قبيح خود آشنائى پيدا كنيم و بيشتر در زيانها و خسارات آنها واقف گرديم ؛ اين كتاب به برادران و خواهران ايمانى تقديم مى شود اميد آن كه موثر واقع گردد و نتيجه خوبى از مطالعه آن به دست آيد. كتابى كه از نظر مبارك خوانندگان محترم مى گذرد مناظره اى است ميان زبان و اندامها كه در آن زيانها و ضررهائى كه بشر از ناحيه آنها مى بيند باز گو شده و راستى انسان در ميانشان مظلوم بوده ، اگر بر آنها پيروز گشته و آنها را اسير خود قرار داده و بر آنها امير شود به سعادت دنيا و آخرت نائل گشته و فلاح و رستگارى را به دست آورده ، ولى اگر خداى نخواسته بر آنها امير نشود. بلكه اسير آنها گردد شقاوت دنيا و آخرت را تحصيل نموده ، جايگاه خود را بايد در آتش ببيند و در انتظار آن ، عمر را سپرى كند.
ناگفته نماند كه اين گونه مناظره فرضى و يا صحنه سازى نبوده بلكه چنين مناظره اى واقعيت داشته و از متن آيات و روايات استفاده مى شود، چنان كه از روايت اول كتاب به طور كامل روشن خواهد گرديد اميد آن كه كتاب مزبور مورد علاقه خوانندگان محترم قرار گيرد و بادقت تمام نه تنها يكبار بلكه مكرر آن را مورد مطالعه قرار داده به ديگران هم مطالعه آن را توصيه نمايند شايد در اثر بركات آيات و روايات اثر نيكى در دلها گذاشته و صفات نيكو و اخلاق پسنديده روز بروز در جامعه ما گسترش يابد انشاءاله ، به اميد پيروزى كامل .
قم - حوزه علميه - سيد حسين شيخ الاسلامى
هر موجودى سخن مى گويد
بسم الله الرحمن الرحيم
بعضى ها خيال مى كنند كه تكلم فقط، اختصاص به انسان دارد و غير از بشر، موجودات ديگرى لب به سخن باز نكرده و با يكديگر گفتگو ندارند، از اسرار پيچيده اين جهان بى خبر بوده ، نمى دانند كه اين گيتى و جهان پهناور لبريز از عجائب ، و مملو از شگفتيهاست كه از جمله آنها تكلم موجودات مى باشد، مع الاسف از بعضى اعاظم انكار آن ديده مى شود، ولى با مطالعه در آيات و روايات بسيار و قضاياى تاريخى سخن گفتن غير انسان و تكلم اندامه ثابت خواهد گرديد، كه از باب نمونه به بعضى از شواهد اشاره مى شود:
در آن روز (زمين ) خبرهاى خود را بازگو كند بدينوسيله كه پروردگار تو، به آن وحى فرموده است (1)
در آن روز بر دهنهايشان مهر زده و دستهاى آنها را به سخن در آوريم و پاهايشان به آن چه كسب كرده گواهى دهند (2)
و به پوستهاى خود گويند براى چه ضرر ما گواهى داديد؟ گويند خداوند كه هر چيزى را به سخن در آورده ما را گويا نموده است (3)
خداوند بزرگ در خصوص خود چنين مى فرمايد: خداوند با موسى سخن گفت سخن گفتنى (4). و يا آن كه فرموده : خداوند در قيامت با كفار و منافقين سخن نگويد (5)
و درباره عظمت قرآن چنين مى فرمايد: اگر كتابى در جهان باشد كه به بركت آن كوهها به حركت در آيند يا به وسيله آن زمين شكافته گردد يا بسبب آن مردگان به سخن در آيند همانا اين قرآن است (6). كه از اين آيه سخن گفتن مردگان استفاده خواهد شد.
سخن گفتن شيطان در چندين سوره عنوان گرديده ، گاهى كه خدا حرف مى زند: وقتى كه پرودگار جهان به فرشتگان فرمان سجده براى آدم را مى دهد، بخدا مى گويد: مرا از آشت آفريدى و او را از خاك ، من از او بهترم (7) گاهى مى گويد: من بر سر راه مستقيم بندگانت مى نشينم . بدين سبب كه مرا بى بهره نمودى (8)
و در خصوص جن فرموده : پس ديوى بدهيات از طائفه جن گفت : من تخت بلقيس را مى آورم قبل از آن ؟ از جايت برخيزى (9)
اين موضوع در داستان حضرت سليمان و اطرافيانش نوشته شده كه در اين قضيه ، تكلم هدهد نيز بيان گرديده ؛ وقتى آن حضرت حال هدهد را مى پرسد كه كجا بودى ؟ مى گويد: من در شهر سبا به خبر درستى مطلع شدم ، آنگاه داستان خود را بيان مى كند.
داستان سخن گفتن حيوانات با پيمبران بويژه با خاندان محمد و آل (صلوات الله عليهم اجمعين ) از قرآن و روايات بطور كامل استفاده خواهد شد كه قضيه مورچه و حضرت سليمان روشنگر آنست :
هنگامى كه قشون آن حضرت به وادى مورچگان رسيدند، رهبر آنها با صداى رسا گفت : اى مورچگان !در خانه هاتان اسكان يابيد، تا آن كه سليمان و قشونش شما را پايمال ننمايند (10)
تكلم مرده با سليمان ، شير با ابوذر، و گرگ و آفتاب با على (ع )، جمجمه با آن حضرت و آهو با حضرت ثامن الحجج (ع ) و عصا با حضرت جواد و گواهى دادن آن بر حقانيت آن بزرگوار، و صدها نمونه ديگر كه براى هر متمتعى شبهه و ترديدى باقى نخواهد گذاشت روشنگر مدعاى ماست .
بنابراين ، هيچ اشكالى ندارد كه زبان در هر صباحى بر اندامها اشراف پيدا كرده از آنها احوالپرسى كند و اندامها نيز متقابلا پاسخ آن را گفته اما بالحن شديدى با چنين تعبيرى : تو را به خدا سوگند كه ما در خصوص تو عذاب شويم .
احوال پرسى اندامها
آرى هر روز صبح كه مى شود اندامهاى ما به هم سركشى كرده احوال يكديگر را از هم مى پرسند، ولى چنان كه از روايات بلكه از عقل استفاده مى كنيم ، همه اندامها ما به اهميت زبان نخواهند رسيد، زيرا پست آن حساس تر و موقعيت آن از همه مهمتر و وظيفه اش از همه سنگين تر مى باشد.
محيط فعاليت اعضاء
اينجا جاى سوال است كه در علم وظايف الاعضاء، دانشمندان چشم و گوش را از همه مهمتر دانسته و وظائف آنها را سنگين تر مى دانند، چطور مى شود كه زبان از همه بالاتر بوده و موقعيت آن حساس تر باشد؟
پاسخ آن با مختصر دقتى روشن خواهد شد كه قدرت تصرف گوش فقط در شنيدنى هاست ، از آن كه بگذر به اندازه بال مگسى ارزش ندارد، و همچنين چشم ميدان فعاليتش تنها در ديدنى هاست ، از آن كه بگذرد چشم با غير خودش مساوى است .
اما زبان ، منطقه حكومتش دامنه دار و وسعت جولانش پهناور و دخالت او در منطقه هر يك از آنها آشكار است ؛ علاوه بر اين كه در مناطق اندامهاى ديگر نيز تصرف كامل دارد.
به عبارت ديگر چشم هر چه ببيند، از سير در افلاك و ستارگان در عالم بالا و سر در جهان ريز و ذره بينى و ديدن بر و بحر، درختان و گياهان ، جماد و حيوانات ، انسان و غير آن از صنعت و اختراع ، اكتشافات و صدها موضع ديگر، همين زبان آن را از چشم گرفته و بازگو مى كند و همچنين هر چه گوش بشنود از آوازها، آهنگها، نغمه ها، صداهاى مختلف و سخن هاى گوناگون علمى و غير علمى ، شرعى و غير شرعى و صدها موضوع ديگر، همه را زبان پياده كرده و بازگو مى نمايد.
و از همين زبان است كه تمام اعضاء و اندامها به بهترين وجه زندگانى كرده و در بدترين صورت هم گرفتار مى شوند، روى همين جهت است كه زبان در يك طرف قرار گرفته و بقيه اعضاء در طرف ديگر و با هم به مباحثه و گفتگو پرداخته و احوال يكديگر را مى پرسند و مذاكره آنها هر صبحگاه شروع مى شود، و در روايات ديده نشده كه بغير از زبان ساير اعضاء با يكديگر نزاعى داشته و يا گله مند شوند، آن چه مسلم است سركشى زبان است به همه آنها، و احوالپرسى و اعتراض اندامهاست نسبت به زبان .
آرى ، صبح كه مى شود هر فردى كه از خواب بلند گشته و چشم او باز مى شود، بلافاصله احوال پرسى اندامهاى او شروع مى گردد.
اعتراض اندامها به زبان
زبان : آقاى چشم حالت چطور است ؟ چشم : خيلى خوب است اگر تو مرا بگذارى .
زبان : آقاى گوش چطورى ؟ گوش : خوب است ، اگر تو ما را سالم بگذارى .
زبان : آى دست و پا حالتان چطور است ؟ دست و پا: بسيار خوب اگر از دست شما جان سالم بدر بريم .
زبان : آى شكم !آى عورت !اى ساير اندامها!شما چگونه هستيد؟ شكم و ساير اندامها: بسيار عالم !اگر از شر تو محفوظ بمانيم .
جواب زبان به اندامها
زبان : عجب ، عجب !؟ مگر من كه هستم و چه مى باشم كه همه از شتر من ناراحتيد، راستى من اهل شرم و در حقيقت من زيان آورم ، آيا من بد همسايه اى هستم ، و يا تا به حال اين اندامها از من بدى ديده اند، و يا از طرف من به آنها شرى رسيده ؟ و يا ضررى از جانب من به آنها متوجه شده و من وسيله خسران براى آنها شده ام ؟ خوبست من از آنها بپرسم مبادا در حق من سوءظن داشته و خيالى از من به خود راه داده باشند.
اى اندامها چه خبر است ؟ از هر كدام شما احوال مى پرسم عوضى جواب مى دهيد، گناه كرده ام كه از شما خبر گرفتم ، بد كردم به شما سركشى نمودم ؟
اندامها: بله ، بله گناه كردى !
زبان : گناهم چيست ؟
چشم : معلوم مى شود كه شما به آيات و روايات اهلبيت عصمت و طهارت مراجعه نكرده و با آنها سر و كار نداريد؟
زبان : چطور؟
چشم : براى اين كه اگر مطالعه اى داشتيد، اين اعتراض را نمى كرديد؛ خوبست مقدارى به كلمات بزرگان دين و رهبران بزرگ مراجعه مى كرديد تا بدى خود را بدست مى آورديد.
فائده زبان
زبان : من چه بديى دارم ؟ من موجودى هستم پر قيمت ، داراى ارج و بها من پديده اى هستم كه خداوند به دوش شما منت نهاده كه مرا به شما ارزانى داشته ،و در حق من چنين فرموده :
انسان را آفريد سخن گفتن را به او آموخت (11) شما خوب است به قرآن و روايات مراجعه كنيد. لااقل در فضيلت كلام و سخن گفتن ، روايات را بررسى كنيد.
گوش : ممكن است شما كه مطالعه كرده ايد از باب نمونه بعضى از آنها را ذكر كنيد؟
زبان : البته ، كار من اين است و بدان نيز مفتخرم . على (ع ) فرموده : زبان آلت سنجشى است كه خرد آن را سنگين سازد و كم عقلى آن را سبك (12)
و نيز فرموده : زبان مترجم عقل است . (13)
و فرموده : زبان ترازوى سنجش انسان است . (14)
و مى فرمايد: آگاه باشيد بدرستى كه زبان راستگوئى كه خداوند براى انسان در ميان مردم قرار مى دهد، از مالى كه آن را به ميراث دهد بكسى كه او را ستايش نمى كند، بهتر مى باشد. (15)
چشم : اينها كه بطور كلى فضيلت تو را نمى رساند بلكه مقام فضل تو را با شرائطى مى رساند كه اگر آن شرائط مراعات گردد، البته تو يكى از نعمتهاى بزرگ الهى خواهى بود، ولى احراز آن بسيار مشكل و معلوم نيست آنها را مراعات نمائى .
زبان : البته با حفظ شرائط، چنان كه طبرسى در كتاب احتجاج نقل مى كند.
برترى سخن بر سكوت
از امام زين العابدين (ع ) پرسيده شد: سخن گفتن و سكوت كدام برتر خواهد بود؟ حضرت فرمود: براى هر كدام از آنها آفت هائى است ، پس اگر از آفت ها سالم بمانند سخن گفتن بالاتر است . از سبب آن پرسيده شد؟ فرمود: براى اين كه خداوند بزرگ و با عظمت پيمبران و جانشينان آنان را به سكوت مبعوث نفرموده ، بلكه به سخن گفتن برانگيخته است و بهشت با سكوت به كسى داده نمى شود و ولايت خدا به سكوت واجب نگشته و از آتش بسبب سكوت نگهداشته نشده است . من چنين نيستم كه ماه را معادل آفتاب قرار دهم بدرستى كه تو برترى سكوت را به سخن گفتن و صف مى كنى و چنين نيستى كه فضل كلام را بر سكوت بيان نمائى (16)
بنابراين بايد گفت : بطور كلى در بسيارى از روايات فضيلت من (زبان ) بيان شده است چنان كه امام صادق (ع ) در مجلس درس خود اهميت مرا به شاگرد ارزنده خود مفضل معرفى كرده و فرمود: اى مفضل در آن چه خداوند پاك و منزه بر انسان از سخن گفتن مرحمت كرده تامل نما! سنى كه بسبب آن از آن چه در نهاد خود است و آن چه در دل خويش ‍ مى گذراند و انديشه او به نتيجه مى رسد خبر مى دهد و بوسيله آن آنچه در دل ديگرن است مى فهمند (چون تاكسى سخن نگويد ديگرى ما فى الضمير او را نمى داند، با مكالمه است كه نيت و ماهيت ديگرى هم به دست مى آيد) و اگر سخن نبود انسان بمنزله چهار پايان بى فائده اى بود، كه نه از نفس خود به چيزى خبر مى داد و نه چيزى را از ديگرى مى فهميد (17)چشم : آرى ، ما هم ، چنين رواياتى را ديده و يا لااقل از افراد بزرگ روحانى شنيده ايم ، بلكه شايد به روايات ديگرى هم در فضل و رتبه شما برخورد كرده باشيم چنان كه در تعريف ايمان از امام صادق (ع ) روايت شده كه ايمان عبارت از اقرار به زبان و ره زدن در دل و عمل كردن به اعضاء و جوارح است . (18)
و يا آن كه از على (ع ) نقل شده كه فرمود: تمام نيكى در سه خصلت جمع گرديده است : نظر كردن ، سكوت نمودن ، حرف زدن (19)
ولكن بايد روايات ديگرى را هم ديد، مثلا در همين روايت چنين دارد: پس هر نظرى كه در آن اعتبار و پند گرفتنى نباشد، آن غفلت است و هر سكوتى كه در آن انديشه و فكر نباشد بيخبرى است و هر سخنى كه در آن يادى از خدا نباشد لغو و بيهوده است .
و نيز از آن حضرت روايت شده : خيرى در خاموشى از حكم نيست ، چنان كه خيرى در سخن گفتن با نادانى نيست . (20)
و يا در روايات ديگرى تعبيرهاى عجيبى از تو شده است : زمانى كه على (ع ) براى فرزند خود محمد حنفيه نقش تو را در اجتماع بيان مى كند چنين مى فرمايد: بدان كه زبان سگى است گزنده ، اگر آن را واگذارى ، مى گزد و چه بسا كلمه اى كه نعمتى را بگيرد، پس زبان خود را نگهدار چنان كه طلا و اسكناس خود را نگه مى دارى . (21)
زبان ، چرا جسارت مى كنيد؟ شما داريد از بديهاى من سخن مى گوئيد خود كه بدتر از من هستيد.
چشم : ما از خود چيزى نگفته و يا جسارتى نكرده ايم آن چه از بزرگان دينى خود بما رسيده است براى شما بازگو كرده ايم .
در قرآن هم بسيار ديده شده كه از افراد پس ، و رذل و كسانى كه عمل به علمشان نمى كنند و يا به خدا معتقد نيستند، تعبيرهاى جالب كه ظاهرا زشت به نظر مى آيد گرديده است .
مثلا در حالات بلعم باعور كه از دانشمندان و از كسانى بود كه اسم اعظم را مى دانست و بر اثر گناه مرتد شد، خداوند در حق او چنين تعبيرى دارد: صفت او در دنائت مثل سگى است كه اگر بر آن حمله كنى زبان از دهان بيرون مى افكند، و اگر آن را واگذارى ، باز هم زبان از دهان بيرون مى افكند. (22)
و يا مى فرمايد: مثل آنها مثل الاغ است كه كتابها را بر پشت مى كشد: بد است مثال كسانى كه آيات خدا را تكذيب مى كنند (23)
زبان : آيا باز هم در خصوص من مطلبى داريد؟
دست : سخن درباره تو زياد است ناچار بايد به بعضى از آنها اشاره نمائيم :
اندامها زبان را سوگند مى دهند:
از امام زين العابدين (ع ) نقل شده كه فرمود: بدرستى كه زبان آدمى هر روز بر اندامهاى او سركشى مى نمايد، آنگاه مى گويد: چگونه صبح كرديد، حالتان چطور است ؟ آنها مى گويند: خوب است !
اگر تو ما را واگذارى !و مى گويند الله الله را در حق ما مراعات كن و آن را قسم مى دهند و مى گويند: همانا ما بوسيله تو پاداش داده مى شويم و بسبب تو مواخذه خواهيم شد (24)
و در كافى از امام صادق (ع ) بدين گونه روايت شده : كه هيچ روزى نيست جز آن كه هر عضوى از اعضاى بدن زبان را تكفير مى نمايد يا اظهار ذلت و خضوع مى كند، التماس كنان مى گويد: تو را به خدا سوگند مى دهم كه كارى نكنى تا ما به خاطر تو عذاب شويم (25) يعنى از شر تو به خدا پناه مى بريم ، خود را نگهدار تا ما از عذاب سالم مانده بسبب تو معذب نگرديم .
زبان : ممكن است بفرمائيد چرا در هر روزى همه شما اين چنين به من التماس مى كنيد و تملق مى نمائيد؟ اگر قدرت ضرر و زيان مرا بازگو كنيد؟
اندامها: علت تملق ما از شما، سالم ماندن ماست از شرور تو و ما بدون تعارف از تو مى ترسيم و از وصاياى پيغمبر اكرم به على (ع ) اين است : كسى كه مردم از زبانش بترسند، از اهل آتش است (26)
بديهاى زبان
زبان : مگر شرور من چيست ؟
چشم : بديهاى تو بسيار است و آنقدر زياد است كه روايات بسيارى در لزوم حفظ تو وارد شده است .
گاهى على (ع ) از آن چنين تعبيرى دارد: هيچ چيزى به زندان طولانى از زبان سزاوارتر نيست . (27)
و گاهى مى فرمايد: نگهداشتن زبان ، پادشاهى و رها كردن آن هلاكت و نابودى است . (28)
و گاهى فرموده : گرفتارى انسان در زبان اوست (29) و نيز فرموده : تيزى سر نيزه پيوندها را مى برد و تيزى زبان عمرها را (30)
و يا فرموده : روزه دل بهتر از روزه زبان و روزه زبان بهتر از روزه شكم است . (31)
روايات در لزوم نگهدارى تو بسيار است . براى اين كه سخن ما خيلى طولانى نشود. به همين اندازه اكتفا مى كنيم ، اما بدان كه شعراء هم در مورد شما اشعار فراوانى سروده اند.
زبان : خواهش مى كنم !اگر در شر و بدى من روايتى را در نظر درآيد بيان كنيد، شايد من ارشاد شوم و بدى را از خود دور سازم .
چشم : عرض شد كه روايات بسيارى است ولى نظر به اين كه تقاضاى بيشترى نموده ايد، به يك روايات بسيارى است ولى نظر به اين كه تقاضاى بيشترى نموده ايد، به يك روايت تكان دهنده اى شما را متذكر مى نمايم ولى خيال نمى كنم كه در وجودتان تاثيرى كند، زيرا آن چه گفتيم براى هر فرد عاقل كفايت مى نمايد.
زبان : اختيار داريد مگر من چه هستم ؟
چشم : درباره تو!نمى دانم چه بگويم و چگونه تو را توصيف كنم !
زبان : بفرمائيد خجالت نكشيد.
چشم : خجالت ندارد زيان تو بسيار است زبان من توانائى گفتن آن را ندارد.
گوش : (باخنده ) حالا بفرمائيد!
عذاب زبان
چشم : سكونى از امام صادق (ع ) نقل كرده است كه پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد: خداوند زبان را به عذابى مبتلا مى سازد كه هيچكدام از اندامها را به آن عذاب نمى كند؛ زبان مى گويد: خدايا مرا به عذابى مبتلا ساختى كه هيچ چيزى را به آن معذب نساختى ؟ پس خدا به او چنين مى فرمايد: از تو سخنى بيرون آمد كه به مشرق و مغربيهاى زمين رسيد پس ‍ با آن خون حرام ريخته و مال حرام به غارت برده شد و ناموس حرام به باد رفت ؛ سوگند به عزت و جلال و بزرگى خودم كه همانا تو را به عذابى معذب نمايم كه هيچ يك از اندامها را به آن عذاب نمى كند؛ زبان مى گويد: خدايا مرا به عذابى مبتلا ساختى كه هيچ چيزى را به آن معذب نساختى ؟ پس خدا به او چنين مى فرمايد: از تو سخنى بيرون آمد كه به مشرق و مغربهاى زمين رسيد پس با آن خون حرام ريخته و مال حرام به غارت برده شد و ناموس حرام به باد رفت ؛ سوگند به عزت و جلال و بزرگى خودم كه همانا تو را به عذابى معذب نمايم كه هيچ يك از اندامها را (اندامهاى تو را) به آن عذاب ننمايم (32)
زيان زبان
زبان : ممكن است كاملا حديث مذكور را شرح دهيد تا بدانم زيان من چيست شايد تنبيه شوم ؟
چشم : گمان نمى كنم .
زبان : بفرمائيد شايد موثر واقع شود.
چشم : آرى ، بسيار ديده شده كه با يك فرمان ميليونها جمعيت از خانه هاى خود آواره گشته و هزاران نفر به هلاكت رسيده و صدها نفر به بدبختى هاى دنيا و آخرت كشيده شده اند.
با يك سخنرانى ، مملكتى سقوط كرد و جدائى خانمانسوزى در ميان مردم افتاده و تفرقه و تشتت در اجتماع بشرى قرار گرفته ، فاصله ها، جنگ و خونريزى ها، در بديها، سلب امنيت ، زندآنها و شكنجه ها، كشت و كشتارهاى بى حد، بى دينى ها، بى بند و باريها ، هرج و مرج ها، قحطى ها، كمبودها، مرض ها، نقص عضوها خسارتها، و هزران زيان ديگر پديدار گشته است .
زبان : مگر اين ضررها تنها از ناحيه من است . از جانب همه شما هم در اجتماع پديدار خواهد شد.
اندامها: نه نه همه اش مربوط به شماست .
زبان : چرا چرند مى گوئيد؟ هر كدام از شما ضررتان بيش از من است .
چشم : تا به حال از ما بى ادبى ديده ايد ولى شما الان بى ادبانه صحبت كرديد. زبان : بايد ببخشيد ولى خواستم بگويم تنها من نيستم كه در اجتماع به شما ضرر مى زنم ، زيان شما هم زياد و به من هم خواهد رسيد.
فائده چشم
چشم : ممكن است بفرمائيد وجود من چگونه مضر است با اين كه اگر مرا خداوند نمى آفريد همه شما از نعمتهاى بسيارى بى بهره بوديد، بوسيله من با علوم آشنا مى شويد، بلكه تمام معلومات تو از من و گوش و دل است ، چنان كه خدا فرموده : خداوند شما را از شكم مادرانتان بيرون آورد در حالى كه چيزى را نمى دانستيد و براى شما شنوائى و چشمها و دلها قرار داد خيلى كم شكر گزاريد (33)
در اين آيه خدا كاملا شما را متوجه من (اين دستگاه بزرگ الهى ) فرموده كه اى بشر!بدان چشم است كه شما را با رنگهاى مطبوع و مناظر جالب و رخسارهاى پريوش و گياهان و چمن هاى سر سبز و خرم و پرندگان و هزاران نعمت بزرگ ديگر آشنا و دانا كرد و مى كند.
زبان : آرى من هم قبول دارم ، حتى در قرآن چنين دارد: آيا كور و نابينا با صاحبان چشم مساويست ؟ چرا فكر نمى كنيد؟ (34) ولى مى خواهم بگويم ضرر شما هم بسيار است و كمتر از من نخواهد بود.
چشم : ببخشيد اين آيه درباره بينائى و كورى باطنى ، ربطى به من ندارد، اما بد استدلالى هم نكرديد. ممكن است نعمت بينائى ظاهرى را هم شامل گردد، ولى بفرمائيد ضرر من چيست ؟
زبان : وظيفه شما هم در قرآن ذكر شده و هم در اخبار فراوان بيان گرديده است ، براى نمونه به چند آيه و روايت پرداخته شايد متنبه گرديد.
خداوند در قرآن مى فرمايد: به مومنين بگو ديده هاى خود را بپوشانند...و به زنهاى با ايمان بگو چشم خود را بپوشانند (35)
آيا اين فرمان براى چيست كه خداوند به پيامبر خود دستور مى دهد؟
مسلما زيان اجتماعى و فردى دارد كه نبايد مردها به زنها و زنها به مردهاى نامحرم نگاه كنند.
امام صادق (ع ) نيز وظيفه شما را تعيين فرموده در يك حديث ، چنين بيانى دارد: و بر چشم واجب است كه به چيزى كه خداوند نظر كردن بر آن را حرام كرده است نظر ننمايد (36)
روايات زيادى از على (ع ) به ما رسيده به اين مضمون هر كه چشم خود را پائين اندازد قلب خود را آسوده كرده است . هر كه چشم خود را رها سازد هلاكت را به سوى خود كشانيده است .
هر كه چشم پوشى كند تاسفش كم و از هلاكت بر كنار است . هيچ جوانمرديى مانند چشم پوشى نيست (37)
اينها نمونه هائى بود از وظائف شما كه بدانيد شما هم باين راحتى نمى باشيد.
زيان چشم
چشم : اگر تنها همين هاست كه وظيفه من يك هزارم شما هم نخواهد بود.
زبان : بنده نخواستم طول دهم و گرنه روايات بسيار است . چنان كه از امام باقر (ع ) نقل شده : هيچ فردى نيست مگر آن كه حظ و بهره اى از زنا دارد، پس زناى دو چشم نظر كردن ، و زناى دهان بوسيدن و زناى دو دست ماليدن است (38)
و همچنين از امام صادق (ع ) روايت شده : نظر انداختن تيرى است از تيرهاى مسموم ابليس ، و چه بسيار نظر كردن كه سبب ندامت طولانى خواهد بود (39)
آيا نمى دانى كه ممكن است از راه تو بشر به هلاكت ابدى . و بدبختى جبران ناپذيرى برسد.
چشم : چطور تا بحال ما چنين كسى را نديده ايم !
سرانجام موذن
زبان : علماى اخلاق نقل كرده اند: موذنى بود كه ساليان درازى در بالاى گلدسته ها رفته و اذن مى گفت ، روزى از بالاى ماذنه نگاهش به خانه اى كه نزديك آنجا بود افتاد، دخترى را ديد بسيار زيبا، اذن را گفت و پائين آمد؛ به جاى آن كه وارد مسجد شود و به نماز اشتغال پيدا كند، از مسجد خارج شد، به سوى خانه معشوقه رفت ، در زد، در را باز كردند ديدند موذن است ، پرسيدند فرمايشى است ؟ با كمال شرمندگى گفت : آرى ، براى خواستگارى دختر شما آمده ام ، گفتند: ما ارمنى هستيم و شما مسلمان ؟ موذن بر گشت ساعت ديگر رفت ، مطلب خود را تكرار نمود، آخر الامر براى اين كه جوابش كنند گفتند: ما ارمنى هستيم و شما مسلمان ؟ موذن برگشت ساعت ديگر رفت ، مطلب خود را تكرار نمود، آخر الامر براى اين كه جوابش كنند گفتند: اگر ارمنى مى شوى ممكن است بى دينان از راه دختر هم ايمان را ببرند يك جوان مسلمان بايد در ايمان خود محكم و استوار باشد كه يك جواز ايمان خود را به تمام دنيا و آن چه در آنست ندهد) گفت : نه ، و رفت بعد از مدتى برگشت و گفت : حاضرم ، مقدمات عروسى را فراهم كرد، دين خود را از دست داد، و موفق هم نشد، همين كه در شب عروسى و زفاف خواست به نزد عروس رود پاى او به جائى برخورد كرد، افتاد و مرد در حالى كه كفار هم شده بود.
آرى ، ضرر و زيان شما چنين است . قضاياى بسيار از اين قبيل در دنيا ديده شده و ديده مى شود و اغلب خودكشى ها، اعتيادها، رابطه هاى نامشروع و...در اثر نگاه كردن نامشروع است كه بوسيله تو انجام مى گيرد. و بايد بدانى نگاه كردن به نامحرم كه اين همه مفاسد را در برداشت ، يكى از كارهاى توست و گرنه نشر كردن به حرام شامل بسيارى از چيزها مى شود، چون مطالعه كتابهاى گمراه كننده ، مقالات فريبنده ، و صدها نظرهاى حرام ديگر كه در جاى خود بحث شده است .
چشم : هر چه زيان من بالا گيرد باز هم يك هزارم زيان شما نخواهد بود. گوش : از من چه ضررى ديدى كه مرا هم متهم كردى ؟
زبان : ضرر تو هم كمتر از رفيقت نيست ، شما خيال كرده ايد كه من خيلى ضرر دارم خود را نديده گرفته عيب ديگرى را مى بينيد.
فوائد گوش
گوش : اتفاقا همان طورى كه دوست عزيز من (چشم ) از قرآن نقل كردند: خداوند بوسيله ما معلومات بشرى را عنايت مى فرمايد، و اگر ما نباشيم انسان به هيچ علمى نخواهد رسيد و اگر شما مطالعه قرآنى داشته باشيد در قرآن بيش از پنجاه مورد به نام من (گوش ) بر خورد خواهيد كرد.
و همچنين در روايات ملاحظه كنيد كه چگونه امام صادق (ع ) مفضل را متوجه عظمت من (گوش ) مى نمايد، مى فرمايد:
انديشه نما درباره كسى كه شنوائى ندارد، چگونه امور آن مختل مى شود، زيرا او روح مكالمات و محاورات را از دست مى دهد و از لذت صداها و آهنگهاى دلپذير و دلنشين محروم مى گردد و بر مردم در محاورات با او مونه بيشترى است تا بخواهند او را ملتفت كنند و چيزى از خبرهاى مردم و سخنانشان را نمى شنود، در جلسه حاضر است ول همچون غايب است يا مانند مرده است با اين كه زنده است (40)
زبان : آرى همه اينها را من قبول دارم ولى بقول خودتان اگر شرائط محرز و مراعات گردد شما ارزشمند، هستيد اما چقدر مراعات آن مشكل مى باشد.
گوش : مگر وظائف من چيست كه اين اندازه سخت مى گيرى ؟
زبان : وظائف تو هم كمتر از من نخواهد بود، زيرا در بسيارى از گناهان با من شريكى .
گوش : ممكن است از باب نمونه ما را متذكر فرمائى ؟
زيان گوش
زبان : البته !شما اگر روايات و آيات غنا، موسيقى ، غيبت ، و تهمت و مانند آن را ملاحظه كرده باشيد اين سوال را از من نمى كنيد.
گوش : بفرمائيد: كدام آيه و كدام روايت ؟
زبان : شما اين آيه را مطالعه كرده ايد كه خداوند مى فرمايد: پيروى مكن آن چه را كه براى تو در آن علمى نيست ، بدرستى كه گوش و چشم و دلها از همه آنها سوال خواهد شد؟ (41)
در تفسير على بن ابراهيم در ذيل اين آيه از پيامبر اكرم (ص ) نقل كرده كه فرمود: هر كه مومنى را بهتان زند در طينت خبال (آن چه از پوستهاى اهل جهنم سيلان مى كند) بپا داشته شود؛ يا آن كه جواب آن چيزهايى را كه گفته است بدهد. (42)
و همچنين از امام صادق (ع ) در تفسير اين آيه نقل شده كه فرموده گوش سوال مى شود از آن چه شنيده و چشم پرسيده مى شود از آن چه نظر كرده و دل از آن چه بر آن دل بسته است . (43)
روايات بسيار است كه اكثر آنها در مثل كافى و بحار و تفاسير نقل گرديده است .
و نيز فرموده : پس بندگان مرا مژده ده كسانى كه گفتارى را مى شنوند پس بهترين آن را انتخاب كرده و پيروى مى نمايند. (44)
غنا و موسيقى
آيا شما به روايات و آيات لغو برخورد نموده ايد؟
آنجا كه در صفات مومنين مى فرمايد: و آنهائى كه از لغو رو گردانند (45)
و نيز فرمود: و بعضى از مردم كسانى هستند كه لهو الحديث را (چيزى است كه آدمى را از هدف دور مى سازد) مى خرند تا مردم را بدون علم از راه خدا گمراه سازند. و قرآن را به مسخره گيرند. براى چنين افرادى عذاب خوار كننده مى باشد. (46)
در تفسير قمى كه يكى از تفاسير مهم شيعيان بوده و بسيارى از روايات كتابهاى معتبر ما از آن نقل شده است فرموده : مراد از لهوالحديث غناست .
گوش : امكان دارد مراد از اينها خواندنش باشد نه شنيدنش و اين مربوط به توست !.
زبان : البته شمال من هم خواهد شد، وليكن بطور حتم شما را هم مى گيرد، زيرا در ميان علما كسى نگفته كه موسيقى خواندنش حرام است و شنيدنش حلال ! همه علما شنيدنش را مهمتر دانسته اند.
آيا داستان آن مومنى را كه در كنيف (مستراح ) رفته و در آن جا صداى موسيقى و آهنگ هنر پيشه و رقاص و تار و تنبور همسايه را شنيد و مدتى بيش از نياز در آن جا درنگ كرد. شنيده اى كه امام صادق (ع ) فرمود: چنين كارى را نكن آيا نشنيدى كه خدا مى فرمايد: ان السمع و البصر و الفواد كل اولئك كان عنه مسولا آن مرد گفت : گويا به چنين آيه اى برخورد نكرده بودم .
و در جاى ديگر چنين دارد كه حضرت فرمود: از جا حركت كن و برو غسل كن و تامى توانى نماز بخوان چون گناه بزرگى را مرتكب شده اى ، اگر در اين حال از دنيا مى رفتى بسيار بيچاره بودى . (47)
(ضمنا از اين روايات علاوه بر شدت گناه شنيدن موسيقى ، عظمت غسل و نماز هم دانسته مى شود، پس بايد بيش از پيش برادران و خواهران به نماز و مقدمات آن اهميت داده ، گناهان خود را با آب نماز و غسل و وضوء شستشو دهند).
چشم : جدا روايت تكان دهنده ايست آيا بازهم روايتى درباره سنگينى وظيفه من در نظر داريد؟
شنيدن غيبت
زبان : آرى ، شنيدن غيبت كه بسيارى از افراد به آن مبتلا هستند، به وسيله تو انجام مى گيرد.
گوش : رفيق !غيبت كه مخصوص شماست نه من ، زيرا تو هستى كه مردم را با غيبت كردنت به هم ميريزى و جمعيتى را مى شورانى و از هم گسيختگى به وجود مى آورى .
زبان : درست است كه غيبت از من صادر مى شود، ولى مگر امكان دارد كه من براى ديوارها سخن بگويم اگر از من غيبتى صادر شود. شما هستيد كه تحويل مى گيريد، تا شما نباشيد و مرا همراهى نكنيد من براى چه كسى غيبت مى كنم ؟
بعلاوه روايات بسيارى در خصوص تو وارد شده ، مثلا از امام صادق (ع ) نقل شده است كه پيغمبر (ص ) فرمود: كسى كه به خدا و روز جزا ايمان دارد، نبايد در مجلسى بنشيند كه در آن امامى دشنام داده شود، يا مسلمانى در آن مجلس غيبت شود. (48)
و نيز فرموده كسى كه نزد او غيبت مسلمانى شود پس رد غيبت او كند، خداوند از او هزار در از بدى در دنيا و آخرت بر طرف فرمايد، ولى اگر قدرت رد آن را دارد و رد نكند، بر اوست گناه هفتاد برابر كسى كه غيبت او را كرده است . (49)
گوش : ممكن است علت آن را بيان كنيد؟
زبان : من كه نمى توانم فلسفه احكام را براى تو بيان كنم ، ولى ممكن است سرش همان باشد كه قبلا اشاره شد، تا مثل توئى به من ميدان سخن ندهد، من كجا مى توانم در ميدان غيبت وارد شوم ، با اجازه جناب عالى و تشويق و همكارى و وسيع شما، من به غيبت برادران و خواهران شروع مى كنم ، پس مقدارى از گناه من هم به گردن تو است كه مركز توطئه و پايگاه غيبتى .
دست و پا: شما كه همه مجلس را به خودتان اختصاص داده گويا ما را هيچ بحساب نياورديد، آخر ما هم حق داريم .
زبان : خدمت شما هم مى رسم ، زيرا من چيزى را كه ادعا كنم تا برايش دليلى نياورم ، از آن نمى گذرم .
چشم و گوش : شما چه دليلى آورديد؟ مدعاى شما اين بود كه يا شر و بدى ما با شما مساويست يا بيشتر، ولى شما در دليلتان فى الجمله ضرر و زيان ما را گفتيد نه آن كه مدعا را ثابت كرديد، خيلى معذرت مى خواهيم .
زبان : اختيار داريد اين مقدار كافى نبود؟
چشم و گوش : نه ، نه !ما به يارى خدا ثابت خواهيم كرد چنان كه ثابت نموده ايم كه شر و بدى تو از همه بيشتر و عذابت در آخرت از همه شديدتر خواهد بود، و شكى نيست در اين كه خداوند اگر به فضل خود رفتار نكند، به عدل رفتار مى نمايد، بنابراين هيچ كس را بيش از استحقاقش عذاب نخواهد كرد و همين دليل بر بدى بيشتر شماست .
دست و پا: گناه ما چيست كه ما را متهم كرديد؟
زبان : عجب جائى گرفتار شديم ؟
دست و پا: دخالت بيجا و احوالپرسى و زبان درازى همين را هم دارد.
زبان : ممكن است يك چيز دستى هم بدهم تا دست از سر من برداريد؟
اندامها: (با صداى بلند) نه ، نه !
دست و پا: بايد ثابت كنى كه گناه يا ضرر و زيان ما چيست ؟
زبان : شما خيال مى كنيد من از آوردن دليل عاجزم ، مى خواهم بحث را بريده و خاتمه دهم و گرنه همه شما در برابر من ناچيز هستيد.
دست و پا: البته ما از شما عاجزتريم ، كسى ادعا نكرده كه ما از شما بالاتريم .
چشم و گوش : اين رشته سر دراز دارد شما نمى توانيد آن را خاتمه دهيد.
زبان : بسيار خوب من هم حاضرم ، من كه خسته نمى شوم ، تا هر زمان بخواهيد با شما مباحثه و مكالمه خواهم كرد.
فوائد دست و پا
دست و پا: ضرر ما را بيان كنيد با اين كه ما هر چه درباره خود انديشه مى كنيم جز فائده و سود چيز ديگرى را مشاهده نمى نمائيم .
آيا شما به گفتار امام صادق (ع ) كه براى شاگرد مهذب خود مفضل بيان كرده دقت فرموده ايد كه ارزش ما را چگونه بيان فرمايد؟
مضمون گفتار آن حضرت چنين است :
خداوند براى انسان دو دست قرار دارد نه يكى ؛ زيرا بهره و خيرى براى او در يكى بودن نيست ، چون نيازمنديهاى او بستگى به دو دست دارد شما ببينيد نجارى بنائى خياطى ...همه بستگى به آن دارد دو دست است كه انسان را به منتهى آرزويش رسانده و بشر را بجائى كه بايد در صنعت برسد مى رساند. (50)
بوسيله ما بشر مى تواند بسوى كمال خود طى راه كند و به جانب صنعت و ترقى و تكامل و بطور خلاصه بسوى ادامه زندگى حركت نمايد، اگر ما نبوديم در دنيا نه صنعتى وجود داشت و نه اختراعى و نه كتاب و چاپخانه اى و نه ترقى و تكاملى و نه هزاران وسيله تمدن ديگر.
زبان : البته چنين است كه مى فرمائيد ولى زيان شما هم بسيار است .
زيانهاى دست و پا
دست و پا: ممكن است بعضى از آنها را بيان كنيد؟
زبان : البته : بايد عرض كنم تا مدعاى خود را ثابت نمايم . آيا شما تا به حال سوره يس را خوانده و به اين آيه رسيده ايد كه خدا مى فرمايد.
در اين روز (قيامت ) بردنهاى آنها مهر مى زنيم و دست هاى آنها را به سخن مى آوريم و پاهايشان بر آن چه انجام داده اند گواهى مى دهند؟ (51)
از اين آيه حالات شما روشن خواهد شد كه در دنيا چه زيانى داريد، كه در قيامت خداوند شما را به سخن در مى آورد كه ضرر خود را بيان كنيد.
اگر همين آيه را تجزيه و تحليل كنيم بايد چنين بگوئيم : دزديها، آدم كشى ها، بى بند و باريها، رفتن به مكانهاى فاسد و صدها عمل زشت ديگر بوسيله شما انجام مى گيرد، پس اگر من ادعا كردم كه زيان شما كمتر از من نخواهد بود باور كنيد.
شكم : ضرر و زيان من چيست كه مرا هم متهم كردى ؟ اگر من نباشم تو هم نمى توانى زندگى كنى !
زبان : آرى چنين است ، اما كارهاى خودت را فراموش كرده اى كه از راه توست كه بشر به بدبختى خانمانسوزى مى رسد.
زيانهاى شكم
شكم : بچه دليل ؟
زبان : دليل من بسيار است ؛ از جمله آيه شريفه كه خدا مى فرمايد: آنها نمى خورند در شكمهاى خود مگر آتش را (52)
شكم : اين آيه چه ربطى به من دارد.
زبان : پس مربوط به كيست ؟
شكم : مربوط به كسانى است كه كتمان مى كنند و مى پوشانند آن چه را كه خداوند از كتاب نازل فرموده و مى خرند و بدل مى كنند به آن بهاى اندك را كه مصداق كاملش كتمان حقانيت پيامبر اكرم (ص ) است .
زبان : درست است كه آيه مربوط به آنهاست ولى بايد دقت كرد كه عذاب و شكنجه در تو واقع مى شود يا در من ؟
و نيز فرموده : بدرستى كه ميوه درخت قوم غذاى گنهكاران است ، مانند گداخته شده با آتش (چون مس و روى و طلا و نقره و آهن ) در شكمها جوشد. مانند جوشيدن آب خيلى گرم . (53)
و نيز پيامبر اكرم (ص ) فرموده : كسى كه از تكلفات زبان و شكم و فرجش نگهداشته شود وارد بهشت خواهد شد. (54)
شكم : اين كه بر ضرر خود شما هم هست .
زبان : صحيح است ولى خواستم بفهمانم كه تو هم در زيان ، همسنگر منى و چنان نيست كه فقط من داراى زيان باشم و شما سودمند باشيد.
و نيز از پيامبر اكرم (ص ) روايت شده : هر كه خدا را بشناسد و او را بزرگ دارد، دهان خود را از سخن و شكم خود را از غذاهاى حرام و شبهه ناك نگهدارى مى كند. (55)
و همچنين از امام صادق (ع ) نقل شده كه پيامبر اكرم (ص ) فرمود: بيشتر چيزى كه امت مرا وارد آتش مى كند دو تو خالى است : شكم و شرمگاه (56)
و نيز از آن حضرت نقل گرديده كه فرمود: سه چيز است كه بعد از خودم بر امتم مى ترسم : گمراهى بعد از شناسائى ، فتنه هاى گمراه كننده و شهوت شكم و فرج . (57)
مرحوم مجلسى بيان كرده كه : امت در آن چه كه پيامبر عظيم الشان از آن نرسيده است ، واقع شده مگر كسى كه خداوند او را نگهداشته و آنها كمند.
و از امام باقر (ع ) نقل شده كه : خداوند به چيزى بالاتر از عفت شكم و شرمگاه بندگى نخواهد شد. (58)
و از امام صادق (ع ) روايت گشته : كه مومن ، مغلوب شهوت جنسى نگردد و شكمش او را رسوا نسازد. (59)
و همچنين ابوبصير گويد: مردى خدمت امام باقر (ع ) عرضه داشت : بدرستى كه من ناتوان در عمل ، و كم روزه مى باشم و ليكن اميدوارم نخورم بغير از حلال حضرت فرمود: و كدام اجتهاد و كوشش برتر از عفت و شكم و شرمگاه مى باشد (60)
شكم : اگر انسان چيزى نخورد مى ميرد.
زبان : آرى !اين روايت نمى گويد كه انسان چيزى نخورد، بلكه يا مراد آنست كه شكم را پر نكند كه در نتيجه اگر معده پر شود. چنان كه لقمان فرموده - فكر آدمى مى خوابد و حكمت لال گشته و اعضاء از عبادت باز مى مانند (61)
و يا مراد غذاهاى شبهه ناك و حرام است كه روايات بسيارى در اين زمينه وارد شده است ، مانند: حرمت خوردن مردار، خوردن خون ، گوشت خوك و حيوانات حرام گوشت (مانند ماهيهاى بدون فلس ) و گوشتهاى حيوانات حلال گوشت كه بسبب بعضى از چيزها حرام شده اند. و آن چه از حيوان حلال گوشت كه بسبب بعضى از چيزها حرام شده اند. و آن چه از حيوان حلال گوشت حرام است مانند: خون ، نرى ، غدد، دنبلان (تخم )، حرام مغز، پى ، سپرز، مثانه ، مردمك چشم ، چيزى كه در ميان مغز كله است ، بچه دان ... و خوردن چيزهاى نجس و خوردن شراب ... و غذاهاى حرام ديگر.
اندامها: هر چه زحمت بكشى نمى توانى ضرر خود را جبران كنى ،
البته شكى باقى نمى ماند كه هر يك از ماها به وظائف سنگينى موظف بوده و مسئوليت مهمى را عهده دار هستيم و جدا بايد طبق برنامه عمل نموده و امانت الهى را كه پذيرفته ايم بطور كامل مراعات نمائيم و گرنه ما هم چون جنابعالى به عذاب شديد معذب خواهيم شد و از تذكرات جنابعالى بسيار ممنونيم ؛ زيرا ما را به وظايف مهمترى آشنا فرموديد، ولى در عين حال زيانهاى شما نسبت به ما قابل قياس نخواهد بود.
زبان : بنده كارى نكردم به وظيفه خود عمل نمودم .
چشم : بنده نسبت به خودم از شما تشكر مى كنم ، ولى همان كلام اول را هم فراموش نكرده ، تو را به خدا سوگند مى دهم كه خود را نگهداشته و ما را از آفات و شر و بدى خويشتن سالم بدارى .
زبان : مگر آفات من چيست ؟
گوش : آفات تو بسيار است اگر مايل باشى تو را روشن سازيم ؟
زبان : بفرمائيد.
چشم : با اجازه دوستان ، بنده به بعضى از آنها اشاره مى كنم .
اندامها: بفرمائيد.
منطقه حكومت اندامها و زبان
چشم قبل از آن كه ذكر آفات شود بايد همه رفقا توجه فرموده و شما هم
توجه بيشترى كنيد: خطا و لغزشهاى هر يك از ما نسبت به شما بسيار اندك است ، زيرا گناه و اشتباه هر يك از ما به همان اندازه است كه قدرت حكمفرمائى دارد، مثلا رفيق عزيز ما گوش اندازه حكومتش شنيدنيهاست و بغير آن قدرت تصرف ندارد، و يا خود بنده توانائيم در حد ديدنى هاست ، منطقه شكم حد خوردنى ها و منطقه دست و پا حدود مناسب آنهاست ، ولى حدود حكومت تو تصرف در هر موجود و موهوم و معدوم ، و همچنين در حدود عقليات و خياليات و مسموعات و ملموسات ، مبصرات مذوقات و مشموعات مى باشد، بنابراين ، خطاها و لغزشهاى تو بى اندازه و عذاب و كيفرت هم بيحد خواهد بود، و از اين تجزيه و تحليل روشن خواهد شد كه چگونه در قيامت عذاب تو شديدتر و مافوق ساير جوارح انسان خواهد بود.
بقيه اندامها: جدا استفاده كرديم لطفا توضيح بيشترى بدهيد!
فائد سكوت
چشم : محبت شماست و گرنه بنده لايق نيستم . آرى در بنى اسرائيل اگر كسى مى خواست عابد شود قبل از آن كه به عبادت مشغول گردد ده سال سكوت مى نمود و حرفى نميزد (62) و شايد بخاطر اين باشد كه چون انسان در مدت ده سال از حرف بيهوده و لغو و بى معنى پرهيز نمود، آن گاه عبادتى را كه انجام مى دهد صاف و خالى از مفاسد خواهد بود و سكوت از محرمات و يا از مكروهات بلكه از مباحات ، ملكه اى مى شود كه نه فرشته مامور الهى را كه نگهبان گفتار و رفتار آدمى است به رحمت مى اندازد، و نه با آن ، صحيفه اعمال و پرونده انسان پر مى شود و نه فكر انسان بعد از اين مدت به دنبال غير خدا مى رود، چنان كه بسيارى از اين افراد اين سوال را دارند كه انسان چه كار كند تا در وقت نماز، فكرش اين طرف و آن طرف نرود؟
يكى از علماى بزرگ مى فرمود: چنين عملى پاسبان لازم دارد و براى شرح اين جمله فرمود: بايد انسان متعهد باشد كه عم بى توجه كار الاغ است و ديگر آن كه غافل نباشد از اين كه خداست كه بشر را بالا مى برد، عزت مى دهد روزى عنايت مى كند، عالم مى نمايد، داراى جاه و جلال و مقام مى كند، پس در بين نماز، به فكر اهداف دنيائى بودن و بلافاصله بعد از نماز، سجاده را زود بر چيدن و تعقيبات را رها كردن و به دنبال غير خدا دويدن ، عين جهالت و بدبختى و غفلت و بى خبرى است .
مجلسى بزرگوار، خريط فن اخبار، محدث و علامه آگاه و بيدار و هوشيار، ناشر اخبار و آثار، آن كه در جهان اسلام بى نظير يا كم نظير بوده احتمال ديگرى داده است ؛ آن بزرگوار فرمود:
محتمل است كه مدت ده سال سوت براى اين جهت باشد كه در اين مدت در معارف يقينيه و علوم دينيه ، فكر كند تا در علم كامل گردد و لياقت تعليم بندگان و ارشاد آنها و تكميل نفس خود را با اعمال شايسته پيدا كند و از خطاء و لغزش در گفتار و رفتار مصون بماند.
آفات زبان
و اما آفات و زيان تو!فيض كاشانى در كتاب خود المحجة البيضاء (كه جدا كتاب ارزنده ايست ) تعداد آفات را به بيست عدد رسانده و در آن كتاب بابى در خصوص آفات زبان باز نموده و مفصل در آن جا بحث نموده ؛ اميد است كه من بتوانم با كمك دوستان بطور خلاصه آنها را بيان كنم .
گوش : اميد است همه را از خود جنابعالى كه آن را مطالعه فرموده ايد شنيده و استفاده نمائيم .
چشم : اين لطف برادران است و گرنه من لياقت آن را ندارم .
زبان : حالا تعارفات خود را كنار بگذاريد اگر درباره من مطلبى داريد بيان كنيد.
چشم : به ديده منت دارم . آقاى زبان ! اگر براى تو زيانى متصور نبود غير از سخنان پوج و بى فايده اى كه اغلب از تو صادر مى شود، همين ها براى بدى تو كافى بود!براى اين كه اغلب اوقات وقت خود را به گفتن لاطائلات مى گذرانى ، گر چه گناهى نكرده اى ولى سود بسيار و گنج وافرى را كه سكوت باشد از دست داده اى .
زبان : مگر سكوت گنج است ؟
چشم : آرى ، درباره سكوت و فضل و مقام آن روايات بسيار است كه از باب نمونه به روايت داوود رقى از امام صادق (ع ) اشاره مى كنم كه فرمود: خاموشى ، گنجى وافر و زينت بردبار و پوشش نادان است . (63)
و از حضرت رضا (ع ) نقل شده : خاموشى درى است از درهاى حكمت و بدرستى كه سكوت و خاموشى كسب محبت مى كند و دليل بر هر خير و نيكى است . (64)
و نيز فرموده : از نشانه هاى فهميدگى است بردبارى و علم و خاموشى . (65)
بنابراين شما با سخن گفتن مباحتان چنين حكمت و سرمايه و گنجى را از دست داده ايد، و احيانا به سخنان نامشروع و حرام هم كشيده مى شويد.
براى اين كه بدانى سخنان بى فائده چه اثرى دارد روايتى از جنگ احد براى شما نقل مى كنم :
در آن جنگ فرزند يكى از اصحاب رسول خدا (ص ) شهيد شد (بايد دانست كه مكتب اسلام و قرآن از اول شهيد پرور بوده چنان كه در زمان ما در ايران عزيز بطور كامل مشاهده مى شود، برقرار باد اسلام ، پاينده باد قرآن و مكتب خاندان محمد و آل عليه السلام ) كه از گرسنگى سنگ به شكم مى بست ، مادرش به بالين او آمد، خاك از روى او پاك مى نمود و مى گفت : فرزندم !گوارا باد تو را بهشت !آن حضرت فرمود: چه مى دانى كه بهشت بر او گوارا خواهد بود، شايد كه سخنان بى فائده مى گفته يا از چيزى كه او را كم نمى كرد بخل ورزيده باشد. (66)
حرفهاى بى فائده
زبان : اين طور كه شما مى گوئيد حرف بى فائده آدم را جهنمى مى كند؟
چشم : عزيزم ، رواياتى كه از پيامبر و آل به ما مى رسند، چند رقم تصور مى شوند:
1- به عنوان قانون كه اگر كسى بر خلاف آنها رفتار كند، براى او پرونده تشكيل مى شود و بروبر گردهم ندارد.
2- رواياتى كه براى سازندگى ، از معصوم صادر شده اند و مى خواهند با گفتار و موعظه و نصيحت خود، ديگران را بسازند.
3- رواياتى كه اشاره به اهميت مطلب دارد. و لذا گاهى ديده مى شود در كيفر يا پاداش آن مبالغه شده است .
4- رواياتى كه با در نظر گرفتن مصلحت و احتمالات ديگر مانند تقيه و غير آن ، از معصوم نقل شده اند.
بعلاوه ، در اين روايت هم كه پيامبر اكرم (ص ) نفرموده : جوان اهل جهنم است ، بلكه به مادر او بنوعى اعتراض نموده كه بفهماند: سخنان بى فائده آنقدر مهم است ، كه امكان دارد گفتن لاطائلات انسان را از آن مقامى كه اين شهيد دارد محروم سازد، و در درجه پائين تر، كه مناسب او نيست داخل شود.
زبان : ممكن است بفرمائيد سخنان بى فائده كدام است ؟
چشم : سخنان بيهوده و بى فائده ، حرفهائى است كه در تعريف آن نه نفعى حاصل گردد و نه اگر ترك شود ضررى عائد انسان شود، مانند بعضى از مردم كه وقتى در يك مجلسى مى نشينند، گر چه ديگران هم راغب به سخنان او نباشند، پيوسته حرف مى زند، حساب نمى كند شايد مردم از حرفهاى من رنج ببرند، كه خود من به چنين افرادى دچار شده ام و هر چه اظهار بى ميلى هم كرده ام و اظهار خستگى و گوش ندادن ، با زهم از كار خود باز نمانده و به لاطائلات ادامه داده است ، يا بعضى ها هستند مسافرتى كه مى روند و بر مى گردند حتى جزئى ترين كارهايشان را نيز تعريف مى كنند، گويا نذر كرده اند كه تمام قضايا را بگويند، در صورتى كه نمى دانند هم وقت خود را به بيهوده گوئى گذرانده و هم وقت ديگران را ضايع كرده و تلف نموده اند. بسيار مشاهده شده كسانى در نزد مراجع يا عالم بزرگوارى كه بايد حساب وقت او را كرد، شروع بحرفهاى بيهوده كرده حساب هم نمى كنند كه تنها ما نيستيم ، ديگران هم حق دارند و حساب عمر آنان غير از ديگرانست .
و گاهى همين لاطائلات سبب اذيت ديگرى هم مى شود و احيانا سخن او نيشى هم دارد و گريزى هم مى زند و زهر خود را هم در تعريف خود خالى مى كند كه مسلم حرام هم خواهد شد. و بايد دانست كه پرسيدنى ها هم كمتر از گفتنى هاى بى فائده نيست ، مثل اين كه مى پرسد آقا كجا مى روى ؟ يا از كجا مى آئى ؟ يا به كجا مسافرت رفته اى ؟ چند روز است كه نيستى : لبهايت خشك است ، روزه اى ؟ بانك براى چه كار رفتى ؟ درس فلانى مى روى ؟ نماز فلان آقا رفته اى ؟ از فلان مغازه خريد كرده اى ؟ فلان محل رفته اى با فلانى برخورد كرده اى ؟ در ارگانى مشغول هستى ؟ و صدها سوال ديگر كه اكثر اين پرسشها به اندازه بال مگسى ارزش نداشته و سبب غيبت و تهمت و بد گوئى و...، مى شود و در حرام افتاده ، آدمى را دچار بدبختى ها مى نمايد و يا لااقل وقتى كه از طلا گرانبهاتر است تلف گشته و ساعات عمر به لاطائلات گذشته است ، و ما بايد از بزرگان خود كسب اخلاق كرده آنان را الگوى زندگى خود قرار دهيم .
سكوت حضرت داوود (ع )
نقل شده : روزى لقمان به نزد حضرت داوود (ع ) آمد در وقتى كه مشغول به ساختن زره بود، لقمان تا آن موقع زره نديده بود خواست بپرسد: اين چيست مى سازى ، حكمت و دانائى او باعث شد كه خاموشى را شعار خود كند، چون داوود (ع ) از ساختن آن فارغ شد زره را پوشيد و گفت : زره ، عجب چيزى است براى جنگيدن !لقمان گفت ، خاموشى چيز خوبى است و كم كسى است كه آن را مراعات نمايد. (67)
از على بن الحسين امام زين العابدين (ع ) نقل شده است كه حق زبان گرامى داشتن آنست از فحش ، بدگوئى ، و عادت دادن آن به نيكى و ترك زياده گوئى هائى كه براى آن فائده اى مترتب نيست و نيكى به مردم و خوش گفتارى در ميان آنها. (68)
از پيغمبر اكرم (ص ) روايت شده : بدرستى كه خداى تعالى در نزد زبان هر گوينده ايست ، و فرموده : ايمان بنده اى معتدل و پا بر جا نخواهد بود تا دل او مستقيم گردد، و دل او راست و پا بر جا نخواهد شد تا زبان او مستقيم گردد. (69)
و نيز از آن حضرت نقل گشته : سخن زياد بغير ذكر خدا نگوئيد؛ زيرا كلام زيادى ، جز ذكر خدا دل را سخت مى كند، بدرستى كه دورترين مردم از خدا شخص دل سخت است . (70)
بر خورد على (ع ) با هزله گو
حضرت موسى بن جعفر (ع ) از پدران بزرگوارش نقل فرموده كه : امير المومنين على بن ابى طالب (ع ) به مردى گذشت كه حرفهاى زيادى مى زد.حضرت ايستاد و سپس فرمود: آى !(حضرت نخواست اسمش را ببرد براى تنبيه او) بدرستى كه تو كتابى را بسوى پروردگارت برد و مامور نگهبان خود املا مى كنى ، پس به آن چه تو را فائده مى بخشد بپرداز و آن چه را كه بى فائده است واگذار. (71)
و از حضرت عبدالعظيم از امام جواد از پدران گراميش از على (ع ) نقل كرده كه فرمود: مرد در زير زبان خود پنهان است . (72)
آرى اين توئى (زبان ) كه تا آدمى با كمك تو لب بسخن باز نكند معلوم نخواهد شد كه عالم است يا جاهل ، با ايمان است يا بى ايمان ، با صفا است يا بى صفا، دوست است يا دشمن ، انقلابى است يا ضد انقلاب ، عرب است يا عجم ، لال است يا سخنگو، فصيح است يا غير فصيح ، شيرين زبان است يا بد زبان ، اديب است يا غير اديب ، باسواد است يا بيسواد، خوش باطن است يا بد باطن و...
زبان : اين كه از محسنات من است .
چشم : آرى ، هم از محسنات توست و هم از زشتى هايت ، زيرا بوسيله تو گاهى انسان عجيب دچار سختى ها مى شود و گاهى به هلاكت مى رسد و زمانى از هستى ساقط گشته و احيانا آبروى يك عمرش ريخته شده و به خوارى و ذلت كشيده مى شود، پس بنابراين لازم است آدمى زبان خود را كنترل كرده ، آن را افسار گسيخته قرار ندهد.
در حالات خواجه ربيع نوشته اند: براى اين كه بى اختيار سخن نگويد و به لاطائلات مشغول نشود، در دهان خود سنگريزه مى گذاشت و در وقت احتياج بيرون مى آورد و تا بيست سال حرف دنيائى نزد و در نزد خود كاغذى مى گذاشت هر چه مى گفت مى نوشت ، شب كه مى شد حساب خود را مى كرد و مى گفت : آه !آه !افراد خاموش نجات يافتند و ما باقى (73) مانديم .
بعضى از حكماء چه گفتند
نقل شده : حكماى هند و چين و ايران و روم ، در ديدارى كه با يكديگر داشتند، در مدمت سخن و مدح خاموشى با هم متفق گشتند، يكى گفت : من هرگز از خاموشى پشيمان نگشته ام اما بر سخنان بسيارى پشيمان شده ام .
ديگرى گفت : هر وقت من كلمه اى را گفتن او مالك من شد، و ديگر اختيار آن با من نيست ، ولى سخنى كه نگفته ام مالكش بوده و صاحب اختيار اويم .
سومى گفت : از صاحب سخن در شگفتم ، زيرا سخنى كه گويد اگر به خود او برگردد، ضرر مى رساند و اگر بر نگردد نفعى به او نمى رساند. چهارمى گفت : به رد آن چه نگفته ام تواناترم تا آن چه گفته ام . (74)
گوش : اگر اجازه بفرمائيد من هم چند روايت در نظر دارم .
چشم : بفرمائيد، استفاده مى كنيم .
اقسام سخن
گوش : اصولا بايد دانست كه سخن بر چهار قسم است : يك قسم براى انسان نافع است ، و قسمت ديگر شر محض است . قسم سوم ، هم شامل خير است و هم شامل شر، و قسمت چهارم نه خيرى در آن هست و نه شرى .
پرواضح است كه بر هر انسانى لازم است قسم اول را براى خود انتخاب كند، زيرا بشر در سر نوشت خود بايد بنگرد و آن چه براى او نافع است بر گزيند و از قسم دوم پرهيز نمايد، چون به كار بردن آن ، ملازم با بدبختى دنيا و آخرت اوست ، و اين قسمت همان است كه بايد از آن به خدا پناه برد، و ما به همين جهت از تو پرهيز نموده و تو را هر روز قسم داده كه به ما كارى نداشته باشى !ما را بيچاره نكن ، ما را به عذاب خود معذب مساز!بگذار ما راحت باشيم !از بلاها سالم بمانيم ، در حال شادابى بسر ببريم .
اين قسمت همان است كه خداوند تو را در قيامت بعذابى شديدتر از ساير برادرانت عذاب مى كند و اين همان است كه با آن نه خودت مى توانى روى خوشى داشته باشى نه ما، اين همان است كه مملكتى را ساقط مى كند، و اجتماعى را از هم مى پاشاند، و بين برادران و خواهران جدائى مى افكند، و ميان زن و مرد فاصله مى اندازد، بچه را نسبت به پدر بدبين كرده و پدر و مادر را از بچه مى برد.
اين همان است كه فاميل ها را از يكديگر قطع كرده ، بستگانى را به هم مى ريزد، اين همان است كه باعث شكنجه ها، زندانها و قتل و غارتها، چ ، كشت و كشتارها، در بدريها، ويرانيها، به آتش كشيدنيها، و بطور خلاصه محروميت هاى خانمان سوز مى گردد، از اين قسم جدا بايد پرهيز كرد.
و اما قسم سوم از آن نيز بايد پرهيز نمود مگر آن كه وقتى خير و شرش مقايسه شود، خيرش از شرش بيشتر باشد.
و اما قسم چهارم كه در آن نه خيرى هست و نه شرى ، اين همان لاطائلاتى است كه بشر با آن زحمت رقيب و عتيد، (75) دو مامور نگهبان ورزيده الهى را زياد مى كند، و صحيفه اعمال خود را با آن حرفهاى بى فائده پر مى كند، و پرونده سفيد و زيباى خود را با چيزى كه در آن خير و حظى نيست سياه مى نمايد.
اقسام مجالس يا طبقات مردم
چشم : جدا از محضر شما استفاده كرديم ، ادامه دهيد.
گوش : لطف شماست و گرنه بنده لياقت آن را ندارم . تشويق مى فرمائيد. آرى ، از ابن مسعود نقل شده كه پيغمبر اكرم (ص ) فرمود: مردم سه دسته هستند: غانم (سود برنده )، سالم (محفوظ از گناه ) و شاجب (نابود)؛ اما غانم كسى است كه ذكر خدا كند، و سالم كسى است كه خاموشى را پيشه خود سازد و شاجب كسى است كه در باطل فرو مى رود. (76)
چشم : دوست عزيز، من اين روايت را به اين مضمون ديده ام : المجالس ثلثة سلام و غانم و شاجب كه مجالس را بر سه قسم تقسيم مى كند.
گوش : البته ممكن است كه يك روايت به انواع مختلف نقل گردد، كجا اين ورايت را ملاحظه فرموديد؟
چشم : كتاب مجمع البحرين لغت جشب را چنين معرفى كرده و المعنى اما سالم من الاثم ، اوغانم بالاجر، اوهالك بالا ثم .
گوش : استفاده شد.
چشم : بقيه روايات را بفرمائيد.
گوش : از پيامبر اكرم (ص ) نقل گرديده است : هر كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد، يا بايد خير بگويد يا آن كه بايد خاموش باشد. (77)
و نيز از آن حضرت روايت شده : بدرستى كه بيشتر اشتباهات و گناهان آدميزاد در زبان اوست . (78)
و از حضرت رضا از پدران گراميش (ع ) روايت شده كه از پيامبر اكرم (ص ) از چيزى كه مردم را در بهشت وارد مى سازد پرسيده شده ، حضرت فرمود: خويشتن دارى از معاصى خدا و خوش خلقى ، و پرسيده شد از چيزى كه بيشتر از همه مردم را داخل جهنم مى كند، فرمود: دو تو خالى : دهان ، و شرمگاه (عورت ) (79)
طاوس يمانى گويد: زبان من درنده ايست كه اگر آن را واگذارم مرا مى خورد.(80)
و نيز نقل شده كه على (ع ) فرموده : و بايد مرد زبان خود را نگهدارى كند، زيرا اين زبان نسبت به صاحبش سركش است ، به خدا سوگند نمى بينم بنده اى كه خويشتن را نگهدارد، نگهداشتى كه او را نفع بخشد مگر اين كه زبان خود را حفظ كند. (81)
در اين عبارت بايد دقت فرمائيد كه چگونه امير المومنين (ع ) قسم مى خورد و تامل نما كه چه فرموده : به خدا سوگند!من بنده اى را با تقوا نمى بينم ، تقوائى كه او را سود بخشد، مگر با نگهداشتن زبان خود.
تقواى سود بخش
زبان : تقواى نافع فقط با حفظ من به دست مى آيد؟
گوش : گفتار على (ع ) چنين است ، براى اين كه از راه تو (زبان ) در جميع مفاسد باز مى شود، تجزيه و تحليل با خود شماست و به يارى پروردگار در ذكر آفات و زيانهاى تو كه به زودى از آنها بحث خواهيم كرد اين مطالب ثابت خواهد شد.
و روايت پيامبر اكرم (ص ) گفتار آن حضرت را تاييد مى كند:
مردى خدمت آن حضرت شرفياب شد، عرضه داشت مرا نصيحت كن ، فرمود: زبانت را نگهدارى كن !عرضه داشت يا رسول الله مرا سفارش فرما، فرمود: زبانت را حفظ نما!گفت : اى رسول خدا مرا پند ده ، فرمود: زبانت را نگهدار؛ واى بر تو!آيا مردم را به رو در آتش مى اندازد چيزى غير از درو كرده هاى زبانهايشان ؟ (82)
آرى ، از اين روايت نيز استفاده مى شود كه تو منشا هر گناه و سر چشمه هر فسادى مى باشى .
زبان : شما اختيار داريد هر چه بفرمائيد ولى چنان نيست كه همه فسادها از من سر چشمه بگيرد و من منشا تمام گناهان باشم .
گوش : معلوم مى شود گفتار دوست محترم ما (چشم ) را فراموش كرديد كه در چند لحظه پيش علت شدت عذاب را در خصوص شما بيان كردند و فرمودند: كه چون ميدان جولان شما وسيع است و در تمام امور و منطقه هاى حكومت دوستان دخالت داريد، به همين جهت درو كرده هاى تو افراد را به جهنم وارد مى سازد و از روايات هم اين موضوع استفاده گرديد. و از بعضى روايات چنين استفاده مى شود: اگر در چيزى نامباركى و نحسى باشد، آن چيز زبان است . (83)
و در بعضى روايات ديگر، از رسول خدا (ص ) چنين دارد: هيچ بنده اى حقيقت ايمان را نمى شناسد مگر آن كه زبان خود را محفوظ نمايد. (84)
ايمان كامل
زبان : حفظ زبان چه ربطى به ايمان دارد؟
گوش : ربط كامل دارد، براى اين كه ايمان كامل نخواهد شد مگر اين كه زبان بر حق استوار و از باطل محفوظ باشد، چون اگر از حق به دور باشد و آميخته به باطل - مانند غيبت و تهمت ، فحش و ناسزا، دروغ ، زورگوئى فتوا بغير علم و گفتار به راى و بى دليل - و نظائر آن گردد مسلما چنين فردى ايمان را نشناخته است .
بعلاوه مگر ايمان چيست ؟ ايمان همان اقرار به وحدانيت خداى بزرگ و رسالت پيامبران الهى و جميع عقائد حقه و لوازم آن بوده و لذا از و جود مبارك على (ع ) نقل شده : هر كه سخن او زياد باشد خطايش بسيار گردد و كسى كه خطايش بسيار شد حيائش كم خواهد بود و هر فردى كه حيائش كم باشد پارسائى او كم گردد و كسى كه پارسائيش كم گرديد دل او بميرد و هر كه دلش بميرد وارد آتش خواهد شد. (85)
دست : برادر اگر اجازه فرمائيد بنده هم يكى دو تا حديث در خصوص زبان بيان كنم ؟
گوش : بفرمائيد، استفاده مى كنيم .
دست : آزادى مطلق زبان در مملكت وجود انسان حكم آزادى بى قيد و شرط است در كشور، پس چنان كه آزادى مطلق در مملكت ، ايجاد هرج و مرج مى كند و فساد فراوان به بار آورده ، كشورى را ساقط مى نمايد، زبان هم اگر مطلق العنان شد، آدمى را به هلاكت مى رساند.
زبان در وجود انسان بمنزله ترمز ماشين يا ترن و يا هواپيما و يا كشتى است ، اگر ترمز آزاد گذاشته شود، بالاخره سرنشين به نابودى كشيده مى شود زبان هم مانند ترمز اگر آزاد گردد، صاحب خود را به هلاكت ابدى خواهد رسانيد و لذا در اخبار زياد ديده مى شود كه فرموده اند: راحتى انسان در محبوس كردن زبان است . (86)
و يا فرموده اند: سلامتى انسان در نگهدارى زبان مى باشد. (87)
و نيز فرموده اند: نجات آدمى در نگهدارى زبان اوست . (88)
پا: اجازه هست بنده هم به چند روايت اشاره نمايم .
سنجش كلام
دست : بفرمائيد، صاحب اختياريد!
پا: از على (ع ) نقل شده :
آدمى در زير زبانش پوشيده شده است ، پس سخن خود را بسنج ، و آن را بر عقل و معرفت عرضه بدار، اگر براى خدا بود و در راه خدا، پس آن را بگو و اگر غير از اين است ، خاموشى و سكوت از آن بهتر است ، و بر جوارح عبادتى سبكتر از نظر مونه و برتر از نظر منزلت و بزرگتر از نظر قدر در نزد خدا، از كلام در رضا و خوشنودى خدا و براى خاطر او و پخش نعمتها و احسان هاى او در ميان بندگانش ، نيست ؛ آيا نمى بينى كه خداوند عزوجل در ما بين خود و پيمبرانش معنائى را قرار نداده كه كاشف باشد آن چه را كه بسوى آنها پنهان نموده از مكنونات علم و مخزونات وحيش جز كلام ، و همچنين ميان فرستاده ها و امت ها، با اين تصور ثابت شد كه سخن برترين وسيله و تكليف و پاكيزه ترين عبادت است .
زبان : جدا عجب حديثى است كه برادرمان فرمودند.
پا: آرى تمام احاديثى كه از معصومين (ع ) به ما مى رسد قابل دقت و ملاحظه و انسان ساز است .
زبان : مقصود من اين است كه حديث شما تمامش به نفع بنده بود.
پا: اولا مراعات شرائطى كه على (ع ) بيان فرموده بسيار كوبنده و مشكل است كه انسان بتواند سخنى كه مى گويد براى خدا و در راه خدا به زبان جارى سازد.
بعلاوه ذيل روايت را هم در نظر بگيريد، بنده آن را تمام نكردم ، بعد مى فرمايد: و همچنين معصيتى تباه كننده تر بر بنده و تندتر از نظر عقوبت در نزد خدا، و سخت تر از نظر سرزنش ، و شتابان تر از نظر دلتنگى و به ستوه آمدن در نزد خلق ، از آن نيست و زبان مترجم نهاد و خبرنگار دل است و با آن آن چه در نهاد باطن است آشكار مى گردد، و بر آن ، خلق در روز قيامت حساب مى شوند، و سخن شرابى است كه عقلها را مست كرده تا آن زمان كه براى غير خدا باشد و چيزى براى حبس ابد سزاوارتر از زبان نيست . (89)
اندامها: آفرين ، آفرين !
پا: اين روايت بسيار جالب ، آدمى را هوشيار كرده و انسان را بيدار مى سازد، آرى كلام الملوك ملوك الكلام سخن از على است ، على تربيت يافته دامان پيامبر آن مرد وحى واصطفاء، امامى كه فقط خدا و پيامبر او را مى شناسند و بغير آنها كسى او را نخواهد شناخت ، چنان كه سخنان او را هم كسى بطور كامل درك نخواهد كرد بنابراين ، ما مرد عمل آن نخواهيم بود و ريزه كاريهاى كلام او را در نظر نخواهيم آورد و ظرائف و لطائف گفتار آن بزرگ مرد جهان او ابر مرد تاريخ در مغز و فكر ما ترسيم نخواهد شد، انسانهائى همچون حسن و حسين مى خواهد كه شيرينى و شهد بيان و كلام او را چشيده و لذت بيان و كلام او را دريابد و چه بجا و بموقع است وصف و مدح ما در اين روز، ميلاد با سعادت آن بزرگ رهبر جهان است ؛ آن جانشين مخصوص خاتم الانبياء، فرزند پاك ابى طالب آن مرد ايمان و تقوى ، فخر خاندان هاشم ، نور چشم فاطمه بنت اسد (آن كه پيامبر او را بعنوان ما در بحساب آورد) امير مونان ، افتخار شيعيان ، بزرگ مردى كه هر چه داريم از او داشته و جز از راه او بشر بعلوم را نخواهد يافت ، باب مدينه علم پيغمبر آن كه گوشتش گوشت او، و وجودش وجود پيامبر، روح و جانش روح و روان فخر بشر است ، مجسمه علم و تقوى ، كانون شهامت و عبادت . معدن رحم و مروت ، مركز اخلاق و سعادت ، چشمه قدرت و شجاعت ، منبع فيض و كرامت ، خزينه جود و سخاوت ، اديبى كه تمام ادباى دنيا در برابر علم صرف و نحو معانى بيانش ، زانو به زمين زده ، عالمى كه تمام محققين و فلاسفه و مجتهدين جهان از روز نخست تا قيامت در كنار جوى درياى متلاطم علمش بهره مند گشته و بجز قطره اى از آن نچشيده و هنوز نتوانسته بهره كامل علم الهى او را دريابد، شجاعى كه قهرمانان و دليران روزگار را به حيرت انداخته و هنوز قدرت و درك قوت و زور او را به دست نياورده كه چگونه جنگ كرده و با چه نحو دشمن را به زانو در آورده و لشكر كفر را شكست مى داده رحم دلى كه هنوز در فكر هيچ رحم دلى خطور نكرده ، و نتوانسته معناى بيدارى شب على را بفهمد كه چگونه به يتيمان و بيوه زنان با كيسه نان و خرما و غير آن در دل شب سر كشى نموده ، عابدى كه هنوز بشر نتوانسته هضم كند على به چه نحو عبادت مى كرده ، و رابطه اش با خدا چگونه برقرار بوده ، بكلى علاقه جسمى و روحى را از ما سواى او بريده كه اگر پيكان از پاى مباركش بيرون كشند، سوگند ياد كند كه نفهميده ، اما در مسير خدا بودنش آنقدر دقيق بوده كه در ميان نماز سائلى سوال مى كند، انگشتر خود را در حال ركوع به او مى بخشد كه در حقش آيه نازل مى شود و صدها صفات ديگر كه بشر از درك آن عاجز و از فهم آن ناتوان و بدون مبالغه بايد اعتراف كرد ما عرفناك حق معرفتك عجز الواصفون عن صفتك
امامى كه دشمن او را بى اختيار مى ستايد و كتاب خود را بنام او نامگذارى مى كند و بولس سلامه مسيحى در حقش چنين مى گويد:
جلجل الحق و المسيحى حتى
عاد من فرط حبه علويا
لا تقل شيعة هوات على
ان فى كل منصف شيعيا
يا سماء اشهدى و يا ارض قرى
واخشعى اننى ذكرت عليا
ترجمه : حق روشن شد تا بجائى رسيد كه مسيحى از فرط دوستى او علوى گرديد شيعه على را، شيعه نگو بدرستى كه در هر صاحب انصاف ، شيعه وجود دارد.
اى آسمان گواه باش و اى زمين آرام گير و تواضع كن كه من على را ياد مى كنم !
و شافعى در حقش چنين مى گويد:
لوان المرتضى ابدى محله
لصار الناس طرا سجدا له
و مات الشافعى و ليس يدرى
على ربه ام ربه الله
ترجمه : اگر مرتضى محل خود را آشكار سازد همه مردم به سجده افتند. و شافعى مرد و نفهميده على پروردگار اوست يا خداى او الله است .
كتاب فضل تو را آب بحر كافى نيست
كه تركند سر انگشت و صفحه بشمارد (90)
دست : بنده از عبارت على (ع ) كه فرمود: سخن خود را بسنج و آن را بر عقل و معرفت خود عرضه دار. يادم آمد نصحيت ابوالاسود دئلى (كه يكى از شاگردان وزين و اديب آن حضرت بود و مدتى هم استاندار حضرت بود) به فرزند خود كه فرمود: فرزندم هنگامى كه در ميان عده اى بودى با آنها به اندازه سنت سخن گو، و با آنها به مقدار محل و موقعيت خود مذاكره كرده روبرو شو، و سخن كسى كه از تو بالاتر است مگو زيرا بر آنها سنگين مى آيد.(91)
******************
دختر ابى الاسود
چون روز ميلاد بزرگ امام شيعيان بلكه رهبر اعظم جهانيان است به مناسبت ابى الاسود به داستانى كه مربوط به مولا امير المومنين است ، اشاره مى نمايم :
معاويه براى او بعنوان هديه حلوائى را فرستاد و نظرش اين بود كه ميل او را به خود جلب كند و از على (ع ) رو گرداند، دختر كوچكش يك لقمه از آن را برداشت و در دهان گذاشت ، صداى ابوالاسود بلند شد: لقمه را بينداز زيرا سم است ، اين حلوا را معاويه فرستاده تا ما را از على (ع ) جدا كند، و محبت اهلبيت (ع ) را از ما بگيرد، دختر گفت :
قبحه الله يخدعنا عن السيد المطهر بالشهد المزعفرتبا لمرسله واكله
خداوند روى او را زشت كند، مى خواهد با حلواى زعفرانى ما را از سيد پاك و پاكيزه برگرداند، مرگ بر فرستنده و خورنده ، آنگاه مقدارى را كه خورده بود قى كرد و اين دو شعر را گفت :
ابالشهد المز عفريابن هند
نبيع عليك احساباو دينا
معاذالله كيف يكون هذا
و مولانا اميرالمومنينا
ترجمه : اى پسر هند جگر خوار!آيا!اما با حلواى زعفرانى حسب و دين خود را به تو مى فروشيم ؟!پناه به خدا، چگونه امكان دارد؟ و حال اين كه مولاى ما اميرالمومنين است . (92)
پا: جدا از بيانات شيرين شما لذت برديم .
شكم : اين داستان مناسب من بود نه زبان .
اندامها: (خنده كنان ) بله ، بله .
دست : بنده كه نخواستم در خصوص زبان داستانى را نقل كنم ، چون روز ولادت بود، بتناسب شاگرد ممتاز على (ع ) به اين داستان اشاره نمودم ، و گرنه اگر بخواهم درباره زبان بگويم ، چنان كه قبلا هم رواياتى را عرضه داشتم مى گويم .
اى نيرى زبان خودت را نگاهدار
بر خلق هر چه مى رسد از اين زبان رسد
شاعر ديگر چنين مى گويد:
كس چه مى داند ز تو (اى زبان ) چون اندكى
از هزاران جرم و بد فعلى يكى
نيك ميدانى تو وستار تو
جرمها و زشتى كردار تو
اندامها: آفرين !آفرين !
دست : و از امام صادق (ع ) نيز روايت شده : هر كه خود را در گوش دادن در اختيار گوينده اى قرار دهد، در حقيقت او را بندگى كرده ، پس اگر گوينده از خدا باشد خدا را بندگى كرده و اگر از ابليس سخن گو باشد بندگى ابليس را نموده است . (93)
زبان : اين كه درباره گوش است .
دست : آرى اما نقش تو را بيان مى كند.
چشم : با اجازه برادران خوبست به زيانهاى ديگر زبان پرداخته بيش از اين بحث خود را طول ندهيم .
اندامها: احسنت ، مرحبا بك .
زبان : دست از سر من بر نمى داريد؟
اندامها: نه ، نه ، زيانهاى تو بسيار است تازه اول رسوائى است .
زبان : من از شر شما به خدا پناه مى برم .
چشم : اگر ما شرى داشتيم ، به خدا پناه ببر.
زبان : بديهاى شما كه روشن شد، باز هم منكر مى شويد؟
چشم : اگر ما هم شرى داريم به شر شما كه نمى رسد و خود نيز روايات مناسب را از برادران و همه دوستان شنيديد، كه شر و عذاب و رنج و كيفر شما از نظر روايات بيش از همه بود، بلكه ثابت شد كه هر گناه و معصيتى سر خيرش يا بگويم سر شرش شما بوده و هستيد.
زبان : حالا چه مى خواهيد بگوئيد.
چشم : مى خواهيم آفات تو را در جامعه بيان كرده تا كسانى كه متوجه نيستند آگاهى پيدا كنند، اميد است با توجه كامل و تصميم بر عمل ، مفاسد جامعه رفته رفته كم گشته ، اجتماع ما رو به صلاح و رستگارى حركت كند.
دروغ و اقسام آن
اندامها: بفرمائيد.
چشم : يكى از زيان ها و مفاسد زبان ، دروغ است ؛ در زشتى و قباحت آن همين بس كه دروغ در نزد ملل دنيا بدترين صفت و زشت ترين سجيه بشمار آمده ، و در اسلام هم حرمت آن روشن بوده ، و با ادله اربعه كتاب ، سنت ، اجماع ، عقل ) بدى و زشتيش ثابت گرديده است . زبان : ممكن است بيشتر پرده از آن برداشته و واضح تر بيان كنيد؟
چشم : به ديده منت دارم .
شما اگر قرآن را ورق بزنيد به آياتى بر خورد مى نمائيد كه از دروغ نكوهش كرده و آن را صفت ناپسندى بشمار آورده است كه از آن آيات است اين آيه :
بدرستى كه خدا هدايت نمى كند هر كه دروغگوى ناسپاس در حق منعم حقيقى است . (94)
آيات در قباحت و زشتى دروغ به حدى است كه مى توان ادعا كرد بيش از هشتاد آيه نازل گرديده است .
و روايات نيز در نكوهش دروغ بسيار است و اگر ما رواياتى در بدى آن نداشتيم بغير از روايات ملاحم كه در آنها حالات آخر الزمان گفته شده است ، ما را كفايت مى نمود. وقتى از حالات ملت آن زمان نكوهش مى شود چنين دارد: و من مى بينم فاسق دروغ مى گويد و بر او اعتراض نمى شود.(95)
و همچنين رواياتى كه در آنها بيان گناهانى شده كه سبب نزول بلاء يا سلب نعمت يا مانع اجابت دعا و... مى شود، كه از جمله آن گناهان دروغ است و سبب مرگ زودرس مى شود. (96)
ولى خوشبختانه روايات فراوانى در قباحت و حرمت آن وارد گشته كه به بعضى از آنها اشاره مى شود:
از امام باقر (ع ) روايت شده كه خداوند عزوجل براى شر قفلهايى را قرار داده كه كليد آن قفلها شراب است و دروغ بدتر از شراب است . (97)
و نيز از آن حضرت نقل شده كه فرمود: بدرستى كه دروغ ويران كننده ايمان است . (98)
و از آن حضرت نيز روايت شده كه فرمود: از گفتار رسول خدا (ص ) است كه : رباترين رباها دروغ است . (99)
و از على (ع ) روايت شده : كه بنده مزه ايمان را نمى يابد مگر اين كه دروغ را ترك كند خواه شوخى باشد. خواه جدى . (100)
و از امام عسكرى (ع ) نقل گرديده كه : همه پليديها در خانه اى قرار گرفته كه كليد آن خانه دروغ است . (101)
مفاسد دروغ
زبان : مگر دروغ چيست كه اينقدر آيه روايت در نكوهش آن وارد شده است ؟
چشم : چه عرض كنم ، مگر چه نيست ؟ اكثر قتل و غارتها، جنايات تاريخ در هر زمان بوسيله دروغ است ، با دروغ ، جباران بر مردم حكومت كرده ، و از دروغ است كه بيت المال مسلمين به غارت رفت و با دروغ گروه گرائى ها تحقق يافته و شخصيتهاى بزرگ علمى و سياسى و اجتماعى ضربه خورده و ترور شده اند، از راه دروغ است كه ناموسها به باد رفته و مسلمين بيچاره گشته و خانواده ها از هم متلاشى شده ، و باطل جاى حق را گرفته و طاغوت در محل (الله ) مى نشيند.
دروغ زمامداران
زبان : ممكن است بفرمائيد دروغ از چه كسانى قبيح است ؟
چشم : دروغ از ناحيه همه كس قبيح است ، ولى از جانب زمامداران قبيح تر است ؛ زيرا اگر يك فرد عادى دروغ بگويد، ضرر آن به اندازه ميدان قدرت اوست ولى اگر زمامدار يك مملكت دروغ بگويد، كشورى را وابسته مى كند و يا مملكتى را به هم مى زند كه همه ما در زمان خود خسارتهاى جبران ناپذير دروغهاى زمامداران بيدين و پليد رژيم پهلوى را مشاهده كرديم كه چه ضربه هائى به پيكر مملكت ما زدند و فرار كردند كه اكثر از راه دروغ پردازيها و گفتار دروغ آنها بود.
يكى از مراجع در سخنرانيهاى خود مى فرمود:
اساس كشور به قول و گفتار آنها بستگى دارد، اگر راست بگويند تجارت ، اقتصاد، اخبار كشور، روابط ممالك و صدها كار ديگر آنها صحيح خواهد بود، ولى اگر دروغ بگويند اساس ‍ مملكت در خطر سقوط قرار مى گيرد، و حق و عمل صحيح آنها هم پامال مى شود، و فرمود: دروغ از دو جهت قبيح است ، يكى آنها ذاتا بد است ، و ديگر آن كه پرده پوش گناهان ديگر است و بنده جهت ديگرى را اضافه مى كنم و آن اين كه : عمل درست و صحيح دروغگو را هم غلط جلوه مى دهد، چنان كه داستان چوپان دروغگو روشنگر آنست .
چوپان دروغگو
گوش : لطفا آن داستان را نقل كنيد!
چشم : نقل مى كنند كه چوپانى هر روز گوسفندان خود را در بيابان براى چرانيدن مى برد، روزى ميلش كشيد مردم را اذيت كند، صدا زد: مردم به دادم برسيد، گرگ گوسفندان را پاره كرد!مردم ده با خبر شده و به كمكش شتافتند ديدند دروغ مى گويد، او را سرزنش كرده برگشتند روز ديگر واقعا گرگ به گله و چوپان حمله كرد. چوپان بيچاره هر چه فرياد كرد كسى براى نجات او نيامد و در نتيجه خود و گوسفندانش طعمه گرگ شدند.
آرى ، دروغ چنين ضررهائى را در بر دارد كه هم ضررش به خود انسان بر مى گردد و هم ضررش ديگران را در بر مى گيرد.
دروغگو به سزاى خود رسيد
دست : بنده هم اگر اجازه بفرمائيد به داستانى شيرين تر اشاره كنم ؟ چشم : بفرمائيد از دل و جان خريداريم .
دست : نقل مى كنند: روزى احمد بن طولون پيش پدر آمد تا حواله اى جهت بينوايان بنويسد، پدر دستور داد كه قلم و دوات و كاغذ بياورد، وقتى كه رفت از اطاق ديگر آنها را بياورد، ديد يكى از خدام با كنيزى از كنيزانشان بعمل نامشروع مشغول است ، سر به پائين انداخت و گذشت كنيز به خيال آن كه احمد به پدر مى گويد، دست به حيله زد به نزد طولون رفت و گفت : احمد به من دست درازى كرده است ، طولون باور كرد، حواله را اينچنين نوشت : خادم !با رسيدن نامه ، گردن حامل را بزن .
احمد نامه را گرفت و به راه افتاد كنيز از او پرسيد كجا مى روى ؟ احمد جريان حواله را نقل كرد، گفت نامه را به من بده تا زود برسانم ؟
احمد نامه را داد. كنيز آن را گرفت و به غلام مذكور داد، همين كه نامه به خادم رسيد بدون پرسش سر غلام را زد، طولون احمد را خواست و گفت : جريان چه بوده است بگو؟ احمد داستان غلام را شرح داد، طولون دستور داد كنيز را هم باو ملحق نمودند، و احمد نيز موقعيت بس ارزنده اى پيدا كرد. (102)
چشم : جدا شيرين بود و استفاده شد.
دست : بزرگوارى شما باعث مى شود مرا تشويق كنيد.
گوش : زيرا دروغ كه يك قسم نيست و اختصاص به زمان و زبان ندارد، بلكه داراى اقسام مختلف و افراد گوناگون ، و شامل كتابت و مانند آن هم مى شود.
اقسام دروغ
چشم : توضيح بيشترى بفرمائيد.
گوش : گاهى دروغ در خصوص الوهيت و ادعاى خدائى است مانند دروغگوئى نمرود و فرعون ، و صدها نفر ديگر كه در مقابل پيمبران قرار گرفته و ادعاى خدائى كردند و گاهى در موضوع نبوت و ادعاى پيامبرى و احيانا مدعى امامت و پيشوائى مسلمين مى باشد، كه شدت ضربه آن بر جامعه نيازمند به دليل نيست و روشن است كه بندگان خدا از چنين افرادى چه ضربه ها ديده و چه ضررهائى كشيده اند كه اگر در مقابل حق چنان افرادى نبودند، جامعه و اجتماع از مسير حق منحرف نمى شد و به ترقى و تكامل مى رسيد؛ ولى وجود اين افراد دروغگو چه موانعى كه پديد نياورده ، و چه سدهائى كه سر راه خلق به وجود نياورده اند!و بايد گفت : بطور كلى بدبختى هاى مسلمين از صدر اسلام تا بحال بر اثر دروغ است .
و گاهى دروغ در كار مملكتى است چنان كه برادر عزيز اشاره فرمودند، ضرر آن هم بر احدى پوشيده نيست ، البته درجات ضربه اين قسمت از قسم اول كمتر خواهد بود، ولى قابل قياس با دروغهاى فردى و اجتماعى نيست .
اما دروغ فرد و اجتماع هم بسيار بد و اكثر روايات در نكوهش اين قسم مى باشد، گر چه بالملازمه شامل آنها هم خواهد گرديد.
چشم : نظر شما اين است كه روايات دروغ شامل اقسام پيش نمى شود؟
گوش : چرا!بطريق اولى شامل خواهد شد، ولى از نكوهش آنها روشن است كه ويژگيهاى جداگانه اى در بر دارد، چنان كه صاحب وسائل (كه يكى از علماى بزرگ اسلام و از مفاخر عالم تشيع است و كتاب وسائل او هميشه در دست مراجع تقليد و مدرسين بزرگ حوزه هاى علميه است ) يك باب مخصوص در خصوص يك قسم ديگر از دروغ كه بر خدا و پيغمبر و امام (ع ) است ، عنوان كرده و در آن جا رواياتى ذكر نموده است و فقهاء و مراجع تقليد هم بخصوصه در اطراف آن سخن گفته به گونه اى كه آن را جز و مفطرات روزه قلمداد نموده و برايش قضا و كفاره قرار داده اند.
سودمندترين كارها
در تمام اين اقسام اگر بدى دروغ احساس شود و در نتيجه در دروغ بكلى بسته گردد، سودها و چه فوائد بسيارى عائد اين بشر خواهد شد و گناهان در اثر آن ، ترك مى شوند، چنان كه از سيد جزائرى كه يكى از علماى خوش ذوق و پركار و ارزنده و زحمت كش است نقل شده : مردى شرفياب حضور پيامبر اكرم (ص ) شد و عرضه داشت : مرا به نافعترين كارها راهنمائى كن !حضرت فرمود: راست بگو و دروغ نگو آن گاه هر چه مى خواهى گناه كن !
آن شخص با تعجب بسيار از حضور پيامبر مرخص گرديد، با خود گفت پيامبر مرا فقط از دروغ بر حذر داشت و مرا از غير آن منع نكرد، خوبست به خانه فلان زن زيبا بروم و زنا كنم ، بمجرد اين كه حركت كرد، به فكرش آمد اگر كسى از من بپرسد از كجا مى آئى ؟ نمى توانم دروغ بگويم ، فكر كرد گناه ديگرى انجامدهد، باز همين فكر را نمود، در نتيجه دست از همه گناهان شست و با ترك دروغ همه گناهانش ترك گرديد، (103)
رسوائى دروغگو
به راستى گاهى دروغگو چنان رسا مى شود و شرمنده مى گردد، كه راضى مى شود زمين شكافته شود و او را فرو برد ولى آبرويش نرود.
دروغگو غالبا كم حافظه مى شود و اگر زيانى عائد او نگردد جز عذاب الهى در قبر و قيامت ، همين مقدار براى او كافى است . و به قول استاد
اخلاق علامه بزرگوار آية الله نراقى ؛ دروغ انسان را در ديده ها خوار و در نظرها بى وقع و قى اعتبار مى سازد و اساس ريختن آبرو در نزد خلق خدا و باعث سياه روئى دنيا و آخرت است ، از پيغمبر اكرم (ص ) نقل شده : هر گاه مومن بدون عذر شرعى دروغى بگويد. هفتاد هزار فرشته او را لعن كنند، و از دل او تعفن و گندى بلند مى شود تا به عرش مى رسد و خداى تعالى بسبب آن دروغ ، گناه هفتاد زنا بر او مى نويسد كه آسانتر ين آنها زناى با مادر باشد. (104)
مومن دروغگو نمى شود
و از آن سرور پرسيدند مومن ترسو مى شود؟ فرمود: بلى .
عرضه داشتند: بخيل مى شود؟ فرمود: آرى !عرضه داشتند، دروغگو مى شود؟ فرمود: نه !و فرمود: دروغ روزى را كم مى كند و فرمود: واى بر آن كسى كه دروغى بگويد تا حاضران را بخنداند، اى بر او، واى بر او واى بر او!و فرمود: گويا مردى به نزد من آمد و گفت برخيز، من برخاستم و با او روانه شدم تا رسيدم به دو نفر يكى نشسته و ديگرى ايستاده بود و در دستش قلابى از آهن و آن را به يك طرف سر او فرو مى برد تا به شانه او مى رسيد و سپس بيرون مى آورد و به طرف ديگر فرو مى برد من پرسيدم : اين چه عملى است ؟ گفت : اين كه نشسته ، مردى است دروغگو، كه اين گونه تا روز قيامت عذاب مى شود.
و نيز فرمود: مى خواهيد شما را خبر دهم به بزرگترين گناهان كبيره ؟ آن شرك بخدا، عقوق والدين و دروغ است . (105)
دروغ نويسى
چشم : دروغ نويسى هم كمتر از دروغ گفتن نيست .
گوش : البته دروغ شامل همه اقسامش مى شود، و زبان دخالت ندارد گر چه مى توان گفت آن هم زبان قلم است .
زبان : اينجا ديگر كم لطفى مى فرمائيد، گويا بنا داريد با من لجاجت كنيد و گر نه قلم چه ربطى به زبان دارد؟
گوش : بسيار خوب ما مى خواهيم بگوئيم دروغ به هر نحو كه باشد مضر، حرام ، خانمانسوز، بدبخت كننده و زيان آور است ، چه از راه تو باشد (زبان )يا از راههاى ديگر مانند دروغهاى روزنامه ها مجله ها، كتابها، مقالات ، نامه ها، و مانند آن بلكه مى توان گفت : ضرر دروغ نويسى بالاتر است زيرا تا زمانى كه آن نوشته وجود دارد ضرر و زيان دروغ جريان دارد.
دروغ نويسى محمد بن زكرياى رازى
چشم : از گفتار شما حكايتى جالب يادم آمد.
گوش : بفرمائيد استفاده مى كنيم .
چشم : نقل مى كنند: محمد بن زكرياى رازى كتابى در علم كيميا نوشت و آن را تقديم پادشاه سامانى بنام ملك منصور نمود، منصور از آن جائى كه خيلى علاقه به طلا و ثروت دنيوى داشت بسيار خوشحال گرديد، او را تحسين نمود و به وى هزار دينار طلا جايزه داد و تقاضا كرد كه هر چه در كتاب خود نوشته پياده كند، يعنى به مرحله عمل در آورد.
زبان : چقدر احمق بوده : زيرا كسى كه خودش قدرت دارد هر ساعت هزار دينار طلا بسازد، ديگر براى چه به نزد سلطان مى رود؟
چشم : جسارت نكن ! جهتش دروغ او بوده ، و گرنه كسى كه راست مى گويد، نيازمند به پادشاه نيست روى همين جهت سلطان او را در معرض امتحان در آورد.
رازى در جواب گفت : اعليحضرتا باين آسانى عمل كيميا در خارج پياده نمى شود وسائل وادوات بسيار لازم دارد، كه تهيه آن مشكل است ، ملك گفت تو بسيار براى من آسانست (آرى بيت المال مسلمين در دست آنهاست به هر نحو بخواهند خواسته آنها عملى مى گردد گاهى براى يك جشن خرافى ميليونها تومان خرج مى كنند چنان كه رژيم منحوس ‍ پهلوى انجام مى داد).
آرى تمام وسائل را براى او تهيه كرد آن حكيم بى حكمت هر چه زحمت كشيد نتوانست و از ساختن كيميا عاجز گرديد، پادشاه گفت : من هيچ خيال نمى كردم حكيم و دانشمندى راضى به دروغ نويسى شود، و كتابى دروغين تهيه كند، كه بعدا ديگران راه دروغ او را پيروى نمايند، دستور داد آنقدر كتاب را بر سرش زدند تا پاره پاره شد، و در نتيجه چشمش ‍ معيوب گرديد و آب آورد، نزد طبيب رفت طبيب پنجاه دينار از او گرفت تا او را خوب كرد و گفت : (كيميا اين است نه آن كه تو از آن پيروى كردى ) از آن به بعد علاقه حكيم به طب زياد گرديد و به دنبال آن رفت تا حكيم حاذقى شد. (106)
آرى ، از تمام اين ها ثابت شد كه دروغ يكى از صفات ناپسند است كه باعث هلاكت ابدى و عذاب اخروى و موجب سقوط انسان از ديده ها و بى اعتبارى افراد خواهد شد و گاهى موجب سرافكندگى و ذلت آدمى مى گردد. و متاسفانه چنين صفت رزلى بوسيله تو در ميان مردم رواج دارد، و به بچه ها هم ياد مى دهند، براى نمونه شخصى در ميزند، پدر مى پرسد كيست ؟ بچه مى گويد: فلانى است فورا پدر مى گويد: بگو نيست ، يا اگر طرف پرسيده بابات آمده ؟ مى گويد بگو: نه ، يا قبلا سفارش مى كند كه اگر كسى آمد و مرا خواست بگوئيد: خانه نيست ، يا اگر كسى پولى مى خواهد با اين كه دارد، مى گويد: ندارم و هزاران قضيه ديگر كه هر كس در خانه ، مغازه ، اداره ، مدرسه و محل كار خود بهتر مى داند.
مواردى كه دروغ جايز است
چشم : برادر!گاهى دروغ گفتن لازم است ، مثلا يك موقع انسان در خطر است : نمى دانم شما در زمان رژيم سابق (حكومت پهلوى ) مبتلا شدى يا نه ؟ مامور به در خانه مى آمد و سوالاتى مى كرد. اگر به او راست مى گفتند، طرف را مى گرفتند و از بين مى بردند.
گوش : آرى برادر!دروغ بدون عذر شرعى حرام است ولى اگر مصالحى در آن تصور شود، اشكالى ندارد، مانند دروغ ميان دو كس كه از هم بريده شده باشند و با آن اصلاح شوند، و يا جائى كه اگر دروغ نگويد ضررى به خود يا مسلمان ديگر وارد مى شود و يا آبرو و مال محترمى در خطر است و يا اگر زن از شوهر چيزى بخواهد و قدرت بر آن نداشته باشند يا بر او واجب نباشد، و يا در جنگ با دشمن كه دروغ سبب پيروزى بر آن باشد كه اين موارد را علماى اخلاق استثنا كرده اند، با اين كه فرموده اند اگر كسى بتواند در اين موارد هم دروغ نگويد، بلكه توريه كند (يعنى سخنى بگويد كه معناى ظاهر آن راست باشد تا نفس آدمى به دروغ عادت ننمايد) بهتر است .
چشم : خيال مى كنم همين اندازه درباره قباحت دروغ كفايت كند هر چند قضايا و روايات و آيات درباره دروغ بيش از اينهاست .
گوش : بنده هم بى ميل نبودم كه بحث را درباره دروغ خاتمه داده و به زيانهاى ديگر زبان بپردازيم ، و از برادران ديگر تقاضا مى كنم كه ما را هم كمك كنند.
دست : اگر اجازه باشد بنده براى مزاحمت حاضرم .
اندامها: بفرمائيد.
غيبت و مفاسد آن
دست : يكى ديگر از مفاسد و مضرات زبان ، غيبت است كه ادله حرمت و زشتى آن ، همان ادله اى است كه براى حرمت دروغ بيان شد، (كتاب ، سنت ، اجماع ، عقل ). گر چه در ميان تمام مردم بنحوى شيرين است كه از قباحت آن غفلت شده و اكثر مردم قريب باتفاق به آن مبتلا بوده ، به گونه اى كه گويا قباحت و بدى آن از ميان رفته است ، در صورتى كه اگر بيشتر صحبت ها را ملاحظه كنيم ، آميخته با غيبت است :
و نبايد غيبت كند، بعضى از شما بعضى ديگر را، آيا يكى از شما دوست مى دارد كه گوشت برادر خود را در حالى كه مرده باشد بخورد؟ حتما از آن متنفريد!از عقوبات الهى پرهيز نمائيد، بدرستى كه خداوند توبه پذير مهربان است (107)
مرد صالح و جوان در گورستان
يكى از صلحاى امت گويد: روزى به گورستانى نشسته بودم كه مردى جوان بسرعت بر ما گذشت ، گفتم : اين و امثال اين وبال مسلمانانند، چون شب شد در عالم رويا ديدم جنازه آن مرد را در ميان تابوت گذاشته ، پيش من آوردند و كاردى به من دادند و گفتند: ببر و بخور، نگفتم سبحان الله !من تاب به حال گوشت حيوانى را نخورده ام ، چگونه گوشت مردار با بخورم ؟ گفتند: مگر غيبت او را نگردى ؟ چرا گوشت او را نمى خورى ؟ چون عمل را جبرى ديدم گفتم : توبه كردم ، سپس تا يكسال به قبرستان مى رفتم تا او را ببينم كه بالاخره به او برخورد كردم ، بدون آن كه من از او طلب حليت كنم ، او به من گفت : توبه كردى ؟ تو را حلال كردم . (108)
چگونه غيبت خوردن گوشت مرده است
آرى ، يكى از علماى معاصر وجه تشبيه را چنين بيان مى كرد: همچنان كه اگر كسى كاردى در دست بگيرد و شخصى را سر ببرد مى ميرد، غيبت كننده هم گويا طرف را كشته چون شخصيت او را ميرانده است .
و ديگر آن كه شخص خورنده گوشت ، هر چه از گوشت بخورد كم مى شود، غيبت كننده هم هر چه غيبت مى كند، از شخصيت برادر دينى يا خواهر دينى خود كم مى كند.
سوم - آن كه مرده قدرت ندارد از خود دفاع كند، شخص غائب هم توانائى دفاع از خود را ندارد.
چهارم - آن كه خوردن ميته حرام است ، غيبت هم حرام است .
پنجم - خوردن گوشت مرده مضر است ، غيبت هم براى صاحبش مضر است .
ششم - خوردن مرده ، استفاده از غير راه صحيح است ، همچنين استفاده از زبان ، براى غيبت نيز استفاده نادرست است .
بعلاوه ، اينها گناه غيبت افراد عادى و برادران عوام دينى است ، حال اگر غيبت علما شروع شد بايد دانست كه چگونه است ؟
نصيحت مردى بزرگ
يكى از بزرگترين شخصيتهاى عالم اسلام روزى در منبر مسجد اعظم قم فرمود:
آقايان طلاب !مبادا زبان شما به غيبت عادت كند، از غيبت بپرهيزيد، مخصوصا از غيبت نسبت به علما و مراجع تقليد (كثرالله امثالهم ) كه سم مهلك است . غيبت ، خوردن گوشت مردار برادر دينى است ، ولى غيبت علما و مراجع ، خوردن گوشت مسموم مرده برادر دينى است و ولايت او قطع مى شود، پس از آن پرهيز كنيد، اوقات خود را با لاطائلات نگذرانيد، فكر درس خود باشيد، به جاى آن ، تفسير و مطالب علمى را مطالعه نمائيد، عمر را بيهوده تلف نكنيد قدر جوانى خود را بدانيد!9.
راستى اگر كسى به اندازه يك جو فكر داشته باشد، به هيچ وجه راضى نمى شود كه غيبت مسلمانى را كند، چه رسد به غيبت يك مرجع كه غيبت آن خانمانسوز و بدبخت كننده است ، و بايد غيبت كننده و شنونده متوجه باشند كه بى شك ضرر آن را در دنيا و آخرت خواهند ديد.
چشم : لطفا قبل از آن كه به دليل هاى ديگر بپردازيد معناى غيبت را هم بيان كنيد.
معناى غيبت
دست : بسيار تذكر خوبى داديد، غيبت يعنى انسان در پشت سر ديگرى حرفى زند كه اگر طرف بشنوند ناراحت شود، تعريفات ديگرى هم براى او كرده اند كه اجمالا به همين معنى برگشت مى كند.
مثلا مرحوم طريحى آن را چنين تعريف كرده هوان يتكم خلف الانسان مستور بما يغمه لو سمعه فان كان صدقا سمى غيبة و ان كان كذبا سمى بهتانا (109)
ابوذر مى گويد: از پيامبر پرسيدم غيبت چيست ؟ فرمود: اين كه ياد كنى برادرت را به چيزى كه آن را دوست ندارد، گفتم : اى رسول خدا (ص ) اگر آن چيز در او باشد چه ؟ فرمود: بدان كه اگر تو او را به آن چه در وجود او هست ، ياد كنى او را غيبت كرده اى ، و اگر يادش كنى به چيزى كه در آن نيست ، همانا او را بهتان زده اى . (110)
چشم : متشكرم ، به دليل بپردازيد.
ادله حرمت غيبت
دست : دليل بر حرمت آن ، قرآن ، روايات ، اجماع علما و عقل مى باشد.
هر انسان عاقلى اعم از مسلمان و غير مسلمان ، زن و مرد، كوچك و بزرگ ، طينت و فطرتش طورى است كه اگر پشت سر او حرفى بزنند كه به ضرر او باشد، آن را محكوم خواهد نمود و از گوينده آن ناراضى مى شود، و جدا اگر اين غيبت از ميان مردم رخت بر بندد، و آقاى زبان تو خودت را حفظ كنى ، بسيارى از كارها اصلاح مى گردد و خيلى از مفاسد ترك خواهد شد و گرفتاريها برطرف خواهد گرديد. با همين غيبت ، خونها ريخته شده ، و ناموسها به باد فنا مى رود و قتل و غارت ها و هرج و مرجها و هزاران مفسده ديگر پديد خواهد آمد، پس بر لازم است خود را كنترل كرده و اين مفسده را بكلى ترك نموده و جامعه را از بدبختى هائى كه بر اثر غيبت به وجود مى آيد، محافظت كنى .
سوگند دادن زبان
اندامها: اى زبان !براى خدا بيا و خودت را نگهدار؛ كمتر راضى شو كه با غيبت و تهمت و افتراء و دروغ و مانند آن ، جامعه به فساد و ملت به تباهى كشيده شوند، براى خدا از خواب غفلت بيدار شو، ساعتى به خود آى ، لحظه اى در خطرات خود بنگر، نتايج غيبت و دروغ و ساير آفات را در نظر گير، مجالس و شب نشينى ها و جلسه هاى بيهوده را ترك كن ، و اگر در مجلسى حاضر مى شوى خويشتن دار باش ، براى خدا دلت بحال امت و ملت بسوزد، بسيارى از افراد نادانند و خطرات تو را احساس نمى كنند، نمى دانند تو چه بلاى خانمانسوزى هستى ، توجه ندارند كه تو چه عضو فعال ، و چه شمشير برنده و چه عضو هزار كاره اى مى باشى ، غافلند از ضرر تو، بى خبرند از زيان و خسارت تو، بى اطلاعند از سركشى و طغيان تو، تو را نمى شناسند، درباره ماهيت تو معرفتى ندارند، لذا آزادت مى گذارند و نمى فهمند كه با آزادى تو چه ويرانى هايى به بار مى آيد. و چه جناياتى توسط تو صورت مى گيرد!بك جمله از تو صادر مى شود ميليونها نفر بر خاك هلاكت مى افتند، پس براى خدا خود را نگهدار، غيبت اين و آن از تو صادر نشود، كه از زنا هم گناهش بالاتر است ، تو همانى كه در حقت گفته شده : جرم تو كوچك و جرمت بزرگ مى باشد. (111)
به قول شاعر: بر خلق هر چه مى رسد از اين زبان رسد.
زبان : من خيلى از شما گله مندم كه هر چه مى خواهيد جسارت مى كنيد.
اندامها: جسارت نكرديم ، اگر جسارتى باشد از زبان پيامبر و آل صادر شده است .
غيبت از زنا بالاتر است
زبان : چطور؟
دست : براى اين كه اين گونه تعبيرات در بعضى از روايات وارد شده چنان كه گذشت و از روايات بعدى هم استفاده خواهد شد.
نقل شده كه پيامبر اكرم به ابى ذر غفارى كه از اصحاب بزرگ آن حضرت است ، مى فرمايد:
بر حذر باش از غيبت كردن ، كه غيبت از زنا شديدتر است ، ابوذر مى پرسد: كه علت آن چيست ؟ حضرت مى فرمايد: براى اين كه مرد زنا مى كند سپس توبه مى نمايد، خدا هم تو به او را مى پذيرد، ولى غيبت بخشيده نمى شود، مگر اين كه صاحب غيبت او را ببخشد. (112)
پا طبق اين روايت پس تكليف غيبت كننده چيست ؟ چون گاهى ممكن است انسان بعد از غيبت پشيمان شود و اگر به صاحب غيبت بگويد، ناراحت شود، و يا آن كه فسادى از آن برخيزد.
دست : تذكر بسيار بجائى داديد. آرى ، از روايت چنين استفاده مى شود كه بايد طرف ببخشد تا خداوند از او بگذرد، ولى علما و مراجع فرموده اند: اگر مفسده اى ندارد به طرف بگويد و حليت بخواهد و اگر گفتن آن ، سبب اذيت او مى شود و ناراحت مى گردد و يا مفسده اى دارد، فقط براى او استغفار نمايد و استغفار او هم واقعى باشد، البته خداوند سبحان بخشنده است .
و از امام صادق (ع ) روايت شده كه پيامبر اكرم (ص ) فرمود: سرعت ، غيبت در از بين بردن دين مرد مسلمان ، از سرعت مرض خوره در بدن او بيشتر است .(113)
و نيز از آن بزرگوار نقل شده كه فرمود: بهشت بر سه طايفه حرام است : بر منان (منت گذارنده ) و بر مغتاب (غيبت كننده و بر مدمن خمر (شارب الخمر كه دائم بنوشد و يا هر زمان دستش به آن رسد، كوتاهى در شرب نكند) (114)
نوف بكالى از شاگردان على (ع ) و مونس آن بزرگوار است مى گويد: به آن حضرت عرض كردم : مرا پندى ده ، پس فرمود: نيكى نما تا به تو نيكى شود...، گفتم : بيشتر نصيحت فرما، فرمود: دروغ مى گويد كسى كه گمان مى كند حلال زاده است و حال آن كه گوشتهاى مردم را بسبب غيبت مى خورد (115)
غيبت كننده از ولايت خدا بيرون مى رود
پا: اگر اجازه بفرمائيد حديث عجيبى در نظر من مى باشد.
دست : خواهش مى كنيم !
پا: آن روايت ، از امام صادق (ع ) است . روايت مفصل است يك فراز آن چنين است :
پس كسى كه نديدى او را به چشمت كه مرتكب گناهى شده و در نزد تو دو شاهد بر ضرر او گواهى ندهند، او از اهل عدالت و پوشش است ، و گواهيش پذيرفته مى باشد، گر چه در پيش نفس خود گناهكار باشد، و هر كه او را غيبت كند به آن چه در اوست ، پس از ولايت خداى تعالى خارج گشته و در ولايت شيطان داخل گرديده است ، و پدرم مرا حديث كرده از پدرانش از رسول خدا (ص ) كه فرمود: هر كه مومنى را به آن چه در اوست غيبت نمايد، خداوند هر گز در بهشت ميان آنها جمع نخواهد فرمود ، و كسى كه مومنى را به چيزى كه در او نيست غيبت نمايد، پس در حقيقت عصمت در ميان آنها قطع گرديده (و عقد اخوت و برادرى و ريسمان وحدت آنها از هم گسيخته شده ) است (116)
دست : جدا استفاده شد.
زبان ، تمام اين روايات كه شما ذكر كرديد گوش را هم شامل مى شود.
دست : چطور؟
زبان : براى اين كه من غيبت مى كنم و گوش هم مى شنود و من در در بحث سابق ثابت كردم كه تا گوش مرا تشويق نكند و حرفهاى مرا به گرمى به جان نخرد، هيچگاه من به چنين عمل حرامى دست نخواهم زد. بعلاوه ، بنابر اكثر روايات : گناه هم ، شامل من خواهد شد و هم شامل گوش ، بنابراين ، هم غيبت كردن آن عذابها را دارد و هم غيبت شنيدن ، پس تنها عذاب و حرمت مخصوص من (زبان ) نيست .
گوش : ممكن است بعضى از آن روايات را بيان نمائيد؟
گناه شنونده غيبت
زبان : البته !وظيفه من همين است !
در حديث مناهى از پيامبر اكرم (ص ) نقل شده كه : آن حضرت نهى فرمود از غيبت و از گوش دادن به آن ... تا مى رسد به اينجا كه مى فرمايد: هوشيار باشيد!هر كه بر برادر خود منتى بگذارد، در خصوص غيبتى كه از او در مجلسى مى شود و آن را رد كند، خداى تعالى هزار در از شرهاى دنيا و آخرت را بر او ببندد.
و اگر توانائى دارد و رد نكند: گناه او هفتاد برابر آن كسى است كه غيبت او مى كند. (117)
و همچنين روايت شده : شنونده غيبت يكى از دو غيبت كنندگان است . (118)
بنابراين ، نه تنها شنونده در عذاب و حرمت شريك و مساوى با غيبت كننده است ، بلكه گناهش بمراتب بالاتر است ، بنابراين عذاب تو (گوش ) از من سخت تر خواهد بود.
دست : در عين حال چه كسى گوش بيچاره را دچار چنين بلائى مى كند و چنين عذابى را نصيب او مى نمايد؟
زبان : تقصير از خود اوست گر چه من هم مقصر باشم .
دست : در عين حال تو سبب مى شوى كه او معتاد به شنيدن غيبت شود و در نتيجه به چنين عقوبتى مبتلا گردد.
چشم : خيال مى كنم براى فرد منصف همين اندازه در قباحت غيبت نمودن و سختى شنيدن غيبت كفايت كند، بد نيست موارد استثنا آن را هم بيان كنيد.
گوش : اجازه بفرمائيد من آنها را بيان كنم .
چشم : بفرمائيد.
گوش : علماى اخلاق كه اسباب و عوامل غيبت را بيان مى كنند به علاج و مستثنيات غيبت هم مى پردازند، ولى قبل از آن كه ما به مستثنيات غيبت پرداخته ، بد نيست به خلاصه اى از اسباب و علل غيبت بپردازيم . اندامها: آفرين !همه مشتاق آن هستيم ؛ زيرا اغلب دوست دارند كه بدانند چه عواملى سبب غيبت مى شود؟
عوامل غيبت
گوش : علل و عوامل آن بسيار است مانند: غضب ، عداوت و دشمنى ، حسد، فخر و مباهات ، رفقاى بد داشتن ، مسخره و استهزاء، مزاح و شوخى كردن و امثال آن كه هر يك از اينها كه در وجود انسان باشد سبب مى شود انسان غيبت ديگرى را كند.
چشم : اينها درد بود دواى آن چيست ؟
گوش : علاجش آنست كه هر فردى بكوشد اين صفات ناپسند را از خود دور سازد و ريشه آنها را در مملكت بدن خود از بيخ بر كند، و راهش آنست كه لااقل هر روز را يا هر شب يا هر هفته ، يكبار خود را به مطالعه روايات اخلاقى و كتابهاى سودمند دينى امثال كتاب معراج السعادة نراقى ، مشغول ساخته ، در آيات و روايات و گفتار شيرين علماى بزرگ غور كرده و تصميم به عمل بگيرد و بخصوص روايات عذاب ، و احاديث و آيات قيامت و بهشت و جهنم را در نظر آورده و در تفسير قرآن خود را مستغرق سازد، بعد از مدتى خواهد فهميد كه روحش غير از روح چند هفته قبل ، و فكرش غير از فكر چند ماه پيش است ، و اگر سوادى ندارد بطور حتم بايد لااقل هفته اى يك روز را به شنيدن احكام خدا از اهلش ‍ اختصاص داده ، در مجالس وعظ و نصيحت شركت كند و از علما و بزرگان دين كسب فيض نمايد و بداند كه از زندگى سودى نبرده و از عمر بهره مند نگشته و نتيجه اى از اين دنيا نمى گيرد، خود ساختگى ما منوط بر اين عادات نيكوست و عزت و ترقى و تكامل ما مرهون اين گونه مطالب است ، و گرنه همين غيبت به تنهائى ما را جهنمى كرده و آخرت ما را مى سوزاند، غيبتى كه علماى بزرگ همچون شهيد ثانى كه از مفاخر اسلام و از علماى بزرگ شيعه است ، كتابى مخصوص آن نوشته اند.
و علامه بزرگوار مرجع جهان اسلام شيخ انصارى در مكاسب و ديگر از فقها و مراجع تقليد در كتب فقهيه خود از آن بحث نموده اند؛ غيبتى كه پيامبر اكرم (ص ) در شب معراج جمعيتى را ديد كه با چنگ صورتهاى خود را مى خراشند، از جبرئيل پرسيد اينها چه كسانى هستند؟ در جواب گفت : غيبت كنندگان غيبتى كه روح عبادت را از بين مى برد و حقيقت آن را فاسد مى نمايد و سبب مى شود كه خوبى ها به طرف غيبت شونده حركت كند و بيدهاى او به طرف غيبت كننده سرازير گردد و صدها ضرر ديگر.
دست : آقاى گوش : بنا بود شما مواردى كه غيبت در آن جايز است بيان كنيد.
مستثنيات غيبت
گوش : البته ، وليكن اين مقدار از مطالب هم لازم بود تا كسى خيال نكند من مى خواهم غيبت را تجويز كنم .
آرى مواردى را علماى اخلاق بيان كرده اند كه غيبت در آن موارد اشكال ندارد، بلكه گاهى هم لازم مى باشد كه در اينجا به چند مورد اشاره مى شود:
1- اگر گرفتن حق در شكايت بستگى به آن داشته باشد، مثل اين كه بگوئى پولم را خورده ، كتكم زده ، به ناموسم خيانت كرده ، شبانه وارد منزلم شده ، چاقو كشيده ، و مانند آن .
2- اظهار عيوب كسى بقصد اين كه اگر به او برسد ترك مى كند.
3- در مشورت كه اگر عيب طرف را نگوئى يك فرد مسلمانى مبتلا مى شود، مانند آن كه بگوئى فلان جوان شرابخوار، بى نماز، بى تربيت ، بى دين ، بد اخلاق ، كبوتر باز، ويلان ، و مانند آن بوده ، و يا بگوئى فلان دختر بى شرم ، بى حجاب ، بى دين ، بى عفت ، و مانند آن مى باشد، البته در آنها اين صفت ها هم بوده نه آن كه خداى نخواسته از روى حسادت يا قصد و غرضى باشد.
4- نزد طبيب اظهار عيب كردن مثل اين كه بگوئى فلانى به آن مرض دچار است .
5- شاهد و گواه را در كردن و ذاكر صفات بد او رد حد لزوم .
6- اظهار عيب رفيقى كه با مومنى رفاقت كرده ، براى آگاه ساختن شخص مومن .
07- اظهار عيب عالم يا قاضى و حاكم شرعى كه قابليت آن را ندارد.
8- لقب مشهور كسى را گفتن مانند اين كه بگوئى : فلان شخص كور در صورتى كه همه او را به اين صفت بشناسند.
9- غيبت فاسق در گناه ظاهر او كه باكى از آن نداشته باشد، مثل كسى كه علنى شراب خورده ، قمار نمايد، ريش بتراشد، بى حجاب باشد و از كرده خود در ظاهر شرمسار نباشد 10- در مواقع شهادت مثل اين كه بگويد: من ديدم زنا كرده ...
.
11- گفتارهاى اهل بدعت و سخنان گمراه كنندگان و مرام و مسلك آنها را براى مردم آشكار ساختن .
12- غيبت كفار.
13- كسى كه به كسى ديگر منسوب نباشد و خود را به او نسبت دهد كه جايز است رد كردن آن .
14- غيبت شخص غير معين كه معلوم نشود مراد كيست ، مثل اين كه گفته شود؛ احمقى گفت ، مبتلا به فرد نادانى شديم ، يا يك عده چنين مى گفتند.
15- طرفين عيب را ديده و يا مطلع باشند.
اندامها: بسيار از شما تشكر مى كنيم .
زبان : پس سرزنش هاى شما تا به حال از من بيجا بوده است .
اندامها: چطور بيجا بوده است ؟ با اين كه ضررهاى تو مانند آفتاب روشن است ، آرى غيبت در اين موارد نه تنها مفسدهاى ندارد، بلكه اگر ترك غيبت شود داراى مفسده مى باشد. بد نيست آقاى زبان مقدارى در حقيقت آن مطالعه كنيد تا سر جواز غيبت در آن موارد را به دست آوريد. چشم : خوبست به زيان ديگر زبان بپردازيم ، اميد است زبان خود را كنترل كند تا اجتماعى آسوده شود!.
زبان : عجب ؟ عجب جائى گرفتار شديم ؟!
چشم : گرفتارى ندارد، مطالبى كه در اينجا گفته مى شود طبق احكام شرع و حكم عقل است هر كجا كه شما مطلبى را بر خلاف ديديد تذكر دهيد.
زبان : بنده نمى گويم شما تا به حال بر خلاف گفته ايد تمام سخنانتان صد در صد اسلامى بوده ، وظيفه من هم عمل به آنهاست ولى شما هم بايد وظيفه شناس باشيد.
اندامها: شما هم هر چه در نظر داريد كه ما بايد انجام دهيم تذكر دهيد.
سخن چينى و زيانهاى آن
چشم : يكى ديگر از زيانهاى زبان ، سخن چينى است كه در قباحت و رذالت و شناعت آن ، آيات و روايات بسيارى وارد شده است و در آنها درباره آن صفت خبيثه تعبيراتى ديده شده كه كمتر در خصوص صفات ديگر ديده مى شود.
دست : چطور؟
چشم : در قرآن به آيات چندى برخورد مى نمائيم كه رذالت و پستى سخن چينى و صاحبش به خوبى مشاهده مى گردد، چنان كه در موضعى چنين فرموده :
و مطيع هر سوگند خورنده حقير مشو كه بسيار عيب جوست و بسيار به مجالس سخن چينى مى رود. (119)
مجلسى رحمة الله عليه در بحار به آيه هشتاد و پنج سوره نساء و نراقى در معراج السعادة به آيه : ويل لكل همزة لمزة نيز استدلال فرموده اند.
و اما روايات
احاديث بسيارى در نكوهش اين صفت بسيار رذيله از ائمه هدى (ع ) نقل گرديده كه از باب نمونه به چند روايت اشاره مى شود:
1- از امام صادق (ع ) روايت شده كه فرمود: چهار دسته اند كه داخل بهشت نخواهند شد: كاهن ، منافق ، شارب الخمر دائمى و قتات كه سخن چين است . (120)
2- از امام جواد از پدران بزرگوارش (ع ) روايت شده : كه پيغمبر اكرم (ص ) فرمود: در شب معراج زنى را ديدم كه سر او سر خوك بود و بدنش بدن الاغ ، و بر آن بود هزار هزار رنگ از عذاب ، پس از عمل او از حضرت پرسيده شد؟ فرمود: بدرستى كه آن زن سخن چين و بسيار دروغگو بود. (121)
3- از على (ع ) نقل شده كه فرمود: عذاب قبر از سخن چينى ، و بول (يعنى پرهيز نكردن از نجاست بولى ) و تنها ماندن مرد از اهلش مى باشد. (122)
امام صادق (ع ) از پدران خود (ع ) از پيامبر اكرم (ص ) نقل فرموده كه آن سرور فرمود: آيا به شما بگويم كه بدترين افراد كيست ؟ گفتند: بلى يا رسول الله !فرمودن بسيار روندگان به سخن چينى ، جدائى افكنان ميان دوستان و اشخاصى كه مى كوشند براى كسانى كه بدون عيبند، عيب تراشى كنند. (123)
زبان سرزنش ، بس نيست ؟
اندامها: نه !زيان شما خيلى بيش از اينهاست ، آقاى چشم تقاضا مى كنيم به سخنان خود ادامه دهيد.
دعاى باران
چشم : در زمان موسى بن عمران (ع ) قحطى پديد آمد، آن حضرت براى طلب باران دعا كرد، خداوند به او وحى فرمود، من نه دعاى ترا مستجاب مى كنم و نه دعاى كسانى كه با تو هستند، چون در ميان شما يك سخن چين هست كه در سخن چينى خود نيز، مصر است ، حضرت عرضه داشت : پروردگارا!او را به ما معرفى كن تا از ميان خود بيرونش كنيم !خدا فرمود: اى موسى من تو را از سخن چينى نهى مى كنم ، چگونه خودم سخن چين باشم ؟!سپس همگى توبه كردند و با آمدن باران ، سيراب شدند. (124)
مرحوم شهيد و همچنين مرحوم نراقى كه هر دو از علماى بزرگ و از مفاخر جهان اسلام و عالم تشيع مى باشند، وقتى به حالات سخن چين مى پردازند، رذالت او را بالاتر از غيبت كننده و دروغگو معرفى مى نمايند.
گوش : ممكن است سر آن را بيان فرمائيد؟
چشم : بنده عرض مى كردم .
گوش : معذرت مى خواهم .
چشم : اشكالى ندارد، تا به حال از راهنمائيهاى جنابعالى استفاده كرديم .
آرى ، سر اين مطلب آنست : كسى كه سخن چينى مى كند از دروغ ، تهمت ، غيبت ، حسد، نفاق و مانند آن منفك نخواهد شد و در سخن چينى خود اين صفات رذيله را به كار خواهد برد، بنابراين سخن چين يعنى دروغگو، غيبت كن ، حسود، منافق و...
غلام سخن چين
گوش : اگر اجازه باشد من درباره سخن چينى داستانى دارم ؟ چشم : بفرمائيد، استفاده مى كنيم .
گوش : علامه بزرگوار نراقى نقل كرده : مردى بنده اى را فروخت و به خريدار گفت : هيچ عيبى ندارد جز سخن چينى ، يعنى اخلاقش شيرين ، از نظر كار بسيار چابك و زرنگ ، قيافه اش چنان كه مى بينى زيبا و...
خريدار گفت : اشكالى ندارد و بنده را خريد، بعد از مدتى كه از خريد عبد گذشت ، غلام پيش زن آقاى خود رفت و گفت : خبردارى كه آقا مى خواهد زن ديگرى بگيرد؟ زن گفت : نه ، غلا گفت چاره اش به دست من است ، اگر مى خواهى اين كار را نكند شب كه شد تيغى بردار و چند دانه و از زير گلوى او بتراش و براى من باور تا بر آن دعا بخوان و او را نسبت به تو گر و از ديگران سرد كنم .
زن بيچاره به اين فكر افتاد كه شب اين كار را عملى كند، غلام به نزد مرد رفت ، و به مرد گفت : خبردارى كه خانم ، رفيق پيدا كرده و در صدد نقشه است كه شما را بكشد؟ شب كه شد خود را به خواب بزن ، مى بينى كاردى به دست گرفته و قصد دارد سر شما را ببرد.
شب كه شد: زن بيچاره غافل از همه جا تيغ را بر داشت تا چند دانه مو از زير گلوى شوهر بتراشد، كه مرد زن را به آن حال ديد، بلند شد و زن را به قتل رسانيد، غلام نزد فاميل زن رفت و گفت : خبرداريد دامادتان دختر شما را كشت ؟ همه آمدند، دو فاميل به هم ريخته ، قتلها صورت گرفت و بالاخره همه فهميدند كه اين نقشه از كجا بوده است . (125)
ضربه هاى كوبنده زبان
چشم : جدا استفاده كرديم مطلب ديگرى داريد بفرمائيد؟
گوش : مطلبى ندارم فقط آقاى زبان بداند كه با اين عمل چه ضربه هائى به اجتماع مى زند و چه خونهائى مى ريزد و چه برادرى هائى را به هم مى زند و چه جمعيت هاى متحدى را از هم مى پاشاند، و چه دسته و ملتى را از يكديگر جدا مى سازد، و چه هدفهاى اصيلى را نابود مى كند و چه نقشه هاى ارزنده و پر سودى را خنثى مى نمايد، و چه زحمت هاى فراوانى را از بين مى برد و چه فداكاريهاى مهمى را مضمحل مى كند و چه رنجها و مشقتهاى زيادى را كه در طريق صحيح و در مسير حق و در اضمحلال باطل و پيشرفت راه حق به كار رفته شده ، پامال كرده و زحمت كشان و افراد پر ارج و ارزنده اى را كه نمى شود براى آنها قيمت قائل شد، به نابودى مى كشاند و صدها ضرر ديگر.
خوبست زبان به خود آيد و لحظه اى رد خويشتن بنگرد و زيانهاى خود را كه سخن چنينى از آن جمله است ، در نظر آورد، به فكر اجتماع افتد، اندكى به حال آنان غور كند، كسب و كار آنان را ببيند زحمت شبانه روزى و فداكاريهاى مسلمانان غيور و دلسوز را ملاحظه كند و رنج فراوان بزرگان دين و رهبران دلسوز و پاسداران دين و مملكت و قرآن و سنت را ناديده نگيرد، ساعتى حساب كند آن گاه وظيفه حساس و خطير خود را احساس خواهد كرد؛ آيا وظيفه جز سكوت و يا گفتار حق و سخن صد در صد يقينى و خدا پسندانه مى باشد؟
چون وظيفه چنين است از رسول خدا (ص ) در خطبه اى چنين نقل شده كه فرمود: و هر كه براى سخن چينى در ميان دو نفر قدمى بردارد، خداوند در قبرش بر او آتشى را مسلط گرداند كه او را تا روز قيامت بسوزاند، و هنگامى كه از قبرش بيرون آيد، خداوند بر او اژدهاى سياهى را مسلط كند كه گوشت او را بگزد تا داخل آتش گردد. (126)
اندامها: استفاده كرديم .
دست : اگر اجازه بفرمائيد وقت را نگيرم بنده يك حكايت سازنده اى در نظرم دارم .
چشم : بفرمائيد.
سخن چينى گرگ
دست : مرحوم حاج شيخ عباس قمى صاحب مفاتيح كه از بزرگان و از افراد ارزنده و كم نظير است ، بمناسبت ثعلب احمد نحوى شيبانى داستانى را نقل فرموده كه : روزى شيرى مريض شد، تمام درندگان از او عيادت كردند غير از روباه ، گرگ نيست به او سخن چينى كرد، شايد گفته باشد، اعلحضرتا، همه به ديدن تو آمدند جز روباه ، شير فرمان صادر كرد: هر زمان روباه آمد مرا خبر دهيد، چيزى نگذشت كه روباه آمد، شير او را سرزنش كرد، روباه گفت : قربان من در طلب دوا بودم . شير گفت : دوائى پيدا كردى ؟ گفت : آرى غده ايست در ساق پاى گرگ : سزاوار است كه بيرون آورده شود، شير حمله كرد و با چنگال خود پاى او را گرفت و غده را بيرون آورد؛ روباه گريخت ، گرگ در بين راه به او رسيد در حالى كه خون از پايش جارى بود: صدا زد: يا صاحب الخف الاحمر اذا قعدت عند الملوك فانظر ما ذا يخرج من راسك
اى كفش قرمز پوش وقتى پيش سلاطين مى نشينى متوجه باش كه از سرودهانت چه بيرون مى آيد. (127)
جسارت بمرحوم قمى
پا: برادر شما از مرحوم قمى تعريف كرديد ولى من در بعضى از كتابها ديده ام كه به ايشان بدگوئى كرده و يا بعضى ها كتابهايش را معتبر نمى دانند. (128)
دست : عزيزم !آنها آن علامه بزرگوار را نشناخته و كتابهاى او را درك نكرده اند، كتابهاى او همه ارزنده و مفيد مى باشد، خود او از علماى بسيار محبوب و دقيق و مورد علاقه بزرگان دين است . كتاب مفاتيح او را مراجع بزرگ تقليد در دست گرفته و استفاده مى كنند، شما در منزل علما كمتر كسى را مى بينيد كه كتب آن مرحوم در خانه اش نباشد، و بالاخره بايد بدانيد هر كس از او بد گوئى كند هر كه باشد و هر چه باشد، يا نادان است و يا مامور ابر قدرتها و از اعضاء ستون پنجم ، و چون كتابها آن مرحوم از مرز جهان اسلام و تشيع نمى گذرد، بى دينان در برابر او موضع گرفته او را به بى اعتبارى و نقل روايات ضعيف يا به بيسوادى متهم مى كنند، چنان كه آن افراد نسبت به ساير بزرگان دين واعاظم مذهب تشيع مانند خواجه نصير الدين طوسى ، علامه بزرگوار مجلسى ، آية الله مقدس اردبيلى و آيات ديگر، جسارتها كرده و از خدا نترسيده اند؛ بى باكانه به آن بزرگان توهين روا داشته و بعضى از آتش پرستان را بر آنها برترى داده اند، خداوند به عذاب الهى معذبشان كند.
پا: بسيار از شما متشكرم كه مرا روشن ساختيد، آيا بد نيست كه از زبان بگذريم و به صحبت ديگر بپردازيم ؟
چشم : به يارى خدا بزودى خواهيم گذشت ولى بايد بدانيم تا به حال هر چه گفته ايم و بعدا خواهيم گفت مختصرى از زيانهاى خواهد بود.
چشم : البته چنين است و از آن جائى كه خطر زبان زياد است و جرم آن بسيار و گناهش بزرگ و خطاى آن فراوان ، به اين زودى نبايد دست از سر آن برداشت !
زبان : من هم آن چه تا بحال از شما گفته ام مختصرى از زيانهاى شماست وگرنه اگر من هم بخواهم جرم و خطاى شما را بر شمرم ، بايد ساعات زيادى را به زيانهاى شما اختصاص ‍ دهم و اوقات فراوانى را بگيرم و من تا بحال ملاحظه شما را كرده كه به اختصار پرداختم .
اندامها: مگر زيان ما بغير از آن چه تذكر داديد باز تصور مى شود؟
زبان : آرى ، فراوان !كه از باب نمونه به خلاصه اى از آن مى پردازم :
مصافحه با اجنبيه
1- كلينى كه از بزرگترين علماى شيعه واز مفاخر عالم اسلام است از رسول خدا (ص ) نقل فرموده : هر كه با زنى مصافحه كند كه بر او حرام باشد پس بحقيق كه به سخط و غضب خدا مبتلا گردد، و كسى كه زنى را به حرام در آغوش كشد در زنجيرى از آتش با شياطين بسته مى شود، پس در آتش افكنده مى گردند. (129)
از اين روايت ، وظيفه همه شما اندامها معلوم خواهد شد كه در معصيت الهى به چه عذابى دچار خواهيد گرديد.
استمناء و ضرر آن
2- و همچنين از امام جعفر صادق (ع ) روايت شده كه از خضخضه پرسيده شد، (130) حضرت فرمود: گناه بزرگى است ، خداوند در قرآنش از آن نهى فرموده ، و بجا آورنده آن را مانند كسى كه با خود ازدواج كند، به حساب آورده و اگر تو بدانى آن چه كه او انجام مى دهد با او هم غذا نخواهى شد.
سوال كننده اى مى گويد: اى پسر پيامبر خدا (ص ) گفتار خدا را از قرآن برايم بين فرما، فرمود گفتار خدا اين است فمن ابتغى وراء ذلك فاولئك هم العادون (131)و آن از چيزهايى است كه در غير راه صحيح خودش مى باشد، راى مى پرسد آيا زنا بالاتر است يا آن ؟ حضرت فرمود: گناهى است بزرگ كه گوينده اى مى گويد: بعضى گناهان آسان تر از بعضى ديگر است ، در صورتى كه همه گناهان در نزد خدا بزرگند، زيرا آنها معاصى هستند، و خداوند از بندگان گناه كردن را دوست ندارد و همانا ما را از آن نهى فرموده چون از عمل شيطان است و به تحقيق فرموده : لاتعبدوا الشيطان ان الشيطان كان لكم عدو فاتخذوه عدوا انما يدعوا حزبه ليكونوا من اصحاب السعير (132)
پوست : خضخضه چه هست كه چنين عذابى دارد؟
زبان : مراد از آن چنان كه در مجمع البحرين بيان شده است و كتاب وسائل هم يك باب مخصوص آن باز نموده استمناء است ، يعنى انسان باعورت خود بازى كند كه منى بيرون آيد و جنب شود كه بعضى از آن تعبير به جلق مى كنند و از گناهانى است كه امام صادق (ع ) در اين روايت به دو مورد از قرآن استدلال فرموده ، يكى آيه اول ، بعد از آن كه خداوند موضوع نكاح و ازدواج را بيان مى فرمايد، كه راه صحيح اشباع غريزه جنسى است چنين فرموده : هر كه غير از اين راه انتخاب كند چه زنا باشد يا لواط يا استمناء چنين افرادى از تجاوزكنندگان از حدند.
و در آيه ديگر فرموده : بندگى شيطان ننمائيد، زيرا كه شيطان براى شما دشمنى است پس شما هم او را دشمن به حساب آوريد، همانا شيطان حزب خود را دعوت مى كند تا آن كه از اصحاب آتش باشند. روايات ديگرى هم در خصوص حرمت استمناء وارد شده كه همين اندازه كفايت مى كند، ضمنا وظيفه پدران را هم تعيين مى نمايد كه هر چه زودتر براى فرزندان خود زن بگيرند، تا به اين معصيت - كه ضررهاى زيادى مانند: كم نورى چشم ، كورى ، ضعف اعصاب ، درد سر، كم خونى و بالاتر از همه سر كشى و طغيان در برابر خداى بينا و دانا و بزرگ و با عظمت دارد- مبتلا نگشته و چنين گناهى خانمانسوز رواج پيدا نكند.
لواط و كيفر آن
پا: شما از لواط هم اسم برديد مراد چيست ؟
زبان : شما معناى لواط را نمى دانيد؟
پا: دوست دارم روشن تر و مفصل تر بيان كنيد.
زبان : لواط همان ارضاء غريزه جنسى است از راه نامشروع كه خداوند فرموده : هر كه ماوراء اين را (نكاح صحيح ) طلب كند، تجاوز كار است و آن عبارت از اين است كه مردى با مردى عمل منافى عفت انجام دهد كه از گناهان بسيار بزرگ است ، شارع مقدس اسلام حد بزرگى را براى انجام دهنده آن قرار داده است .
پا: حد آن چيست ؟
زبان : حد آن قتل (كشتن ) با شمشير است و يا سوزاندن و يا دست و پاى او را بستن و از بلندى به پائين انداختن ، و يا ديوار بر سر او خراب كردن است .
پا: آيا در معصيت فرقى ميان فاعل و مفعول هست ؟
زبان ، فرقى نيست ، بلكه در مفعول شدتش بيشتر و گناهش زيادتر مى باشد.
پا: اگر كسى از روى جهالت چنين عملى را انجام داد، وظيفه او چيست ؟
زبان : وظيفه او توبه و بازگشت به خدا و اگر با شاهد در نزد حاكم شرع ثابت نشود، حد هم ندارد، چنين فردى بايد به درگاه خدا برود و از معصيت بزرگ و خطاى عظيم خود توبه كند، خداوند تواب و رحيم است .
زيان لواط
دست : آيا عمل لواط در اجتماع ضرر ديگرى هم دارد؟
زبان : البته ، هر معصيتى ضررش براى اجتماع زياد است ، ولى ضرر چشمگيرى كه عمل لواط در بر دارد، آنست كه مادر، خواهر و دختر مفعول ، بر لواط كننده حرام ابدى مى شوند. و نمى تواند با آنها ازدواج كند و اگر بعد از لواط ازدواج باطل است و بايد از يكديگر جدا شوند.
دست : جدا مطلب خيلى پر اهميتى فرموديد، شايد دسته اى فراوان دچار چنين بلاى خانمانسوزى شده باشند.
زبان : ممكن است ، اما بايد توجه كرد كه آيا بوسيله من چنين كارى صورت مى گيرد؟
پا: نه ، ولى البته به وسيله تو گناهانى از اين بالاتر انجام مى گيرد، مانند ارتداد، قتل نفس ها، بلكه اكثر زناها و لواطها از راه تو انجام گرفته و تو مقدمه آنها بوده اى .
دست : اسمى هم در گفتار خود از زنا برديد خواهشمندم مفصل تو بيان فرمائيد.
زنا و عقوبت آن
زبان : زنا عمل جنسى است از راه حرام چه با محرمهاى خود باشد يا با غير محارم (با اجنبى ها )و اين عمل سبب بلاهاى زياد مى گردد و از معاصى بزرگ بشمار مى آيد، چنان كه از امام صادق (ع ) روايت شده : براستى سخت ترين مردم از نظر عذاب در روز قيامت مردى است كه نطفه خود را در رحمى قرار دهد كه بر او حرام است . (133)
و از آن حضرت نيز نقل شده : سه دسته اند كه خداوند بزرگ با آنها سخن نگويد و آنها را پاك نسازد و براى آنهاست عذابى دردناك ، كه از آنهاست زنى كه در بستر شوهر با ديگرى زنا كند. (134)
و بايد كننده اين كار را در دنيا اگر داراى زن و يا شوهر است ؛ با شرائط آن كه در رساله هاى مراجع بيان شده سنگسار كنند، يعنى مردم جمع شوند و هر يك با سنگهاى مخصوص كه نه بزرگ باشند و نه كوچك ، او را سنگسار نمايند، و خود اين عمل يك نوع ابراز نفرت جامعه است از چنين عملى و از چنين فردى .
و اگر داراى زن و يا شوهر نيست به او صد تازيانه مى زنند.
پس زيان شما هم كمتر از من نخواهد بود، شما خيال مى كنيد كه همه ، نشسته پاكيد، فقط من داراى زيان بسيار مى باشم ، و اگر من بخواهم از زيانهاى شما صحبت كنم : مثنوى هفتاد من كاغذ شود.
مساحقه و اشباه آن
اندامها: خواهش مى كنيم بفرمائيد.
زبان : در خصوص زن و مرد اجنبى و يا دو مرد لخت و يا دو زن لخت كه در زير يك لحاف ديده شوند، يا مساحقه ، يعنى دو زن خود را به يكديگر بمالند تا غريزه جنسى خود را اشباع كنند كه حد آن هم حد زناست و با زنا تفاوتى ندارد، يا كسى كه با دست و انگشت بكارت دخترى را بر دارد، يا شرابخورى كه از معاصى بسيار بزرگ است و در دفعه سوم و يا چهارم بايد او را بكشند، دزدى ، محاربه (اقدام مسلحانه عليه مسلمانان ) و صدها معصيت ديگر كه از شما اندامها انجام مى گيرد.
اندامها: بايد در واقع گفت : بيشتر اين كارها از تو سر چشمه مى گيرد؛ زيرا اگر تو نباشى و تو سخن نگوئى و با آن لطافت و شيرينى حرف نزنى ، كجا آن مرد بيچاره يا آن زن بدبخت سيه روزگار دچار اين معاصى مى شود، همه مقدمات آن از جانب تو مى باشد و توئى كه ميان زن و مرد اجنبى واسطه مى شوى .
زبان : من راه مى روم ، من از ديوارها بالا مى روم ، من با عورت خود بازى مى كنم ، من به دزدى مى روم ، من با ديگران اعمال منافى با عفت انجام مى دهم ، من كسى را مى كشم ، من اسلحه بر مى دارم ، من شراب مى خورم ...؟!چرا فكر كرده صحبت مى كنيد، چرا نسنجيده حرف مى زنيد؟
چشم : درست است كه بدون شما هم ، اندامها گناهانى را انجام مى دهند، ولى اگر تو نباشى ، بيشتر آنها صورت نخواهد گرفت ، قتل و غارت ها، در بدريها، زناها، لواطها، شرابخوارى ها، و صدها عمل زشت ديگر چنان كه گذشت از تو سر چشمه مى گيرد، تا تو نگوئى تا حرف نزنى ، تا تو به سخن نيائى ، طرف از كجا منظور را مى فهمد، تو هستى كه اسرار پنهانى قلب و شكم را به ديگرى مى فهمانى ، پس تو بايد خود را نگهدارى و زمام خويش را به دست گيرى ، و كنترل نمائى .
دست : ممكن است بفرمائيد ضرر شراب چيست ؟
زبان : ضرر شراب چه ربطى به بحث ما دارد؟
دست : در سخنان خود نام شراب برده شد كه از خود اين معصيت را دفع كردى .
زبان : ببخشيد، ضرر آن بسيار است ، زيرا بر بدى و حرمت آن ادله چهارگانه (كتاب ، سنت ، عقل ، اجماع ) دلالت دارد، عقل را مى برد، سبب زنا و فسادهاى ديگر مى شود و به گونه ايست كه از امام صادق (ع ) روايت شده كه پيغمبر اكرم (ص ) فرمود: بنده خدا تا شراب نخورده ، در كنف حمايت خداست ، وقتى شراب خورد، خداوند پرده او را پاره كرده و در آن حال ، رهبر و برادرش ، شيطان خواهد بود و شيطان گوش و چشم و دست و پاى او مى شود و او را به سوى هر بدى مى كشاند و از هر خوبى بار مى دارد. (135)
گوش : آيا زبان زيان ديگرى هم دارد؟ بيان كنيد تا هر چه زودتر به اين بحث خاتمه دهيم .
چشم : مگر مى شود زيان زبان را شماره كرد.
گوش : پس به زيانهاى ديگر زبان بپردازيد.
فحش و ضرر آن
چشم : يكى ديگر از زيانهاى زبان ، فحش است ، چه جدى باشد و چه شوخى .
سب و ناسزا خود بلائى خانمانسوز است چنان كه از امام باقر (ع ) نقل شده : رسول خدا فرمود: دشنام دادن مومن خروج از بندگى خداست ، و قتال با او كفر، و خوردن گوشت او (غيبت او) معصيت ، و حرمت مالش همچون حرمت خون اوست . (136)
طعن و حرمت آن
و در خصوص طعنه زدن بر مومن ، روايات بسيارى وارد شده كه نمونه اش روايتى است از امام صادق (ع ) كه فرمود: رسول خدا (ص ) فرموده : بدرستى كه خداى عزوجل مومن را از عظمت جلال و قدرت خود آفريده ، پس هر كه بر او طعن زند، يا بر او چيزى رد كند، پس همانا بر خدا رد نموده است . (137)
و در روايت ديگر دارد: خدا مومنين را از نور عظمت و جلال كبريائى خود آفريده است . (138)
آرى زبان !اين توئى كه مومن را از خود مى رنجانى و خدا را از خويش ناراضى مى كنى و از توئى كه توده ملت را از خود مى رانى و آنها را به غضب مى آورى و اين توئى كه از خلقت خدا ايراد مى گيرى ، طعن به ديگران مى زنى و با عيبجوئى و كلمات زشت ، ديگران را آزار مى دهى !و اين توئى كه وقتى اول صبح مى شود، به بازار يا محل كار خود كه مى آئى ، يا در بين راه يا در خانه ، به فحش و بد و بيجا مشغول مى شوى ، و احيانا فحش هاى نامشروع مى دهى كه خود گناه بزرگ و موجب حد است .
قذف و ضرر آن
زبان : چه فحشى و چه حدى ؟
چشم : در كتب فقهيه يك باب مخصوص قذف (نسبت ناروا دادن ) عنوان شده است و روايات زيادى در نكوهش آن وارد گشته ، و علما فتوا داده اند: كسى كه نسبت زنا يا لواط يا عمل ديگرى مى دهد و براى اثبات مدعاى خود شاهد اقامه نمى كند، بايد شلاق بخورد، حاكم شرع تازيانه اش مى زند، و در سوره نور چند آيه مربوط به همين موضوع وارد شده و در قسمتى از آن دارد: آنهائى كه به زنا عفيف مومن و بى خبر (از كار بد) تهمت مى زنند، در دنيا و آخرت لعنت مى شوند و عذابى بزرگ خواهند داشت . (139)
و نيز دارد: آنان كه زنهاى محصنه را رمى مى كنند (نسبت زنا به آنها مى دهند) ولى نزد حاكم شرع چهار گواه عادل نمى آورند، پس آنها را هشتاد تازيانه برنيد و هرگز از ايشان گواهى را نپذيريد و آنها فاسقند. (140)
آرى ، اين عادت هميشگى توست كه در كوچه و بازار به ديگران نسبتهاى ناروا (از قبيل : زنازاده ) مى دهى اگر كسى به ديگرى نسبت ناروائى داد بايد آن را اثبات كند وگرنه - اگر نزد حاكم شرع چنين فحشى ثابت شود- گوينده آن بايد تازيانه بخورد.
لعن و بدى آن
و همچنين عادت تو بر اين مقرر شده كه به ديگران لعنت بفرستى يادم نمى رود، يكى از متدينين چيزى خريده بود و بعد متوجه شده بود كه جنس خوبى نخريده ، براى من نقل كرد كه : به او پيام دادم لعنت بر پدر و مادر كه چنين چيزى به من دادى !9 اين نادان مطلع نيست كه لعن چه ضررى دارد و چه معصيتى است ؟
زبان : ممكن است به روايتى در اين خصوص اشاره فرمائيد؟
چشم : آرى ، از امام صادق (ع ) روايت شده كه لعنت هنگامى كه از جانب گوينده آن صادر شود، ميان او و لعن شده رفت و آمد مى كند، پس اگر جاى استحقاق خود را پيدا كرد كه هيچ وگرنه به صاحب خود بر مى گردد، و خود او مستحق تر است ، پس دورى كنيد از اين كه مومنى را لعن كنيد، كه به خودتان بر مى گردد. (141)
تهمت و افتراء
و توئى كه به مسلمانها افتراء مى بندى و نسبت دروغ مى دهى ، براى بدى و قباحت آن همين بس كه از امام صادق (ع ) روايت شده : هر كه مرد مومن يا زن مومنى را نسبت دروغ بدهد و به او تهمت بزند خداوند او را در طينت خبال برانگيزد، تا از (عهده ) آن چه گفته بر آيد، راوى گويد گفتم طينت خبال چيست ؟ فرمود چرك و خونى است كه از عورت زنهاى بد كاره خارج مى شود. (142)
در روايت ديگر دارد: خداوند او را بر تلى از آتش نگهدارى مى كند، تا از آن چه در حق او گفته خارج شود (143)(يعنى از عهده آن برآيد).
و توئى كه بر مومنين تهمت مى زنى ، از امام صادق (ع ) نقل شده : زمانى كه مومنى به برادر خود تهمت زند، ايمان در دل او آب مى شود، چنان كه نمك در آب حل مى شود. (144)
اى زبان !توئى كه ايجاد دشمنى مى كنى و تخم تفرقه و نفاق در جامعه مى افشانى و حاصل نارضايتى و عداوت از آن بر مى دارى .
از سفارشات على (ع ) به فرزندان خود است كه :
فرزندانم بر حذر باشيد از دشمنى با مردم !زيرا آنها از دو قسم خارج نيستند، يكى عاقلى كه درباره شما مكر مى نمايد، ديگر نادانى كه در حق شما با نادانى رفتار مى كند، سخن گفتن ، مرد است و جواب آن ، زن پس وقتى كه با هم جمع شدند بدون شك فرزندى از آنها پديد خواهد آمد، آنگاه شعرى با به اين مضمون ادا فرمودند: آبروى سالم كسى دارد كه از جواب بپرهيزد، و هر كه با مردم مدارا كند به هدف رسيده است . (145)
سخن گر چه هر لحظه دلكش تر است
چو بينى خموشى از آن بهتر است
در فتنه بستن دهان بستن است
كه گيتى به نيك و بد آبستن است
آرى توئى كه با مردم حسن سلوك ندارى ، و غالبا با همه بد اخلاقى مى كنى ، و از اذيت توست كه مردم ناراحت گشته و عصبانى مى شوند، و اگر كلام تو نبود كسى عصبانى نمى شد و غضب نمى كرد.
زبان : جدا كم لطفى مى فرمائيد، غضب چه ربطى به من دارد؟ ممكن است فردى وارد خانه خود شود، دزدى را در خانه ديده و يا جنايت بى ناموسى و خلاف عفت مشاهده كند، و يا از همسايه نظر سوئى ببيند و يا كثافت كاريهاى ديگرى كه از خود شما بروز مى كند، مشاهده نمايد، عصبانى شود و ابدا به من ربطى نداشته باشد.
چشم : بله امكان دارد، ولى اگر كسى در اجتماع وارد شده در تمام بازار، ادارات ، خانه و منزل ، خيابان ، كوچه و خيابان همه و همه را مى بيند، اكثر ناراحتى ها از شماست و كمتر مربوط به ما مى باشد و در اجتماع هم اگر به يكى بد اخلاق و يا خوش اخلاق گفته شود، ذهن متوجه شما خواهد شد، مخصوصا نسبت به همسايه كه روايات عجيبى در بدى اذيت آن وارد شده است .
******************
اذيت همسايه
زبان : اذيت همسايه چه ربطى به من دارد؟
چشم : البته همسايه آزارى منحصر به شما نيست ، ولى بيشتر از راه تو همسايه افسرده گشته و ناراحت مى گردد درباره حق همسايه چنين تعبيرى شده كه حرمت همسايه بر همسايه مانند حرمت مادر انسان است . (146)
و در روايتى از پيغمبر اكرم (ص ) چنين نقل شده : كسى كه همسايه خود را اذيت كند خداوند بر او بوى بهشت را حرام گرداند، و جايگاه او جهنم و بد جايگاهى است . (147)
درباره غير همسايه نيز سفارشات زيادى شده ، حتى نسب به كسانى كه همدين ما نيستند، چنان كه در نامه على (ع ) به مالك اشتر ديده مى شود كه مى فرمايد:
و مهربانى و خوشرفتارى و نيكوئى با رعيت را در دل خود جاى ده و مبادا نسبت به ايشان جانور درنده باشى و خوردنشان را غنيمت دانى !چون آنها دو دسته اند: يا با تو برادر دينيند و يا در خلقت مانند تواند.
يعنى بايد با همه برادر باشى و مهربانى و چنان كنى كه حتى بيدينان رو به دين آورده و به آن علاقمند گردند، و دين تو سبب نشود كه نسبت به همنوعان خود گر چه كافر باشند تعدى و تجاوز نمائى ، چون آنها هم مانند تو مخلوق خدا و انسانند، منتهى بدبختى آنها را گرفت و به دين اسلام نگرويده اند و بر گمراهى خود باقى مانده اند، پس در نيازمنديها آنها را همچون ديگران به حساب آور و در رسيدگى به آنها كوتاهى نكن !(148)
شوخى بيجا
از مزاح توست كه عده اى به هم مى ريزند و جدائى ها پديد مى آيد و افراد بسيارى از يكديگر جدا مى شوند؛ آرى ، روايات بسيارى وارد شده كه از شوخى و مزاح زياد بپرهيزيد، زيرا آبرو را مى برد و مزاح دشنام كوچك است و نور ايمان را مى برد و جوانمردى را سبك مى كند و سبب كينه و عداوت مى شود و وقار را نابود مى سازد. (149)
توطئه ها و جلسات مضر و طرح نقشه ها
و توئى اى زبان كه با بدان هم جلسه مى شوى و با آنان هم صحبت مى شوى و در هدفشان ، آنها را كمك مى كنى و بر ضرر اسلام و مسلمين سخن مى گوئى ، و با كسانى مشورت مى كنى كه اسلام آن را بر حذر داشته ، و از آن نهى شديد فرموده است .
و توئى كه كاباره ها، مجالس فحشاء، اركسترها را به راه مى اندازى و لهو و غنا و موسيقى را كه از نظر تمام علما حرام است ، در جامعه رواج مى دهى ، و در آن ابدا حساب خدا و پيغمبر و امام و معاد و قبر و قيامت را نمى نمائى و فقط اين چند روزه دنيا را مى بينى ، ولى خوبست نظرى به رقاصان زير خاك رفته ، بنمائى و آوازه خوانهاى زير زمين نهفته را ببينى ، و رقاصه ها و اهل صدا و آهنگ هاى دلربا را، زير خروارها خاك مشاهده كنى و آن گاه عاقبت خود را هم در نظر گيرى .
و توئى كه راهپيمائى هاى بر خلاف دين و عقل و استقلال و آزادى مسلمين را به راه مى اندازى ، هر روزى به يك نحو آهنگ ضد خدائى را به وجود مى آورى و هر ساعت يك نغمه ساز مى كنى و شعارهاى مضر و بيجا مى دهى و هيچ فكر جامعه و زن و مرد مسلمان نمى باشى و خونهاى ريخته عزيزان آب و خاك و دين عزيز خود را در نظر نمى گيرى ، و زحمات فراوان و بيحد جامعه روحانيت ، پاسداران الهى ، را فراموش كرده اى ، رنجهاى بسيار ارزنده تمام اقشار محترم را ناديده گرفته ، براى بوالهوسى نغمه ساز مى كنى و مى خواهى هواى خود را بر همه آنها بچربانى و به هوش باش و بيدار شو و از خواب گران برخيز و عادت شيطانى و هواى نفس را ترك نما و طاغوت را زير پا نه و خدا را سايبان خود قرار ده ، و از پروردگار براى آن طلب مدد كن !
فاش كردن اسرار
اين توئى كه سر مومنين را فاش مى كنى و آبروى آنها را مى برى ، نمى دانى كه در اسلام براى آن روايات بسيارى نقل شده و آن اندازه در نگهدارى سر سفارش شده كه از امام صادق (ع ) نقل گرديده :
وقتى بر حضرت عيسى مائده نازل شد، حضرت فرمود: از آن نخوريد تا من اجازه دهم ، يكى از آنها از آن خورد، بعضى از اصحاب گفتند: يا روح الله !فلانى از آن خورد، حضرت از او پرسيد تو خوردى ؟ گفت : نه ، اصحاب گفتند: بله ، به خدا قسم اى روح خدا، از آن خورد!حضرت فرمود: برادرت را تصديق كن و چشمت را تكذيب نما. (150)
و نيز روايت شده : عبدالله بن سنان مى پرسد عورت مومن بر مومن حرام است ؟ حضرت فرمود: بلى ، گفتم پائين آن ؟ حضرت فرمود: آنطور نيست كه تو خيال كردى همانا آن فاش ‍ كردن سر اوست . (151)
آرى ، يكى از صفات بسيار بد، فاش نمودن اسرار است و بسيار مذموم و زشت و ناپسند است و پر واضح است كه چه ضررها و نتايج سوئى دارد، چه فردى باشد يا اجتماعى ، لشكرى باشد يا كشورى ...
زبان : بفرمائيد زيان ديگر من چيست ؟
چشم : آيا اسرار مردم را افشاء نمودن زيان كوچكى است ؟
زبان : شما كه به آن اشاره كرديد تكرار مكررات يعنى چه ؟
چشم : اگر هم به آن اشاره شده باشد، اشاره اى اجمالى و مختصر بوده ولى بنده تصميم دارم مفصل تر آن را بازگو كرده ، شايد متوجه بزرگى زيان آن شده از چنين عملى دست بردارى و متوجه گردى كه اگر مردم اسرارى را پيش تو مى گويند، تو را امين دانسته اند، و گرنه كسى ديوانه نيست كه اسرار خود را نزد كسى كه آن را افشاء مى كند بازگو كند.
زبان : بفرمائيد، استفاده مى كنيم .
چشم : محمد بن فضيل از حضرت موسى بن جعفر (ع ) نقل كرده كه به او گفتم : فدايت شوم !از برادر دينى ام مطلبى نقل مى كنند كه از نظر من ناپسند است ، وقتى از او مى پرسم انكار مى كند، در صورتى كه عده اى موثق آن را نقل كرده اند؟ حضرت فرمود: محمد!گوش و چشم خود را نسبت به بد گوئى برادرت تكذيب نما، پس اگر پنجاه نفر سوگند خورنده بر مطلب خود گواهى دادند و خود او گفت : چنين نيست ، او را تصديق نما و آنها را تكذيب كن ، و از او فاش نكن چيزى را كه او را بد چهره سازى و جوانمرديش را بكوبى ، و در نتيجه از كسانى باشى كه خداوند در كتابش فرموده . (152)
كسانى كه دوست ندارند فحشاء و كارهاى بد در ميان مومنان رايج گردد؛ در دنيا و آخرت عذابى دردناك دارند. (153)
زبان : جدا روايت عجيبى است گر چه مربوط به شما و گوش مى باشد ولى چه كسى مى تواند به آن عمل كند؟
چشم : اولا مربوط به شماست گر چه نامى هم از ما به ميان آمده . ثانيا!كسانى كه معتقد به اسلام و پابند به مكتب قرآن و آئين الهى بوده به آن عمل خواهند كرد؛ عمل ما اسلامى نيست ، اخلاق ما قرآنى نبوده ، كردار و گفتار ما الهى نمى باشد وگرنه ما بايد طبق روايات عمل كنيم و عمل ما بايد با برنامه هائى كه از راه پيامبر و آل (عليهم السلام ) براى ما تعيين شده تطبيق كند.
و نيز زراره از امام باقر (ع ) نقل نموده : نزديك ترين حالات انسان به كفر وقتى است كه انسان با كسى برادرى كند، آن گاه لغزشهاى او را بشمارد و بايگانى نمايد تا يك روزى به واسطه زلات و لغزشها او را سرزنش كند. (154)
زبان : اين روايت چه ربطى به فاش كردن اسرار دارد؟
چشم : اگر دقت بفرمائيد بى ربط هم نيست و اگر مربوط به بحث ما هم نباشد، ذكرش در اينجا بى فائده نيست ، چنان كه ذكر اين روايت هم به نظر من خالى از لطف نمى باشد:
اسحاق بن عمار مى گويد: از امام صادق (ع ) شنيدم كه فرمود: رسول خدا (ص ) فرموده اى كسانى كه با زبان اسلام آورده ولى هنوز ايمان به دلهايتان نرسيده ! از مسلمين بدگوئى نكنيد و اسرار آنها را جستجو منمائيد، زيرا هر كه به دنبال اسرار ديگران رود، خداوند سر او را دنبال كرده و هر كه خداوند به دنبال سر او رود، او را رسوا سازد گر چه در خانه اش ‍ باشد. (155)
زبان : اين روايت هم گر چه ربطى به موضوع بحث ما نداشت ، اما جدا بى فائده هم نبود؛ زيرا بسيارى از ماها ممكن است به دنبال اسرار ديگران رفته و تجسس كه در اسلام ناروا و ناپسند بوده با اين كار عملى گردد، آنگاه مشمول اين روايت گرديم ، حال بفرمائيد اگر مردم اسرار خود را نگهدارى كنند بهتر نيست تا بنده و برادرمان گوش مبتلا به چنين گناهانى نشويم ؟
تجسس حرام است
چشم : البته بهتر است ، ولى ما نيز بايد توجه داشته باشيم كه رفتن به دنبال اسرار مردم - مانند تجسس از حالات آنها تا بدانند آيا نماز مى خوانند يا نه ، روزه مى گيرند يا نه ، خمس ‍ مى دهند يا نه ، ربا مى خورند يا نه ، شراب مى خورند يا نه ، در منزل خود عمل نامشروع انجام مى دهند يا نه ، آيا مالشان مخلوط به حرام است يا نه ؟ در آمدشان از راه حلال است يا نه ، خانه و زمين مال آنها بوده يا غصبى است ، و ده ها امور ديگر- همه و همه خلاف شرع بوده و اسلام از آن نهى شديد فرموده است .
آرى ، اگر افرادى در مقابل اسلام و حكومت الهى بايستند و بخواهند رژيم دينى را سرنگون كنند، و در خانه هاى مخفى و ضد اسلامى جمع شده و توطئه كنند، ما بايد آن اسرار به دست آورد و خنثى كنيم و بايد توجه كرد نه تنها اين عمل حرام نيست ، بلكه از اهم واجبات خواهد بود.
راز دارى
و اما نگفتن اسرار و اسرار را در سينه نگهداشتن ، خود يكى از دستورات عاليه اسلام و از وظائف انسانى و اسلامى است ؛ زيرا با لب گشائى اسرار فاش خواهد گرديد، چنان كه از حضرت على (ع ) روايت شده است : هر حديثى كه از دو نفر (يا از دو لب ) تجاوز كند فاش مى گردد. (156)
و از حضرت رضا (ع ) روايت شده كه مومن ، مومن نمى شود مگر اين كه در او سه خصلت باشد: خوئى از پروردگارش ، و صفتى از پيامبرش ، و خصلتى از وليش ، اما خصلتى كه از پروردگارش مى باشد: نگهدارى سر خود است ، خداوند عزوجل فرموده : خداوند داناى به غيب است ، پس بر غيب خود احدى را مطلع نسازد، مگر كسى را كه خود پسندد مانند فرستاده خود، و اما روشى كه از پيامبر است ، پس مدارا كردن با مردم است ، زيرا خداوند عزوجل پيامبر خود را به مدارا كردن با مردم فرمان داده و فرموده : بخشش را اتخاذ كن ، و به معروف امر كرده و از نادان ها اعراض نما، و اما صفتى كه از ولى اوست ، صبر بر فقر وفاقه ، و شكيبائى بر رنج و سختيهاست ؛ زيرا خداوند عزوجل مى فرمايد: و صبر كنندگان در فقر و سختى . (157)
و از امام صادق (ع ) نقل شده : سر تو خون توست پس نبايد از غير رگهاى خودت جريان پيدا كند. (158)
و از حضرت على (ع ) نقل گرديده سينه خردمند صندوق سر اوست (159) و نيز از آن بزرگوار روايت شده كه فرمود: خير دنيا و آخرت در نگهدارى سر، و رفاقت اخيار گرد آمده ، و بدى در افشاگرى اسرار، و برادر گرفتن اشرار جمع شده است . (160)
روايت شده كه امام صادق (ع ) فرمود: رفيقت را مطلع مساز مگر بر آن چيزى كه اگر دشمنت بر آن آگاه شد بر تو ضرر نزند، چون ممكن است روزى اين دوست ، دشمنت بشود. (161)
زبان : جدا دستورات متينى است ، ولى كمال بى انصافى است اگر كسى كه مورد اطمينان قرار مى گيرد و در نزد او اسرارى گفته مى شود و امين مردم به شمار مى آيد، خائن گردد و اسرار را فاش كند!
چشم : آرى ، بالاترين درجه از نامردى را دراست ، زيرا نقل شده : سينه هاى آزاد مردان قبرهاى اسرار است . (162) بويژه اگر اسرار از خاندان عصمت و طهارت باشد.
زبان : مگر اهل بيت عترت و طهارت اسرار دارند!
اسرار آل محمد (عليهم السلام )
چشم : آرى ، اسرار مهم از آن آنهاست ، زيرا اسرار حكومتى است ، بايد حفظ شود و تا به حال هر زيانى كه مسلمين مشاهده كرده ، و هر شكستى كه بر حكومت اسلامى وارد شده ، و هر ضربه اى كه زمامداران الهى ديده اند، اكثر از راه افشاگرى اسرار سفراى الهى و آل محمد (علهيم السلام ) بوده است ، كه نمونه اش را ما در تاريخ زياد مى بينيم (و ما نمونه بارز آن را در اين چند سال جمهورى اسلامى ديده كه چگونه با فاش كردن اسرار حكومتى و خيانت هاى سردمداران فاسد غرب زده ، چه ضربه هائى بر پيكر عزيز اسلام و مملكت اسلامى و ملت قهرمان ايران وارد گرديد) و لذا روايات زيادى در اين خصوص وارد شده است .
از امام صادق (ع ) در تفسير گفتار خدا: و مى كشند انبياء را بدون حق (163)، فرموده به خدا سوگند آنها را با شمشيرهاشان نكشتند، بلكه راز آنها را فاش كرده و عليه آنان افشاگرى كردند و در نتيجه ، انبياء كشته شدند. (164)
و نيز از آن بزرگوار نقل شده : كسى كه چيزى از امر ما را افشاء نمايد، مانند كسى است كه ما را عمدا كشته ، و ما را از روى خطا نكشته است . (165)
و از آن حضرت نيز روايت گرديده : و افشاگر آن چه خداوند پوشش آن را خواسته ، از دين خارج است . (166)
و به همين جهت ما روايات بسيارى را در باب تقيه مى بينيم كه ائمه هدى (عليهم السلام ) شيعيان خود را اغلب اوقات امر به تقيه نموده ، تا بدين سبب اسلام عزيز و خون خود و امامان را حفظ نمايند.
زبان : لطفا بيشتر توضيح داده و معناى تقيه را روشن سازيد.
چشم : تقيه يعنى تحفظ و خود نگهدارى از ضرر دشمن ، و لذا تحفظ گاهى با قيام و نهضت عليه دشمن ، تصور مى شود و زمانى با سكوت ، بنابراين هر كجا كه انسان مى بيند در خطر مى افتد، لازم است واجب را ترك گفته و حرام را مرتكب شود و خود را از خطر نجات دهد، در صورتى كه جان مهمتر باشد، و گرنه گاهى بايد جان را فدا نمود، مانند فداكارى در راه دين ، چنان كه سيره پيمبران و امامان چنين بوده است .
زبان : دليلى هم بر گفتار خود داريد؟
چشم : دليل آن ، روايات بسيارى است كه در اين باب ذكر شده و به حدى قابل اهميت است كه بعضى از فقهاى بزرگ مانند شيخ انصارى (ره ) كتابى مستقل در موضوع آن نوشته و آن را بر پنج قسمت تقسيم نموده است : واجب ، حرام ، مكروه ، مباح ، مستحب .
زبان : لطفا مفصل تر بيان كنيد.
چشم : تفصيل آن را بايد در كتابهائى كه در اين زمينه نوشته شده ، جستجو كرد. هر مقلدى وظيفه دارد از مرجع خود سوال كند تا بداند در كجا و در چه زمان و در چه موضوعى بايد تقيه كند چون مساله تقيه از مسائل خيلى دقيق و قابل اهميت است .
زبان : اميدوارم كه ديگر زيانى در من سراغ نداشته باشيد.
چشم : مگر زيان هاى شما تمام شدنى است ؟
خيانت در مشورت
زبان : خيلى ممنونم !چه زيان ديگرى در من متصور است ؟
چشم : خيانت در مشورت توسط چه كسى انجام مى گيرد؟ شما مى توانيد اين زيان را به گردن ديگران بيندازيد؟
زبان : چه عرض كنم ؟!
چشم : چه عرض كنم ندارد، شكى نيست در اين كه خيانت از ناحيه شما انجام مى گيرد.
زبان : حالا حساب كنيد چنين كارى از من صادر شود، چه اشكالى دارد؟
چشم : شما اگر مقدارى ، مطالعه داشتيد، اشكال آن را مى فهميديد، آيا نديده ايد روايتى را كه حضرت رضا از پدران بزرگوارش (عليهم السلام ) نقل نموده كه حضرت على (ع ) فرمود: هر كه در مشورت به مسلمانان خيانت كند، در حقيقت من از او برى هستم ، (167)و از آن حضرت نيز وارد شده : هر كه با او مشورت مى شود، از او انتظار ايمن بودن مى رود. (168)
و از اين قبيل روايات از ائمه معصومين (عليهم السلام )فراوان رسيده است .
زبان : چرا ديده ام ، ولى مگر كسى مجبور است با من مشورت كند، تا در نتيجه ، من به او خيانت كنم ؟
چشم : برادر عزيز! موضوع مشورت چيزى است كه هم در قرآن به آن سفارش گرديده و هم در روايات به آن اهميت داده شده است .
زبان : ممكن است بعضى از آنها را بيان كنيد؟
چشم : چرا ممكن نيست ؟ آن چه يادم هست عرض مى كنم ، خداوند درد و جاى قرآن نسبت به آن سفارش فرموده ، يكى در سوره آل عمران كه فرموده : اى پيامبر!با آنان در كار مشورت نما، و هر گاه بعد از مشورت تصميم گرفتى بر خدا توكل كن ، چون خدا توكل كنندگان را دوست دارد (169)
و ديگر در سوره شورى ، مى فرمايد: و آنها (مومنين ) كارشان را با مشورت يكديگر انجام مى دهند. (170)
و در روايتى از حضرت على (ع ) نقل گرديده كه فرمود: رسول خدا (ص ) مرا به سوى يمن فرستاد، و به من سفارش كرد: يا على ! حيران نگشت آن كه استخاره كرد و پشيمان نشد كسى كه مشورت نمود. (171)
و از امام صادق (ع ) نقل گرديده : هر گز كسى با مشورت به هلاكت نرسيده است . (172)
زبان : با چه كسى بايد مشورت كرد؟
چشم : شكى نيست در اين كه چنين قانونى عبث نبوده ، غرضى عقلائى در آن مترتب است ، بنابراين بايد با كسانى مشورت نمود كه آن غرض حاصل گردد، و آن حاصل نخواهد شد مگر اين كه مشورت با اشخاص كامل و جامع باش ، و لذا در روايات وارده از معصومين (عليهم السلام )، مشورت با چند دسته نهى شده از طرفى سفارش گرديده كه با عاقل پارسائى كه از خدا مى ترسد، مشورت نمائيد، چون او آدمى را به خير دعوت مى كند. (173)
زبان : آن چند دسته كيانند؟
چشم : كسانى كه مشورت با آنها مذمت شده عبارت از اين افراد است ، افراد پست و فرو مايه افراد: بخيل ، حريص ،و كسانى كه استبداد راى دارند، افرادى كه متلونند، افراد لجوج ، هوا پرست ، احمق ، ناتوان و ضعيف الراى و همچنين زنها، به طورى كه در روايت آمده : مشورت با اينها موجب هلاكت و فساد در دين و دنياست . (174)
(نكته اى كه لازم است در اينجا به بانوان محترمه تذكر داده شود اين است كه مبادا از اين قبيل روايات بلكه آيات قرآنى (الرجال قوامون على النساء...) ناراحت شده يا ادعا كنند كه بعضى از خانم ها از بعضى مردان از نظر فكرى بالا ترند. البته صحيح است چه بسيار از زنها كه از بعضى مردان فكرشان روشن تر و بالاتر است ، ولى بايد حساب نوع را كرد، آيا همه زنها چنين هستند؟ مسلما نه ، پس بايد نوع و حكمت در قانون را ملاحظه كرد نه اشخاص را، بعلاوه بايد همه ما تابع اسلام و قانون گذار دين باشيم ، چه به فكر ما برسد يا نرسد، چه بحسب ظاهر به نفع ما باشد يا به ضرر، بعد از آن كه در اسلام چنين حكمى ثابت گرديد، معلوم خواهد شد كه به نفع ماست ، بايد تسليم بوده و نق زدن خود دليل نپذيرفتن قانون است ، و در حقيقت ايراد به قانون گذار خواهد بود، بعلاوه بايد توجه كرد در اسلام احكام زيادى ديده مى شود كه خداوند حكيم امتيازات و تفاوت هاى زيادى ميان مرد و زن قرار داده ، اختصاص به مشورت ندارد، مانند: جايز نبودن تقليد از زن ، جائز نبودن رهبريت و امام جماعت شدنشان براى مردان ، قبول نشدن شهادت آنها در بسيارى از مواقع كه اگر هم پذيرفته شود دو زن جاى يك مرد به حساب مى آيد، و مانند آن كه تصرفات ولايتى آنها خيلى محدود است ، در حجاب ، در نذر و يمين ، در نفقه ، در حقوق زن و شوهرى ، در زينت و تجمل ، در عبادات ، در نكاح و طلاق ، در جهاد، در ارث ، در حدود و ديات از مردان ممتازند، بنابراين نبايد ناراحت شد از اين كه اسلام فرموده با زنان امم مشورت نكنيد).
دست : خوب است به زيان ديگر زبان بپردازيد.
زبان : شما چرا خودتان را فراموش كرده و پيوسته مرا مى آزاريد؟
دست : چه اذيتى و چه آزارى ؟ ما بايد زيان هاى يكديگر را بازگو كرده ، در صدد اصلاح آن برائيم .
پا: با اجازه ، من به زيان ديگر زبان بپردازم ؟
دست : بفرمائيد.
فخر فروشى
پا: مفاخرتهاى فراوان در موضوع پدران ، اموال ، اولاد، توسط جنابعالى انجام مى گيرد، در صورتى كه در قرآن و روايات از آن نهى شديد شده است .
زبان : ممكن است بفرمائيد خداوند در كجاى قرآن از آن نهى فرموده و همچنين حديثى يا روايتى در اين زمينه كجا عنوان گرديده است ؟
پا: پروردگار جهان مكرر در قرآن از آن نهى فرموده ، بلكه مخصوصا يك سوره درباره تكاثر نازل فرموده ، مى فرمايد: شما را مفاخرت بر يكديگر (به بسيارى قبيله و عشيره و اموال )، از طاعت و ذكر خدا باز داشته به حدى كه به گورستان آمده مردگان را شماره كرده ، نبايد چنان باشد، زود باشد كه خطاى خود را بدانيد. (175)
و در جاى ديگر مى فرمايد: اى مردم !شما را از يك مرد و زن آفريديم ، شما را فرقه فرقه و قبيله قبيله قرار داديم ، تا يكديگر را بشناسيد، همانا گرامى ترين شما در نزد خدا با تقواترين شماست . (176)
و از امام باقر (ع ) روايت شده اصل و ريشه انسان دين او، و حسب او خلقش ، و كرم او تقوايش مى باشد، و به راستى كه همه مردم به طور تساوى از آدمند. (177)
و از على بن ابى طالب (ع ) روايت گرديده است : هركه چيزى را براى فخر فروشى انجام دهد، خداوند او را روز قيامت ، سياه محشور فرمايد. (178)
زبان : راستى مطلب خوبى را تذكر داديد، من نمى دانستم كه تفاخر به مال و ثورت و ماشين و خانه و زن و بچه و علم و قدرت و منصب و... اين اندازه بد بوده و زيان دنيوى و اخروى دارد، اميدوارم بتوانم خود را كنترل كرده و كمتر چنين مطالبى را بازگو كنم .
پا: خيال نمى كنم بتوانى خود را كنترل كنى ، زيرا زيان هاى تو يكى و دو تا نيست .
زبان : دوباره براى من چه خوابى ديده اى !؟
پا: نه ، خواب نديده اى بلكه در بيدارى ديده ام .
زبان : هر چه در نظر دارى بفرمائيد؟
مدح غير خدا در غير رضاى او
پا: آيا شما در مدح و ثناى ديگران خدا را در نظر مى گيريد؟
زبان : چطور؟
پا: آدمى بايد در مجالس و محافل و مجالست ها و برخوردهايش هميشه خدا را در نظر بگيرد، براى احدى به جز از راه خدا حسابى با زن نكند، كسى را بدون رضايت خدا مدح و ثنا ننمايد كه خود يك نوع شرك خفى است ، بشر را از حد خودش بالاتر نبرد، انسان ها را در غير حد خود ستايش ننمايد، هميشه مدح و ثنا بايد به اندازه و در خور ظرفيت طرف باشد كه اگر بيشتر باشد، تملق و چاپلوسى خواهد بود و اگر كمتر باشد بخل يا حسد است ، و بر اين مضمون از حضرت على (ع ) روايتى وارد شده است . (179)
خوب است هر مداحى و هر ثنا گوئى گفتار پروردگار قهار و با عظمت را پيوسته در نظر گيرد كه درباره انسان هاى به حسب ظاهر قوى ، مانند پادشاهان ، ثروتمندان و زورمندان و امثال آنها چه مى فرمايد؟ قرآن در اين باره مى فرمايد:
و آنان براى خود مالك نفع و ضررى نخواهند بود و مرگ و حيات وزنده شدن بعد از مرگ را مالك نخواهند بود. (180)
بنابراين ، شما بايد حساب خود را بنمائيد و بى جا و بى حساب و بيش از اندازه از كسى تعريف نكنى ، مع الاسف من از شما مكرر ديده و يا شنيده ام كه افرادى را بيش از اندازه تعريف كرده و يا بدگوئى مى كنيد، در صورتى كه در حرمت و قباحت آن ، هم عقل دلالت دارد و هم شرع ، هم قرآن از آن نهى فرموده و هم پيامبر و آل (عليهم السلام ).
زبان : ممكن است ادعاى خود را از كتاب و سنت ثابت كنيد؟
پا: چرا ممكن نيست ، شما به اين آيه در قرآن بر خورد نكرده ايد كه خداوند مى فرمايد: به كسانى كه ستم مى كنند اعتماد منمائيد وگرنه آتش شما را نيز فرا خواهد گرفت !(181)
و همچنين از پيامبر اكرم (ص ) روايت شده : هر كه اهل دنيا را تعظيم كند و او را بجهت طمع در نيايش دوست داشته باشد، خداوند بر او غضب كرده و با او همراه قارون در يك درجه در تابوتى پائين آتش جهنم خواهد بود. (182)
بنابراين بايد در كار خود حساب كرام الكاتبين را نموده ، بدانى كم و زياد تو نوشته مى شود و هر چه گوئى آن را ثبت و ضبط مى نمايند، چنان كه در دعاى كميل مامورين حفاظت و بايگانى را چنين معرفى مى كنى و مى گوئى : خدايا خطاها و گناهانم را در همين شب و همين ساعت ببخش !آن گناهانى كه كرام الكاتبين را مامور حفظ آن نمودى . (183)
گوش : از اين بحث تكليف من هم روشن مى شود.
پا: بلى ، تكليف شما هم مشكل است ، در اين اوقات نبايد خود را باخته و فريب مدح و ثناى زبان را بخورى و بدانى كه از رسول خدا (ص ) نقل شده : به صورت مداحان خاك بپاشيد (184) البته معلوم است كه مراد از آن ، مدح و ثناى بيجاست و گرنه ما در سيره ائمه هدى (عليهم السلام ) مكرر ديده ايم كه مداحانى در مقابل آنان ايستاده و مدح و ثنا كرده اند.
گر چه از حضرت على (ع ) روايت شده : كه دسته اى روبروى آن حضرت آن بزرگوار را مدح و ثنا گفتند، آن جناب عرضه داشت : بارالها تو به من از خودم داناترى ، و من به خودم از آنها داناترم ، بارالها ما را بهتر از آن چه گمان مى كنند قرار ده و براى ما بيامرز آن چه را كه نمى دانند، (185) و چنين كارى دستور بزرگى است براى پيروان آن بزرگوار، كه اگر آنان را ستودند همان كلمات را بر زبان جارى سازند.
و خلاصه بايد بدانى تعريف و تنقيد مردم ذات تو را تغيير نمى دهد، اگر براستى بدى ، بايد بكوشى تا خود را اصلاح نمائى ، مدح و ثنا و تعريف ديگران تو را خوب نمى سازد، و اگر طلاى نابى ، تنقيد و بد گوئى مردم تو را بد نمى كند، به همين مضمون روايتى از حضرت موسى بن جعفر (عليهما السلام ) نقل شده است :
به هشام نصيحت مى كند و مى فرمايد: اى هشام !اگر در دست تو جوزه (گردو يا دانه اى از انگور) است ، و مردم بگويند: آن لولو (در و مرواريد) است ،تو را سودى نبخشد چون خودت مى دانى كه آن دانه جوزه است ، و اگر در دست تو لولويى باشد و مردم بگويند كه آن جوزه است به تو زيانى وارد نياورد، در صورتى كه ميدانى آن لولو است . (186)
مرحوم مجلسى (ره ) بعد از ذكر اين روايت مى فرمايد: حاصل آن مغرور نشدن به مدح مردم و افتخار نكردن به ثناى آنهاست .
بدى عشق به غير خدا
زبان : شما اين روايت را چه گونه معنى مى كنى كه از حضرت صادق (ع ) وارد شده ، به عموم شيعيان خطاب مى كند و مى فرمايد: اى شيعيان !باعث سرافرازى ما باشيد نه موجب ننگ و سرافكندگى ما!درباره مردم حرف خوب بزنيد، و زبانهايتان را نگهدارى كرده آنها را از زياده ها و گفتار بد باز داريد. (187)
پا: اين روايت جز ضرر چه نفعى به حال تو داشت ؟
زبان : مگر حضرت نفرمود: درباره مردم حرف خوب بزنيد و از گفتار بد بپرهيزيد، من كه مدح مردم مى كنم به وظيفه خود عمل مى نمايم .
پا: بسيار در اشتباهى !مراد حضرت اين نيست كه مداح غير خدا باش يا در برابر خدا دكان باز كن ، بلكه نظر مبارك آن بزرگوار، همان تكليفى است كه پيوسته ما تو را نصيحت مى كنيم و مى گوئيم خود را نگهدار و از گفتار ناپسند دورى كن تا جز گفتار پسنديده از تو سخنى صادر نگردد.
حضرت مى خواهد عظمت شيعه خود را بيان كند كه وظيفه شيعه نگهدارى زبان است ، پيرو ما و كسى كه در خط ماست نبايد حرفهاى بى معنى و پوچ از او صادر شود، و يا بد گفتار باشد، بلكه بايد زينت ما باشد، كه آن در حسن گفتار تحقق مى يابد.
زبان : زيان محبتهاى دوست ما (قلب ) نسبت به ديگران ، كمتر از زيان من نيست ، زيرا ملاك در مدح و ثنا و عشق به غير خدا يكى است .
پا: جدا مطلب حساسى را گفتيد، من تا به حال متوجه آن نبودم ، بفرمائيد دليلى هم بر گفته خود داريد؟
قلب : معلوم نيست دليلى داشته باشد، شايد ادعاى محض باشد.
زبان : بنده تا چيزى را نبينم ادعا نمى كنم .
قلب : ادعاى بزرگى را كرديد.
زبان : بنده قبول دارم كه جرمم بسيار است و زيان فراوانى را دارا مى باشم ، ولى تا به حال خيال نمى كنم مطلبى را گفته باشم كه بدون دليل باشد، اگر گفته ام بفرمائيد.
قلب : حالا دليل خود را بيان كنيد.
زبان : دليل من تجربه هاى زيادى است كه در حق تو داشته ام ، انسان يا بايد محبت خدا را در دل جاى دهد، يا محبت غير او را، جمع آن دو امكان ندارد، و لذا محمد بن سنان از مفضل نقل مى كند كه از امام صادق (ع ) از حقيقت عشق پرسيدم ؟ فرمود: دل هائى است خالى از ياد خدا، پس خداوند محبت غير خود را به آنها چشانيده است (188)، يعنى عشق و عاشقى در جائى است كه ياد خدا محقق نگردد، بلكه ياد حضرت حق تصور نشود.
و از امام صادق (ع ) نقل گرديده است : دل حرم خداست ، در آن غير خدا را اسكان مده (189)، روايات و دليل هاى ديگرى هم هست كه نيازى به ذكر آنها نمى باشد.
گدائى
پا: خيال مى كنم از همين كانال باشد گدائى و سوال از مردم كه آن هم يك نوع توجه به غير خدا و دل كندن از خدا و رو آوردن به مخلوق است .
زبان : آفرين !
قلب : يعنى مى گوئيد اين عمل هم از زيان هاى من است ؟
زبان : البته بدون دخالت تو هم نيست و حقا بايد درباره جناب عالى مفصل بحث كرد، زيرا تا تو از خدا گريزان نشوى و پروردگار با عظمت ، رازق ، حكيم ، دانا، بينا و شنوا را فراموش ننمائى و به خلق خدا توجه پيدا نكنى ، دوست عزيز ما (دست ) به جانب كسى دراز نمى شود.
دست : باز هم پا تو كفش ما كردى ؟
زبان : من كه از شما دفاع كردم و تقصير شما را به گردن (قلب ) انداختم .
دست : اشكالى ندارد زيان آن را بيان كنيد.
زبان : دوست عزيز ما (پا) كه چنين ادعائى را كردند بايد اثبات مدعا كنند.
پا: بالاى چشم ، اولا در (وسائل ) يك باب مخصوص اين جهت عنوان گرديده : شهادت كسى كه به سوى مردم دست دراز مى كند كه گدائى نمايد قبول نمى شود و رواياتى هم به اين مضمون نقل شده ، چنان كه محمد بن مسلم گويد: امام باقر (ع ) فرمود: رسول خدا (ص ) شهادت گدائى را كه با دست دراز كردن به جانب مردم سوال مى كند رد نمود، آن گاه امام باقر فرمود: براى اين كه او بر گواهى دادن ايمن نيست ، چون كه اگر به او داده شود خوشنود گشته و اگر به او چيزى داده نشود غضب كند (و فحش و ناسزا گويد) (190) و ثانيا روايات فراوانى در نكوهش آن ، به اين مضمون وارد گشته : هر كه از شيعيان ماست گدائى نكرده و اهل لواط هم نمى باشد. (191)
و همچنين روايات ديگرى به اين مضمون : جز اين نيست كه شيعه ما صدا نمى كند مانند صدا كردن سگ ، و طمع ندارد همچون طمع كلاغ ، و از مردم سوال به كف نمى كند اگر چه از گرسنگى بميرد. (192)
بنابراين ، اين مطلب قابل تشكيك نبوده و كسى ترديدى ندارد كه سوال از مردم و گدائى و دست دراز كردن به سوى خلق ناتوان - و عاجز و ضعيفى كه حتى قدرت ندارد غذاى خود را از دهان پشه اى بگيرد و يا اگر آب زمين فرو رفت قدرت بر گرداندن آن را ندارد، و يا اگر خداى نخواسته قحطى پديد آيد يكديگر را از گرسنگى پاره پاره كرده و آدم خوارى باب مى شود و توانائى ندارد حتى يك دانه جو و يا گندم بيافريند، و يا اگر مرگ فرا رسد قدرت دفع آن را ندارد- از كارهاى بسيار زننده و زشت مى باشد، از پيامبر بزرگ اسلام (ص ) روايت شده كه به ابوذر فرمود: اى اباذر! مبادا سوال كنى ، زيرا آن ، خوارى آماده و بيچارگى است كه به سوى آن شتاب مى نمائى ، و در آن حساب طولانى است روز قيامت . (193)
و از امام صادق (ع ) نقل گرديده كه فرمود: چهار خصلت است كه در مومن نيست : ... و بر در خانه ها گدائى نمى كند (194)
و در روايت ديگر دارد كه فرموده : در شيعه ما سه چيز نيست : در ميان آنها كسى نيست كه سوال به كف كند، و در ميانشان بخيل وجود ندارد، و از ميان آنها كسى نيست كه لواط دهد. (195)
و در ورايت ديگر از آن بزرگوار نقل گرديده : كسى كه گدائى كند در حالى كه قوت سه روزش را دارد، خداوند را در روز لقاء ملاقات كند در صورتى كه در روى او گوشتى وجود ندارد. (196)
و از نبى گرامى اسلام (ص ) روايت شده : دست دهنده و دست بالا، بهتر از دست پائين و دست گيرنده است . (197)
و از امام باقر (ع ) روايت شده : اگر گدا بداند در گدائى چه هست هيچگاه احدى از ديگرى سوال نخواهد كرد، و اگر بخشنده هم بداند در عطا و بخشش چه هست هيچ گاه فردى فرد ديگرى را رد نخواهد نمود. (198)
رد سائل
دست : پس شما با حديثى كه ذكر كرديد، جرم ديگرى هم براى ما ثابت مى كنيد، و آن رد سائل است .
زبان : آرى ، جرم ديگر شما ندادن صدقه و رد سائل است ، چنان كه از قرآن هم استفاده خواهد شد، خداوند دانا و حكيم فرموده : و اما سوال كننده را رد مكن (199) روايات هم از اين زمينه بسيار است و به حدى در نكوهش رد سائل سخن به ميان آمده كه چنين فرموده اند: اگر چنين نبود كه مساكين دروغ مى گفتند، رستگار نمى گرديد كسى كه آنها را رد كند. (200)
و اكيدا سفارش شده كه سائل را رد نكنيد گر چه به نصف خرمائى باشد.
از رسول خدا (ص ) نقل گرديده : سائل را رد نكنيد گر چه با بخشش كم و به نرمى و مهربانى باشد، زيرا بر در خانه هاى شما گاهى كسى مى آيد كه نه از آدم است و نه از جن (ممكن است فرشته اى باشد)، نگاه مى كند كه رفتار شما در آن چه خداوند به شما واگذار كرده چگونه است . (201)
بايد به اين موضوع توجه كرد كه در تمام اعمال ، همه ما موظف بوده از پيشوايان دينى خود سرمشق گرفته ببينيم آنان چگونه توكل داشته كه مختصر چيزى را از ديگرى در خواست نكرده ، بلكه همه امور خويش را به خداى قادر متعال تفويض نموده و در برخورد با سائل چگونه رفتارى داشته اند؟
قلب : شما (اى زبان ) وعده داديد مفصل درباره من سخن بگوئيد، آيا فراموش كرديد؟
چشم : اگر اجازه باشد من مختصرى در حالات دوست عزيزمان (قلب ) وارد شده مطالبى را به عرض برسانم .
زبان : بفرمائيد.
شناخت قلب
موضوع شناخت قلب از موضوعاتى است كه به قول علامه بزرگوار، محدث خبير و محقق بصير، فقيه كم نظير، نابغه عصر، مرحوم مجلسى (رحمة الله عليه ) از چيزهائى است كه بر اكثر خلق فهم آن پوشيده است ، زيرا از پيشوايان دينى ما درباره آن چيزى نرسيده مگر با كنايه و اشاره .
و آن چه مشهور ميان حكماء و فلاسفه است ، قلب همان نفس ناطقه انسانى است كه واسطه ميان عالم روحانى و عالم جسمانى مى باشد. (202)
مرحوم طريحى كه از بزرگان اهل حديث است چنين فرموده : از بعضى محققين نقل شده كه قلب به دو معنى اطلاق مى شود، يكى همان قلبى كه در طرف چپ سينه قرار دارد، كه منبع جان و معدن آن است ، چنين معنائى در چهار پايان بلكه در ميت هم وجود دارد، دوم همان لطيفه ربانيه كه از آن گاهى به قلب و زمانى به نفس و زمان ديگر به روح و احيانا به انسان تعبير شده و چنين قلبى است كه مدرك و عالم و عارف و مخاطب پروردگار و معاقب است و براى آن يك نوع علاقه اى با قسم اول از قلب بوده كه فكر بشر در آن متحير است و نفهميده اند كه آيا تعلق به او مانند تعلق اعراض است به اجسام ، يا اوصاف است به موصوفات ، يا تعلق هاى ديگر. (203)
پا: راستى مساله قلب حيرت آور است ، زيرا تعبيراتى كه در قرآن و روايات از آن شده است ، گاهى چنان است ؟ به طور كامل از آن قلب صنوبرى كه در طرف چپ آدمى قرار گرفته فهميده مى شود.
قرآن كريم نيز در چند مورد به قلب اشاره مى كند، چنان كه فرموده : آن خناسى كه در سينه اى مردم وسوسه مى كند (204)
و نيز فرموده : راستى كه خداوند به صاحبان سينه ها دانا مى باشد (205) و نيز فرموده : در حقيقت به سوى شما آمده از جانب پروردگارتان پندى و شفائى براى آن چه در سينه هاست (206) و در جاى ديگر چنين مى فرمايد: كه چرا كفار در زمين سير نمى كنند تا با چشم و گوش و دل قضايا را ديده و از آن پند گيرند، بعد بيان مى فرمايد: كه در حقيقت آنها نا بينا نيستند، وليكن چشمهاى قلب هائى كه در سينه هاست كور و نابيناست . (207)
از اين قبيل آيات ، بسيار است و لذا شناخت قلب هم يكى از مجهولات ماست (مجهولاتى كه از اقيانوس ها وسيعتر است ) و ما نمى توانيم قطعا بفهميم كه حقيقت قلب چيست ؟ ولى كم و بيش نقش مهم آن را درك خواهيم كرد.
چشم : بلى چنين است ، ولى چاره اى نيست از اين كه مقدارى درباره دوست خود (قلب ) بحث نموده تا مختصر شناختى در حق آن پيدا كنيم .
زبان : آقاى چشم !شما به دنبال گفتار فلسفى رفتيد، ما كورى ، و بينائى قلب را از شما در خواست نموديم .
چشم : عجله نكن ، به آنجا هم خواهم رسيد؛ زيرا مساله قلب آن اندازه سهل نيست كه فورا آدمى آن را درك كند، مقام و منزلت قلب خيلى بالاتر از اينهاست كه ما فكر مى كنيم .
از امام صادق (ع ) روايت شده كه فرمود: براستى كه رتبه قلب در برابر جسد به منزله امام است نسبت به مردم كه اطاعت او بر آنها لازم مى باشد. (208)
و در حديث قدسى است كه خداوند فرمود: مرا نه زمين و نه آسمان فراگيرد، ولى قلب بنده مومن ، مرا جا مى دهد. (209)
و از پيامبر گرامى اسلام روايت شده : اگر نه اين بود كه شياطين در دل هاى فرزندان آدم وسوسه مى كردند هر آينه به ملكوت آسمان ها نظر مى كردند. (210)
زبان : جدا مطلب عجيبى است ، اين مطلب كه اگر بشر به دنبال معصيت نرود به ملكوت نظر كند ولى چنان كه از اين روايت و روايات ديگر و آيات استفاده خواهد شد، گر چه رتبه و مقام قلب خيلى بلند است اما، وقتى كه واژگون گردد و محكوم نفس و شيطان قرار گيرد، منزلت آن از هر يك ما پائين تر قرار خواهد گرفت .
چشم : آرى ، ما هم قبول داريم و سخن شما پذيرفته است ، ولى نگذاشتى خودم آن را بيان كنم ، البته بنده هم مى دانم كه قلب داراى دو چشم و دو گوش بوده ؟ اگر بينا و شنوا باشد، داراى آن رتبه و آن منزلت است ؛ ولى اگر هر دو مسدود گردند: دل مانند سنگ خواهد شد، بلكه سخت تر، كه اگر چنين تنزلى كرد صاحب آن كافر خواهد گرديد (211)
آنهم كافرى كه در حق او هدايت تصور نخواهد شد، چنان چه خداوند در حق او چنين فرموده : براى آنهاست قلب هائى كه به وسيله آن درك نكنند (212) و يا آن كه فرموده : اينچنين خداوند بر دلهاى كفار مهر مى زند. (213)
و از على (ع ) روايت شده : هوشيار باشيد كه : نيازمندى و فقر، نشانه بلاست و از آن سخت تر مرض بدن ، و از آن شديدتر مرض قلب است ، آگاه باشيد، براستى كه توانگرى و وسعت مال ، از نعمتهاى خداونديست و از آن بالاتر صحت بدن ، و از آن برتر، تقواى قلب هاست . (214)
زبان : خلاصه ، از همه اينها استفاده شد كه قلب مانند چراغ اتومبيل است ، هر اندازه نورانى تر باشد، راننده ، راحت تر و از خطرات محفوظتر است ، و هر گاه چراغ شكسته شده باشد و يا نور آن منحرف گشته و يا به كلى خاموش گردد، راننده بايد توقف كند وگرنه به دره هاى هلاكت سقوط خواهد كرد و يا به طور قطع تصادف خواهد نمود و ضرر و زيانش عائد خود گشته و هم به ديگران خواهد رسيد و شايد به همين جهت باشد كه امام صادق (ع ) از پيامبر بزرگوار اسلام (ص ) نقل نموده كه آن حضرت فرمود: بدترين كورى ها كورى دل است . (215)
دست : خود زبان به كورى چشم دل اشاره كرد.
چشم : شما عجله مى كنيد وگرنه من هم مى دانم كه رواياتى درباره كورى چشم قلب وارد شده ، كه از باب نمونه مى توان رايت امام صادق (ع ) را نقل كرد كه فرموده : جز اين نيست كه شيعيان ما داراى چهار چشمند: دو چشم در سر، و دو چشم در قلب ، آگاه باشيد كه همه خلايق اينچنين هستند، بيدار باشيد كه خداوند چشمهاى شما را بينا قرار داده و چشمهاى آنها را نابينا. (216)
و شهيد ثانى از پيامبر اسلام (ص ) نقل كرده كه فرمود: قلب مومن سفيد و در آن چراغى است كه روشنى مى دهد، و دل كافر سياه و وارونه است . (217)
چشم هاى نابينا و بينا
زبان : دو مطلب اينجا نقل كرديد كه نيازمند به توضيح است ، يكى آن كه نام شهيد ثانى را برديد، لطفا ايشان را معرفى كرده و سپس بيان فرمائيد كه مراد از روايت چيست كه امام صادق (ع ) فرمود: همه خلايق اينطور هستند، خداوند چشم هاى شما را بينا و چشم هاى آنها را نابينا قرار داده است ؟
شهيد اول و دوم
چشم : از بزرگان دين ، افراد بسيارى شهيد شدند، اين خود يك نوع تنبهى است براى ملت كه بدانند جان بر كفان اسلام و ايثارگران جان و مال هميشه از روحانيت سر چشمه گرفته و نيز تعهدى براى همه ما ايجاب مى كند كه بدانيم دين عزيز اسلام به آسانى به دست ما نرسيده ، براى آن خونها ريخته شده و عزيزانى فدا گشته اند كه از جمله آنهاست : شهيد اول و شهيد ثانى كه هر دو از نوابغ روزگار و از مفاخر علماى عالم تشيع و داراى تاليفات بسيار و كتاب هاى ارزشمندى بوده اند.
شهيد اول : نامش محمد است ، روز پنج شنبه نهم جمادى اولى سال 786 با شمشير كشته شد، آن گاه به دار آويخته گرديد، سپس سنگسار و سوزانده شد.
و اما شهيد ثانى : نام مباركش زين الدين است ، قاضى صيدا براى سلطان نوشت كه در بلاد شام مردى است بدعتگذار، كه از مذاهب اربعه بيرون رفته ، او را در مسجد الحرام دستگير، و مدت چهل روز زندان كرده آنگاه او را كنار دريا برده و شهيد نمودند، و جنازه مباركش را سه روز روى زمين انداخته ، سپس به دريا افكندند(رضوان الله عليهما)(218)
معناى روايت واعمى ابصارهم
و اما معناى روايت چنين است كه خداوند بزرگ و مهربان به كسانى كه با اختيار خود راه مستقيم را پيش گرفته و از كج روى ها دورى مى نمايند، لطف فرمود، چشم ظاهر و باطن آنان را بينا مى نمايد تا بهتر بتوانند در طريق خود حق را پيروى كرده و از باطل بپرهيزند، چنان كه از امام زين العابدين (ع ) روايت شده : پس هر گاه خداوند به بنده اى خوبى را اراده كند دو چشمى را كه در قلب اوست باز نموده تا با آن غيب و امر آخرت خود را ببيند و چون غير از اين را اراده نمايد، قلب را به آن چه در آن است وامى گذارد. (219)
و اما كسانى كه دوست ندارند راه حق را پيمود و حق را دريابند، از زندگى جز شهوترانى و شهرت طلبى و رياست ، چيز ديگرى را طلب نمى كنند، آنها هم چهار چشم دارند ، وليكن چون با اختيار خود راه حق را رها كرده به دنبال باطل و اهل باطل رفته اند، خداوند چشمان آنها را كور كرده ، ديگر نمى توانند حق را از باطل تميز دهند، و اين يك نوع عذاب اليه و يك نوع تنبيه و ادب است كه خداوند آنها را به خودشان واگذارد، چنان كه در قرآن هم فرموده : و هر كه را خداوند به سبب اعمال و اختيار خود گمراه سازد و ديگر راهنمائى براى او تصور نگردد. (220)
زبان : بنابراين كسانى كه بعد از پيامبر گرامى اسلام حق را ترك كرده و باطل را گرفته اند بيچاره اند.
چشم : چنين است ، بلكه مراد امام صادق (ع ) آنها مى باشد، چون با وجود آيات قرآنى و روايات نبوى بر احدى حقانيت على بن ابى طالب پوشيده نماند، بالاخص بعد از موضوع غدير خم كه خداوند پيامبر خود را اين گونه تهديد نمود: اگر رهبرى امير المومنين على (ع ) را به مردم ابلاغ نكنى تمام زحماتت هدر رفته است زيرا نمى شود دينى كه با زحمات بسيار به دست آمده و با جنگهاى فراوان و خون شهداى صدر اسلام رواج يافته ، بدون جانشين و رهبرى بماند و پيامبران را تعيين نكند و يا خداوند آن را مبهم گذاشته ، رسول گراميش را از دنيا ببرد و امت رنج ديده و مظلوم و ستم كشيده را بدون سر پرست بگذارد و آن را به دست خود مردم - كه حتى نمى توانند خانواده خود را هم اداره كنند- بسپارد، چنين كارى از حكمت پروردگار دور است و چنين امرى با عدل الهى وفق نمى دهد.
بعلاوه كسانى كه متصدى رهبرى مسلمين گرديدند، ايمان به قرآن هم نداشتند، مگر در قرآن درباره پيامبر بزرگ اسلام گفته نشده كه : او از روى هواى نفس سخن نمى گويد؟ هر چه مى گويد از راه وحى است كه به او وحى مى شود. (221)، مگر در كتاب هاى معتبر برادران اهل تسنن ندارد كه : زمانى كه آن حضرت مى خواست به لقاء الله بشتابد در آخر عمرش ‍ درخواست قلم و دوات و كاغذ كرد و مى خواست حجت خود را درباره رهبرى مخصوص على (ع ) تمام نمايد، ولى ...نگذاشت و گفت : ان الرجل ليهجر، اين مرد هذيان مى گويد (آيا نبايد مسلمين جهان ميان اين عقيده و اين گفتار با آيه بالا جمع كنند، اگر تضاد دارد چگونه گوينده چنين حرفى را به مسلمانى قبول دارند چه رسد به رهبرى !) حضرت ناراحت شد و فرمود: قوموا عنى : از اينجا بلند شويد همه را بيرون كرد. (222)
و اگر شما همين محاسبه را در هر زمان داشته باشيد مى بينيد چنين افرادى فراوانند با اين كه حق را مى بينند، چنان اسير نفس و هوا هستند كه گويا چشمهاى ظاهر و باطنشان كور است چيزى را مشاهده نمى كنند كه در زمان خود ما هم در ايران فراوان ديده شد.
قلب سالم و غير سالم
زبان : پس تمام بدبختى هاى ما از قلب ناشى شد؟!
چشم : البته قلب چنين است ، چنان كه از رسول خدا (ص ) روايت شده : در انسان پاره گوشتى است كه هر گاه آن سلامت باشد ساير جسد بواسطه آن سالم است ، و زمانى كه آن مريض گردد، ساير بدن مريض و تباه خواهد شد، و آن قلب است (223)
و درباره شما هم همين تعبير شده كه : در انسان دو پاره گوشت است كه هر گاه سالم باشند بدن سالم است : دل و زبان . (224)
قلب : ممكن است جهت وابستگى سلامت جسد را بر سلامت من بيان كنيد شايد بتوانم خود را اصلاح كنم ؟
چشم : علت وابستگى سلامت جسد بر سلامت شما اينست چنان كه علماى اخلاق فرموده اند هر گز دل آدمى از فكر و خيال خالى نمى باشد، چنان كه دريا محل ورود آبهاى مختلف است و يا مانند شهرى بزرگ كه محل رفت و آمد افراد گوناگون مى باشد و يا آئينه اى كه از برابر آن اشياء متنوع و صورتهاى بيحد بگذرد و يا چون هدفى كه تيرهاى فراوان به سوى آن افكنده شود؛ بنابراين بايد هر انسانى حواسش جمع بوده و از ورود و خروج افكار و خيالات مختلف خود را نبازد و به انحراف كشيده نشود كه اگر خداى نخواسته انسان غفلت كند، بدبختى و بيچارگى ها به بار خواهد آورد و به جائى خواهد رسيد كه تكذيب حق كند و بكلى از ايمان خارج شود.
افكار وارده در قلب
قلب : گويا در حق من افراط مى كنيد.
چشم : نه عزيزم ! شما به روايت پيامبر بزرگ اسلام (ص ) كه در كتب اخلاقيه نقل شده بر خورد ننموده ايد كه فرموده : در قلب دو قسم از افكار وارد مى شود: يكى از جانب فرشته و آن يك سلسله افكاريست كه مشتمل بر خواندن به خير و نيكى و تصديق است و ديگر از سوى شيطان كه در آن خواندن به بدى و شر و تكذيب حق مى باشد. (225)
از اين روايت و امثال آن بطور كامل استفاده مى شود كه بيشتر انحرافات و شقاوتها از افكار پوچ و انحراف سازيست كه در شما پيدا مى شود.
شما ببينيد هواى نفس و آرزوى دراز و تمناى پست ها، ثروتها، خانه و پولهاى كلان ، زمينهاى فراوان ، ويلاها، باغات زياد، جواهر و ماشين و كشتى و هواپيماهاى مختلف و هزاران آرزوهاى ديگر در كجا پروريده مى شود آيا جز در وجود نازنين شما؟
آيا كشتن ها، غارتها، كشور گشائى ها و صدها جنايت ديگر در غير شما ديده مى شود و يا تصور مى گردد؟
آيا شما به اين رقم كلمات از پيامبر اكرم (ص ) و از اميرالمومنين على (ع ) بر خورد نكرده اى كه فرموده اند: اى مردم !براستى ترسناكترين چيزى كه من بر شما مى ترسم دو چيز است : پيروى ازى هواى نفس و آرزوى دراز، اما پيروى از هوا مانع از حق مى شود و اما آرزوى دراز، آخرت را از ياد مى برد. (226)
قلب : پيروى هواى نفس چه ربطى به من دارد؟
چشم : اختيار داريد، هوا در كجا پروريده مى شود؟ كشتزار هوا و آرزوى دراز در وجود شماست ، در آنجاست كه بذر هر فسادى كشت مى گردد، و در آنجا است كه نقشه هاى شوم و افكار پست و خيالات ضد اسلام و ضد رهبرى پروريده مى شود و در آن جا رطب و يا بسها به هم يافته شده ، حق كشى ها در خارج صورت مى گيرد، خواهش مى كنم هيچ گاه در حق ما بد گمان نبوده و ما را به حق كشى و يا افراط در كار نسبت مده . زبان : پس لازم آمد كه قلب ، خود را اصلاح كرده كمتر در خود خيالات فاسده را راه دهد.
خيالات فاسده
دست : خيال مى كنم فال بد زدن و بعضى از امور را منشا بعضى از امور ناپسند دانستن و در نتيجه فكر خود را مشوش ساختن كار دوست ما (قلب )
باشد؟
چشم : آفرين !بعضى از مردم چنين فكر مى كنند كه اگر سركه يا ترشى را روى زمين بريزند، و اگر فلان آش را در وقت معين درست نكنند، و يا اگر چهارشنبه سورى جشن نگيرند، كوزه و چيزى نشكنند، و يا در سيزده نوروز اگر پلو نپزند، و به صحرا نروند، و يا اگر مرغ آنها صدا كند و يا خروس آنها نخواند و.. اموال آنها تلف مى شود، يا يكى از آنها مى ميرد، و يا اگر زمانى گرفتار بلائى شدند آن را از ترك آن برنامه ها مى بينند. مسلم اين گونه خيالات و وسوسه ها در دوست ما (قلب ) تحقق مى يابد.
دل حرم خداست
پا: بايد دوست عزيز ما (قلب ) براى خود راه ديگرى را انتخاب كند، به اين معنى كه افكار فاسد و خيالات پوچ را در داخل خود راه ندهد و به بجاى آن خود را معدن افكار صحيح و خيالات پسنديده قرار داده ، پيوسته خويشتن را خانه حضرت حق قرار داده ، غير او را در آن راه ندهد، چنان كه از امام صادق (ع ) روايت شده : قلب حرم خداست ، پس در آن غير الله را اسكان مده !(227)
چشم : مرحبا! راستى دل ، حرم پروردگار است ، نبايد غير او را در آن راه داد.
دست : ممكن است مختصرى اين عبارت را شكافته بيان فرمائيد كه چگونه قلب غير خدا را در خود راه مى دهد؟
چشم : چرا ممكن نيست ، شما ببينيد كسى كه به سوى اجنبى متمايل مى شود و به حرام مى افتد، چنين كسى در دل كه حرم خداست غير خدا را راه داده و محبت غير او را در دل پذيرفته است .
دست : چگونه به حرام دست مى يابد؟
چشم : چگونه ندارد! براى اين كه وقتى مثلا دل به نا محرمى توجه كرد به او نزديك شده ، نگاه باريبه مى كند، سپس دست دراز كرده بدنش را لمس مى نمايد، و بعد عمل منافى با عفت را انجام مى دهد. و لذا از امام باقر و امام صادق (عليهما السلام ) نقل گرديده : هيچ فردى نيست جز آن كه به بهره اى از زنا مى رسد، چون زناى دو چشم نگاه كردن ، و زناى دهان بوسيدن ، و زناى دو دست لمس نمودن است . (228)
و همچنين از رسول خدا (ص ) نقل گرديده : كسى كه از روى شهوت ، پسر بچه اى را ببوسد، خداوند او را در روز قيامت به لجامى از آتش لجام زند. (229)
دست : اين كه بر ضرر همه ما شد.
چشم : اشكالى ندارد، ما بايد طرفدار حق باشيم ، گر چه به ضرر خود ما باشد. همه ما بايد بكوشيم دل را الهى كرده و با حب خدا آن را مصفا نمائيم .
دست : بنده مايلم در اين خصوص تفصيل بيشترى دهيد.
چشم : اشكالى ندارد؛ غير خدا، يعنى خيالات فاسده و افكار ناپسند را در دل جاى دادن ، چنان كه داب اله معصيت و خوى گنهكاران است ، شب در منزل نشسته در دل نقشه دزدى اموال مردم را مى كشد، يا خيال رفتن به خانه مردم و خيانت بناموس را در دل مى پروراند، طرح كشتن فردى يا قتل عام مردم بيگناه يا امام و پيامبر و نايب او را مى ريزد، كودتاها به راه انداخته ، پروژه هاى غير الهى را تصور مى كند: و يا خيال بدعت در دين ، و ظلم بر مسلمين و شرب خمر، و قمار، و غنا و موسيقى ، و خوردن مال مردم و غصب حقوق ديگران و قراردادها با اجانب ، و رفاقت و همبستگى با اراذل و اوباش و دشمنان دين ، و ترك صله رحم ، و دروغ سازى ، و تهمت و افتراء، و اشاعه فحشاء و شايعه سازى عليه اسلام و مسلمين و حب دنيا و مقام و منصب ، و نوشتن مقالات فاسد و مضر، و تشكيل كنفراسها و سمينارها عليه حق ، و صدها خيال بد ديگر را در دل راه مى دهد و يا در دل اعتقاد بغير خدا، به بت و طاغوت پيدا مى كند، و يا عمل خود را از روى ريا و براى خاطر مردم انجام مى دهد، و يا از درگاه خدا نااميد شده ، و بغير او اميدوار مى شود كه كشت بذر همه اينها در دل آثار بسيار بدى بدنبال دارد و عاقبت و خيمى را دارا مى باشد.
قساوت قلب
پا: قساوت ، قلب هم از خصلتهاى بسيار بد است كه فقط در دوست ما تصور مى گردد و به همين جهت به ديگران زيانهاى فراوانى مى زند.
چشم : آرى ، سخت دلى كه دهمان قساوت قلب مى باشد، در انسان حالت بسيار بدى را به وجود مى آورد؛ زيرا اگر همه مردم چنين باشند، در دنيا به نيازمندان و ستمديدگان و محرومين ، رسيدگى نخواهد شد، و در مقابل بازار ظلم و ستم ، تعدى و تجاوز، كشت و كشتار و غارت و چپاولگرى ، رواج پيدا خواهد كرد، زيرا نرمى دل نيست تا آثار رحم دلى و رحمت و عطوفت ديده شود و لذا در اخبار فراوان ديده شده كه آدمى را از سخت دلى بر حذر داشته و سفارش به رقت و رحم دلى فرموده اند، خداوند هم ، از كافر به قسى القلب تعبير نموده و چنين مى فرمايد: سپس دلهايتان بعد از اين سخت گرديده مانند سنگ يا سختر. (230)
قلب : من نخواستم با هر يك از شما طرف شوم و گرنه من هم مى توانم در اين گفتگوها تلافى كنم .
چشم : چشم ما روشن دوست عزيز!مگر بنا بود ما در بحث خود جنگ و دعوا راه بيندازيم ، كه شما مى فرمائيد: من هم مى توانم تلافى كنم ، غرض از اين گرد هم آئى و گفتگو اصلاح هر يك از ماست ، و گرنه اگر خداى نخواسته قصد ما لجاجت و ستيز باشد همه بيچاره خواهيم بود.
مراء و جدال
قلب : نظر من اين نبود كه لجاجتى و يا خداى نخواسته مراء و جدالى در ميان باشد و گرنه خود مى دانم كه از رسول بزرگوار اسلام حضرت محمد (ص ) نقل شده كه حقيقت ايمان بنده كامل نمى شود مگر اين كه مراء و جدال را ترك كند گر چه حق با او باشد.
و در جاى ديگر فرموده : دشمن ترين مردم در نزد خدا، لجوج خصومت كن است . (231)
گوش : همگى شما قلب را مورد حمله قرار داده ايد، خود شما ديگر زيانى نداريد؟
زبان آقاى گوش !خوب بود تا به حال كه شما گوش بويد، باز هم در حال استماع به سر مى برديد، چون در اين معدن چيزهائى پيدا مى شود كه در ساير جاها نيست .
گوش : مثلا.
زبان : آيا شما به تعقيبات نماز و دعاهائى كه از ائمه هدى (عليهم السلام ) در عقب نمازها وارد شده آشنائى نداشته و عادت نكرده ايد؟ گوش : چطور؟
زبان براى اين كه در اكثر تعقيبات چنين دارد: خدايا قلبهاى ما را سالم از بديها قرار ده !(232) و يا آن كه دارد: خدايا قلب ما را از نفاق پاكيزه فرما (233) و چنين تعبيرهايى در ادعيه ديگر درباره دوست عزيز ما (قلب ) وارد گشته .
گوش : اتفاقا در همين دعاها اول از شما ياد شده ، چرا شما ذكر خود را فراموش كرده به عيوب ديگران مى پردازى ؟ مگر در همان دعاها اين تعبيرها در حق تو نيست : خدايا زبانم را از دروغ پاك ساز، و در دعاى ديگر دارد: خدايا زبانهاى ما را راستگو قرار ده (234) و در جاى ديگر چنين مى خوانى : پروردگارا!تو را با زبانم نافرمانى نمودم و اگر مى خواستى مرا لال مى ساختى (235) پس چرا كم لطفى مى فرمائيد؟
زبان : خوب دعائى را عنوان كرديد، در اين دعا حضرت موسى بن جعفر (ع ) همه اندامها را عنوان فرموده و چقدر دعاى جالبى است كه انسان در سجده بخواند، من مى پذيرم كه در اين دعا نخست از من ياد شده ، ولى بعد از آن چنين مى فرمايد:
و تو را با چشمم معصيت كردم ، و اگر مى خواستى سوگند به عزتت كه مرا نابينا مى ساختى و تو را با گوشم نافرمانى نمودم و اگر مى خواستى قسم به عزتت كه مرا كر مى نمودى و تو را با دستم عصيان كردم و اگر مى خواستى سوگند به عزتت مرا بى دست مى ساختى و تو را با پايم نافرمانى نمودم و اگر مى خواستى سوگند به عزتت مرا بى پا مى كردى ، و تو را با عورت خود معصيت كردم و اگر مى خواستى قسم به عزتت مرا عقيم مى نمودى و تو را با تمام اندامهايم - كه بر من به آنها نعمت بخشيد، كه اين نافرمانى از من پاداش تو نيست - نافرمانى كردم . (236)
عيب جوئى ديگران
گوش : فرمايش شما قابل قبول است ولى اعتراض من اين بود كه چرا شما عيب خود را ناديده گرفته و پيوسته به عيبجويى ديگران مى پردازيد، مگر شما به قرآن مراجعه نفرموده ايد، آن جا كه مى فرمايد: براستى كسانى كه دوست دارند اعمال ناشايست از مومنين ظاهر گردد براى ايشان است عذاب دردناك . (237)
و از رسول خدا (ص ) روايت شده : هر كه آشكار سازد عمل ناشايست ديگرى را، مثل آنست كه خود آن را بجا آورده باشد، و كسى كه مومنى را به چيزى سرزنش كند، نميرد تا خود به آن مبتلا گردد. (238)
زبان هدف ما از اين مناظره عيبجوئى و گفتن عيوب ديگران نيست ، بلكه لازمه آن ، گفتن زيانهاى يكديگر است و اگر جاى ايراد و اعتراضى باشد من بايد اول اعتراض كنم ، زيرا روز اول من يك احوالپرسى از همه شما كردم ، همگى بمن گفتيد: اگر ما از شر تو در امان باشيم حالمان خوب است ، پس من نبايد از خود دفاع كنم !يادتان هست مرا منافق خوانديد، مرا دو چهره خطاب نموديد، با اين كه نفاق از مختصات دوست ما قلب است و شما نسبت آن را به من داديد.
قلب : خيلى از شما ممنونيم ! مگر آيات قبلى و روايت نهج البلاغه را كه عنوان كرديم فراموش كرديد.
دل منافق
زبان : آيا در همان روايت نداشت : دلهاى اهل نفاق غير موافق و مريض است ، و آيا در قرآن ندارد: براى آنها دلهائى است كه با آن چيزى نمى فهمند.(239)
و در تعقبات و دعاها مى خوانيد: بارالها دل مرا از نفاق پاك نما، (240)، اگر شما حالات منافقين را از قرآن بررسى كنيد (چنان كه در سوره بقره آيه : 8- 20 و آل عمران آيات 168 و 188 و نساء آيات : 61، 88، 138 و 146- و سوره توبه ، آيات : 64، 101 و 127 و سوره عنكبوت آيه : 10- 11- و سوره احزاب آيات : 60- 61، 12 و 24 و سوره محمد (ص ) آيه 25- 30 و سوره فتح : آيه 11- و سوره حديد آيه : 15 و 13 و سوره مجادله آيه : 14- 19، بيان گرديده است ) خواهيد ديد كه نسبت اين مرض خانمانسوز به قلب داده شده نه بمن زيرا در آنها چنين دارد: در قلبهاى آنها مرض است (241)و يا فرموده : خداوند قلب هاى آنها را وارونه كرده كه از گروهى شده اند كه نمى فهمند. (242)
قلب : دوست ما زبان در آيات ، خود را نديده كه غالبا نفاق از زبان سر چشمه مى گيرد چنان كه فرموده : منافقين با زبانهاى خود چيزى را مى گويند كه در دلهاشان نيست . (243)
زبان : شما خود را محكوم كرديد!زيرا از آيه چنين استفاده مى شود كه زبان مسلمان است و دل كافر.
قلب : آرى چنين است ؛ ولى از آنها نفاق زبان استفاده مى گردد، زيرا اگر قلب كافر باشد، به همان حال مى باشد، ولى توئى كه دو چهرگى نشان داده ، چيزى مى گوئى كه واقعيت ندارد، پس چه بسيار لازم است كه هم من و هم شما از اين صفت خبيث و خوى ناپسندى كه اين همه آيا و احاديث در نكوهش آن وارد شده دورى كرده ، دو روئى را از خود دور كرده ، با ديگران يكرنگ و يك چهره باشيم و چه بسيار مناسب است از خود لجاجت و زور گوئى و خود پسندى را دور ساخته ، مختصرى به محتواى روايات و آيات بنگريم .
زبان : يعنى شما مى گوئيد كه يكى يكى آيات را بين كرده تجزيه و تحليل كنيم و يا روايات وارده را بررسى نموده مذاكره نمائيم ؟
قلب : بنده عرض نمى كنم يك يك آنها را ذكر كرده و بررسى نمائيم ، زيرا بحث ما بطول مى انجامد ولى غرض اينست كه خود ما سر فرصت و در وقت بيشترى آنها را از تفسير پيدا كرده و يا از كتب اخلاقى ديده ، در آنها عميقا بنگريم ، اميد است مفيد قرار گرفته هر دوى ما (زبان و دل ) به چنين خوى ناپسندى گرفتار نگرديم .
عجب و خود پسندى
دست : با اجازه زبان ، برادرمان (قلب ) از عجب و خود پسندى اسمى برد، تقاضاى ما اينست كه آن را تعريف كرده و سپس زيانهاى آن را هم بيان كنند.
قلب : لابد خواهيد گفت كه عجب هم از زيانهاى من است ؟
دست : (خنده ) البته ، ولى فعلا در اين خصوص حرفى ندارم فقط بفرمائيد عجب چيست ؟
قلب : يعنى شما آن را نشناخته و بضرر آن پى نبرده ايد؟
دست : كاملا نه .
قلب : عجب عبارت از اين است كه شخصى خود را منزه از عيب دانسته و خويشتن را بزرگ داند و به عمل خود مباهات كند و رفتار و عبادات خود را چيزى به حساب آورد و منعم را فراموش كند و بطور خلاصه از خود شاد و خود پسند باشد و همچنان كه علماى اخلاق فرموده اند: عجب گياهى است كه بذر آن كفر، و زمين آن نفاق ، و آب آن فساد و شاخه هاى آن جهل و نادانى ، و برگ آن ضلالت و گمراهى ، و ميوه آن لعنت و در آتش وارد شدن است . (244)
در آيات و اخبار هم از عجب نكوهش فراوانى شده كه از باب نمونه به بعضى از آنها اشاره مى شود.
خداوند فرمود: بگو آيا خبر دهم شما را به زيانكارترين افراد از حيث اعمال ؟ كسانى كه كوشش آنها در زندگانى دنيا گمراه و ضايع گشت و حال آن كه آنها مى پندارند عمل نيكو انجام مى دهند، آنان افرادى هستند كه به آيات پروردگارشان و لقاء او كافر شدند، پس عملهاى آنها تباه گرديد، پس براى آنها در روز قيامت ميزانى را بر پا نمى داريم . (245)
و از پيامبر گرامى اسلام (ص ) روايت شده كه سه چيز از جمله مهلكات است : بخلى كه اطاعت شود، و هواى نفسى كه پيروى گردد، و عجب انسان به نفس خود. (246)
و از امام باقر (ع ) نيز روايتى به همين مضمون وارد شده است .
ملاقات شيطان با حضرت موسى
و از امام صادق (ع ) نقل شده كه رسول خدا (ص ) فرمود: روزى موسى نشسته بود كه شيطان وارد شد و بر سرش كلاهى رنگارنگ بود، چون نزديك آمد كلاه را برداشت ، جلو موسى ايستاد و سلام كرد، موسى از او پرسيد: تو كه هستى ؟ گفت : من ابليسم ، موسى گفت : خداوند تو را به كسى نزديك نسازد، گفت : من نزدت آمدم كه بر تو سلام كنم ، چون نزد خدا منزلت دارى ، موسى پرسيد: اين كلاه رنگارنگ چيست ؟ گفت : اين براى جذب قلوب انسانهاست ، موسى پرسيد: به من خبر ده چه گناهى است كه وقتى انسان مرتكب آن شد تو بر او چيره مى شوى ؟ گفت هر وقت بخود عجب نمايد و عمل خود را زياد به نظر آورد و در چشمانش گناه خود را كوچك به حساب آورد. (247)
دست : به نظرم داستان مرد كوتاه قامت با حضرت عيسى (ع ) نيز از همين قبيل است .
قلب : كدام داستان ؟
دست : نقل مى كنند: در يكى از سياحت هاى حضرت عيسى (ع )، مرد كوتاه قامتى او را همراهى كرد تا به كنار دريا رسيدند، حضرت نام خدا را بر زبان برد و بر روى آب روان گرديد، آن مرد نيز از آن حضرت تبعيت كرد: بسم الله گفت : و بر روى آب روانه شد، با خود فكر كرد: تنها حضرت عيسى روى آب راه نمى رود من هم بر اين كار قادرم ، پس او چه امتيازى بر من دارد؟ در اين فكر بود كه ناگهان در آب فرو رفت ، به حضرت پناه برد، حضرت عيسى دست او را گرفت نجاتش داد و فرمود: چه گفتى ؟ عرض كرد: چنين چيزى بخاطرم گذشت ، حضرت فرمود: پا از حد خود بيرون گذاشتى ، خدا بر تو غضب نمود، توبه كن ! آن مرد توبه نمود و به حال اول برگشت . (248)
قلب : پس معلوم مى شود حضرت عيسى هم به كنار دريا مى رفت ؟
دست : البته رفتن بكنار دريا براى هوس بازى و كارهاى ناشايست گناه مى باشد و گرنه يكى از برنامه هاى اسلام ، سير در زمين و بازديد از مخلوقات خداست ، كه بوسيله آن بشر به مدارج عالى كمال خواهد رسيد و اين عمل يكى از اخلاق و صفات برجسته پيمبران الهى و سفراء آگاه پروردگار و ائمه هدى (عليهم السلام ) بوده و بدين سبب به ياد محبوب و معشوق خويش بود در آن حال با معبود حقيقى خود عشق مى ورزيدند چنان كه در حالات پيامبر عظيم الشان اسلام و حضرت اميرالمومنين مولى الموحدين على (ع ) ديده مى شود:
پس از آن كه از خواب جهت مناجات با حضرت قاضى الحاجات بر مى خاستند، به سوى آسمان نظر انداخته ، اين را تلاوت مى نمودند:
ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لايات لاولى الالباب الدين يذكرون الله قياماو قعوداو على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار (249)
ترجمه : براستى كه در آفرينش آسمانها و زمين و اختلاف شب و روز، نشانه هائى است براى صاحبان خرد، كسانى كه در حال قيام و قعود و خوابيدن به ياد خدايند و در خلقت آسمان ها و زمين انديشه كرده (گويند) پروردگار ما اين را باطل نيافريدى ، تو منزهى !پس ما را از عذاب آتش نگهدارى فرما!
قلب : معلوم مى شود كه ياد خدا در هر حال از صفات خردمندان بوده و بالاترين عمل بشمار آمده و خيلى ارزشمند است ؟
دست : شوخى مى كنى ؟
قلب : چرا؟
دست : براى اين كه اين عمل از مختصات توست با اينحال تو خود را به جهالت زده و از من عظمت و ارزش ياد خدا را استفسار مى نمائى .
قلب : من جدا خوشحال مى شوم از اين كه حقايق روشن شده و ديگران از نصايح و معارف اسلامى بهره مند گردند، چه كاردارى كه آيا من عظمت ذكرالله را مى دانم يا خير، شما ارزش واقعى را بيان كنيد.
دست : اشكال ندارد آن چه بنظر بنده مى رسد بازگو مى كنم .
قلب : بفرمائيد.
دست : البته بحث كردن در اين گونه موضوعات وقت زيادى لازم داشته و فرصت كافى مى خواهد ولى براى اين كه مختصرى به عظمت آن پى ببريم به اجمالى از آن مى پردازيم .
قلب : بفرمائيد.
دست : يكى از وظايف بندگان خدا موضوع ياد آورى است و اگر كسى بخواهد بطور خلاصه سود آن نصيبش گشته و از آن فائده قابل توجهى ببرد، بايد آن چه را كه خداوند در قرآن فرمان ياد آورى آن را داده ، متذكر گردد كه بتوان آنها را به چند چيز خلاصه كرد:
1- ياد خدا
2- ياد خلقت آسمانها و زمين و شب و روز و دريا و صحرا و حيوانات و نباتات و انسان و...
3- ياد نعمت هاى پروردگار نعمتهاى ظاهرى و باطنى ، معلوم و مجهول ، آشكار و پنهان ، اندك و بسيار، متصل و منفصل و انواع و اقسام نعمتهاى ديگر.
4- ياد پيمبران و امامان و اولياء و بندگان مخلص خدا.
5- ياد ستمگران و طاغوتيان و زورمندان و ثروتمندان و...
6- ياد مرگ و قبر و قيامت و حالات آن و...
7- ياد مامورين الهى : مامورين مراقبت دنيا و متصديان جهان ، مامورين آب و باد و خاك و باران و نظم و صدها عمل ديگر و مامورين مرگ و قبر و حساب و كتاب و جهنم و بهشت و صدها امور ديگر.
قلب : آيا ياد خدا همه اينها را در بر ندارد؟
دست : چرا! وليكن ياد آورى هر يك از آنها مقدمه ياد خداست ، غير از آن كه ياد هر يك بخصوصه فوائد ديگرى را هم در بر دارد كه نتيجه رسيدن به كمال مى باشد كه آنهم خود مقدمه رسيدن به خداوند بزرگ مى باشد.
قلب : نگفتيد ياد خدا چه سودى دارد.
دست : آيات بسيارى در فضل آن وارد گرديده كه از آن جمله است آيه مباركه : الا بذكر الله تطمئن القلوب : بدانيد كه دلها با ياد خدا آرامش و اطمينان خواهد يافت ، (250) كه اطمينان دل بالاترين آرزو و خواسته آدمى است بعلاوه روايات زيادى از پيامبر و آل (عليهم السلام ) نقل گرديده كه هر كس دوست دارد كه به باغهاى بهشت وارد شده و استفاده برد، پس بايد هميشه به ياد خدا باشد. (251)
و نيز از حضرت امام صادق (ع ) روايت شده كه رسول خدا (ص ) فرمودن هر كه زياد به ياد خدا باشد، خداوند او را دوست دارد. (252)
و از آن بزرگوار نقل گشته : پيوسته مومن در نماز است مادامى كه در حال قيام و قعود و دراز كشيدن ، در ياد خدا باشد. (253)
و ناگفته نماند كه ياد خدا ملازم با تفكر و انديشه است و لذا در قرآن هم در همين آيه كه ذكر شد و ساير آيات ، فكر نيز همراه ذكر بيان گرديده و در اين باره از امام صادق (ع ) روايت شده : برترين عبادات ، انديشه دائمى درباره خدا و درباره قدرت اوست . (254)
و يا آن كه از پيامبر گرامى اسلام (ص ) روايت گرديده : فكر كردن يك ساعت بهتر است از قيام يك شب و در روايتى آن را بهتر از عبادت يكسال و در روايتى ، ديگر تا آن را بهتر از عبادت شصت سال دانسته اند. (255)
قلب : آيا اين ياد آورى براى هر كسى مفيد بوده و هر فردى از آن بهره مند مى گردد؟
دست : در قرآن زياد ديده شده كه ذكر همراه با صلاة (نماز) ياد شده چنان كه با فكر ذكر شده بود و شما مى توانيد آن را از باب نمونه در سوره جمعه و عنكبوت مشاهده كنيد.
در سوره عنكبوت آيه 45 چنين دارد: واقم الصلاة ان الصلوة تنهى عن الفحشاء والمنكر ولذكر الله اكبر و نماز بپادار كه نماز از فحشاء و منكر جلوگيرى مى نمايد و همانا يد خدا بالاتر است .
در ذيل اين آيه از امام باقر (ع ) روايت گرديده كه فرمود: خداوند بيشتر از آنى كه نمازگزاران به ياد اويند، به ياد آنهاست مگر نديده ايد كه خداوند فرموده : مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم !(256)
و در سوره جمعه آيه 10-9 فرموده : اذا نودى للصلوة من يوم الجمعة فاسعوا الى ذكر الله .. واذكروالله كثيرا لعلكم تفلحون زمانى كه براى نماز جمعه ندا داده شد، بسوى ياد خدا بشتابيد...و خدا را بسيار ياد كنيد اميد است كه رستگار گرديد.
قلب : معلوم مى شود نماز هم خيلى مهم است ؟
دست : آرى بسيار مه است ، ولى متاسفانه دوست عزيزمان (زبان ) آن را ترك كرده از خواندن آن گاهى كوتاهى مى نمايد.
زبان : به من چه ربطى دارد؟
گوش : اجازه بدهيد بنده جواب او را بدهم .
دست : بفرمائيد.
******************
ترك نماز
گوش : آرى يكى ديگر از زيانهاى زبان كه زيان او به همه ما مى رسد، بلكه ضررش متوجه جامعه هم مى شود، ترك نماز بوده كه از گناهان بزرگ بشمار آمده است .
زبان : اولا ترك نماز چنان كه گفته شد، مربوط به من نبوده و ثانيا گناه كبيره بودن آن محل حرف است ، زيرا در روايت صدوق كه از حضرت رضا (ع ) در خصوص گناهان كبيره وارد شده ، ترك نماز بشمار نيامده است .
گوش : ببخشيد، اولا بايد توجه كرد كه نماز بوسيله چه عضوى انجام مى گيرد، و عامل مهم در نماز چيست و كداميك از اندامها ركن مهم نماز را تحقق مى دهد و ثانيا اگر ترك نماز در روايت حضرت رضا (ع ) ذكر نشده ، ليكن در روايت حضرت عبدالعظيم از امام صادق (ع ) بحساب آمده ، و در روايات ديگر هم مانند روايت عبيدة بن زرارة از امام صادق (ع ) از كتاب على (ع ) باتعبير بالاترى بيان گرديده است .
زبان : من قبول ندارم كه ركن اساسى نماز توسط من انجام گيرد، زيرا اركان نماز توسط دست و پا و پيشانى و احيانا بنده تحقق مى يابد.
گوش : معلوم شد خود جنابعالى متوجه شديد كه شما هم در تحقيق اركان اساسى آن دخالت داريد و گرنه خود را شريك اندامها قرار نمى داديد.
زبان : حالا من در اين جهت با شما دعوا ندارم ، لطفا روايت عبيدة بن زرارة را بيان داريد:
گوش بعد از آن كه عبيده از امام صادق (ع ) از گناهان كبيره مى پرسد حضرت در جواب مى فرمايد: آنها در كتاب على (ع ) هفت عدد مى باشد: كفر به خدا، قتل نفس ، عقوق والدين ، خوردن ربا، خوردن مال يتيم ، فرار از جبهه ، تعرب بعدالهجرة و آن گاه از حضرت مى پرسد: آيا اينها بزرگترين معاصى مى باشند؟ حضرت مى فرمايد: بلى ؛ ميگويد: گفتم : خوردن يك درهم از مال يتيم از راه ظلم بالاتر است يا ترك نماز؟ حضرت فرمود ترك نماز!گفتم : ترك نماز را جزو كبائر به حساب نياوردى ؟ حضرت فرمود: من در نخست چه چيزى را ذكر كردم ؟ گفتم : كفر را، فرمود: براستى كه تارك الصلاة كافر است البته اگر از روى عمد و بدون عذر و علت باشد. (257)
زبان : آيا در قرآن در موضوع ترك نماز سخنى به ميان آمده است ؟
گوش : آيات در خصوص نماز بسيار است و مى توان ادعا كرد بيش از سى چهل مورد درباره عظمت نماز و سفارش نسبت به آن در قرآن ديده مى شود، ولى چون بحث ما مربوط به ترك نماز كه يكى از گناهان بسيار بزرگ مى باشد، لذا به بعضى از آيات و روايات مربوط به آن مى پردازيم .
بعد از آن كه خداوند بزرگ بيان مى فرمايد كه اصحاب يمين بسبب اعمال خود در بوستانهائى از بهشت قرار مى گيرند از گنهكاران مى پرسند: چه عملى شما را به دوزخ كشانيد؟ گويند ما از نمازگزاران نبوديم . (258)
زبان : تنها ترك نماز وسيله دخول آنها به جهنم نبوده ، بلكه ترك زكاة و تكذيب روز قيامت هم بوده است .
گوش : صحيح است ، ولى يكى از عوامل ورود به دوزخ ، ترك نماز بوده و لذا در پاسخ ، نخستين عامل به حساب آمده است .
و در نهج البلاغه از حضرت امير المومنين (ع ) نقل شده : بعد از آن كه اصحاب خود را به نماز و محافظت و بسيار خواندن آن فرمان مى دهد و آن را وسيله قرب الهى معرفى مى كند در آخر مى فرمايد: آيا نشنيديد پاسخ اهل آتش را هنگامى كه از آنها سوال شد چه چيز شما را در دوزخ وارد ساخت ؟ گفتند: ما از نمازگزاران نبوديم . (259)
و نيز از آيات ديگرى كه بر آن دلالت دارد اين آيه است : واى بر نمازگزارانى كه از نماز خود غافل و بيخبرند و آن را به حساب نمى آورند. (260)
زبان : آيا رواياتى هم بر اين مضمون وارد شده است ؟
گوش : البته !بلكه مى توان ادعا كرد: هميشه در احكام ، تعداد روايات بيش از آيات است و اگر زمانى آيه اى هم نباشد، از طريق اهلبيت رواياتى وارد گرديده است .
زبان : بد نيست مقدارى از آنها را بيان فرمائيد.
گوش : يك دسته از روايات ، همان احاديثى است كه در معرفى گناهان كبيره ذكر گرديده كه يكى از آنها را ترك نماز بحساب آورده بود، و ديگر رواياتى است كه درباره عظمت نماز و ترك آن وارد گرديده ، چنان كه از حضرت رسول (ص ) نقل شده كه فرمود: نماز ستون دين است ، پس هر كه نماز خود را عمدا ترك كند در حقيقت دين را خراب نموده ، و كسيكه اوقات آن را (بدون عذر) ترك نمايد و به آن اهميت ندهد و آن را سبك بشمارد وارد ويل خواهد گرديد، و ويل مكانى است در جهنم چنان كه خداوند تبارك و تعالى فرموده : ويل براى آن نمازگزارانى است كه از نماز خود بيخبرند. (261)
و نيز از آن بزرگوار روايت گرديده : نماز خود را ضايع نكنيد؛ زيرا كسى كه نماز خود را تباه سازد، خداوند او را با قارون و فرعون و هامان - كه خداوند آنها را لعن كند و خوار سازد- محشور خواهد كرد، و بر خدا لازم است كه او را با منافقين در آتش داخل كند، پس واى بر كسى كه نمازش را محافظت ننمايد. (262)
ابو بصير گويد: من برام حميده داخل شدم تا او را بواسطه شهادت امام صادق (ع ) تسليت بگويم ، گريه كرد و سپس گفت : يا ابا محمد!اگر در وقت وفات آن حضرت حاضر بودى ، چنين مى ديدى كه هر دو چشمانش را به هم گذاشت ، سپس فرمود: خويشان و آشنايانم را دعوت كنيد، پس چون نزد او اجتماع كردند، حضرت فرمود: هرگز به شفاعت ما (اهل بيت ) نمى رسد، كسى كه نماز را سبك بشمارد. (263)
زبان : اين روايت كه در خصوص ترك نماز نبود، بلكه مربوط به ضايع كردن آنست ، يعنى درباره كسى است كه در حقيقت اهل نماز است ولى نماز باطل مى خواند، و بر آن اهميت نمى دهد.
گوش : بسيار خوب !وقتى براى سبك نمودن نماز و اهميت ندادن به آن اين اندازه عذاب مترتب گردد، براى اصل ترك نماز چه خواهد شد؟ بعلاوه كسى كه نماز باطل مى خواند، و عمل خود را فاسد مى كند، فرقى با تارك نماز ندارد، يعنى هر دو در درگاه خدا و در دادگاه عدل الهى محكوم و مجرم شناخته مى شوند. و از حضرت على (ع ) نقل شده كه پيامبر اكرم (ص ) فرمود: دزدترين دزدها كسى است كه از نمازش بدزدد، يعنى آن را تمام نخواند. (264)
و از حضرت رضا از پدر بزرگوارش ، از پيامبر اكرم (ص ) روايت شده : در روز قيامت بنده را بخوانند، اول چيزى كه از او سوال مى شود نماز است ، پس اگر آن را تمام انجام داده كه هيچ ، و گرنه انداخته مى شود در آتش . (265)
و از امام باقر (ع ) روايت گرديده كه رسول خدا (ص ) فرمود: ميان مسلمان و كافر فاصله اى نيست ، جز اين كه كافر نماز واجب را عمدا ترك مى كند و يا بر اثر سستى آن را نمى خواند. (266)
زبان : راستى كسى كه عمدا نماز نمى خواند كافر است !؟
گوش : ممكن است مراد از اين گونه روايات اين باشد كه واجبى را ترك كند و يا حرامى را مرتكب شود، با اين عقيده كه جايز است و چنين پندارد كه اين دستورها خرافى است ، چنان كه در روايات صحيحه از امام صادق (ع ) نقل شده : هر كه مرتكب گناه كبيره اى از كبائر گردد، و آن را جلال بشمارد چنين عملى او را از اسلام خارج كرده ، و به شديدترين عذابها معذب خواهد شد.(267)
زبان : آيا براى اين افراد در دنيا مجازاتى مقرر شده است ؟
گوش : آرى ، علماى بزرگ و فقهاى عظام ما چنين فتوى داده اند: بعد از آن كه سه مرتبه او را تعزير كردند، در مرتبه چهارم لازم است او را بكشند و اين در صورتى است كه نماز را قبول دارد و عمدا ترك مى كند، ولى اگر منكر آن شود كه انكارش برگشت به انكار شرع باشد، در مرتبه اول كشته مى شود. و بايد هم چنين باشد زيرا كسى كه نماز را ترك مى كند يا به آن اهميت نمى دهد، قبول نداشتن قانون و قانون گذار است ، چنان كه اگر در يك جا قانونى وضع شود مثلا بگويند: هر كه موقع چراغ قرمز از چهار راه عبور كند، اين قدر جريمه مى شود حالا اگر كسى رد شد و اعتناء نكرد، به چه حساب خواهد بود؟ آيا معنايش اين نيست كه : قانونگذار بيخود گفته ؛ من اين را به عنوان قانون قبول ندارم آيا ايده ديگرى مى توان در حق چنين كسى تصور كرد؟ پس جا دارد كه تارك نماز، كافر باشد و اگر هم فقط از روز تنبلى و سستى و بدبختى باشد، باز در حكم كافر است ، يعنى در قيامت عذاب مى شود، گر چه در دنيا حكم به اسلام و طهارت او شود و در مرتبه چهارم چنان كه گذشت بعد از تعزير كشته خواهد شد.
زبان : مگر نماز چيست كه ترك آن اين اندازه رسوائى دارد؟
گوش : به نظر من ، اين همه تاكيد و سفارش درباره نماز به خاطر نتايج و اثراتى است كه نماز بر روى فرد و جامعه دارد.
دست : ممكن است به بعضى از آن فوائد و نتايج اشاره بفرمائيد؟
گوش : البته آثار و فوائد نماز به قدرى است كه بازگو كردن آن را عهده ما خارج است ؛ ولى چون ما وظيفه داريم تا آن جا كه ممكن است معارف و حقايق دينى را گسترش بدهيم ؛ لذا به عنوان نمونه به فهرستى از اثرات و ثمرات و صفات ويژه نماز اشاره مى كنيم ؛ به اميد آن كه خداوند ما را از نماز گزاران واقعى قرار دهد:
ثمرات و صفات نماز
1- نماز مدد كار زندگى انسان است 2- عامل رحمت خداوند است 3- باعث خشيت و ترس از مقام خداوندى است 4- بازدارنده انسان از فحشاء و منكر است 5- ياد خداست 6- ستون دين است 7- نخستين چيزى است كه در روز قيامت مورد سوال قرار مى گيرد 8- وسيله آمرزش گناهان است 9- باعث مصونيت انسان از آتش است 10- عامل استجابت دعاست 11- دعاى فرشتگانست 12- بالاترين ذكر خداست 13- بهترين و محبوبترين كارهاست 14- موجب ناراحتى و اندوه شيطان است 15- باعث اخلاص انسان است 16- عامل پاكيزگى ظاهرى (بدن ، لباس و...) و باطنى است 17- نماز سبب مى شود كه فرشتگان شخص نمازگزار را طواف كنند 18- نماز بهترين وسيله قرب الهى است 19- نماز موجبات توجه خدا به انسان را فراهم مى كند 20- نماز، بهتر از بيست حج است : آنهم حجى كه بهتر باشد از انفاق خانه اى پر از طلا، در راه خدا 21- نماز از شرايع دين است 22- زمينه ساز خشنودى پروردگار است 23- راه انبياست 24- وسيله دوستى با فرشتگان است 25- نور معرفت است 26- بركت دهنده رزق و روزى است 27- راحت بدن است 28- اسلحه عليه كفار است 29- توشه راه مومن است 30- شفيع ميان انسان و ملك الموت است 31- انيس انسان در قبر است 32- جواب نكير و منكر است 33- تاج سر، و نور صورت است 34- دليل و حجت ميان انسان و پروردگار است 35- جواز بر صراط، و كليد بهشت است 36-صداقيه حورالعين است . 37- ثمن و بهاى بهشت است 38- نردبانى است براى صعود انسان به درجات عاليه 39- زير بنا و قوام اسلام است ، 40- نماز، ميزان است . 41- اولين عبادتى است كه خداوند بر پيامبران واجب كرده 42- ادا كننده قرضهاست 43- بر طرف كننده غمهاست 44- روشن كننده چشمهاست 45- باعث شفاى مرضهاست 46- زياد كننده حافظه است ، 47- نماز گفتگوى با خداست .
اينها فوائدى است كه هر كدام داراى مدرك از قرآن و احاديث اهل بيت عصمت و طهارت بوده و امكان دارد فوائدى ديگرى هم باشد كه حقير به آن برخورد نكرده گر چه مى توان در فضل آن مطالب ديگرى را عنوان كرد، ولى خيال مى كنم همين اندازه كفايت كند.
چشم : بفرمائيد همه استفاده مى كنيم ، زيرا نماز يك فريضه اى است كه هر كسى قدر آن را نمى داند، چنان كه از على (ع ) نقل شده كه : در حقيقت حق آن را مردانى از مومنين كه آنها را زينت دنيا و نور چشمان از فرزند و مال مشغول نساخته ، مى شناسند، چنان كه خداوند مى فرمايد: مردانى كه آنها را تجارت و بيع از ذكر خدا و به پا داشتن نماز و دادن زكات باز نمى دارد. (268)
گوش : آرى ، نماز موضوعى است كه خدا پيامبر خود را فرمان مى دهد كه اهلش را به نماز فرمان دهد، و اگر بطور كامل در اجتماع انجام گيرد، طومار همه فسادها پيچيده مى شود. (269) فريضه نماز به صورتهاى گوناگون و در زمانها و مكانهاى مختلف مقرر گشته مانند: نماز جمعه ، نماز عيد قربان و فطر، در سه وقت : طلوع و غروب و زوال ، سفارش به نماز شده و به اندازه اى مورد تاكيد است كه حتى در تمام حالات : حالت قيام و قعود، و خوابيدن به پهلو بايد عملى گردد، و رد حالتهايى مانند احتضار، غرق ، هدم ، سوختن و جنگ ،از اداى نماز معاف نشده است .
در موارد و مواقع زيادى - از قبيل ورود به مساجد، بعد از زيارت ، بعد از نصف شب و شب اول قبر براى ميت ، رسيدن بحاجات ، كفايت مهمات ، استخاره ، طلب روزى و شفا و باران ، شب زفاف ، و مواقع ترس ، زلزله ، گرفتن خورشيد و ماه ، وزيدن بادهاى سخت و صداهاى مهيب كه اغلب مردم بترسند- سفارش گرديده است .
زبان : نماز با اين اهميت چرا همكاران ما (دست و پا و ساير اعضا) از بپا داشتن آن كوتاهى كرده قدر چنين نعمت بزرگى را نمى دانند و اينهمه فوائد را از دست مى دهند؟
گوش : نمى دانم ؟؟ البته بايد قدردان آنها باشند، اميدوارم همه شما بر آن مواظبت كنيد، به گونه اى نماز بخوانيد كه على (ع ) مى فرمايد: هر گاه به نماز ايستادى ، حساب كن اين آخرين نماز من در دنيا است و چنان باش كه گويا بهشت جلوتو، و آتش زير تو، و ملك الموت ، پشت سرت ، و انبياء از طرف راست ، و فرشتگان از جانب چپ ، و پروردگار از بالاى سر تو بر تو مطلع است توجه كن كه در مقابل چه كسى ايستاده اى و با كه مناجات مى كنى و چه فردى بسوى تو نظر مى اندازد!(270)
و همچنين نمازى بخوانيد همچون زين العابدين (ع ) كه وقتى به نماز مى ايستاد گويا تنه درختى بود كه چيزى از آن حركت نمى كند مگر آن چه باد از آن تكان دهد، و در نماز رنگش ‍ تغيير مى كرد و سر از سجده بر نمى داشت تا آن كه عرق پيشانى او را تركند و مى فرمود: قسم به خداوند كه على بن الحسين كسى را كه در مقابلش مى ايستد، مى شناسد. (271)
و نمازى بخوانيد همچون على بن ابى طالب (ع ) كه در حال نماز تير از پاى مباركش بيرون آورده مى شود و متوجه نمى گردد. نمازى بخوانيد با كمال توجه و اقبال ، با خضوع و خشوع ، باطمانينه ، و طولانى .
چشم : من يك روايتى را در خصوص ترك نماز ديده ام خيلى تكان دهنده است .
گوش : بفرمائيد.
چشم : از رسول گرامى اسلام (ص ) روايت شده : كسى كه در نماز خود سستى نمايد، خداوند او را به پانزده خصلت مبتلا سازد: از عمر و روزيش بركت را بردارد، و از روى او سيماى افراد شايسته را محو نمايد، و هر كارى كه مى كند پاداش داده نشده و دعايش به آسمان بالا برده نمى شود، و براى او در دعاى افراد صالح بهره اى نبوده و خوار و گرسنه و تشنه مى ميرد، و خداوند بر او فرشته اى مامور سازد كه او را در قبرش شكنجه دهد، و بر او قبرش تنگ شده و گورش تاريك گشته و پروردگار فرشته اى را مامور ساخته تا او را بصورت بكشد در حالى كه خلايق بسوى او نظر كنند و در حساب به او سخت مى گيرند، و خداوند به جانب او نظر نينداخته و او را پاك نساخته و براى اوست عذابى دردناك . (272)
گوش : مرحبا!حديث بسيار جالبى بود.
ترك زكات
زبان : خواهش مى كنم چنان كه ترك نماز را به من نسبت داديد، در خصوص ترك زكات هم كه توسط دوست ما (دست ) تحقق مى يابد بحث كنيد.
چشم : تذكر بسيار خوبى داديد؛ گر چه مى توان گناه آن را به عهده دل گذاشت ، چنان كه گناه ترك نماز را هم مى توان از او دانست ، زيرا تصميم گيرى از آن جاست ، و اوست كه بايد معتقد به زكات و نماز باشد.
قلب : گناه ترك نماز را مستقيما به گردن زبان گذاشتيد، جرم ترك زكات را هم بايد در عهده دست بگذاريد.
زبان : آفرين !مطلب همين است كه جنابعالى فرموديد.
چشم : بنده هم اعتراض شما را پذيرفتم ، گرچه خود شما هم در آن دخالت داريد.
دست : البته دادن زكات توسط من انجام مى گيرد ولى ندادن آن ديگر به من مربوط نيست بلكه مربوط به دل است .
چشم : شما كه قبول داريد دادن زكات از مختصات شماست ، چرا آن را پرداخت نمى كنى تا مشمول عذاب ترك زكات نشوى ؟
دست : حالا فرض كنيد كه مربوط به من باشد، در ندادن زكات چه زيانى عايد انسان مى شود؟
چشم : مگر شما روايات متعددى كه درباره گناهان بزرگ وارد شده مطالعه نكرده ايد كه يكى از آنها ترك زكات مى باشد؟
دست : چرا ديده ام !ولى خواستم بيشتر بفهمم .
چشم : آيات بسيارى در قرآن در لزوم دادن زكات مى باشد، تعداد آنها بيش از بيست و هفت آيه است ، ولى آياتى كه مربوط به بحث ماست ، يعنى حرمت ترك زكات ، از چهار پنج آيه بيشتر نيست كه بعنوان نمونه به بعضى از آنها اشاره مى شود.
زبان : اگر زحمت نباشد همه را بيان فرمائيد.
چشم : خود دست بايد راضى باين كار باشد نه شما.
دست : بفرمائيد استفاده مى كنيم .
چشم : يكى از آن آيات اينست كه خداوند مى فرمايد: كسانى كه نسبت به آن چه خداوند از فضل و كرمش به آنها داده ، بخل مى ورزند، مى پندارند كه آن بخل برايشان خوب است . بلكه برايشان شر است . و به زودى در روز قيامت آن چه كه بخل ورزيده اند زنجير گردنشان خواهد شد و ميراث آسمانها و زمين از آن خداوند است و خداوند نسبت به آن چه مى كنيد آگاه است (273)
دست : اين آيه مربوط به بدى بخل است نه زكات !
چشم : اولا مربوط به باب زكات است ، و لذا در كتاب معانى الاخبار صدوق از حضرت صادق (ع ) نقل كرده ، كه آن حضرت فرمود: نيست هيچ صاحب طلا و نقره اى كه منع زكات كند، جز اين كه خداوند عزوجل او را روز قيامت در زمين هموارى حبس نموده و بر او اژدهاى بى موئى را مسلط مى كند (كه به علت زيادى سم ، موهايش ريخته !) اژدها به طرف او حمله مى كند و او از دستش فرار مى كند پس وقتى ديد كه نمى تواند از آن خلاصى يابد، دست خود را نزديكش آورده پس آن را بجود، چنان كه شتر نر مى جود، آن گاه طوقى مى شود و در گردنش ، و اين گفتار خداى عزوجل است : و به زودى در روز قيامت ، آن چه كه بخل ورزيده اند طوق گردنشان خواهد شد.(274)
و ثانيا اگر در باب زكات هم نباشد، لااقل در باب بخل از صدقه است كه آنهم مربوط به شماست و چنين عذابى با صدق مستحبى توافق ندارد، پس بايد آن صدقه واجب باشد كه به هر طريق گريبان شما را مى گيرد.
گوش : به آيات ديگر بپردازيد.
چشم : آيه ديگرى كه در قرآن ذكر شده ، همان آيه ايست كه در باب نماز بيان شد كه اهل بهشت از دوزخيان مى پرسند: چه عاملى شما را به دوزخ كشانيد؟ گويند: ما از نمازگزاران نبوده و زكات مالمان را نمى داديم . (275)
آيه اى ديگر كه بر حرمت ترك زكات دلالت دارد اين آيه است كه مى فرمايد: و آنان كه طلا و نقره را ذخيره كرده و آنها را در راه خدا انفاق نمى نمايند، پس آنها را به عذاب دردناك بشارت بده ، روزى كه حرارت داده مى شود به آن مالها و در آتش جهنم سرخ كرده مى شود، پس پيشانيها و پهلوها و پشت هايشان به آن داغ مى گردد و به آنها گويند: اين همان مالهائى است كه براى خود ذخيره كرده ايد پس بچشيد و بال گنجهائى را كه اندوخته ايد!(276)
و نيز در سوره ديگر چنين مى فرمايد: و واى بر مشركين !كسانى كه زكات نمى دهند و حال آن كه به آخرت كافرند. (277)
روايات هم كه خيلى بيش از آيات وارد شده است ، يك دسته آنها رواياتى است مشتمل بر تعداد گناهان كبيره كه ترك زكات در آنها، يكى از گناهان بزرگ به حساب آمده ، و ديگر رواياتى است كه مربوط به وجوب دادن زكات و حرمت منع از آن و عقاب تارك آن وارد گشته است . گوش : ممكن است همه آنها را بيان كنيد؟
چشم : بحث ما بطول مى انجامد، ولى به يارى خدا تا اندازه اى حق آن ادا خواهد شد تا رفيق عزيز ما (دست ) بداند چه تكليف مهمى را دارد و با ترك وظيفه چه زيانى را به انسان وارد مى كند.
دست : هر چه به نظرتان مى آيد بفرمائيد، اگر حق باشد پذيرفته مى شود.
چشم : از امام صادق (ع ) روايت شده كه بر هر جزئى از اجزاى تو زكاتى براى خداى عزوجل مى باشد- تا به اينجا مى رسد كه مى فرمايد- و زكات دست بخشش و سخاوت و دادن ، از آن نعمتهائى است كه خداوند به تو داده است . (278)
روايات فراوانى از معصومين وارد شده كه آن اموال (ثروتهائى كه زكاتشان پرداخت نشده اژدهائى شود كه صاحب مال را بگزد و از گوشت او بكند و در قيامت بوسيله همان اموال داغ شده و يا آن اموال ، طوق گشته و به گردنش در افتند. (279)
رواياتى وارد شده كه بنابراين روايات ، دزدان سه دسته اند: يك دسته از آنان كسى است كه زكات نمى دهد. (280)
و در بعضى ديگر آمده : روز قيامت آتش جهنم با سه دسته صحبت مى كند يك دسته از آنان ثروتمنديست كه حقوق واجبه خود را نپرداخته است . (281)
و همچنين رواياتى به اين مضمون وارد گشته كه هرگاه زكات داده نشود، چهار پايان مى ميرند. (282)
و نيز آمده كه : خداوند نماز و ذكر چند دسته را نمى پذيرد كه از آنها است ، مانع الزكاة . (283)
و رواياتى هم بدين مضمون به ما رسيده : ده طائفه نسبت به خداوند كافر شدند كه يكى از آنها مانع الزكاة است . (284)
و در بعضى روايات دارد: كه اولين كسانى كه در آتش وارد مى شوند چند نفرند: كه يكى از آنها كسى است كه زكات مال خويش را نمى پردازد. مانع الزكاة . (285)
و رواياتى وارد شده كه : هر گاه زكات داده نشود، زمين تمام بركت خود را از زراعتها، ميوه ها و معدنها، منع مى نمايد (286)
در ندادن زكات حال ثروتمند و فقير هر دو به بدى خواهد گرائيد، اگر مانع الزكاة بميرد، به دين يهوديت يا نصرانيت مرده . ترك زكات سبب تلف اموال مى گردد، مانع الزكاة مانند ربا خوار است و ملعون خواهد بود. (287)
دست : زكات به چه چيز تعلق مى گيرد و چقدر بايد داد؟
چشم : زكات نه چيز واجب است كه آنها عبارتند از: شتر، گاو، گوسفند، طلا، نقره ، گندم ، جو، خرما و كشمش و زكات غير اينها، مستحب مى باشد.
دست : من شنيده ام كه در زمان پيغمبر زكات به نه چيز تعلق گرفته و پيغمبر اكرم طبق ولايتى كه دارد اين ماليات را گذاشت و از غير آنها ماليات را برداشت ولى امكان دارد در زمان ما ماليات واجب زكات در غير آنها هم مانند كارخانجات و كشتى ها و مانند آن تعلق گيرد؟
چشم : نه عزيزم !چنين نيست ؛ زيرا پيامبر اكرم آنچه كرده طبق دستورى است كه از پروردگار حكيم دانا به او رسيده بعلاوه طبق روايتى صحيح ، عبدالله بن سنان گويد: وقتى آيه زكات در ماه رمضان نازل شد: خذ من اموالهم صدقة ... رسول خدا (ص ) فرمان داد كه منادى او ندا در دهد كه خداوند تبارك و تعالى بر شما زكات را واجب كرده ، چنان كه نماز را واجب نموده است ، پس خداوند بر شما زكات طلا و نقره و شتر و گاو و گوسفند و گندم و جو و خرما و كشمش را واجب كرده و زكات غير آنها را عفو نموده . (288)
ولى چون حكم براى كسى كه مجتهد نيست تقليدى است هر مقلدى بايد از مرجع خود احكام آن را ياد گيرد كه يكى از راههاى بدست آوردن فتواى مجتهد رساله اوست .
دست : چنين حكمى در خصوص دوست ما (پا) در اسلام نيست ؟
پا: شما به من چه كار دارى ؟ اگر مى توانى از خود دفاع كن !چون زيان ديگرى كه متوجه شما مى شود، ترك خمس است .
ترك خمس
چشم : اشكال بجائى دوست ما (پا) كردند بد نيست كه بطور اختصار در اين زمينه هم گفتگويى شود.
دست : بفرمائيد.
چشم : اولا ملاك در خمس همان ملاك در زكات است يعنى زيانهاى ترك زكات در اينجا هم متصور است و ثانيا آيات و رواياتى در نكوهش كسانى كه در دادن خمس سستى كرده ، وارد شده كه از باب نمونه به بعضى از آنها اشاره مى شود.
از آياتى كه استدلال بر آن شده همان آيه سوره مدثر است كه از زبان اهل جهنم مى گويد: ما اطعام مسكين نمى كرديم كه در تفسير قمى است حقوق آل محمد (ص ) از قبيل خمس كه براى ذوى القربى ، و ايتام ، و مساكين ، و ابن سبيل بوده ، و آنها آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين مى باشند.
و در روايات از امام باقر (ع ) مى پرسند: كمترين چيزى كه بنده به سبب آن در آتش داخل مى شود چيست ؟ مى فرمايد: كسى كه در- همى از مال يتيم بخورد، و ما هستيم يتيم . (289)
روايات ديگرى دارد هر كه تصرف در اموال ما كن (خمس ) و يا در همى از مال ما را بخورد، ملعون است . (290)
علماى بزرگ هم در رساله هاى عمليه خود نوشته اند: انسان تا خمس مال را ندهد نمى تواند در آن مال تصرف كند، اگر چه قصد دادن خمس را هم داشته باشد. و اگر با عين پول خمس نداده جنسى را بخرد، چنان چه حاكم شرع معامله پنج يك آن را اجازه بدهد معامله صحيح است ، و اگر اجازه ندهد معامله آن مقدار باطل است .
اگر چيزى كه خمس آن داده نشده به كسى ببخشند، پنج يك آن چيز مال او نمى شود. و اگر بخواهد پول حرام يا پولى كه خمس آن را نداده به حمامى بدهد غسل او باطل است . (291)
دست : پس تكليف خيلى مشكل است .
چشم : هم مشكل است و هم آسان
دست : چطور؟
چشم : مشكل است اگر حساب سال نداشته باشد و خمس را كاملا ادا نكند، و آسان است ، اگر از اول حساب سال داشته باشد و مرتب خمس دهد.
دست : واضح تر بفرمائيد.
چشم : مردم خيال مى كنند مساله تعيين سال چيز مشكلى است ، در صورتى كه امكان دارد اغلب مردم مشمول اين قانون نگردند، چون خمس بر كسى واجب مى شود كه در آمدش ‍ از مخارجش بيشتر باشد، ولى ممكن است افرادى گر چه ثروتمند باشند، ولى چون خرج و دخلش مساوى است ، و يا دخل كمتر از خرج است قانون خمس او را نگيرد.
دست : راه فهميدن آن چگونه است .
چشم : راه به دست آوردن آن رفتن پيش مجتهد و مرجع يا وكيل اوست ، و اكثر خيال مى كنند مشكل است ، ولى وقتى نزد مرجع يا وكيل او رفتند، پشيمان مى شوند كه چرا زودتر نرفته اند، زيرا چنان كه عرض كردم اغلب برى الذمه مى شوند، يا چيزى به آنها تعلق نمى گيرد و يا اگر تعلق گرفت مختصرى تعلق خواهد گرفت .
آرى كسى كه خداوند به او مرحمت كرده و ثروت قابل توجهى به او داده يا آن كه پروردگار در مالش بركت داده ، در آمدش بيش از مخارجش مى باشد، چه اشكال دارد كه مشمول قانون خمس گردد، و بدينوسيله به امام زمان (ع ) و خط آن بزرگوار كمك كرده ، حوزه هاى علميه را داير نموده ، دستگاه الهى را تقويت نمايد، و شكر خدا كند كه پروردگار او را براى اين كار برگزيده و وى را مستحق و بيچاره و محتاج ديگران نكرده است .
دست : خمس به چه تعلق مى گيرد و چه مقدار است ؟
چشم : خمس به هفت چيز تعلق مى گيرد كه در رساله ها نوشته شده .
دست : ممكن است بگوييد خمس يعنى چه ؟
چشم : خمس يعنى دادن يك پنجم از مال به مجتهد.
پا: پس هنوز دوست ما (دست ) از شكست بحثى فارغ نشده مى خواست براى من جرم تراشى كند.
چشم : اشكال ندارد، غرض از اين گرد هم آئى روشن شدن وظايف است ، كه هر يك از ما بدانيم چه وظيفه اى داريم و جدا بعد از پى بردن به زيانهاى خود در ترك آن كوشا باشيم و هدف شكست يكديگر نيست .
پا: آخر من زيان ديگرى ندارم كه ايشان تذكر دادند.
چشم : بى زيان هم نيستى ؟
پا: بفرمائيد زيان ديگر من چيست ؟
حرمت ترك حج
چشم : عامل ترك حج كيست ؟
پا: ترك حج عوامل زيادى دارد كه يكى از آنها منم .
چشم : بلكه بفرمائيد: عامل عمده آنها منم زيرا حج بوسيله شما انجام مى گيرد.
پا: يعنى شما مى فرمائيد كسى كه پا ندارد نمى تواند حج كند؟
چشم : جنابعالى يك نفر بى پا را حساب مى كنى و مى بينى كه ديگران او را به حج برده و كمكش مى كنند ولى اگر در اصل وجود پا تامل كنى ، خواهى ديد كه اگر پا نباشد، احدى موفق به زيارت نمى شود و كسى قدرت ندارد از جا حركت كند.
پا: اگر چنين حساب مى كنى مى پذيرم ، حال بفرمائيد مگر ترك حج چيست ، مگر كسى كه به زيارت خانه خدا نرود چه زيانى دارد، مگر با انجام اين عمل چه مفاسدى مترتب مى گردد؟
چشم : حج از اركان دين بوده ، و بر كسى كه مستطيع گردد (به اين معنى كه قدرت مالى باندازه رفت و برگشت داشته باشد و صحت بدن ، و باز بودن راه نيز تحقق پيدا كند) در تمام عمر يكبار واجب مى شود و ترك آن از گناهان بزرگ و وجوب آن فورى است ، يعنى كسى كه داراى شرايط حج گرديد نمى تواند حتى يك سال هم تاخير بيندازد، و اگر تاخير انداخت گناه كرده و بر او لازم است كه سال آينده حج كنيد.
پا: اين كه بد شد، چون بسيارى از مردم هستند كه مستطيعند، ولى حج خود را تاخير مى اندازند و نمى فهمند بمجرد اين كه مستطيع شدند بايد به مكه بروند، با خود فكر مى كنند يك سالى خواهند رفت ، و متوجه گناه تاخير آن نيستند.
چشم : آرى بسيار ديه مى شود كه از چنين مساله اى بى خبرند.
پا: آيا وجوب حج و حرمت ترك آن مدرك قرآنى هم دارد؟
چشم : آرى !حج از ضروريات دين بوده كه منكرش كافر خواهد بود و در قرآن بر وجوب آن آياتى دلالت دارد، كه از باب نمونه به يك آيه از آن مى پردازيم .
خداوند مى فرمايد: و براى خداست بر مردم قصد خانه كعبه هر كه توانائى رفتن به سوى آن را دارد و هر كه كفران ورزد و ترك حج كند، پس براستى كه خداوند بى نياز از تمام جهانيان است . (292)
روايت شده كه از على (ع ) از معناى اين آيه پرسيدند؟
فرمودن آيه در حق كسى است كه قدرت بر حج دارد و ترك حج مى نمايد. (293)
در تفسير على بن ابراهيم همى از معاوية بن عمار نقل كرده ، كه از امام صادق (ع ) پرسيدم : كسى كه داراى مال است و هرگز حج نكرده چگونه است ؟ فرمود: او از كسانى است كه خداوند فرموده : و ما او را در روز قيامت كور محشور خواهيم كرد. (294)
معاويه گويد: سبحان الله كور است ؟ حضرت فرمود: او را از راه بهشت نابينا خواهد كرد. (295) و نظير همين روايت از ابو بصير نقل شده كه از امام صادق (ع ) از آيه شريفه : هر كه در دنيا كور باشد، در آخرت نيز كور و گمراه است ، پرسيدم فرمود: آن كسى است كه در رفتن به حج ، امسال و سال ديگر مى كند، تا آن كه مرگ او را دريابد (296)
در وصيت پيامبر بزرگوار اسلام به على (ع ) دارد كه فرمود: يا على ! از اين امت ده دسته به خداى بزرگ كافر شوند: دهمى آنها كسى است كه وسعت مالى داشته و مرده و حج ننموده است . (297)
ابو بصير گويد: از امام صادق (ع ) شنيدم كه فرمود: بيدار باشيد! اگر مدرم حج اين خانه را ترك كنند، عذاب بر آنها فرود آيد، و مهلت داده نشوند. (298)
و از آن حضرت نيز نقل گرديده : كسى كه بميرد و حجة الاسلام را انجام ندهد و حاجتى كه بر او مشقت داشته باشد (يعنى زاد و توشه براى او فراهم نگردد) يا مرضى كه حج با آن امكان نداشته باشد يا اجازه ندادن سلطان ، او را مانع نشود، بايد يا يهودى بميرد و يا نصرانى (299)
پا: ممكن است شرائط و مسائل و فوائد آن را بيان كنيد؟
چشم : مسائل مربوط به حج در رساله هاى عمليه و مناسك ذكر شده ذكر مسائل آن نياز بوقت بسيارى دارد.
و اما فوائد آن بسيار است كه از جمله آنها اين است : 1- شخص حج كننده بر ميزبان واقعى خود، پروردگار با عظمت وارد مى شود، و در حقيقت مهمان خداست ، و لذا بايد خود را آماده تشرف كرده ، آلودگى هاى روحى و جسمى را از خود دور ساخته ، محبت غير خدا را از دل بيرون كرده ، همه را پشت سر اندازد.
2- حج باعث آشنائى مسلمين دنيا با يكديگر مى شود. 3- بدست آمدن سودهائى كه مسلمين از يكديگر توسط تجارتها و مسافرتها كسب مى كنند. 4- ملتها به آثار رسول خدا (ص ) پى مى برند و با ياد آورى اعمال و مراسم حج ؛ ياد رسول خدا و ذكر خدا براى هميشه باقى مى ماند. 5- آمرزش گناهان . 6- به دست آوردن نعمتهاى بيشتر از خدا.
7- كشيدن رياضتهاى گوناگون از قبيل زحمت بدن و رنج سفر و دورى از اله و اولاد، و دروى از لذات جنسى و چشيدن گرما و سرما و صرف اموال كه نتيجه همه اينها خود سازى و تكامل روحى انسان است .
8- بر آوردن حاجات مومنين . 9- ياد گرفتن احكام اسلام 10- رساندن اخبار ائمه (عليهم السلام ) به اكثر نواحى و شهرها. 11- وسعت روزى ، 12- صحت بدن 13- اصلاح ايمان 14- بركت در روزى 15- وصول منافع به مردم 16- رسيدن به بهشت 17- محفوظ ماندن اهل و مال 18- بى نيازى از خلق 19- حج ، جهاد افرادى است كه توانائى جهاد را ندارند. 20- حج انسان را به ياد مردن و قيامت مى اندازد 21- حج عامل آبادى و عمران ممالك است .
و بطور خلاصه بايد دانست كه بالاترين فائده آن قيام مسلمين در آن بوده - چنان كه حضرت صادق (ع ) فرموده : خداوند اين خانه را قيام براى مردم قرار داده است - (300) كه تمام مسلمين در آن جا از تمام ممالك اجتماع كرده ، از حال يكديگر مطلع گشته ، و مشكلات را بر طرف ساخته ، طاغوتها را ذليل و خوار كرده ، به قرآن و دين مقدس اسلام عظمت داده و صداى اسلام را بتمام نقاط دنيا برسانند و در آن جا سرنوشت مسلمين مشخص شده ، به داد مستضعفين جهان برسند، احكام خدا از آن جا پخش شده ، پشت ابر قدرتها را با گرد هم آئى خود و كنفرانسهاى مذهبى خود بلرزانند و با اجتماع خود نقشه هاى شوم دشمنان را نقش بر آب ساخته ، قدرتهاى آنها را از بين برده ، مانع تقويت آنان شوند و نگذارند حتى براى يكبار قدرت حركت داشته آنها را فلج ساخته ، ديوانه و سرگردان نمايند و قدرت تفكر را از آنها بگيرند.
پا: راستى حج خيلى مهم است و نقش بزرگى را در امر دين دارا مى باشد!
چشم : آرى چنين است ، و لذا در خصوص پر بودن خانه خدا از مسلمين و تعطيل نشدن آن ، سفارشات فراوانى از ائمه دين (عليهم السلام ) شده ، كه از جمله آنها است وصيت مولى الموحدين اميرالمومنين (ع ) كه فرمود: حج خانه پروردگارتان را ترك ننمائيد كه (اگر حج را ترك كنيد) هلاك مى شويد. (301)
و نيز در آخرين لحظات عمر به فرزندانش سفارش كرد: شما را به پرهيز از مخالفت پروردگار سفارش مى كنم تا به آنجا كه فرمود:- خدا را خدا را در مراعات خانه پروردگارتان در نظر بگيريد، تا مادامى كه زنده هستيد آن را خالى نگذاريد زيرا اگر متروك بماند، مهلت داده نشويد. (302)
و به همين جهت است كه بزرگان دين فتوى داده اند كه اگر زمانى خانه خدا از جمعيت خالى باشد، وظيفه رهبر اسلام است كه مردم را به رفتن حج مجبور سازد و اگر پولى نبود از بيت المال مسلمين مخارج آنها را بدهد، و بر اين معنى رواياتى است كه به عنوان نمونه به يكى از آنها مى پردازم .
معاوية بن عمار از امام صادق (ع ) نقل مى نمايد كه فرمود: اگر مردم حج را ترك كردند، بر والى (زمامدار) لازم است آنان را بر حج و بر ماندن در نزد خانه مجبور سازد، و اگر زيارت پيامبر اكرم (ص ) را ترك نمودند، بر والى لازم است كه آنها را بر زيارت و ماندن در نزد او مجبور سازد، پس اگر مالهائى براى آنها نبود بر آنها از بيت المال مسلمين انفاق نمايد. (303)
پا: آيا كسى كه اين فريضه بزرگ را انجام نداده و مرده است راستى يهودى يا نصرانى است ؟
چشم : شكى نيست در اين كه اگر از جهت انكار بوده - و علنا مى گفته : رفتن به حج عمل درستى نيست ، چرا انسان برود پول خود را به عرب ها بدهد، من آن را در محل خود، صرف فقرا كنم بهتر است - مسلم در زمان حيات كافر بوده ، زيرا منكر ضرورى دين شده ؛ ولى اگر ترك حج از جهت تنبلى و سستى بوده ، البته ممكن است يهودى يا نصرانى مرده باشد، ولى علاجش اينست كه وارثهايش براى او حج نيابتى بخرند او او را از اين دين نجات دهند، اميد است خداوند بخشنده و مهربان از او در گذرد.
پا: آيا انفاق به فقراء جاى آن را نمى گيرد؟
چشم : نه عزيزم ! از حضرت صادق (ع ) روايت شده : اگر براى يكى از شما مانند كوه ابوقبيس طلا باشد و آن را در راه خدا انفاق نمايد، جاى حج را نخواهد گرفت . و همانا يك درهمى كه حاجى انفاق مى كند، معادل است با دو هزار هزار درهم در راه خدا. (304)
پس برادر!شما بايد قدر خود را بدانى ، چون مى توانى بانجام اين فريضه بالاترين خدمت را به انسانها بكنى و آنها را به بهترين پاداش برسانى !و بر شما لازم است كه در وظيفه خود كوتاهى نكرده ، مبادا با ترك حج انسان را بدبخت نموده او را نابود ساخته و سرانجام كافرش نمائيد!
بايد بكوشى هر فريضه اى كه مربوط به توست . با قدرت تمام بطور كامل ، آنطور كه مورد رضاى خداست انجام دهى ، بايد در كمال و اتمام آن سعى وافر نمائى ، بايد بدانى كه حج از اهم تكاليف الهى بوده و از اعظم اركان دين و سخت ترين عبادات بدنيه است ، و بقول علماى اخلاق عمده ترين چيزى است كه آدمى را به حضرت ربوبى نزديك مى سازد به سفرى مى روى كه تنها قصدت در آن ، قرب به خدا، و تنها هدفت وصول به حق ، و تنها آرزويت ، گرفتن رنگ خدائى ، و قبولى اعمال همه عمر باشد.
زبان : اعمال خودشان از من بمراتب بالاتر است پيوسته به بدگوئيهاى من مى پردازند.
چشم : چه كسى فعلا از شما بد گوئى كرده .
زبان من كه نمى گويم الان بد گوئى كرده ايد.
پا: زبان كارش اينست او نمى تواند آرام بگيرد.
زبان : من كه نمى توانم تصور كنم . خوب !مثل اين كه ديگر نمى خواهيد از من بد گوئى كنيد؟
چشم : جناب دست !به هر حال ما سراغ هر صفت بدى كه برويم مى بينيم كه به نحوى با جنابعالى مرتبط است !
زبان : مثلا؟!
چشم : براى مثال ، همين گناه نفاق و دورويى كه در واقع كار دوستمان آقاى قلب است ، ولى خوب ، قلب بيچاره تا شما نباشيد نمى تواند برنامه هاى منافقانه خويش را اجرا كند!
قلب : راست گفتى !
زبان : مگر نفاق چه ضررى دارد؟ اصلا اول برايم بگوييد نفاق چيست و منافق كيست ؟
چشم : اگر كسى مى خواهد نفاق و منافقين را بشناسد بايد نظرى به قرآن و روايات اهلبيت عصمت و طهارت نمايد تا بداند كه چه چيزهاى مضرى هستند؟
زبان : ممكن است ما را روشن سازيد؟
ضرر منافقين
چشم : اگر شما با قرآن رفيق بوده و قرآن مونس شما بود به چنين آياتى برخورد مى كرديد: دشمنان اراده كرده كه نور خدا را با دهانهايشان خاموش كنند در صورتى كه خداوند نور خويش را تمام كننده است گر چه كفار از آن كراهت داشته باشند و ناراحت كردند. (305)
آقاى زبان !شما دقت كنيد كه منافقين و كفار با زبان قصد چه كارى را دارند؟ به گمان خود تصميم مى گيرند كه نور خدا را با كنفرانس ها و گردهمائى ها و جلسات پى در پى خاموش ‍ كنند، دور هم جمع مى شوند، و با زبان نقشه طرح كرده شور و مشورت دارند، بايد ديد كه اين زبان چه فسادى را داراست . و چه مى كند و ضرر و زيان آن تا چه حد است ؟
وصيت اكثم حكيم :
چشم : شما حالات اكثم اسدى . حكيم عرب را مطالعه كرده اى ؟
زبان : مقصودت را بيان كن .
چشم : ايشان از كسانى است كه سيصد و سى سال عمر كرده ، و اسلام را درك نموده و به پيامبر گرامى اسلام ايمان آورده ، و براى زيارت آن حضرت حركت كرده ، ولى قبل از آن كه آن بزرگوار را ملاقات كند وفات نمود، از جمله وصايايش قبل از مرگ اين است : زبانهاى خود را نگهداريد، زيرا مكان كشته شدن آدمى ميان دو فك اوست . (306)
و همچنين حالات كثير بن عبدالرحمن ، در وقتى كه بر عبدالملك يا برادرش وارد شد و آنها از روى سرزنش به او گفتند: سرت را بخوابان كه بسقف نخورد (چون قد او از سه وجب بيشتر نبود) در جواب گفت : خويشتن دار باشيد، زيرا جز اين نيست كه انسانيت انسان وابسته به و كوچكترين خويش است : قلب و زبان اگر سخن بگويد با زبان سخن گويد، و اگر بجنگد با دل مى جنگد. (307)
زبان : خواهش مى كنم اگر مدرك ديگرى دارى بياور.
چشم : اگر به قرآن مراجعه كنيد، خواهيد ديد خداوند چگونه آنها را سرزنش كرده ؛ آن جا كه مى فرمايد: و بعضى از مردم هستند كه مى گويند: ما به خدا و روز قيامت ايمان آورده ، در صورتيكه مومن نمى باشند، خدا و مومنين را خدعه نموده ، فريب مى دهند، در حالى كه كسى جز خودشان را فريب نمى دهند و آنها از شعور بى بهره اند.(308)
در آيه ديگر فرموده : وقتى به آنها گفته مى شود در زمين فساد نكنيد گويند: همانا ما مصلحيم آگاه باشيد كه منافقين مفسدند وليكن شعور ندارند.(309)
و در آيه اى چنين مى فرمايد: و چون مومنين را ملاقات كنند گويند: ما مومنيم (خود را از افراد با ايمان و هم سنگر با آنها قلمداد مى نمايند) و هنگامى كه نزد شياطين خود روند گويند: براستى ما با شما و ما فقط ايشان را مسخره مى كنيم ! (310)
از اين قبيل آيات در قرآن فراوان است كه اگر شما دقت كنيد بزرگى زيان خود را مشاهده خواهيد كرد.
زبان : آيا از اين آيات استفاده مى شود كه دو چهره بودن و دو نوع سخن گفتن آدمى را منافق مى كند؟ بر فرض كه چنين باشد مگر چه ضررى دارد؟
گوش : با اجازه برادرمان بنده جواب شما را بگويم .
زبان : براى من تفاوتى ندارد.
گوش : شما با نهج البلاغه چطورى ؟
زبان : مقصودت چيست ؟
گوش : نظرم اين است كه اگر شما حالات منافقين را از نهج البلاغه ديده باشيد نمى گوئيد: چه ضررى دارد؟ من شما را به يك خطبه آشنا كرده تا بدانيد ضرر شما در اين قسمت چيست ؟
على (ع ) منافقين را چنين معرفى مى كند: بندگان خدا!من شما را به تقواى خداوند و استحكام در دين سفارش كرده و از كيد اهل نفاق بر حذر مى دارم ، چون آنها گمراهان و گمراه كنندگان و خطاكاران و لغزانندگانند، خود را به رنگها و حالات گوناگون در مى آورند. و شما را براى هر امر مهمى قصد كرده و در هر كمينگاهى منتظر و مترصد بوده ، لحظه اى از شما غافل نمى باشند، دلهاى آنها فاسد. و ظاهرشان آراسته و پاك در پنهانى حركت كرده ، و در ضربه زدن دشمن خود را غافلگير مى كنند خود را به عنوان دواء توصيف كرده و گفتارشان را شفاء مى دانند. در صورتى كه عمل آنها درد بى علاج مى باشد (يعنى كردارشان بر خلاف گفتارشان است ) رشگبران اهل رفاهند، و گرفتاريها را تشديد كننده ، و اميدها را به نوميدى مى كشانند آنها مزاحم هر راهى هستند و نزد هر ولى وسيله اى دارند (با هر كسى مطابق ميل او سخن مى گويند) و براى هر اندوهى چشم گريانى نشان داده ، ثناى خود را قرض دهند، و منتظر پاداش ثناء و مدحند اگر در خواستى كنند بر آن اصرار مى كنند. و اگر سرزنش نمايند پرده درى كرده و اگر حكمى از آنها صادر شود اسراف نمايند، و در حقيقت براى هر حقى باطلى را، و براى هر امر راست و صحيحى كجى را، و براى هر زنده قاتلى را، و براى هر در، كليدى را و براى هر شب ، چراغى را آماده ساخته اند (يعنى به هر حيله اى كه دست يابند چنگ زده ، و متوسل خواهند شد) نوميدى و بى علاقگى (ظاهرى به دنيا) را وسيله ريدن به طمع خود مى كنند. (يعنى در ظاهر خود را بى علاقه به دنيا نشان مى دهند تا بدينوسيله مردم را بفريبند) تا به كمك آن بازار خود را رونق بخشيده متاع خود را رواج دهند، سخن مى گويند و مردم را در اشتباه مى اندازند، تعريف و توصيف مى نمايند و آن را به صورت حق جلوه مى دهند، در حقيقت راه را آسان گردانيده (تا صيد كنند) و راه تنگ را كج كرده (تا بتوانند فرار كنند) پس آنان ياران شيطان و چشمه آتشند (چنان كه قرآن مى فرمايد:) آنها حزب شيطانند، آگاه باشيد كه حزب شيطان زيانكار است !(311)
زبان : جدا كلمات على (ع ) زيبا و تكان دهنده است !چشم : اگر چنين است پس چرا خودت را حفظ نمى كنى ؟
زبان : حقا ايراد شما بجاست ، ولى مى خواهم بپرسم حال كه من چنين بدبختم ، شما چرا خود را نگهدارى نمى كنيد؟
دست : ما زا چه ديگر خود را نگهدارى كنيم ؟
زبان : از شما زيانهاى فراوانى نصيب افراد بشر مى شود.
دست : بفرمائيد چه ضررهائى ؟
زبان : از شما خيلى تعجب است !چون عضو فعال مملكت بدن هستيد!جريمه ها نوعا توسط شما انجام گرفته و بشر از طريق جناب عالى به هلاكت مى رسد بوسيله شما روزه خوارى ، رباخوارى ، جنايات ، جراحات ، آدمكشى ها، تضييع حقوق ها و صدها معصيت ديگر انجام مى گيرد، شما قرآنى كه دوستمان به آن اشاره كردند تلاوت نمى كنيد؟
آدم كشى
دست : چرا براى چه ؟
زبان : براى اين كه درباره هيچ گناهى خداوند چنين قضاوتى نفرموده : هر كه انسانى را بكشد بى آن كه نفسى را كشته يا در زمين فسادى كرده باشد، پس چنانست كه همه مردم را كشته است . (312)
و در آيه قصاص فرموده : و ما بر آنها در تورات نوشته و چنين حكم كرديم كه به جاى يكنفر كه كشته گردد يك نفر كشته شود و در مقابل چشمى بچشمى و بينى به بينى و گوشى بگوشى و دندانى بد ندانى و جراحت ها را قصاص كنند. (313)
و در سوره اى چنين مى فرمايد: و هر كه مومنى را عمدا بكشد، پاداش او جهنم هميشگى است و خداوند بر او غضب كرده و او را لعن نمايد و برايش عذابى بزرگ آماده سازد. (314)
و درباره عظمت قتل نفس ، از پيامبر اكرم (ص ) نقل شده كه فرمود: 09 هر آينه زوال دنيا بر خدا از كشتن مومن آسان تر است ، و فرمود اگر اهل آسمانهاى هفتگانه و اهل زمينهاى هفت گانه در خون مومنى شريك شوند، خداوند همه آنها را به رو در آتش خواهد انداخت و سپس فرمود: نخستين چيزى كه روز قيامت به آن حكم مى شود خونهاست . (315)
اينها كيفرهائى است كه از قرآن و روايات استفاده مى شود و حكم شرعى و فقهى آن در كتب فقهاء و رساله هاى عمليه نوشته شده كه بر هر فرد مسلمان لازم است آنها را مطالعه كرده ، مبادا روزى دست به جنايت زده ، خداى نخواسته كسى را بكشد و انسان بايد سعى كند كه از اين جنايت و جنايات ديگرى مانند: قطع كردن دست و پا و مجروح كردن افراد بيگناه خوددارى كند و حتى از كتك زدن و سرخ و يا كبود ساختن افراد. گر چه در تاديب فرزند و شاگرد باشد- نيز بپرهيزد كه هر يك جداگانه قصاص و يا ديه دارد به طورى كه اگر كسى مرتكب يكى از اين امور شود و نتواند در دنيا آن را با توبه و يا پرداخت ديه و يا راههاى ديگر، جبران نمايد، فرداى قيامت دچار بدبختى بزرگى خواهد شد.
اينجاست كه بايد بگويم (آقاى دست ) جرم شما اينهاست و ضرر شما در جامعه چنين است ، باز هم مى توانيد بگوئيد از ما چه زيانى متصور خواهد گرديد؟
دست : من خيال نمى كنم هر كدام از اينها را كه عنوان كرديد بدون دخالت شما انجام گيرد، زيرا ابتداء از شما شروع مى شود، تا جنابعالى دعوا را راه نيندازى و تا شما آزادانه دخالت نكنى و تا شما لجام گسيخته نگردى ، اينهمه كارهاى حرام صورت نمى گيرد، آيا فراموش كردى گفتار رسول گرامى (ص ) را كه در خصوص زبان فرمود:
از تو كلمه اى بيرون آيد و به مشارق و مغارب زمين مى رسد، پس بوسيله آن ، خون حرام ريخته مى شود و مال حرام به غارت رفته و ناموس حرام به باد مى رود. (316)
بنابراين ، مقدمات همه اين جرائم را تو فراهم كرده و تو بزرگترين عامل اين كارها شناخته مى شوى و اگر تو زمام امور خود را در دست گيرى اين اندازه در جامعه گناه انجام نمى گيرد. شاعرى در اين باره گفته :
هيچ يك از افراد از زبانهاى مردم سالم نماند گرچه پيامبر پاك و پاكيزه باشد، اگر پيشگام بوده او را سبك و شتابكار قلمداد كنند، و اگر بسيار بخشنده باشد او را اسرافكار گويند، و اگر بسيار ساكت است او را لال ، و اگر سخنور است او را بسيار بيهوده گونامند، اگر بسيار روزه گير و شب زنده دار بوده به او نسبت ريا و دغل مى دهند. بنابراين توجهى به حرفهاى مردم نكن !و از غير خدا مترس زيرا كه خدا از هر چيزى بزرگتر است . (317)
نصيحت لقمان بفرزند خود
حضرت لقمان نيز در سفارش به فرزند خود چيزى فرموده كه خلاصه اش اين است : فرزندم !دل خود را به خشنودى مردم خوش مدار، زيرا چنين كارى عملى نمى شود آن گاه براى اثبات مطلب خود از خانه بيرون آمده و فرزندش را همراه خود ساخت و مركب سوارى خويش را هم بيرون آورد، نخست خود بر آن سوار شد، فرزند را سوار نكرد، مردم گفتند: عجب پيرمرد بى رحمى است ، خودش سوار شده و پسرش پياده مى رود!لقمان پياده شد و فرزندش را سوار كرد و بر عده ديگرى عبور كرد، آنان گفتند: عجب پدر و فرزندى بدى هستند! چون پدر،، فرزند خوبى تربيت نكرده و پسر نيز پدر را ارج و احترام نگذارده !هر دو با هم سوار شدند، دسته ديگر گفتند: چه آدمهاى بى رحمى !با سوار شدن خود كمر حيوان را شكسته و بيش از طاقت بارش نموده اند!هر دو از مركب پياده شدند، حيوان را جلو انداخته ، به دنبالش راه افتادند. جماعتى گفتند: جاى شگفت است هر دو آنها پياده رفته مركب آنها خالى حركت مى كند!حضرت به فرزندش گفت : آيا چاره اى در تحصيل خوشنودى مردم دارى ؟ پس به آنها توجهى نكن و بكوش تا خوشنودى خدا را به دست آورى !(318)
زبان : بر فرض ، من مطلب شما را تصديق كنم ، ولى وقتى كه تو مرتكب جرم سرقت مى شوى من چه دخالتى دارم ؟
سرقت و دزدى
دست : مگر سرقت چيست ؟
زبان : خيلى تعجب است كه شما هنوز بزرگى گناه سرقت را نفهميده ايد، مگر با قرآن آشنائى نداريد؟ مگر به اين آيه نرسيده ايد كه خداوند مى فرمايد: دستهاى مرد و زن دزد را به پاداش عملشان ببريد كه عوبتى است از خدا. و خداوند عزيز و حكيم است . (319)
آقاى دست !تا به حال به رساله هاى مجتهدين مراجعه نكردى تا حكم سرقت را بدانى ؟ آيا نديدى كه نوشته اند: كسى كه مكلف و عاقل است اگر به اندازه قيمت چهار نخود و نيم طلاى سكه دار با شرائطش بدزدد، در دفعه اول بايد چهار انگشت دست راست او را از بيخ ببرند و كف دست و شست او را بگذارند، و در دفعه دوم پاى او را از وسط قدم ببرند و در دفعه سوم او را حبس كنند تا بميرد، و اگر در زندان هم دزدى كند بايد او را بكشند.
دست : راستى حكم بسيار سختى است ، من نمى دانستم جرمم است اندازه زياد است .
زبان : معلوم نيست خودت با جرائمت آشنا باشى و گرنه اين قدر به من نمى تاختى و اين اندازه در نكوهش من نمى كوشيدى .
غضب
دست : مگر باز هم در من زيانى متصور است ؟
زبان : گفتم زيان تو بسيار است ، آيا زمينهائى كه غصب مى شود توسط چه كسى انجام مى گيرد؟ آيا همه ما بوسيله تو معذب نخواهيم شد؟ آيا به روايت پيامبر اكرم (ص ) برخورد نكردى كه فرمود: هر كه يك وجب از زمينى را غصب نمايد، خداوند آن را از زمين هاى هفتگانه طوق كرده و در روز قيامت بگردن او اندازد. (320)
چيزهايى كه با ستم گرفته شده ، اموالى كه با ظلم از دست مى روند، حقوقى كه بوسيله زور غصب مى شود، آيا بجز از راه تو تصور مى گردد؟
دست : بسيارى از اينها را- بيان داشتى قابل قبول است ؛ ولى غصب حق اصلا مربوط به من نيست ، آيا كسانى كه خلافت را عصب كرده و يا افرادى كه لياقت منصب زعامت و زمامدارى و رهبرى ملت را ندارند و در جاى اهلش نشسته و حق آنها را غصب كرده اند چه ربطى به من دارند؟
زبان : تا زور و قلدرى تو نباشد، تا قلم و نوشتن تو تصور نگردد، تا حركات تو صورت نگيرد. كجا حق غصب خواهد گرديد؟
دست : اتفاقا شما اگر از عقلاء قضاوت بخواهيد، همه عليه تو حكم خواهند كرد، زيرا غصب حقوق را از تو مى دانند، توئى كه به سخن در مى آئى ، با حكم تو اين عمل صورت مى گيرد، تو قضاوت به نا حق مى كنى ، تو خشك وتر را به هم مى بافى ، توئى كه مى گوئى (مثلا) على (ع ) جوان است ، نمى تواند از عهده خلافت بر آيد، ولى ديگران ، چون پيرمرد و با تجربه اند، براى زمامدارى بهترند، و بدينوسيله حق ثابت منجز الهى را با اين تصور و تصديق پوچ خود ضايع مى كنى ، توئى كه زمامداران نالايق و فاسد را در سر تا سر جهان هستى روى كار آورده و علماى ارزنده و خلفاى رسول خدا و جانشينان آن حضرت و نمايندگان خاص و عام او را خانه نشين مى نمائى ، توئى كه كنفرانسها در ممالك متعدده تشكيل مى دهى و سازمانهاى سياه و ظلمانى كفر را بر سازمان نور و رياست حقه الهى ترجيح مى دهى و بطور خلاصه توئى كه حقوق رسمى الهى را غصب نموده و چنين ظلم و ستمى را بر جامعه روا مى دارى .
زبان : شما اگر دقت داشته باشى نسبت غصب را به من نمى دهى ، چون من وسيله اى بيش نيستم . ولى تو هستى كه با بازوان پر توانت شيران را به زانو در آورده و روباه صفتان را روى كار مى آورى ؛ با كودتا با كشت و كشتار و بازور و شكنجه اهل حق را ذليل كرده و طاغوتيان را بر مسند حكومت مى نشانى .
رباخوارى
توئى كه ربا خوارى را در ميان اجتماع رواج مى دهى و توئى كه مردم را بدينوسيله به بدبختى ها و بلاهاى خانمانسوز دچار نموده ، مسلمين را از رحمت خدا دور ساخته و به زحمت مى اندازى ، توئى كه بندگان الهى را به جنگ پروردگارشان بسيج مى نمائى و جامعه را به فساد كشيده به چنين گناه بزرگى آلوده مى سازى .
دست : خواهش مى كنم غليظش نكن ، مگر رباخوارى جنگ با خداست و يا آن كه ربا از گناهان كبيره است ؟
زبان : چه عرض كنم ؟ مگر شما با قرآن آشنائى نداريد؟ مگر اين آيه را نخوانده ايد: اى سكانى كه ايمان آورده ايد!تقواى الهى را پيشه خود سازيد و از ربا آن چه باقيمانده واگذاريد، اگر مومن هستيد كه اگر ترك نكنيد پس آماده جنگ با خدا و رسول باشيد. (321)
مگر روايات مربوط به ربا را مطالعه نكرده اى كه از امام صادق (ع ) نقل شده يك درهم ربا در نزد خدا بالاتر از بيست ، سى ، هفتاد زنا است كه همه آنها با محرم ها (مانند مادر خواهر، عمه ، خاله ، دختر...) باشد. (322)
و همچنين از رسول خدا (ص ) روايت گرديده كه آن حضرت ، ربا و خورنده ربا، و موكل و فروشنده ، و خريدار و نويسنده و دو گواه ربا را لعن نموده است . (323)
دست : مگر ربا در معامله تصور مى شود؟
زبان : آرى ، اگر رساله ها را مطالعه كنيد، خواهيد ديد: كسى كه جنسى را با وزن و پيمانه مى فروشد، اگر به زيادتر از همان جنس بفروشد، مثلا يك من گندم را به يك من و نيم گندم ، يا جنس معيوب را به جنس سالم بفروشد و يا مثلا طلاى ساخته را به طلاى نساخته بيشتر بفروشد، علما آن را ربا دانسته و همان عذاب را دارد.
بنابراين ، جناب آقاى دست !همه اين معاصى توسط تو انجام مى گيرد، و اگر تو در اين كار دخالت نكنى كدام عضو مى تواند ربا بگيرد و يا ربا بدهد، تو هستى كه ما را به چنين عذابى مبتلا مى گردانى ، و ما را از درگاه خدا ساقط مى كنى .
دست : ايراد شما را مى پذيرم ، ولى همانطورى كه قبلا گفتم هيچ يك از اين جنايات و خيانتهاى ويرانگر بدون دخالت شما انجام نمى گيرد، شما هستى كه وام همراه ربا را جور مى كنى ، شما هستى كه فروشنده و خريدار را به اين معامله باطل مى رسانى ، شما هستى كه اين اجناس را در و بدل مى كنى و شما هستى كه نويسنده و شاهد و وكيل و موكل را در خارج انتخاب مى كنى ، پس سر منشا جرم تو مى باشى .
زبان : حرف شما قابل قبول نيست ؛ زيرا امكان دارد بدون مكالمه معامله شود و ربا تحقق يابد، فرضا چنين باشد، پس چرا تو اقدام مى كنى ، اگر تو سالم هستى و ريگى به كفش ‍ ندارى با اين كه مى دانى معامله ربوى است چرا انجامش مى دهى ؟
پا: خواهش مى كنم زيان مرا تذكر دهيد!
زبان : من هنوز همه جرم هاى دست را بيان نكرده ام !
زيانهاى ديگر دست
دست : اگر جرمى دارم بفرمائيد؟
زبان : جرم شما بسيار است ، بايد يك مقدار خود را كنترل كرده خدا را در نظر آورى ، بايد به ياد قيامت باشى بايد پيوسته به ياد مرگ و عذاب قبر و حساب و كتاب روز جزا بوده ، سرانجام كار خود را در نظر آورى .
دست : چرا كلى گوئى مى كنى جرم مرا روشن تر بيان كن .
زبان : شما هستى كه سويچ راديو و تلويزيونهاى نامشروع و ضد اخلاق و اسلام و انسانيت را باز كرده ، فيلمهاى جنائى و ترانه ها و موسيقى ها و اخبار دروغ را مى گيرى ، و بدينوسيله چشم و گوش را به گناهان معتاد مى كنى و در نتيجه همه ما را بنده معصيت كار خدا مى نمائى ، توئى كه دكمه هواپيما را مى زنى و بمب هاى آتش زا و خراب كننده را بر سر بندگان خدا- و... مى ريزى شما هستى كه توپها و مسلسلها و رگبارها و صدها وسيله ضد خدائى و انسانى را به روى مسلمين مى گشائى و همه را از طريق حق و وظيفه الهيه شان باز مى دارى .
شما هستى كه قلم را برداشت و روى كاغذ، حكمهاى ناروا صادر مى نمائى و يا بيت المال مسلمين را به راحتى در اختيار دشمنان قرار مى گذارى و يا افراد ناصالح و نااهل را بر سر كار آورده ، بدينوسيله حقوق مسلم مستضعفين را پامال مى سازى .
تو هستى كه قلم در اختيار گرفته ، مقاله هاى گمراه كننده نوشته و يا كتاب هاى ضد دين و مذهب تاءليف نموده و يا پوسترها و يا اعلاميه هاى زيان آور را به نفع طاغوت مى نويسى و ابدا خيال نمى كنى كه روزى را بايد جواب آن ها را بدهى و هر چه مى نويسى در حق تو نوشته مى شود چنانچه از على (عليه السلام ) اين بيت نقل شده :
ايها الكاتب ماتكتب مكتوى عليك
فاجعل المكتوب خيرا فهو مردود اليك
اى نويسنده !هر چه را كه مى نويسى عليه تو نوشته مى شود پس نوشته را خير قرار ده كه آن بسوى تو بر مى گردد.
و خلاصه توئى كه اغلب جرمها چنان كه گذشت بوسيله تو انجام مى گيرد.
پا: خواهش مى كنم ادعاى خود را در حق من ثابت كن !
زيان پا
زبان : من خيال مى كنم ضرر شما كمتر از رفيقت (دست ) نباشد، زيرا اغلب كارهاى خلاف شرع و ضد اسلامى و انسانى آقاى دست به كمك شما انجام مى گيرد، چون هنگامى كه آقاى دست مى خواهد ملتى را به خاك سياه بنشاند و تصميم بمباران يك منطقه اى را داشته و يا اراده گذاشتن بمب در يك موسسه و يا يك چهار راه و ميدان و خيابان و كوچه و خانه اى را دارد و با اين عمل بسيارى از محرومان و مستضعفين و بيچارگان و بى گناهان را به هلاكت مى رساند، و يا در صدد كشتن فردى با اسلحه سرد و گرم بر مخى آيد و يا به فكر نوشتن مقاله و اعلاميه و كتاب گمراه كننده اى و صدها عمل نامشروع ديگر مى افتد، تا تو از جا حركت ننمائى و همكارى و همبستگى با او را نشان ندهى ، هرگز او نمى تواند عملى را انجام دهد، و يا اگر بتواند، به صد يك كارها توانائى ندارد و توفيق حاصل نمى كند، بعلاوه زيانهاى ويژه اى در وجود تو متصور است كه بدينوسيله از دوست عزيزت ممتاز مى گردى .
پا: مثلا؟
زبان : آيا شما به رواياتى كه گناهان كبيره را بيان داشته مراجعه كرده و آنها را مطالعه فرموده اى ؟
پا: بفرمائيد چه مناسبتى با زيان من دارد؟
زبان : مناسبت آن با شما، گناهانى است كه توسط تو انجام مى گيرد.
پا: ممكن است به آنها اشاره كنيد؟ بلكه بهتر است كه همه گناهانى كبيره را متعرض شويد؟
زبان : پيشنهاد بسيار خوبى است ، زيرا هم با گناهان كبيره آشنائى پيدا مى كنيم و هم مواردى كه مربوط به شماست روشن مى گردد.
گناهان كبيره
پا: پس بفرمائيد.
زبان : تعداد كبائر در روايات مختلف است در بعضى از روايات تعداد آن هفت عدد، و در بعضى ديگر بيش از سى عدد ذكر گرديده ، ولى روى هم رفته از مجموع آنها اين موضوعات استفاده مى شود:
1- شرك بخدا 2- قتل نفس 3- زنا 4- لواط 5- دزدى 6- شرب خمر 7- عقوق والدين 8- فرار از جنگ 9- خوردن مال يتيم از روى ظلم 10- ربا 11- خوردن حرام 12- خوردن مردار و خون و گوشت خوك و آن چه نام خدا بر آن برده نشده و ذبح گريده (در غير ضرورت ) 13- قمار 14- كم فروشى 15- قذف محصنه (نسبت ناروا به زنى دادن ) 16- ياس از رحمت خدا 17- ايمنى از مكر خدا 18- كمك به ستمكاران 19- تكيه زدن به ستمكاران 20- سوگند غليظ 21- حبس حقوق ديگران 22- دروغ 23- تكبر 24- اسراف و تبذير 25- خيانت 26- استخفاف 27- ترك نماز 28- منع زكاة 29- ترك چيزى از واجبات 30- محار به با اولياء خدا 31- اشتغال بملاهى (324)32- اصرار بر گناهان 33- شهادت زور 34- كتمان شهادت 35- پيمان شكنى و نقض عهد 36- غنا و موسيقى 37- سحر 38- غلول (كينه و عدوات )و بعضى ديگر (325)
پا: لطفا بفرمائيد ما از چه راهى مى توانيم گناهان صغيره را از گناهان كبيره تميز دهيم ؟
گناهان كبيره ، گناهانى است كه خداوند متعال در مقابل انجام دادنش وعده عذاب داده است ، گرچه افرادى مانند مرحوم طبرسى و صدوق (ره ) فرموده اند: هر گناهى نسبت به پائين تر از خود كبيره و نسبت به بالاترش ، صغيره مى باشد.
فرار از جنگ
و اما گناهانى كه مربوط به شماست : يكى از آنها فرار از جنگ است كه علت آن از نامه و پاسخ حضرت ثامن الحجج (ع ) به محمد بن سنان روشن مى شود.
حضرت فرموده : خداوند فرار از جنگ را حارم دانسته زيرا ترك جنگ باعث امورى مى شود از قبيل : سستى در دين ، استخفاف پيغمبران و پيشوايان عادل و ترك يارى آنها بر دشمنان و عقوبت بر آنها بر انكار آن چه بسوى آن دعوت كرده اند از اقرار به ربوبيت و اظهار عدل و ترك ستم و ميراندن آن و تباهى . و براى آن چه در آنست از دليرى و بيباكى دشمن بر مسلمين و آن چه در آن مى باشد از اسيرى و كشتن ، و ابطال حق خداى تعالى و غير آن از فساد. (326)
جدا بايد در عبارت آن بزرگوار دقت نمودن چگونه فرار از جبهه كه توسط تو انجام مى گيرد، زيانهاى زيادى را در برداشته و با اين عمل چطور مسلمين به خاك سياه نشسته و با چه ذلت و خوارى و سرافكندگى و شرمساريى رو برو شده و با چه وضع نكبت بارى اسلام بزرگ را كه حد اعلاى ارزش و اهميت است ، بى ارزش كرده و آبروى ديرينه آئين مقدس ‍ الهى را- كه انبياء و ائمه هدى (چ ) آن را حفظ و حراست نموده و خونهاى پاك خود و يارانشان را در راه عظمت و عزت و اعتلاء آن ريخته اند- مى برى كفر و شرك و نفاق را تقويت كرده طاغوتيان را بر مسلمين و مستضعفين مسلط مى نمائى .
آقاى عزيز! اين يك جرم توست كه تمام ما بوسيله آن معذب خواهيم شد، و علاوه بر آن جرمهاى ديگرى نيز دارى كه هر يك آنها خانمانسوز و كوبنده انسانها خواهد بود.
تعرب بعد الهجرة
پا: چه جرمى ؟
زبان : تعرب بعد الهجرة كه يكى از گناهان كبيره و از معصيتهاى بزرگ است بوسيله تو انجام مى گيرد.
پا: معصيت بودن آن از چه راهى است ؟
زبان : علت حرمت آن را حضرت رضا (ع ) چنين بيان مى فرمايد:
و خداوند تعرب بعد الهجرة را حرام نموده ، چون چنين عملى برگشت از دين و ترك معاونت انبياء و حجت ها (عليهم افضل الصلوات ) را در بر دارد و براى آن چه در آنست از فساد، و ابطال حق هرذى حقى (327)
اين مطلب روشن است كه : شرف و كمال هر انسانى به علم و تقوى است ، در هر كجا كه آنها باشند كمال حاصل خواهد شد و هر كجا كه فاقد آن عاملهاى سعادت و كمال باشد، آن جا مركز حيوانات مى باشد و از انسانيت و ترقى و تعالى دور خواهد بود و لذا روايتى از امام باقر (ع ) نقل شده كه آن حضرت در تفسير گفتار خدا: اى بندگانم كه ايمان آورده ايد براستى كه زمين پهناور است ، و خداوند مى فرمايد: در كجا بوديد گويند: ما در زمين مستضعف بوديم ، پس خداوند فرمايد: آيا زمين من پهناور نبود پس در آن هجرت كنيد. (328)(329)
بنابراين وظيفه هر فردى است : هر كجا كه دانش و تربيت دينى موجود است ، براى زندگانى خود برگزيده و از محلى كه فاقد آن بوده و دينش در خطر است احتراز نمايد و اين مطلب خيلى روشن است ؛ جائى كه در آن جا عالم و مربى نباشد، ساكنين آن جا از اخلاق ، تمدن ، و انسانيت دور بوده و خيلى زندگانى آنان با حيوانات شباهت داشته بلكه با جرات مى توان گفت : زندگانى حيوانات بر آنها برترى دارد، چون حيوانات طبق الهامات الهى زندگانى منظمى داشته ، بيش از آن ، از آنها انتظار نمى رود، ولى تمدن و زندگانى انسانى كمتر با وحى والهامات صورت مى گيرد بلكه كمال زندگانى بشر به وجود رهبر ظاهرى و باطنى و علم و تربيت بستگى دارد و هنگامى كه جامعه اى از آن محروم باشد، از تمدن انسانى دور بوده و زندگانى پائين تر از زندگانى حيوانى پديدار خواهد گشت ، پس اگر كسى از چنين محلى خارج گرديد تا بتواند از رهنمودهاى علماء و بزرگان استفاده برد، و در مركز علم و تربيت قرار گرفت و سپس از كانون علم و تربيت به مركز اصلى خود كه فاقد علم و تربيت است هجرت نمود، چنين كسى گناه كبيره انجام داده ، چنين عملى توسط شما (پا) انجام خواهد گرفت . پا: شما هر چه از زيانهاى من بگوئيد يك هزارم زيانهاى شما نخواهد بود.
زبان : مگر زيان ديگرى در من تصور است ؟
******************
امر به معروف و نهى از منكر
پا: چه عرض كنم ؟!آيا عظمت امر به معروف و نهى از منكر را فراموش كرده و نقش مهم آن را از آيات و روايات به دست نياورده اى ؟
زبان : چه ربطى به من دارد؟
پا: امر به معروف و نهى از منكر كه دو واجب الهى است و وجوب آن از ضروريات دين بشمار آمده و منكرش با توجه به لوازم آن كافر قلمداد گرديده ، از مختصات توست .
عظمت امر به معروف و نهى از منكر آن اندازه است كه خداوند فرموده : شما بهترين امت هستيد در ميان بشر هنگامى كه امر به معروف نموده و نهى از منكر نمائيد و به خدا ايمان آوريد. (330)
و نيز فرموده : و بايد از شما دسته اى باشد كه به سوى خير دعوت كنند و به معروف فرمان داده و از منكر نهى نمايند آنان رستگارانند (331)
و از پيامبر گرامى اسلام (ص ) روايت شده : امت من پيوسته در خيرند مادام كه امر به معروف و نهى از منكر نموده و به برو نيكى تعاون داشته باشند، و زمانى كه چنين كارى نكنند، بركت ها از آنها گرفته شده ، و بعضى از آنها بر بعضى ديگر مسلط گشته ، و براى آنها يار و يارى نه در زمين مى باشد و نه در آسمان (332) يعنى نه خداوند آنها را كمك مى كند و نه بندگان خدا.
زبان : چگونه ؟ اين كار از مختصات من است ؟
پا: پس از مختصات كيست ؟ امر به معروف و نهى از منكر با اين اهميت و با اين ارزش بايد توسط تو انجام گيرد، و اين فريضه بزرگ بايد توسط تو برقرار گردد، و از غير تو تصور نخواهد گرديد، ولى مع الاسف شما (زبان ) نسبت به آن بى تفاوت بوده ، نه تنها در رواج آن كوشا نيستيد بلكه در ترك آن ساعى هستيد و در نتيجه اكثر زيانهائى كه نصيب جامعه انسانى گشته از اين طريق مى باشد.
شما به تاريخ گذشتگان نظرى بينداز و ببين كه خداوند بزرگ چگونه آنها را به عذاب شديد خود معذب نموده ، با اين كه در ميان آنان دسته اى بحسب ظاهر گنهكار نبوده ، ولى آنها هم با گنهكاران به هلاكت رسيده اند!
زبان : اگر دسته ديگر معصيت كار نبوده اند، پس چرا به هلاكت رسيده اند؟
پا: گفتم بحسب ظاهر گنهكار نبوده اند، يعنى آن دسته كه مرتكب گناهانى كه ديگران انجام مى داده اند، نشدند ولى چون ساكت بوده و نهى از منكر نمى كردند و اين فريضه بزرگ را (كه واجبات بوسيله آن بپا خواهد بود) ترك نمودند، خداوند آنها را هم با همان عذاب معذب ساخت .
قوم شعيب
زبان : ممكن است از باب نمونه به يك امتى اشاره كنيد؟
پا: آرى ، از حضرت باقر (ع ) روايت شده : خداوند به شعيب وحى نمود كه : من از قوم تو صد هزار نفر را عذاب خواهم نمود، چهل هزار نفر آنها گنهكارند و شصت هزار نفرشان بى گناه ! شعيب مى پرسد: خدايا نيكان را چرا عذاب مى كنى ؟ خداوند فرمود: آنان با معصيت كاران سازش كرده و بى تفاوت بودند و بواسطه خشم من خشمگين نگشتند (333)
يعنى امر به معروف و نهى از منكر را ترك كردند.
زبان : از مطالبى كه شما بيان داشتيد عظمت امر به معروف و نهى از منكر روشن مى شود.
پا: هنوز شما عظمت آن را درك نكرده اى .
زبان : ممكن است شما بفرمائيد.
پا: در قرآن بيش از ده سوره در لزوم آن (334)و بيش از صد روايت از خاندان عصمت و طهارت نقل گرديده است و علماى بزرگ و فقهاى ارزنده تعبيرهاى بزرگى از آن نموده اند كه از باب نمونه بانچه در تحرير الوسيله ذكر شده اشاره مى شود.
زبان : تحرير الوسيله از كيست ؟
پا: خيلى تعجب است كه شما تا به حال نام تحرير الوسيلة را نشنيده اى اين كتاب از استادى ارزنده ، از مجتهدى جامع الشرائط، از فقيهى لايق ، از مرجعى والا، از زعيمى رشيد، از رئيس مذهبى بيدار و آگاه ، از بت شكنى شجاع ، از رهبرى مدير و مدبر، ظلمت شكاف قرن ، ويران كننده بنياد شكنى شجاع ، از رهبرى مدير و مدبر، ظلمت شكاف قرن ، ويران كننده بنياد شاهنشاهى ، بينانگذار جمهورى اسلامى ، حضرت آيه الله العظمى حاج آقا روح الله موسوى خمينى دام ظله مى باشد.
اين مرد خدا و عارف و فيلسوف و عالم ربانى چنين تعبيرى دارد:
و هما من اسمى الفرائض و اشرفها، و بهما تقام الفرائض و وجو بهما من ضروريات الدين ، و منكره مع الالتفات بلازمه والالتزام به من الكافرين
ترجمه امر به معروف و نهى از منكر از والاترين واجبات و برترين آنهاست ، و به آن دو واجبات بپا داشته مى شود، و وجوب آنها از ضروريات دين ، و منكر آن با توجه به لوازم آن از كفار خواهد بود.
زبان : تقاضامندم مرا در اين زمين روشن تر سازيد.
پا: به ديده منت دارم ! البته چون اين مساله ، تقليدى است ، بايد آن را به طور كامل از رساله مرجع ملاحظه كرد، ولى براى مختصر آشنائى چند لحظه اى وقت شما را مى گيرم .
امر به معروف و نهى از منكر دو واجب كفائيند
امر به معروف و نهى از منكر واجب كفائى است ، به اين معنى كه اگر معروفى ترك گردد و يا منكرى عملى شود بر عهده تمام مسلمين است كه از آن جلوگيرى نمايند، بنابراين اگر عده اى عهده دار اين كار شدند، از ديگران ساقط مى شود و بايد توجه داشت كه خداوند على اعلا اين حق را به هر فردى كه مسلمان است خواهد داد كه نسبت به معروف فرمان داده و از منكر و معصيت نهى نمايد، و اين خود يك منصبى است الهى كه هر انسان مسلمان گر چه خيلى از نظر ظاهر پائين تر باشد به بالا از خود فرمانفرما بوده و دافع حقوق الهى گردد و حتى الامكان معروف را پياده كرده ، مانع منكرات گردد، گر چه با كمك دوست من (دست ) تحقق يابد.
زبان : معلوم مى شود شما هم در اين جرم و يا پاداش شريكيد؟
پا: البته برادر ما (دست ) هم از جرم و پاداش شما بى بهره نيست .
دست : شما هم در عمل مثل بنده هستيد.
پا: البته فرمايش شما صحيح است ولى بنابر آن چه در روايات و در گفتار مولى الموحدين حضرت على (ع ) ديده مى شود، شما در رديف زبان قرار گرفته ايد، گر چه من هم در اجراء برنامه همكارى كرده باشم .
دست : ممكن است به روايت مزبور اشاره فرمائيد؟
پا: البته !طبرى در تاريخ خود از ابن ابى ليلا نقل كرده كه گفت من از على (ع ) در رز ملاقات با اهل شام شنيدم كه فرمود: اى مومنين !هر كه ببيند ظلمى اعمال مى گردد و به جانب منكرى خوانده مى شود، پس آن را با دل خود انكار نمايد در حقيقت سلامت بوده و بيزارى جسته است و كسى كه آن را با زبان خود انكار كند على التحقيق ماجور بوده و از رفيقش ‍ (كه تنها با دل انكار كرده ) بالاتر است و هر كه آن را با شمشير انكار كند تا كلمة الله بالا قرار گيرد و گفتار ستمكاران در زير، پس چنين كسى به راه راست رسيده و بر راه خدا قيام نموده و در دل خود يقين را روشن نموده است . (335)
و در روايت ديگر مردم را چنين تقسيم نموده : بعضى از مردم هستند كه منكر را با دست و زبان و دل خود انكار مى كنند، چنين كسى جميع خويهاى خوب را جمع كرده است ، و بعضى با زبان دلشان انكار مى كنند ولى دست خود را به كار نمى اندازند، و چنين كسانى به دو خصلت از خصال خوبى چنگ زده و يك خصلت را فراموش كرده اند. و برخى از مردم با دل منكرند ولى دست و زبان خود را به كار نمى اندازند، چنين كسانى دو خصلت شريف را رها كرده و به يك خصلت چنگ زده اند و بعضى منكر را با زبان و دل و دست ترك كرده اند چنين كسانى مردگانى هستند در ميان زنده ها.
آنگاه حضرت عظمت امر به معروف و نهى از منكر را چنين بيان مى فرمايد:
و نيست همه كارهاى نيك و پيكار در راه خدا در مقابل امر به معروف و نهى از منكر، مگر مانند پف كردن در درياى پهناور، و براستى كه امر به معروف و نهى از منكر اجلى را نزديك نكرده و روزى را كم نمى سازند و از همه اينها بالاتر كلمه عدلى است نزد سلطان ستمگر. (336)
زبان : راستى امر به معروف و نهى از منكر خيلى مهم است كه در اينجا از جهاد هم بالاتر به حساب آمده !و چنان كه على (ع ) فرموده : تمام اعمال نيك در مقابل آن ، مانند دميدن در اقيانوس بزرگ است ، بنابر اين من خيلى بدبختم كه چنين فريضه مهمى را ترك كرده و در مقابل معروف و منكر سكوت اختيار نموده ، به عظمت آن واجب الهى پى نبرده ام .
پا: خداوند نسبت به ما لطف دارد و گرنه امت هاى پيشين به سبب ترك امر به معروف و نهى از منكر به عقوبات الهى مبتلا شده و به هلاكت رسيده اند، چنان كه از على (ع ) روايت گرديده : در خطبه اى بعد از حمد و ثناى پروردگار و درود بر پسر عمش حضرت محمد (ص ) فرموده : همانا پس هلاك شدند كسانى كه قبل از شما بودند، چون معصيت رواج داشت و علما و متدينين ، آنها را از آن نهى نمى كردند. (337)
و زمانى كه اين فريضه الهى ترك شود، اشرار بر مردم مسلط شده و طاغوت بر مردم حكومت خواهد كرد. چنان كه الان در دنياى فعلى مشاهده مى كنيم : چه زمامداران فاسدى كه زمام امور را به دست گرفته و مردم را ملعبه خود ساخته ، چگونه بندگان خدا را برده و بنده خود نموده ، حقوق مستضعفين جهان را پايمال كرده و آزادى را از آنان سلب نموده اند و اختناق و استبداد، استحمار و استعباد و استثمار در ميان آنها رواج دارد.
ولى وقتى امر به معروف و نهى از منكر اجرا شود، و مسلمين به اين فريضه الهى اهميت داده ، و اين تكليف بزرگ را عملى كنند، بندگان صالح روى كار مى آيند، و اشرار شكست مى خورند، طاغوت زدائى مى شود، چنان كه بحمدالله والمنه در زمان خود ما عملى شد، مسلمين حركت كرده علماء ارزنده بسخن در آمده ، آيات و مراجع عظام سخنرانى نموده اعلاميه هاى كوبنده دادند، رهبر كبير انقلاب ، بينانگذار جمهورى اسلامى امام امت خمينى عزيز مهر سكوت را شكست ترس و هراس را از ميان برداشت ، به ملت جرات و شهامت بخشيد، همه را به سعادتهاى دنيا و آخرت رهبرى نمود، عملكرد زمامداران فاسد را افشاء كرد، در ميدان مبارزه قدم نهاد، از حبس و تبعيد و قتل و غارت نهر اسيد، همچون انبياء عظام و ائمه هدى (ع ) با صبر و استقامت ، با آگاهى و شهامت آماده ناگواريها و شهادت گرديد، با الطاف الهى و نظر مبارك حضرت بقية الله الاعظم حجة بن الحسن (ارواحنالتراب مقدمه الفداء) بر دشمن غلبه كرده ، كاخ دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهى در ايران ويران گشته و به جاى آن حكومت جمهورى اسلامى بر قرار شد.
زبان : اين كه گفتيد وقتى امر به معروف و نهى از منكر ترك شود، اشرار و بدان زمامدار خواهند شد، مطلبى بود تجربى يا آن كه روايتى هم در اين زمينه وجود دارد؟
پا: اين مطلب هم از راه تجربه ثابت گرديده و هم رواياتى بر اين مضمون وارد گشته ، چنان كه حضرت على (ع ) در وصيت خود به حسنين (ع ) در وقت شهادتش فرمود: خدا را خدا را منظور داريد در جهاد با اموال و انفس ، و زبانهايتان (را در راه خدا به كار ببريد)، امر به معروف و نهى از منكر را ترك ننمائيد، كه نتيجه اش اين است : بر شما بدانتان حكومت خواهند كرد، و هر چه براى خلاصى از آنها دعا كنيد، دعايتان مستجاب نمى شود!(338)
دست : آيا دخالت من در اين امر مهم حتمى است ؟
پا: از جناب عالى اين انتظار نمى رفت ، مگر شما به كتب فقهاء و رساله مراجع مراجعه نكرده ايد، شما خوبست لااقل تحرير الوسيله را مى ديديد تا چنان كه در روايات نيز آمده براى امر به معروف و نهى از منكر سه مرحله بيان گرديده است .
1- انزجار قلبى ، مانند چشم به هم گذاشتن ، عبوس كردن ، روگردانيدن و ترك معاشرت و مراوده .
2- امر و نهى بوسيله زبان ، با وعظ و ارشاد و شدت در گفتار.
3- انكار با دست ، در صورتى كه با آن دو مرحله عملى نگردند.
زبان : رفيق شما (دست ) مى خواست خود را تبرئه كند اما نتوانست .
پا: چنين نيست گاهى براى انسان مطلبى نامعلوم مى ماند، چنان كه بعضى ها خيال مى كنند امر به معروف و نهى از منكر كار هر فردى است .
شرائط امر بمعروف و نهى از منكر
زبان : مگر بر هر انسانى لازم نيست ؟
پا: نه عزيزم !وجوب آن شرائطى دارد كه بايد هر فردى از مرجعش حكم آن را به دست آورد ولى من بطور خلاصه آن شرائط را بيان مى كنم :
شرط اول : كسى كه امر به معروف و نهى از منكر مى نمايد بايد عارف باشد، بنابراين امر به معروف و نهى از منكر، بر جاهل و بر كسى كه نمى داند معروف و يا منكر چيست ، واجب نيست .
دوم : آن كه احتمال تاثير دهد، ولى اگر بداند گفتارش اثرى ندارد امر به معروف و نهى از منكر لازم نيست .
سوم : آن كه بداند معصيت كار بر گناه خود مصر است ولى اگر بداند خود او ترك مى كند، وجوب آن ساقط مى گردد.
چهارم : آن كه در اين كار مفسده اى مترتب نشود كه اگر ضرر جانى يا عرضى مالى بر خود يا خويشان يا مومنين ديگر وارد مى شود لزومى ندارد.
و لذا از امام صادق (ع ) مى پرسند كه آيا امر به معروف و نهى از منكر بر همه امت لازم است ؟ حضرت مى فرمايد: نه !آنگاه بيان مى دارد كه جز اين نيست - بر قوى و توانائى كه از او حرف شنوائى داشته باشند و ميان منكر و معروف فرق بگذارد و عالم باشد، لازم است . (339)
و بعضى از مراجع شرط ديگرى هم اضافه نموده و گفته اند: طرف هم بداند كه آن چيز حرام است كه مرتكب مى شود، و يا واجب است كه ترك مى كند، ولى در صورتى كه جاهل باشد، بر ديگران امر و نهى او لازم نيست .
زبان : از اين گفتگوها وظيفه دوست ما (قلب ) هم روشن مى شود.
قلب : من كه وظيفه ام مشخص است ، تا به حال از من انحرافى ديده ايد؟
زبان : من كه انحرافات بسيارى در تو مشاهده مى كنم .
قلب : اميدوارم كه صرف ادعا نباشد.
زبان : آيا كفر بوسيله چه كسى تحقق مى يابد آيا جز از راه تو؟ و آيا توجه دارى كه هيچ عملى در دنيا در بدى آن متصور نيست ؟
قلب : دو مطلب را بيان داشتيد كه هر دو نيازمند به اثبات است : يكى آن كه كفر از زيانهاى من است و ديگر آن كه چيزى در بدى به حد كفر نمى رسد.
زبان : اين موضوع روشن است ؛ كسى كه كافر گرديد، معتقد به مبدا و معاد و رسالت و امامت و رهبرى نمى باشد، و كسى كه چنين باشد، ديگر به هيچ قانونى پاى بند نيست و هر فردى كه چنان شد، واجبات را ترك كرده ، و محرمات را به جا خواهد آورد، بخلاف كسى كه معتقد بوده و مسلمان و مومن باشد و گاهى معصيتى را انجام دهد و احيانا گناهى را مرتكب شود.
شكى نيست در اين كه كفر بوسيله تو تحقق مى يابد، زيرا آدمى با دلش است كه مومن و مسلمان و مشرك و كافر مى شود و دليل بر اين مطلب زياد است .
آيات كفر
1- آيات ، چنان كه خداوند فرموده : براستى كه خداوند نمى آمرزد كه به او شرك آورده شود و ماسواى آن را خواهد بخشيد، براى هر كه بخواهد و هر كه به خدا شرك آورد على التحقيق به خدا گناه بزرگى را نسبت داده . (340)
قلب : اتفاقا اين آيه تو را رسوا مى سازد، زيرا مى فرمايد: هر كه شرك به خدا آورد، نسبت گناه بزرگى به خدا داده ، آيا من افتراء از مختصات توست و يا از ويژگى هاى من است ؟ چرا مطالعه نكرده حرف مى زنى .
زبان : آيه مى گويد: هر كه شرك آورد افتراء مى بندد، پس اول بايد شرك باشد تا افتراء تصور گردد، و اگر تنها همين آيه بود مى توانستيم بگوييم ، حق با شماست ولى بعد از آن كه ما به سوره بقره آيه 6 - 7 و آل عمران آيه 151 و امثال آن مراجعه كرده اين موضوع را بطور واضح مشاهده خواهيم كرد كه : خداوند بوسيله شرك دلهاى آنها را از كار انداخته و به آنها مهر مى زند، يا رعب و ترس در آنها مى اندازد (341) و اين نيست مگر آن كه شرك و كفر از ناحيه تو صورت گيرد.
قلب : كم لطفى مى فرمائيد، زيرا آن چه استفاده مى شود اين كار در نتيجه كفر و شرك است ، اما آيا آنها بوسيله من انجام مى گيرد، يا غير من ؟ معلوم نمى شود، ولى از بعضى آيات نتيجه بعكس گرفته مى شود يعنى ثابت است كه كفر از ناحيه تو مى باشد.
زبان : از ناحيه من ؟
قلب : آرى از ناحيه تو، زيرا اغلب آيات كفر را بسبب تكذيب آيات بيان فرموده و شكى نيست در اين كه تكذيب از ناحيه تست .
و ديگر آن ؟ در سوره نساء چنين دارد: براستى كسانى كه به خدا و پيامبران او كافر شده اند، و اراده دارند كه ميان خدا و پيامبرانش تفرقه انداخته ، و مى گويند: ما به بعضى ايمان آورده و به بعضى ديگر كافريم ، و چنين قصد دارند كه در بين آن راهى را اتخاذ كنند در حقيقت كافر هستند، و براى كفار عذابى خوار كننده مهيا ساخته ايم . (342)
زبان : خوبست از اين بحث صرف نظر كرده به موضوع ديگر بپردازيم ، چون اگر شما امثال اين آيات را مطالعه كنيد خواهيد ديد، اول كفر را نسبت داده ، آن گاه تكذيب آيات را بيان داشته (343) و با اين قبيل آيات نمى توانيد اثبات كنيد كه كفر بوسيله من اجراء مى گردد.
قلب : شكى نيست در اين كه تكذيب آيات موجب كفر خواهد گرديد، بعلاوه خوانده غير خدا را چه مى گوئيد، وقتى خداوند مومنين را معرفى مى كند چنين مى فرمايد: و كسانى كه با خدا غير او را خدا نمى خوانند. (344)
زبان :اين قبيل آيات نيز ثابت نمى كند كه كفر با اين عمل تحقق مى يابد، بلكه خداوند حالات كفار و مومنين را بيان داشته كه مومنين تنها خدا را مى خوانند، ولى آنهائى كه كافرند با پروردگار يكتا خداى ديگرى را هم مى خوانند.
روايات كفر
2- روايات ؛ بر فرض اگر ما نتوانيم بوسيله آيات ثابت كنيم كه كفر از طريق شما صادر مى شود، اما اين مطلب بطور كامل از روايات استفاده مى شود چنان كه از موسى بن جعفر (ع ) از رسول خدا (ص ) روايت شده : تزلزل و ريب كفر است . (345)
و از امام صادق (ع ) نقل گرديده : ريشه هاى كفر سه چيز است : حرص ، استكبار، حسد. (346)
و از پيامبر گرامى اسلام (ص ) روايت شده : اركان كفر چهار تاست :
رغبت (در دنيا و حرص بر آن )، ترس (از مردن يا از دست دادن دنيا يا از فقر يا از گفتار مردم و مانند آن )، راضى نبودن به قضاى الهى ، غضب و خشم . (347)
و از حضرت على (ع ) نقل گرديده : كفر بر چهار پايه نهاده شده : فسق ، غلوة ، شك ، شبهه . (348)
قلب : ممكن است بفرمائيد چگونه با اينها عليه من استدلال مى كنيد؟
زبان : استدلال به اينها روشن است ، زيرا اصول كفر و اركان آن كلا قلبى هستند، بنابراين ، مبدا كفر در وجود شما مى باشد، بعلاوه در بحث توحيد ثابت گرديده كه توحيد بر پنج قسم است : 1- توحيد در ذات 2- توحيد در صفات 3- توحيد در افعال 4- توحيد در اطاعت 5-توحيد در مقام عبادت .
همه انواع توحيد قلبى بوده ، و ضد آن ، (شرك ) هم قلبى است ، و در بحث نفاق هم ثابت شد: نفاق كه يك قسم از كفر است در تو واقع خواهد شد.
ارتداد و اقسام آن
قلب : لطفا ممكن است بفرمائيد ارتداد كه يك قسم از كفر است بوسيله من انجام مى گيرد يا بوسيله تو؟
زبان : البته بوسيله تو تحقق مى يابد، ولى بفرمائيد كه چگونه ارتداد يك قسم از كفر است ؟
قلب : شما بكتب فقهاء كه از جمله آنها عروة الوثقى است مراجعه كنيد، در آن جا خواهيد ديد كه هشتم از نجاسات را كافر بحساب آورده آنگاه مى فرمايد: حتى المرتد بقسميه : مرتد، هر كدام از دو قسمش كه باشد، كافر است .
زبان : دو قسم مرتد كدام است ؟
قلب : مرتد كسى است كه از اسلام بيرون رفته و كفر را برگزيند و بر دو قسم است : فطرى و ملى ، فرى آنست كه يكى از دو پدر و مادر او در حال انعقاد نطفه اش مسلمان باشد، آن گاه بعد از بلوغش اسلام را اظهار كند و سپس از آن بيرون رفته و داخل كفر گردد، و مرتد ملى : كسى است كه پدر و مادرش در حال انعقاد نطفه اش كافر باشند، آنگاه بعد از بلوغ اظهار كافر كند سپس مسلمان گردد بعد به كفر باز گردد. (349)
زبان : ممكن است حكم آن را هم بيان كنيد؟
قلب : البته !حكم او در همان كتابها بيان شده ، ولى اجمالا بايد دانست كه كفر بعد از اسلام كه قسم اول باشد مشكل است ، زيرا اگر مرد باشد، زن او از او جدا مى شود و نكاحشان به هم مى خورد و نيازى به طلاق هم ندارد، و اموال او تقسيم مى گردد و خودش نيز بايد كشته شود. (350)
زبان : از بيان شما معلوم مى شود كه ارتداد بوسيله من انجام مى گيرد؟
قلب : شكى نيست در اين كه تزلزل و شك و شبهه و انكار توسط من انجام مى گيرد ولى ترديدى هم نيست در اين كه اظهار كفر و انكار اسلام ، بسبب تو تحقق مى يابد و تا از تو كلامى با شرائطش صادر نگردد، انسان بيچاره به اين امور مبتلا نخواهد گرديد.
زبان : از من ؟!
قلب : آرى از تو!توئى كه در وقت سركشى و طغيان ، و اسيرى نفس و هوا، و مستى دنيا و جاه و پست و مقام ، و عقب ماندگى و محروميت از خواهشها، دست به جنايتها زده عليه اسلام شعار داده و كفر را ترويج مى كنى ، توئى كه در وقت شدت بيمارى و در موقع سختى و در حال فقر و بيچارگى و در هنگام تهيدستى و گرفتارى و در زمان نياز و ضرورت ، به مقدسات بد و بيراه گفته و سخنان كفرآميزى مى گوئى ، و حتى در وقت گشايش و راحتى چنين مى گوئى : اگر فلانى نبود من نابود شده بودم ، و يا اگر فلان شخص در كارم مداخله نمى كرد من بفلان چيز گرفتار مى شدم ، و اگر آقاى فلانى نبود زن و بچه ام بيكس مى شدند.
زبان : مگر گفتن چنين عبارتهائى ممنوع است ؟
قلب : البته كه ممنوع است گر چه آدمى مرتد نشود ولى چنان كه از امام صادق (ع ) در تفسير اين آيه : و ما يومن اكثرهم بالله الا و هم مشركون . (351)
نقل شده كه فرمود: شرك ، اينست كه انسان بگويد: اگر فلانى نبود من هلاك مى شدم ، و اگر فلانى نبود من به چه و چه مبتلا مى گرديدم ، عيالم تباه مى شد (352)
نقل شده كه فرمود: شرك ، اينست كه انسان بگويد: اگر فلانى نبود من هلاك مى شدم ، و اگر فلانى نبود من به چه و چه مبتلا مى گرديدم ، عيالم تباه مى شد
زبان : معلوم مى شود من بايد خيلى حواسم جمع باشد، زيرا بسيارى از ماها به چنين جملاتى مبتلا بوده و از اين قبيل كلمات به زبان جارى مى سازيم و احيانا ممكن به خدا نيز توهين كنيم . وقتى عصبانى مى شويم بى اختيار به همه كائنات بد گفته و كافر مى شويم .
قلب : البته اگر انسان در حال عصبانيت نعوذبالله به خداى بزرگ توهينى كرد كافر نمى شود، زيرا يكى از شرائط ارتداد و حصول كفر، سب كردن خدا و انكار اوست در حال اختيار، و اما در حال غضب و در حالات غير اختيارى موجب ارتداد نمى گردد. (353)
گر چه آدمى بايد خيلى سعى كند عصبانى نشود، زيرا آنهم ضرر بسيار دارد.
چشم : شما جلسه را به خودتان اختصاص داده به ديگرى اجازه سخن نمى دهيد!
قلب : بفرمائيد جلسه در اختيار شما!آيا من نبايد از خود دفاع كنم ؟
چشم : چرا!اما نه باين اندازه .
قلب : از حالا به بعد شما بفرمائيد.
چشم : آيا انكار رهبرى و امامت حضرت مولى الموحدين اميرالمومنين على بن ابيطالب (ع ) از گفتن مثلا اين جمله : اگر فلانى نبود من هلاك مى شدم كمتر است ؟
زبان : اين چه ربطى به ما دارد؟
چشم : خيلى هم به شما ربط دارد؛ زيرا انكار امامت و جانستيى آن حضرت - كه بطور مسلم از جانب پرودگار است و پيامبر بزرگ اسلام تنها مامور ابلاغ بوده چنان كه از آيه 3 و 67 سوره مائده استفاده مى شود- توسط دوست ما (قلب ) تحقق يافته و بوسيله تو روشن مى گردد.
زبان : بر فرض به ما مرتبط باشد، اما انكار امامت على (ع ) چگونه كمتر از گفتن جمله مزبور نيست ؟ و چطور موجب كفر در قيامت مى شود؟
امامت على (ع )
چشم : جاى بحث درباره اينگونه مطالب ، كتب عقائد است (354) ولى چاره اى نيست - ما هم فى الجمله در اين رابطه سخنى گفته و از بعضى اسرار پرده برداشته و بگوئيم :
شكى نيست در اين كه خداوند حكيم بشر را از اول خلقت تا قيامت بدون هادى ، نگذاشته و نمى گذارد، زيرا بشر در كمال عجز و ناتوانى بوده و مجهولاتش در برابر معلومات خود، چون قطره در مقابل اقيانوسها مى باشد، از طرفى در رسيدن به كمال و سعادت دنيا و آخرت نيازمند به رهبر كامل و جامع و عادل و عالم به تمام معنى مى باشد (ما نمونه خيلى روشنش را در انقلاب مقدس و پر ثمر خود مشاهده مى كنيم كه چگونه تمام زمامداران ، دولتمردان ، جامعه مدرسين ، قضات و نمايندگان ، دست نياز به جانب رهبر كبير انقلاب دراز كرده ، پيوسته براى گشايش امور مهم نزد وى مى روند تا از علم و كمال و تجربه و رهنمودهاى معظم له الهام گيرند و بدون ترديد با رهنمودهاى اوست كه مى توانند به راه صحيح خود ادامه داده و سعادت ملت اسلام را دريابند) و ما مى دانيم كه اين موضوع تا زمان پيامبر ختمى مرتبى (ص ) تحقق يافته و كسى در آن شبهه ندارد. اما بعد از آن حضرت ، امر دائر است بين اين كه خداوند حكيم ميان بندگان خود فرقى گذاشته - تا آن زمان نسبت به مردم لطف داشته آنها را بى سر پرست ننهاده ، در هر قرن و زمانى رهبرى جامع همچون پيمبران و جانشينان آنها برانگيخته ، نعمت هاى خود را درباره بندگانش تمام نموده ، اما بعد از آن حضرت ، لطف خود را بريده بندگان را بى سر پرست گذاشته ، نعمت امامت و ولايت و رهبرى را ناقص بگذارده و يا آن كه حكمت و لطف و احسان و عدلش نسبت به بندگان خود تفاوتى نكرده آنان را همچون گذشته توسط سفراء مخصوص رهبرى نموده ، و خلفائى تا قيامت از سوى خود رد زمين مقرر فرموده باشد.
پرواضح است كه قسم اول ، با علم و حكمت و عدل الهى درست در نيامده و بايد شق ثانى باشد، يعنى پروردگار لطيف و حكيم تا قيامت بندگان خويش را بدون امام و رهبر نخواهد گذاشت و همچون پيامبران آنها را از بندگان خود برگزيده و توسط آخرين سفير كامل و جامع خود، حضرت خاتم الانبياء (ص ) آنان را به جامعه معرفى نموده تا مردم را به اين امر مهم و وظيفه خطير آشنا سازد و چنان كه در كتب مربوط به علم كلام ، مفصلا بحث شده ، آن بزرگوار حضرت امير المومنين على (ع ) را در روز عيد غدير خم به امر الهى به مردم معرفى نمود؛ اين مطلب را شيعه و سنى قبول داشته ، و همه در كتب خود آن را نوشته اند، و در جاهاى ديگر نيز معرفى آن حضرت تكرار گشته و بالاخره در وقت وفات هم مهاجرين را جمع نموده بعد از مذاكراتى فرمود:
هر كه ايمان به من دارد و مرا به نبوت تصديق كرده و اعتراف نموده كه من رسول خدايم ؛ من او را به ولايت و رهبرى على بن ابيطالب و پيروى از او و تصديق او، وصيت مى نمايم ، چو: ولايت او، ولايت من و ولايت پروردگار من است ؛ همانا من به شما رساندم ، بايد كسى كه در اينجاست به آن كه در اين جا نيست برساند كه على بن ابيطالب علم است ؛ هر كه - در اين امر كوتاهى نمايد و يا تقصير كند به ضلالت گرائيده و هر كه جلو افتد به سوى آتش قدم نهاده و هر كه عقب بماند و راست گرا شود به هلاكت رسيده و هر كه چب گرا گردد گشته و نيست توفيق من مگر از جانب خدا. آيا شنيديد؟ همه گفتند: بلى .
به همين جهت است كه ما مدعى هستيم كه انكار آن حضرت كمتر از گفتن اگر فلانى نبود عيال من از بين مى رفتند نبوده چه رسد باينكه خيلى بالاتر بلكه قابل مقايسه نباشند.
زبان : بسيار از شما ممنونم ولى براى اثبات مدعاى خود بى تناسب نيست كه ببعض ادله آن پرداخته ما را روشن تر سازيد، و بيان كنيد كه چگونه انكار موجب كفر مى شود گر چه در قيامت باشد.
چشم : عرض كردم : محل بحث اين گونه امور كتب كلاميه و اعتقاديه است ، ولى بطور اختصار عرض مى كنم :
آيات و روايات در امامت و رهبرى و جانشينى ائمه دوازده گانه فراوان وارد شده ، كه بعضى از آنها در كتاب (مناظره پدر و فرزند) نوشته شده و در اينجا به بعض روايات ديگر مى پردازيم :
روايات امامت
از امام صادق (ع ) نقل گرديده كه فرمود: براستى كه خداوند تبارك و تعالى ميان خود و خلقش على (ع ) را علم و نشانه قرار داده ، و ميان او و مخلوقش علم ديگرى نيست ، هر كه از او پيروى كرد مومن ، و هر كه او را انكار نمود كافر خواهد بود. و هر كه درباره او شك نمود مشرك است . (355)
مالك جهنى است مى گويد: از امام صادق (ع ) شنيدم كه فرمود: سه دسته اند كه در روز قيامت خداوند با آنها سخن نگويد، و بسوى آنها نظر نيندازد، و آنها را پاك نسازد، و براى آنهاست عذاب دردناك : كسى كه مدعى امامتى باشد كه از جانب خدا امامت او تاييد نشده ، و هر كه انكار كند امامى را كه امامت او از جانب خداى عزوجل باشد، و هر كه گمان كند بر اين كه براى آن دو (...) در اسلام حظ و نصيبى است (356)
و از امام صادق (ع ) روايت شده : كه جبرئيل بر پيغمبر (ع ) فرود آمد و گفت : يا محمد سلام (يكى از نامها خداست ) بر تو سلام مى رساند و مى فرمايد: من آسمانهاى هفتگانه و آن چه را در آنهاست ، و زمينهاى هفتگانه و هر كه بر آنهاست آفريدم ، و من جائى را نيافريدم كه از ركن و مقام برتر باشد، و اگر اين كه بنده اى مرا از ابتداء خلقت آسمانها و زمين بخواند آنگاه مرا ملاقات كند، در حالى كه منكر ولايت و رهبرى على صلوات الله عليه باشد، او را بطور حتم در دوزخ برو خواهم انداخت . (357)
عمار مى گويد: از امام صادق (ع ) شنيدم كه فرمود: هر كه بميرد و براى او امامى نباشد مرده است بمردن جاهليت كفر و شرك و ضلالت . (358)
منصور بن حازم گويد از اين آيه از امام صادق (ع ) پرسيدم و ما هم بخارجين من النار؟ حضرت فرمود: آنها دشمنان على هستند، هميشه در آتش بوده تا ابد و تا روزگارى هست . (359)
روايات از اين قبيل بسيار است كه براى هر فرد منصفى در اتخاذ راه حق ، و ترك راه باطل كفايت مى كند.
زبان : پس معلوم مى شود سرانجام كسانى كه حضرت على (ع ) را ترك گفته و ديگران را بر آن حضرت مقدم داشته اند، ببدى كشيده شده و بدبخت و بيچاره خواهند بود.
چشم : البته چنين است ، در صورتى كه با علم و آگاهى چنين كارى را كرده باشند، ولى اگر از روى ناآگاهى بوده ، فريب دغلبازان ، و فريب كاران ، و فرصت طلبان ، و خدايان رياست و مقام را خورده باشند، بعد متنبه شده بينا گردند، و راه صحيح را براى خود انتخاب نموده ، از كجرويهاى سابق خارج شده ، به راه مستقيم قرار گيرند، بهترين حالات را خواهند داشت ، و نزد خداوند تبارك و تعالى محبوبيت خاصى پيدا خواهند نمود، خوشا بحال چنين افرادى كه بخود آمده در سرنوشت خود و فاميل و امت زمان خود تدبر و تفكر نموده ، خود و ديگران را از بدبختى ها نجات بخشيده از كفر باطنى بيرون آمده بعالم نور وارد گردند، باميد آن روزى كه همه مسلمين جر راه على بن ابيطالب (ع ) را براى خود انتخاب ننموده و تمام راههاى كج و معوج طاغوتى و شيطانى را ترك گويند.
زبان : ممكن است در اين رابطه ما را بكتابهائى راهنمائى فرمائيد؟
چشم : كتابهائى كه در اين زمينه به عربى و فارسى نوشته شده بسيار است تا مانند كتاب بحار (قسمت امامت )، كتاب الغدير، شبهاى پيشاور، حقل اليقين فارسى و عربى ، عبقات ، دلال الصدق ، الفين علامه ، جلد اول اصول كافى ، تلخيص الشافى ، كفايهة الموحدين ، فضائل الخمسة ، مدينة المعاجر، ينابيع المودة ، غاية المرام ، كفاية الموحدين ، فضائل الخمسة ، مدينة المعاجر، ينابيع المودة ، غاية المرام ، كفاية الخصام ، حديقة الشيعة ، كمال الدين و تمام السنعمة ، مناقب ابن مغازلى ، بصائر الدرجات ، تجريد و شرح آن ، اوائل المقالات ، انيس الاعلام و كتابهاى ديگر كه هر كدام از اينها به ننهائى روشنگر راه حق از باطل مى باشند.
دست : اگر اجازه باشد من هم به زيان ديگر دوستمان قلب بپردازم . قلب : بفرمائيد، فعلا كه ما گرفتار شما شديم .
ارزش نصيحت
دست : گرفتارى ندارد، زيرا چنان كه رفيقمان (زبان ) فرمودند نم هدف ما از اين مناظره ، عيب جوئى و گفتن عيوب ديگران نبوده ،بلكه نصيحت و ارشاد يكديگر است كه از وظائف مهم هر فرد مسلمان مى باشد، چنان كه امام صادق (ع ) از رسول خدا (ص ) نقل كرده : براستى بالاترين مردم از نظر منزلت و مقام در روز قيامت رونده ترين آنهاست در زمين براى نصيحت خلقش . (360)
قلب : بفرمائيد؛ مزاح كردم .
جبن و ترس
دست : آرى يكى ديگر از زيانهاى تو براى همه ما، ترس و جبن است كه در تو راه پيدا مى كند و سبب عقب ماندگى و تعطيلى بسيارى از احكام خداوند خواهد گرديد.
قلب : در آيات و اخبار فراوان ديده مى شود كه از خوف و ترس مدح و ثنا گرديده است چطور شما از آن نكوهش مى كنيد؟
دست : آرى خوف بر دو قسم است : پسنديده و ناپسند، آن چه شما مى فرمائيد، خوف ممدوح بوده و آن غير از جبن و ترس است ، البته خوف خشيت از مخالفت امر خدا نه تنها ناپسند نيست ، بلكه يكى از بالاترين وظائف انسانى و مبدا تمام سعادتهاست و بشر بوسيله آن به كمال خواهد رسيد و تا چنان خوفى در دل آدمى حاصل نگردد انسان انسان نمى شود: فرمانبردار نخواهد شد. در صراط مستقيم الهى قرار نخواهد گرفت ؛ مردان خدا اسوهاى تاريخ ، معلمين بشر، رهبران بزرگ اليه ، پيمبران و امامان ، علما و دانشمندان ، از راه خوف و خشيت پروردگار به مقامات عالى رسيده اند: گنهكاران نيز بدينوسيله از آلودگى نجات يافته اند.
اما قسم دوم جبن و خوف - كه عبارت است از ترس از غير خدا، خوف از دشمن ، خوف از فقر و بيچارگى ، خوف از قتل و مگر و گرفتارى ، خوف اَ بدبختى زن و بچه بعد از مگر، خوف از تنهائى ، از جن ، از ميت ، از درنده ها و مانند آن - نه تنها ممدوح نبوده بلكه بسيار بد و ناپسند است ، و در روايات نيز بر اين قسم اشاره شده ، چنان كه از حضرت على (ع ) نقل شده : از جبن دورى نمائيد كه آن عار و منقصت است . (361)
و نيز نقل شده كه فرمود: در مشورت خود، ترسو را شريك مگردان ، تو را از كارت ناتوان كرده ، و بر تو چيزى را كه بزرگ نيست بزرگ جلوه مى دهد. (362)
و از امام صادق (ع ) از پدر بزرگوارش نقل گرديده : كه فرمود: ايمان نياورد مردى كه در او بخل ، حسد و ترس وجود دارد، و شخص مومن ، ترسو، حريص و بخيل نيست . (363)
و اين قسم همان ترسى است كه خداوند پيمبران خود را در مقابل ابر قدرتها و طاغوتهاى رمان و فراعنه بر حذر داشته ، و آنان را به پيروزى و غلبه مژده داده است . (364)
و خداوند بزرگ و منان ، بندگان مومن خود را چنين ستايش فرموده و بيان داشته : پس كسانى كه رهنمودهاى مرا پيروى كنند، خوف و ترسى بر آنها نبوده و اندوهگين نخواهند بود. (365)
و مى توان از مصاديق روشن ترس از غير خدا را ريش تراشى بحساب آورد براى اين كه فراوان ديده شده وقتى ما به كسى كه ريش خود را تراشيده بر خورد نموده او را نهى مى كنيم ، مى گويد: و الله از ترس مردم است مردم ما را مسخره كرده يا مى گويند هر چه فتنه است در لابلاى همين ريش هاى قلابى است ؟
قلب : البته اگر كسى به دين خود عمل ننمايد و تنها ريش بگذارد مردم چنين قضاوتى خواهند نمود.
دست : مردم حق چنين قضاوتى را ندارند، آرى كسى كه ريش مى گذارد لااقل به يك حكم خدا پابند است و ثانيا چرا عمل ننمايد تا مردم چنين قضاوتى كنند، شخص مسلمان نبايد به بعضى احكام مومن باشد و به بعضى ديگر غير مومن ، بلكه بايد به همه دستورات ارج نهاده و عمل نمايد.
زبان : اتفاقا اين عمل مربوط به دست است نه به قلب .
قلب : آفرين ! اينجا سخن حقى گفتى حالا بفرمائيد مگر تراشيدن ريش حرام است ؟ و آيا بدينوسيله به انسان ضررى مى رسد؟
دست : ضرر آن را حتى كسانى كه كه متدين به دين اسلام نيستند نيز اعتراف دارند.
قلب : ممكن است به بعضى از آنها اشاره كنيد؟
دست : آرى ، در كتابى مى خواندم (به نقل از روزنامه العدل ، شماره 132، چاپ اسلامبول ) كه جماعتى در انگلستان تصميم گرفتند كه از تراشيدن صورت ، با تيغ جلوگيرى كنند و در آن دو تمثال يكى ريش تراش و ديگريش صاحب محاسن بود در صاحب محاسن تمام زيبائى جمع و در ريش تراش جميع زشتى مصور بود.
و از دكتر جرج و سجحان نقل كرد، كه كاركنان راه آهن ريشهاى خود را در زمستان تراشيدند، همه دچار دندان درد شده و عده زيادى به زكام مبتلا گرديدند كه دكترها دستاور دادند همگى ريش بگذارند.
قلب : آيا در قرآن دليلى بر حرمت آن وجود دارد؟
دست : آيا در قرآن دليلى بر حرمت آن وجود دارد؟
دست : قرآن جامع تمام احكام است ، اما نه براى هر فردى ، زيرا قرآن ظاهرى دارد و باطنى و در قرآن احكام خدا چ اجمال ذكر شده و لذا شما تعداد ركعات نماز را در قرآن نمى بينيد تمام مسائل مربوط به نماز و روزه و حج و زكات و خمس و... را نخواهيد ديد، حكم تراشيدن ريش هم از آن قبيل است .
و عيب بزرگى كه مى توان از جامعه مسلمين گرفت اين است كه براى اثبات هر حكمى مى گويند: آيا در قرآن هست يا نه ؟ در صورتى كه ما بسيارى از احكام را از احاديث به دست مى آوريم و پيامبر بزرگ اسلام طبق نقل شيعه و سنى عترت را هم در كنار قرآن قرار داده كه از نظر مدرك فقهى با هم تقاوت ندارند، يعنى حكم خدا چه از قرآن استفاده شود و چه از راه روايات و لسان عترت ، حجت است و خوشبختانه موضوع حرمت تراشيدن ريش بعد از استفاده حكم آن از سيره متدينين و علماء و انبياء و ائمه هدى (ع ) بلكه از سيره عقلاء و دانشمندان اسلامى و غير اسلامى از قرآن و روايات هم استفاده مى شود هر چند جاى بحث آن در كتب فقهى است .
اما از قرآن : و پيروى كن از ملت حنيف ابراهيم (366) كه در روايات و تفاسير چنين تفسير شده حنيفيه ده گانه كه پنج تاى آن در سرو پنج تا در بدن ؛ آن كه در سر است تراشيدن موى سر، گرفتن شارب ، رها كردن ريش ، مسواك ، و خلال و آن كه در بدن است : غسل جنابت ، طهارت بوسيله آب گرفتن ناخن ، زائل كردن مو از بدن ، ختنه ، و آنها تا قيامت نسخ نخواهد گرديد. (367)
و نيز در سوره ديگر چنين فرموده : پس بطور حتم خلقت خدا را تغيير مى دهند. (368)
اين آيه داستان شيطان را بيان مى كند كه مى گويد: من مردم را گمراه كرده آنها را امر مى كنم : گوشهاى چهار پايان را بريده و فرمان مى دهم كه خلقت خدا را تغيير دهند و شكى نيست در اين كه تراشيدن ريش كه رخصتى از جانب شارع مقدس اسلام نسبت با آن نيست ، تغيير خلقت خداست و از دستورات شيطان ، و عمل آن حرام است .
و اما روايات بسيار است كه از باب نمونه روايتى است منسوب به پيامبر گرامى اسلام (ص ) شاربها را بزنيد و ريش ها را رها كنيد و به مجوس شبيه نشويد و فرمود: مجوس ريشهاى خود را زده ، سبيل مى گذارند و اما ما شاربها را زده و ريشها را رها مى نمائيم و اين است فطرت (369) و دين حنيف .
و در توحيد مفضل دارد كه امام صادق (ع ) فرموده : روئيدن مو در صورت عزت مرد است كه او را از مرز صباوت و كودكى و شباهت به زنان ، بيرون آورده است . (370)
و در ملاقات پيغمبر اكرم (ص ) با مامورين عامل يمن كه ريشهاى خود را تراشيده بودند، ايشان فرمود: واى بر شما چه كسى شما را به اين عمل فرمان داده ؟ گفتند: ما را پروردگارمان (كسرى ) فرمان داده حضرت فرمود: اما پروردگار من ، مرا به گذاشتن ريش و زدن شارب فرمان داده است . (371)
روايات در اين زمينه بسيار است كه اگر بخواهيم مفصل درباره آن صحبت كنيم خود نيازمند به يك كتاب مستقلى است و شما مى توانيد بكتاب زيبايى مردان مراجعه نمائيد.
قلب : من هر چه فكر مى كنم ، زيانى كه شما در حق بنده تصور كرديد از زيانهائى كه در وجود تو متصور است به مراتب پائين تر است .
دست : بفرمائيد: استفاده مى كنيم .
قلب : شما را روايت حضرت رضا (ع ) را كه درباره گناهان كبيره نقل شده ، ديده ايد؟
دست : چطور؟
قمار و حرمت آن
قلب : يكى از آن گناهان ، قمار است كه حرمت آن از قرآن و روايات و اجماع و عقل استفاده مى شود.
دست : توضيح بيشترى بفرمائيد.
قلب : در چندين جاى قرآن از قمار نكوهش شده مانند اين آيه : پيامبر از تو از بابت شراب و قمار سوال مى كنند، بگو: گناه بزرگى در آنهاست . (372)
روايات متعددى هم در تفسير آيه مباركه : فاجتنبوا الرجس من (373) الاوثان نقل شده كه مراد از اوثان شطرنج است . (374)
و اگر ما دليلى بر حرمت و بدى قمار كه يكى از اقسام آن شطرنج است ، بغير از روايتى كه ابن ادريس در آخر كتاب سرائر نقل نموده ، نداشتيم ، ما را كفايت مى نمود.
و آن روايت اين است : ابوبصير از مام صادق (ع ) نقل مى كند كه حضرت فرمود: خريد و فروش شطرنج حرام است و خوردن پول آن سحت و نگهداشتنش كفر و بازى با آن شرك و سلام بر بازى كننده با آن ، معصيت و هلاك كننده بزرگى است ، و فرو برنده دست خود در آن مانند فرو برنده دست خود در گوشت خوك است ، نمازى براى او نبوده تا دست خود را از آن بشويد چنان كه آن را از مس كردن گوشت خوك مى شويد و نگاه كننده به آن مانند نگاه كننده به عورت مادرش مى باشد. (375)
دست : ممكن است بفرمائيد چگونه عقل بر بدى آن حكم مى كند؟
قلب : پرواضح است ، چنان كه در قرآن هم خداوند به آن اشاره فرموده ، شيطان با اين عمل مى خواهد ميان بندگان خدا عداوت و دشمنى بيندازد و بطور كامل اين موضوع محسوس است كه قمار سبب عداوت خواهد شد، زيرا در هر حال يك طرف از بازيگران خشمناك گرديده و در صدد انتقامجوئى بر مى آيد و عقلا امكان ندارد كسى ببازد و راضى باشد، بلكه خواهد كوشيد تا به هر وسيله شده تلافى كند، اگر مكرر ببازد خشم او بيشتر گشته ، سعى مى كند از هر راه كه شده طرف را بكوبد و چنان كه به تجربه ثابت گشته گاهى به شكستن و از دست دادن ناموس و فرزند كشيده شده ، آن گاه روشن خواهد شد كه پس از شكست فاحش در قمار و از دست دادن زن و فرزند سرانجام بكجا خواهد كشيد.
دست : زيان ديگرى هم از آن در نظر داريد؟
قلب : شما انتظار زيان ديگرى را هم داريد؟ آرى ، زيانهاى بسيارى در جامعه به بار خواهد آورد، مانند: تنبلى ، بيكارى ، عياشى ، ولگردى ، مفتخورى ، از بين بردن امنيت ، زيادى سرقت ، مراحمت ، غفلت ، تلف كردن عمر، عقب ماندگى در تمام امور و ده ها ضرر و زيان فردى و اجتماعى ديگر كه از جمله آنهاست : ترك تحصيل معيشت با زحمت و كسب و تجارت و زراعت ، كه در نزد خداى تبارك و تعالى محبوب بوده و روايات بسيارى ، مبنى بر تشويق و ترغيب آن از پيامبر و آل او (ع ) وارد شده است . (376)
دست : آيا قمار با غير شطرنج هم حرام است ؟
قلب : در قمار، فرقى ميان اقسام آن نبوده ، هر عملى كه به عنوان برد و باخت صورت گيرد، چه با شطرنج باشد غير آن ، حرام است ، تنها در تيراندازى و اسب دوانى ، اجازه داده شده و گرنه تمام اقسامش حرام است .
دست : شما فرموديد هر بازى كه در آن برد و باخت باشد حرام است ، بنابراين بازى كردن با آلات قمار بدون شرط اشكالى ندارد؟
قلب : بى اشكال هم نيست ؛ زيرا بسيارى از زيانها، مانند بيكارى ، تضييع وقت ، عقب ماندگى ، دورى از خدا، و ده ها ضرر ديگر را در بر دارد، بعلاوه روايات همه را شامل مى شود و علماى بزرگ هم از آن نهى نموده اند اگر شما لااقل كتاب مكاسب محرمه را ديده باشيد، كه در تحرير الوسيله هم موجود است خواهيد ديد كه علماى اسلام شكستن آلات لهو را واجب دانسته اند، چنان كه ساختن و اجرت گرفتن براى آن و خريد و فروش آن را حرام كرده اند. (377)
دست : بازى با غير آلات لهو چطور است ؟
قلب : در صورت برد و باخت بطور مسلم حرام است و اگر جهت مسابقه هوش باشد يا غرض عقلائى ديگر بر آن مترتب شود شايد جايز باشد، در هر حال هر كسى بايد از مرجع تقليد خود، تكليفش را بپرسد.
دست : جدا كار، زار است ، زيرا چنين گناه بزرگى از من صادر مى شود و بسيار شده كه من به چنين عمل ناپسندى مشغول بوده و با عملم زيانهاى خانمانسوزى به خود و ديگران وارد مى سازم و تا بحال به زيان آن تا اين اندازه پى نبرده ، و راستى نمى دانستم كه در رديف بت پرستى در قرآن آمده ، و اين همه زيانبار و منفور است !
قلب : آرى من مى دانستم كه گفتم زيان من از شما به مراتب پائين تر است ، البته اگر بخواهم باز از زيانهاى شما بازگو كنم مى توانم .
كم فروشى
دست : بفرمائيد استفاده مى كنيم .
قلب : يكى ديگر از زيانهاى تو، كم فروشى است كه آن هم از گناهان بزرگ بشمار آمده ، و بر حرمت آن ، هم قرآن دلالت دارد و هم روايات ، بلكه اجماع علما و عقلا نيز بر بدى آن حكمفرماست .
دست : ممكن است تفصيل بيشترى بدهيد؟
قلب : البته ! قرآن بغير از آياتى كه خداوند بزرگ از حالات انبياء با امت هاى خود در خصوص نهى از كم دادن در كيل و وزن بيان داشته ، يك سوره در اين زمينه نازل فرموده ، و در آن جا فرموده : واى بر كم فروشان !كسانى كه وقتى از مدرم تحويل مى گيردند، پيمانه را براى خود تمام و بيشتر گرفته و هنگامى كه براى مردم پيمانه و وزن مى كنند، كم مى دهند، آيا آنان گمان ندارند كه براى روز بزرگى برانگيخته خواهند شد. (378)
و از حضرت صادق (ع ) روايت شده كه فرمود: رسول خدا (ص ) فرموده : براستى كه در ميان شما دو خصلت است كه بوسيله آن دو امت هاى پيشين هلاك شدند، گفتند: آن دو چيست اى رسول خدا (ص )؟ فرمود: كيل و(379)
وزن .
و از رسول خدا (ص ) روايت شده هر گاه بعد از من زنا ظاهر گردد مرگ ناگهانى زياد شود، و چون در كيل و وزن كم داده شود خداوند تعالى آنها را به قحطى و كمبودى بگيرد، و زمانى كه از زكات جلوگيرى شود زمين همه بركات خود را از زراعت و ميوه و معادن منع نمايد، و هنگامى كه در قضا و حكم ها ستم نمايند بر ستم و عدوان همكارى كرده ، و چون پيمان شكنى شود خداوند بر آنها دشمنشان را مسلط فرمايد، و چون قطع رحم كنند اموال در دست اشرار قرار خواهد گرفت ، و زمانى كه امر به معروف و نهى از منكر ننموده و پيروى از نيكان اهلبيت من نشود خداوند بر آنها اشرارشان را مسلط مى كند در اين حالت است كه هر چه خوبان دعا كنند، دعاشان مستجاب نمى شود. (380)
مرحوم مجلسى كه از اجلاء فن حديث و از مفاخر عالم تشيع و از ارزنده ترين علماى شيعه و از كم نظيرترين مححققين و محدثين و از بزرگان فقها و آيات الهى است ، در شرح روايت مزبور مى نويسد: مستجاب نشدن دعايشان بدينجهت است كه غضب ، محكم گشته و عذاب ، به حد لزوم رسيده ، و لذا شفاعت خليل الرحمن براى قوم لوط پذيرفته نگرديد.
دست راستى كم فروشى كار بسيار بديست .
قلب : مگر كسى در بدى آن شك دارد؟ مگر ممكن است فردى راضى شود كه جنس او را كم ، وزن يا كيل كرده و در وقت خريد به او كم دهند، آدم كم فروش بايد حساب خود را بكند كه در عمر خود چقدر كم فروخته و تا چه اندازه زيادى گرفته و چقدر خود را بدبخت نموده و چه اندازه مظالم عباد را به گردن گرفته ، چگونه روز قيامت از عهده آن بر مى آيد و تا چه اندازه كار را بر خود مشكل ساخته است .
دست : پس تكليف چيست ؟
قلب : تكليف چنين فردى روشن است ، از اول بايد دست سالمى داشته باشد كه به اين عمل زشت و ناپسند دست دراز نكند و اگر مبتلا بوده ، بايد آن چه در ذمه دارد به صاحبانش ‍ برساند و اگر مرده اند به وارثهاى آنها و اگر صاحبانش را نمى شناسد به عنوان رد مظالم به مستحقين رد كند.
دوست عزيز! اگر اجازه باشد به مناسبت كم فروشى به دو عمل ديگر تو نيز اشاره كنم !
دست : بفرمائيد.
قلب : يكى مربوط به غش در معامله است كه باز بوسيله تو انجام مى گيرد و ديگرى احتكار، كه هر دو از نظر اسلام و مسلمين عمل ناپسند و ضد اسلامى و انسانى مى باشند.
گرانفروشى و بدى آن
چشم : گرانفروشى را فراموش كرديد؟
قلب : آفرين !گرانفروشى هم از كارهاى ضد بشرى و ضد اسلامى است ؛ زيرا اين عمل مخالف برنامه هاى اسلام و اين كار ضد آئين مذهب تشيع و عملكرد امامان و پيشوايان دينى ماست ، چنان كه از عماد بن عثمان نقل شده ؟ زمانى در مدينه قحطى آمد، بنحوى كه قدرتمند گندم را با جو مخلوط مى كرد، مقدارى از آن را مى خورد و مقدار ديگر را مى فروخت ، و در نزد امام صادق (ع ) گندم پاكيزه اى بود كه اول سال خريده بود، به يكى از غلامان خود گفت : براى ما جو بخر و آن را با اين گندم مخلوط نما، يا آن را بفروش ، زيرا ما خوش ‍ نداريم كه چيز خوب بخوريم و مردم جنس پست بخورند. (381)
و از امام صادق (ع ) روايت گرديده كه فرمود: برترين عملها سه چيز است : انصاف دادن مردم از جانب خود بنحوى كه به چيزى خوشنود نشوى مگر براى آنها خوشنود گردى مانند آن را، و برابرى تو با برادرت در مال ، و ياد خدا بر هر حالت نه : سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله به تنهائى ، بلكه وقتى بر تو چيزى از فرمان خدا وارد شد آن را بگيرى و هنگامى كه بر تو چيزى از نهى خداى عزوجل وارد گرديد آن را ترك نمائى . (382)
آرى ، عمل بزرگان ما چنين است و برنامه هاى اسلامى چنان ، پس كسى كه بى انصافى كند مومن نيست و از جرگه مسلمين بيرون است و گرانفروشى جدا بى انصافى ، و خلاف رويه اسلام و مسلمين بلكه عقلاى جهان است .
احتكار
چشم : تشكر مى كنم ببخشيد!
قلب : خدا ببخشد، تذكر خوبى داديد، اما مساله احتكار، مرحوم شيخ حر عاملى كه از بزرگان محدثين و از افتخارات عالم تشيع است ، در كتاب وسائل يك باب مخصوص حرمت احتكار باز نموده و در آن جا رواياتى نقل مى كند كه از جمله آنهاست اين روايت :
از امام صادق (ع ) نقل شده كه پيغمبر اكرم (ص ) فرمود: كسى كه از شهرى به شهرى و يا از مملكتى به مملكتى و يا از محلى به محل ديگر، ارزاق را جهت تجارت مى آورد، روزى داده شده و آن كه ارزاق را نگهدارى مى كند و و در اختيار مردم قرار نمى دهد ملعون است . (383)
و از آن حضرت نيز نقل شده كه احتكار طعام نمى كند، مگر خطا كار (384)
و از على (ع ) روايت گرديده كه آن حضرت از احتكار در شهرها نهى فرمود، آن گاه بيان داشتند كه احتكار نيست مگر در گندم ، جو، خرما، كشمش و روغن . (385)
دست : پس در نگهدارى ساير اجناس احتكار صدق نمى كند؟
قلب : نه !چنان كه در تحرير الوسيله هم فتوى چنين است . (386)
آرى احتكار در غير آنها بسيار بد، بويژه زمانى كه مردم به آن نيازمند باشند و بطور خلاصه بايد شخص محتكر بداند، عمل او بسيار ناپسند و زيان آور است ، و چنان چه از پيامبر اكرم (ص ) رسيده است هركه بر مسلمين طعامى را احتكار كند خداوند او را به مرض جذام و افلاس تنبيه سازد. (387)
غش در معامله
و اما در معامله كه بوسيله تو آقاى دست صورت مى گيرد، از عملهاى بسيار ناپسند و ضد انسانى و اسلامى است و فقهاى بزرگ بر حرمت آن فتوى داده اند، چنان كه در تحرير الوسيله فرموده : غش حرام است بسبب آن
چه در خريد و فروش پوشيده است ، مانند مخلوط كردن شير با آب ، و مخلوط نمودن جنس خوب با بد و مخلوط نمودن روغن حيوانى با پيه ، يا با روغن نباتى . (388)
زبان : روايتى هم در اين زمينه مى باشد؟
قلب : روايات بسيار است كه از باب نمونه به يكى دو روايات اشاره مى نمايم .
از حضرت رضا (ع ) از آباء گراميش نقل شده كه پيامبر اكرم (ص ) فرمودند: از ما نيست كس كه درباره مسلمانى غش كند، يا به او ضررى وارد سازد و يا با او مكر و حيله نمايد. (389)
و از على (ع ) نقل شده كه فرمود، مومن به برادر خو غش نمى نمايد و خيانت نمى كند. (390)
و از پيامبر گرامى اسلام (ص ) روايت شده كه فرمود: هر كه با مسلمانى در خريد و فروش غش نمايد، از ما نيست و در روز قيامت با يهود محشور خواهد شد، زيرا يهود خيانت كننده ترين خلقند براى مسلمين . (391)
و نيز رواياتى وارد شده كه آدمى بايد آن چه براى خود دوست دارد براى ديگران دوست بدارد، و كراهت داشته باشد براى ديگران آن چه براى خود دشمن مى دارد، چنان كه نقل شده مردى اعرابى خدمت پيامبر اكرام (ص ) شرفياب گرديد عرضه داشت : يا رسول الله !به من عملى ياد ده كه بوسيله آن داخل بهشت شوم ، حضرت فرمود: آن چه را كه دوست دارى از ناحيه مردم به سوى تو آيد به جانب آنها روانه كن و آن چه را كه ناراحتى از اين كه از سوى مردم به جانب تو آيد در حق آنان روامدار. (392)
اسراف و تبذير و حرمت آن
دست : زيان ديگرى هم از من در نظر داريد؟
قلب : چه عرض كنم ! زيان امثال ما در جامعه بسيار است : از زيانهائى كه در وجود شماست ، مساله اسراف و تبذير است كه در قرآن مكرر از آن گفتگو شده و در آيات چندى چنين دارد: براستى كه خداوند اسراف كنندگان را دوست ندارد. (393)
پرواضح است : كسى كه خداوند او را دوست نداشته باشد، از رحمت پروردگار دور بوده و مورد غضب الهى خواهد گرديد و شايد به همين جهت باشد كه از گناهان كبيره بشمار آمده است .
دست : ممكن است معناى اسراف و تبذير را بيان كنيد؟
قلب : اسراف يعنى زياده از حد خرج كردن و زياده روى نمودن ، و تبذير هم به همين معناست و يا بمعناى بيهوده خرج نمودن است . (394)
دست : آيا اسراف فقط در حق من تصور مى شود يا شامل غير من هم خواهد بود؟
قلب آرى تنها در حق تو متصور است .
دست : خيال مى كنم اشتباه كنيد، زيرا اگر در آيات قرآن بنگريد اسراف را تنها در اموال كه بوسيله من انجام مى گيرد نخواهيد ديد، بلكه در غير اموال نيز مشاهده مى شود كه شامل شما هم خواهد گرديد.
قلب : چطور؟ واضح تر بيان كنيد.
دست : شما اگر آيه 127 سوره طه ، و آيه 53 سوره زمر، و آيه 147 سوره نساء، و مانند آن را ملاحظه كنيد، خواهيد ديد كه يك نوع اسراف ، اسراف در اموال است ، ولى اقسام ديگرش ، تجاوز از حد در فرمان خداست و لذا راغب اصفهانى هم وقتى اسراف را معنى مى كند چنين بيانى دارد: اشراف تجاوز از حد است در هر كارى كه انسان انجام مى دهد. (395)
و در روايات هم همين مضمون را خواهيد ديد و يا در دعاها كه از آن تعبير به اسراف بر نفس مى شود و فقيه بزرگ مرحوم نراقى هم در كتاب عوائد يك باب در خصوص اسراف باز نموده و آن را به چند قسم تقسيم نموده است .
قلب : فرمايش جنابعالى صحيح است ، ولى آن چه از اخبار و از آيات در موضوع اسراف و تبذير ديده مى شود در اموالى است كه بوسيله جناب شما انجام مى گيرد ملاحظه كنيد حضرت على (ع ) مى فرمايد: زشت ترين بخشش ، اسراف است (396) و يا آن كه فرموده : عيب سخاوت ، اسراف است . (397)
مرحوم راوندى كه از بزرگان علما و اهل حديث است از امام صادق نقل مى كند، كه چهار دسته هستند كه دعايشان مستجاب نمى گردد، مردى كه در خانه نشسته و مى گويد: بارالها به من روزى ده ! خداوند به او پيام مى دهد: مگر من تو را به رفتن دنبال روزى امر نكردم ؟
و مردى كه از دست زنش مى نالد، خداوند مى فرمايد آيا اختيار او را به دست تو قرار ندادم ؟ و مردى كه مالدار است و آن را تباه مى سازد و در عين حال مى گويد: خدايا مرا روزى بده ! خداوند به او مى فرمايد: آيا تو را امر به ميانه روى نكردم ؟ آيا تو را به عدم فساد فرمان ندادم ؟ آن گاه اين آيه را تلاوت فرمود كه در حالات عباالرحمن مى باشد كه داراى اين خصوصياتند: با تواضع روى زمين مى روند، با افراد نادان با بزرگوارى برخورد مى نمايند. شبها را با سجده به روز مى آورند، از خداى خود مصونيت از عذاب را طلب مى كنند، بلكه در انفاق ، طريقه اعتدال را مراعات مى نمايند (398) و نيز مردى كه پول را بدون شاهد قرض ، دهد خداوند مى فرمايد، آيا من تو را به گرفتن شاهد و گواه فرمان ندادم (399)
و در كافى از امام صادق (ع ) نقل مى كند كه حضرت در شرح آيه بالا و الذين اذا انفقوا لم يسرفوا ولم يقتروا و كان بين ذلك قواما چنين عملى را انجام داد: يك مشت سنگ ريزه را برداشت ، آن را محكم در دست گرفت كه از آن چيزى نريخت ، آنگاه فرمود: اين اقتارى (بخل ) است كه خداوند در كتابش نقل فرموده ، سپس چنگى ديگر از آن برداشت ، و دست را باز كرده كه همه اش ريخت ، بعد فرمود: اين است اسراف ، پس قبضه ديگرى از آن برداشت ، قسمتى از آن را ريخت و قسمتى ديگر را نگه داشت ، و فرمود: اين است قوام (400)(طريقه اعتدال )
و از آن بزرگوار نيز نقل گرديده است : براستى ميانه روى امرى است كه خداوند آن را دوست داشته و اسراف امرى است كه پروردگار آن را دشمن مى دارد. (401)
و نيز آن بزرگوار از پيامبر گرامى اسلامى (ص ) روايت فرموده : هركه در زندگانيش ميانه روى را مراعات نمايد، خداوند او را روزى دهد و هركه زياده روى كند، پروردگار او را محروم سازد. (402)
دوست عزيز!از اين روايات شما استفاده نمى كنيد كه از آنها، اسراف در اموال اراده شده كه عامل آن هم شما مى باشى ؟
دست : بنده هم كه نخواستم منكر آن شوم ، خواستم بفهمانم كه اسراف تنها در اموال نيست ، بلكه در مطلق تجاوز از حد است كه اثبات هم نمودم .
قلب : من هم كه قبول كردم ؛ ولى خواستم بفهمانم كه لفظ اسراف در اموال مشهورتر است ، و لذا در آيات و روايات اغلب در اموال به كار برده شده و در اذهان عامه مردم هم وقتى از اسراف صحبت مى شود، ذهن به طرف زياده روى و خرجهاى بيهوده در زندگى ميل مى كند.
مثلا وقتى مى گويند: پادشاه مسرفى است ، يا ثروتمند مبذرى است ، يا با اسراف بركت كم مى گردد، چنان كه از امام صادق (ع ) هم به همين مضمون روايت شده (403)
و يا آن چه در اصلاح بدن بكار برده مى شود اسراف نيست ، چنان كه از همان بزرگوار نقل شده كه فرمود: در آن چه بدن با آن اصلاح مى شود، اسراف نيست ، پس اسراف در آن چيزيست كه مال را تباه سازد و براى بدن مضر باشد (404)
و آيا آن كه اگر گفته شود: چه بسا فقيرى كه از ثروتمندى اسرافكننده تر باشد، براى آن كه گاهى ممكن است غنى به اندازه خرج كند، ولى فقير بيهوده و بيش از حد چنان كه به همين معنى هم از امام صادق (ع ) روايت شده (405) آيا فكر به كجا مى رود، آيا جز به نفقه در اموال ؟ پس آقاى دست بايد مواظب خود بوده ، با اعمال زشت خود معذب نگردى و ما را هم معذب نسازى ، در نفقات و مخارج خود تجديد نظر كنى مالى كه خداوند مهربان به تو داده به اندازه در مصرف صحيح خرج كنى ، لباسى كه مى خرى ، ماشينى كه تهيه مى كنى ، خانه اى كه براى خودت انتخاب مى نمائى ، لوازمات زندگى كه فراهم مى آورى ، طبق شان و فراخور حال و كارت باشد و متوجه باشى لباسى كه براى حفظ آبرو تهيه كردى ميان خانه و در موقع كار و اوقات غير مناسب نپوشى كه در روايت دارد خود آن اسراف است و به حدى اسراف در كار تو ديده مى شود كه در روايت امام صادق (ع ) دور انداختن هسته خرما، چون ممكن است از آن استفاده گردد، بلكه ريختن باقيمانده آبى كه انسان از آن خورده اسراف ، بشمار آمده و از آن نهى گرديده است . (406)
سيگار و نظائر آن
و همچنين بايد بيدار باشى و پولى را كه با زحمت به دست مى آورى ، در طريق نامشروع و راه بد و غير صحيح مانند: سيگار، چپق ، قليان و پيپ
انواع مسكرات وافيون و حشيش و بنگ و هروئين و گردها و كارهاى زشت ديگرى كه هر فردى به تشخيص فكر و وجدان و عقل خود تا اندازه اى مى تواند بدى آن را بداند به كار نبرى .
دست : اين امورى كه متوجه من ساختى ، كار من نيست ، اغلب آنها از كارهاى دهان و بينى و ساير اندامهاست .
پا: كارهائى كه مربوط به شماست چه ربطى به اندامها دارد؟
دست : اگر خود شما به راه نيفتى ، اگر به دنبال عياشى و تفريحات ناسالم و ده ها راه نامشروع ديگر نروى ، كجا آن امور تحقق مى يابد.
پا: دست شما درد نكند! سيگار كشيدن و امثال آن چه ربطى به من دارد، امكان دارد كسى درب مغازه و يا پشت ميز اداره ، يا در منزل نشسته باشد و رفقائى نا اهل او را به سيگار يا ترياك يا ساير امور خلاف عقل و شرع معتاد سازند.
دست : مگر سيگار و امثال آن چه بدى دارد كه شما اينچنين جدى سخن مى گوئى و آن را راه غير عقلائى به حساب مى آورى ؟
قلب : جواب شما با من است ، آقاى دست !همين سيگارى كه به نظر شما خيلى كار خوبى به نظر مى آيد، روزى در تهران به مطب يكى از دكترهاى متخصص ريه ، رفته بودم ، يك فردى وارد شد، در دست او سيگارى بود، آقاى دكتر دست دراز كرد، سيگار او را گرفت و تمام پاكت سيگار را زير پا گذاشت و آن را از بين برد سپس گفت : شما ديگر چرا؟ چرا علما و آيات و مراجع آن را تحريم نمى كنند؟ سپس گفت : اگر علما ضرر سيگار را آن اندازه كه من مى دانم مى دانستند، فتوى به حرمت آن مى دادند.
دست : تا به حال كه علما فتوى به حرمت آن نداده اند.
قلب : اگر فتوا هم نداده باشند به عنوان حكم ثانوى بطور مسلم حرام خواهد شد و آن درجائى است كه هم براى خود ضرر جانى قابل توجهى داشته باشد و هم باعث اذيت مسلمين شود، زيرا فتواى همه علما، حرمت ايذاء برادر دينى است و شكى نيست در اين كه در مجامع عمومى مانند: مساجد، مجالس مذهبى ، مدارس ، محل درس و... كشيدن سيگار موجب اذيت ديگران است ، بغير از آن كه تفريط مال و جان خواهد بود و گاهى امكان دارد خسارات جانى و مالى فراوانى را به بار آورد.
يادم نمى رود كه روزى يك مينى بوس در اثر آتش يك سيگار، آتش گرفت ، حدود دوازده نفر جزغاله شدند و بقيه مجروح و معلوم گشتند.
و گاه شده يك ته سيگار، بازارى را به آتش كشيده و اگر فرضا، براى آن ضررى در نظر نگيريم ، جز اين كه در هر سالى ميلياردها تومان در اين راه مصرف مى شود، در بدى آن كفايت مى كند و راستى اگر هر فردى مخارج يك عمر سيگار خود را به حساب آورد، مى بيند كه در يك عمر پول يك آپارتمان و يك باب خانه را مصرف كرده ، و شايد همان آقاى سيگارى در تمام عمر مستاجر هم باشد، كه اگر سيگارى نبود، بهترين خانه را براى خود تهيه مى كرد.
ريه : بنده كه نسبت به خودم از دوست خود (دست ) راضى نيستم ، زيرا پروردگار حكيم مرا آفريده ، ادامه حيات انسان به من بستگى دارد، زيرا كوچكترين وقفه در من ، باعث مرگ آدمى خواهد شد.
قلب : آرى چنين است ، زيرا من و شما همسايه بوده و از نقش يكديگر مطلعيم ، آرى من مى دانم كه تنفس چگونه انجام مى گيرد، و اعضاى آن يعنى بينى ، حلق ، حنجره ، ناى ، نايژه ها و ششها كه شما باشيد تا چه اندازه ظريف مى باشند.
ريه : آرى دوست ما (دست ) نمى داند كه من از حفره هاى زياد تو در تو تشكيل يافته ام و پرده هاى ظريف و نازكى آنها را از هم جدا مى سازد.
ايشان نمى دانند كه بشر بوسيله من در هر شبانه روز، بطور متوسط يازده متر مكعب هواى آزاد لازم دارد.
و بايد آن اندازه هوا صاف باشد كه اطباء تنفس از راه بينى را بهتر از تنفس از راه دهان دانسته اند، چون در ميان بينى موهائى وجود دارد كه كثافت هوا را گرفته آن را تصفيه كرده تحويل من مى دهد.
خونهائى كه بوسيله شما (قلب ) به تمام نقاط بدن مى رسد، گاهى براى سوخت سلولها، خون مواد اكسيژنى را از دست داده ، با مواد كربنى به سوى من با رنگى تيره حركت كرده ، همنشين هواى صاف مى شود، ماده سمى خود را به هوا سپرده و اكسيژن كسب مى كند و مجددا به سوى شما حركت كرده عمل اوليه را انجام مى دهد.
با اين حال متاسفانه مرا با سيگار و يا دودهاى ديگر افسرده كرده ، حفره ها، و پرده هاى بسيار ظريف مرا با كثافت دود آلوده مى نمايند و من چنين خيانت و جنايتى را نمى بينم مگر از راه دوست نادان خود (دست ) كه گاهى سيگار را با سيگار روشن كرده گويا با من ضد است و مرا مخلوق خدا نمى داند.
دست : اميدوارم كه من همت گمارم ، اين مل زشت و ضد عقل و بهداشت و زهد و ورع و پاكى و اقتصاد را ترك گفته ، راستى بيدار شوم .
قلب : آرى عزيزم ! راستى كشيدن سيگار كار بد و عمل لغو و بيهوده اى است و چنان كه قبلا گفته شد گاهى هم حرام خواهد شد و اگر كسى ميزان صحيح آن را بخواهد، بايد فكر كند راستى آيا اين عمل الهى است يا شيطانى ؟
يادم نمى رود يكى از علماى بزرگ قم از اساتيد درس خارج مرض سرطان گرفت دكترهاى متخصص كه براى مداواى او آمدند، مرض او را از بسيار كشيدن سيگار تشخيص دادند و لذا او را از كشيدن سيگار منع نمودند معظم له نيز آن را ترك نمود (آرى آن مرد، بزرگ از اول تشخيص ضرر فاحش نداده و گرنه از ابتداء سيگار نمى كشيد) پس سزاوار است دوستمان (دست ) بسوى آن دست دراز نكرده در حفظ و حراست خود و ديگران كوشا باشد.
چشم : سخن در موضوع سيگار كفايت كره به زيانهاى ديگر دست بپردازيد.
دست : سرزنش ما بس است !آخر خوبست شما هم به گناه سرزنش پى برده ، عيوب خود را هم مشاهده كنيد آيا به روايت امام باقر (ع ) برخورد نكرده ايد كه از پيامبر بزرگ اسلام (ص ) روايت كرده : از نشانه هاى معيوب بودن انسان همين بس كه از مردم ببيند آن چه را كه درباره خود نمى بيند و مردم را به چيزى تعبير و سرزنش نمايد كه خود توانائى ترك آن را ندارد و آن كه همنشين خود را آزار دهد به چيزى كه فائده اى او را نمى بخشد. (407)
چشم : عزيزم !بنا نبود ما كسى را سرزنش كنيم ، اين جلسه براى راهنمائى يكديگر است ، اميد آنست ؟ بعد از پى بردن به عيب خويش آن را ترك كرده ، خويشتن را اصلاح نمائيم ، حال بفرمائيد گناه سرزنش چيست ؟ آن گاه شما هم مجازيد اگر در وجود ما عيبى مى بينيد تذكر دهيد.
گناه تعيير و سرزنش
دست : از امام صادق (ع ) روايت شده : هر كه مومنى را سرزنش نمايد خداوند او را در دنيا و آخرت سرزنش كند. (408)
از حضرت امام صادق (ع ) نقل گرديده : آخرين سفارش خضر به موسى بن عمران اين بود كه احدى را به گناه سرزنش مكن . (409)
از حضرت باقر و امام صادق (ع ) روايت شده : كه اباذر در عهد پيامبر اكرم (ص ) فردى را به مادر سياهش سرزنش نمود، به او گفت : اى پسر سياه !حضرت فرمودن او را به مادرش ‍ سرزنش نم دى ؟!ابوذر آنقدر سر و صورت خود را به خاك ماليد تا رسول خدا (ص ) از او خوشنود گرديد. (410)
و در كافى از امام صادق (ع ) نقل گرديده كه فرمود: دورترين بنده ، از خدا آن وقتى است كه انسان با كسى برادرى كند و لغزشهاى او را نگهدارى نمايد، تا روزى او را بدينوسيله سرزنش نمايد. (411)
و در باب ديگر رواياتى از ائمه هدى (ع ) به اين مضمون نقل شده : خوشا به حال كسى كه عيب خود، او را از عيبهاى برادران مومن خود باز دارد. (412)
و از رسول خدا (ص ) نقل شده كه در مدينه دسته هائى بودند داراى عيب ، ولى چون از عيوب مردم لب به سخن نگشودند، خداوند عيوبشان را بر مردم پوشانيد، آنها مردند و در نزد مردم از آنها عيبى نبود، و دسته ديگر در مدينه بودند كه بى عيب بودند، ولى چون به ذكر عيوب مردم پرداختند، خداوند براى آنها عيبهائى را آشكار ساخت ، كه پيوسته آنها با آن عيوب شناخته مى شدند تا آن كه مردند. (413)
زبان : ما از شما خيلى ممنونيم كه ما را باين وظائف آشنا ساختيد. دست : آقاى زبان !اينها همه از جرمهاى توست !زيرا تعيير و سرزنش بوسيله چه كسى جز تو انجام مى گيرد؟
زبان : شما كه اين ايراد را به دوست ما (چشم ) نموديد حال مى گوئيد اين كار جز از راه من صورت نمى گيرد؟
دست : اگر هم گفته باشم ، بى شك سرزنش و ذكر عيوب و امثال آن از مثل توئى تحقق مى يابد و اغلب زيانها از ناحيه تو نصيب همه خواهد گرديد.
زبان : ممكن است از آن زيانها ما را مطلع سازيد؟
دست : آرى ، بسيار! از جمله آنها بهتان است كه از آن در قرآن تعبير به افك هم شده و فى الجمله بحث آن گذشت . (414)
******************
بهتان و حرمت آن
زبان : ممكن است آيه اى را از قرآن براى اثبات مطلب خود بيان كنيد؟
دست : آرى ، قدرت دارم بيش از يك آيه را بياورم ، شما اگر سوره نساء اسرى ، نور و مانند آن را بخوانيد به آياتى برخورد خواهيد كرد كه پروردگار بزرگ بهتان را عمل بسيار ناپسندى به حساب آورده است .
در يك آيه چنين فرموده : و هر كه گناهى صغيره يا كبيره انجام دهد، سپس آن را به فرد بى گناهى نسبت دهد پس در حقيقت بهتان و گناه آشكارى را متحمل شده است . (415)
و در سوره ديگرى چنين فرموده : براستى كسانى كه دروغ بزرگى را آوردند گروهى هستند از شما، براى خود آن را شرنپنداريد بلكه آن براى شما خير است براى هر مردى از ايشانست آن چه را كه از گناه كسب كرده و كسى كه از آنان عهده دار اين گناه بزرگ گرديد، براى اوست عذاب بزرگ . (416)
روايات هم با لحم بسيار شديدى در نكوهش اين عمل وارد شده است ، چنان كه بعض از آنها در بحث سابق بيان گرديد.
پوشيده نماند كه گناه بهتان گاهى بمراتب از گناه غيبت بيشتر است (غيبتى كه از زنا بالاتر است ) زيرا اگر بهتان در پشت سر طرف تحقق پيدا كند، علاوه بر گناه غيبت ، گناه دروغ را هم در بر دارد، پس در حقيقت بهتان يعنى دروغ و غيبت ، بنابراين از گناهان كبيره و از بزرگترين آنها مى باشد.
زبان : نفهميدم چطور هم دروغ و هم غيبت است .
دست : مگر در بحث غيبت فراموش گرديد كه گفته شد: غيبت آنست كه انسان مطلبى را پشت سر برادر دينى خود بگويد كه در او باشد، ولى تهمت و بهتان آنست كه نسبتى دهد كه در او نباشد، پس در اين صورت هم غيبت كرده كه پشت سر او حرف زده و هم دروغ گفته يعنى به او چيزى نسبت داده كه در او نيست .
قلب : گمان مى كنم زبان در اينجا تقصير زيادى نداشته باشد چون اغلب اوقات ، خود طرف باعث تهمت و بهتان مى گردد.
دست : معلوم مى شود شما مى خواهيد با گفتار خود، خويشتن را تبرئه نمائيد.
سوء ظن و بدگمانى
قلب : چطور؟
دست : براى اين كه ريشه بهتان ، سوء ظن و بد گمانى است و چنين گناهى توسط و انجام مى گيرد.
قلب : مگر بد گمانى چيست ؟
دست : چه عرض كنم ؟ مگر شما قرآن نخوانده ايد؟
آن جا كه خداوند مى فرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد!از گمانها، بسيار پرهيز كنيد. زيرا بعضى از گمانها، گناه است ! (417)
و از حضرت على بن ابيطالب (ع ) روايت شده كه فرمود: امور برادر خود را بر بهترين آن بگذار، تا از او به سوى تو چيزى آيد كه بر تو غالب آيد و بوسيله سخن بدى كه از برادر تو صادر مى گردد و تو براى آن مى توانى محملى در خوبى بتراشى گمان بد مبر. (418)
قلب : آرى سخن جنابعالى صحيح است ولى ذيل روايت چه داشت ؟ حضرت فرود: اگر بتوانى براى آن محملى بتراشى ، اما اگر در زمانه ظلم و ستم غلبه كرد تكليف چيست ؟
غلبه جور و عدل و فاصله حق و باطل
دست : بله ، از حضرت امام هادى (ع ) نق شده : هر گاه زمانى عدالت در آن بر جور غلبه كرد حرام است به احدى سوء ظنى ببرى مگر اين كه از او بديى ديده شود، و هنگامى كه ستم بر عدالت غلبه نمود، براى احدى صحيح نيست كه به ديگرى گمان خوبى پيدا نمايد، مگر اين كه از او خوبى آشكار گردد. (419)ولى در عين حال بايد خيلى حواس را جمع كرد، ايمان را مفت از دست نداد، در هر زمان دقت در كار لازم است ، شما ببينيد! زمانى كه سلطان روم ، مرد شامى را خدمت على (ع ) مى فرستد تا زا مطالبى سوال كند، از جمله سوالات اين بود: بين حق و باطل چقدر فاصله است ؟ حضرت امام حسن (ع ) در جواب او مى فرمايد چهار انگشت (در روايتى دارد كه از حضرت على (ع ) همين شوال شد؟ حضرت همين را جواب داد) آن گاه دست مبارك خود را بر گوش و دو چشم خود نهاد ( يعنى فاصله چهار انگشت اين است ) بعد فرمود: آن چه را كه با چشمت مشاهده كردى ، حق است ، و آن چه با دو گوشت مى شنوى ، اكثر آن باطل است . (420)
بنابراين خيلى بايد مواظبت كرد تا به آسانى فردى به ديگرى بدبين نگردد، به رايگان ايمانش را از دست ندهد، به زودى فريب بعضى از حرفهاى مردم نا بخرد را نخورد زود باور نباشد، هر سخنى را كه شنيد وحى منزل بحساب نياورد به حرف هر كسى گوش نكند، به زودى سلب عقيده از فردى ننمايد، انديشه و تامل لازم است ، بداند كه خداى بزرگ شاهد و شنوا و ناظر امور است .
قلب : مطالب شما صحيح ، ولى جدا من نخواستم در سخنم از خود دفاع كنم ، اما پرواضح است كه هميشه دوست ما (زبان ) و همچنين بنده در عمل خود خطا نمى كنيم چون بعضى از جاها هم سوء ظن ما بى مورد و بى جا نيست !
لزوم اجتناب از مواضع تهمت
دست : چطور؟
قلب : براى اين كه از حضرت مولى الموحدين اميرالمومنين على ابن ابيطالب (ع ) رواياتى به اين مضمون وارد شده كه فرمود: هر كه خود را در جاى تهمت قرار دهد، پس حق ندارد سرزنش كند كسى را كه به او بدگمان شده است . (421)
و از جناب ابو حمزه ثمالى نقل شده كه امام صادق (ع ) از جد بزرگوارش نبى گرامى اسلام (ص ) روايت فرموده : سزاوارترين مردم به تهمت كسى است كه با اهل تهمت مجالست كند. (422)
و از امام صادق (ع ) نقل گرديده : از مواضع بد گمانى دورى نمائيد و هرگز نبايد يكى از شما با مادر خود در راه بايستد زيرا هر فردى او را نخواهد شناخت . (423)
ببين آن بزرگوار چه رهنمودهاى جالبى دارد، و چگونه مى خواهد ريشه بد بينى و تهمت و افترا و غيبت را از جامعه بر كند كه حتى انسان با محرم خود، با مادرش ، در بين راه نايستد حرفى بزند يا اختلاط نمايد و بالاخره در ملا عام عملى انجام ندهد كه سبب بدبينى گردد.
و اگر مسلمانان طبق رهنمودهاى ائمه هدى (ع ) عمل كنند، هيچگاه بدبينى ايجاد نشده ، بهتان ها فروكش مى كند. اگر بهتان صدى نود رائج باشد، به صدى پنج بلكه كمتر خواهد رسيد.
دست : سخن شما صحيح است ، ولى از همه اينها استفاده نمى شود كه شما و زبان در بد گمانى آزاد بوده و مجاز باشيد كه به هر نوع تهمت و بهتان اقدام نمائيد؟
زبان : از روايت ابو حمزه كه دوست ما قلب به آن اشاره كرد، مشكل هم نشينى و مجالست و انتخاب رفيق پيش آمده ، كار هم رزم شما (پا) زار خواهد شد.
پا: اولا معلوم نيست مجالست ها و انتخاب رفيق از ناحيه من باشد، بر فرض كه چنين تصور شود، مگر در اين گونه موضوعات هم دقت لازم است ؟
مجالست و انتخاب رفيق
زبان : چه عرض كنم ؟! بايد گفت : اكثر بدبختى ها از راه رفيق بد و مجالستهاى ناپسند نصيب انسان مى شود و اغلب انحرافات انسانها، از راه انتخاب دوست نادان و مضر پديدار گشته است .
پا: چطور؟
زبان : براى اين كه اگر كسى از عقيده برگردد، كافر شود، منافق گردد، ضد خدا و محارب و مفسد از كار در آيد، به الكل و مواد مخدر متعاد شود، كل بر جامعه ، لات ميان كوچه ، بيكاره خيابان ، راهزن و دزد، قالت و جنايتكار، زانى و لاطى ، اهل دروغ و غيبت و تهمت و افتراء و بهتان ، سخن چين ، مسخره كننده ، جاه طلب ، متكبر و ريا كار، مغرور، آزمند، بى نماز، و روزه خوار شده و داراى صدها رنگ و خوى ناپسند ديگر گردد، از راه مصاحبت رفيق حاصل خواهد گرديد.
چنان كه ضد اين صفات نيز از راه رفيق خوب تحصيل خواهد شد، بنابراين بايد در مجالستها و انتخاب دوست كوشيد هر فردى را رفيق قرار نداده ، براى خود دوست خدائى را انتخاب كند و از مصاحبت و رفاقت و همنشينى افراد نالايق و پست و رذل دورى گزيند.
پا: در اسلام در خصوص گزينش رفيق و مجالست چيزى وارد شده است ؟
زبان آرى ، بسيار.
پا: ممكن است به عنوان راهنمائى مقدارى از آنها را معرفى كنيد؟
زبان : البته ، چه بهتر از اين !اميد است كه همه ما از ذكر آنها بهره مند شده و سعادت مند گرديم .
پا: پس بفرمائيد.
زبان : خداوند بزرگ در كتاب آسمانيش قرآن كريم چنين فرموده : ياد كن روزى را كه ستمكار دستهاى خود را به دندان گزد و گويد: كاش من با فرستاده خدا راهى داشتم ، اى واى بر من !اى كاش من فلانى را دوست نمى گرفتم ، همانا مرا از ياد خدا و كتاب او بعد از آن كه براى هدايت من آمده بود گمراه ساخت ، و شيطان نابود كننده آدمى است . (424)
ابن عباس گويد از رسول خدا (ص ) پرسيده شد كدام همنشين از همه بهتر است ؟ فرمود: هركه دين او، تو را به ياد خدا اندازد و گفتارش در علم تو بيفزايد و عمل او، تو را به ياد آخرت اندازد. (425)
و از امام صادق (ع ) روايت گرديده كه : با فاسقان رفاقت مكن !چون به تو از عمل زشت خود مى آموزد، آنگاه فرمود: مرا پدرم به سه چيز فرمان داد و از سه چيز نهى فرمود: و در آن چه براى من فرمود اين بود: اى پسرم هر كه با رفيق بد رفاقت نمايد، سالم نخواهد ماند و هر كه در جاى بد رود متهم خواهد گرديد و هر كه مالك زبان خود نباشد پشيمان خواهد شد. (426)
پا: اين روايت به ضرر خود شما بود!
زبان : اتفاقا به نفع من است ، زيرا از گفتار آن حضرت پند گرفته متنبه مى شوم ، و اگر آن را ضرر حساب كنى ، اكثر آن بر ضرر شماست ، چون هم مصاحبت آدم بد را در بر دارد و هم ورود در محل بد، و هر دو از مختصات شماست !
پا: اشكالى ندارد به بقيه روايات بپردازيد.
زبان : از امام باقر (ع ) روايت شده كه : نزديك چهار دسته مشو و رفاقت و برادرى مكن : احمق ، بخيل ، ترسو، بسيار دروغگو، اما حمق هدفش آنست كه به تو نفعى برساند ولى ضرر مى زند و اما بخيل ، از تو مى گيرد و به تو نمى بخشد، و اما ترسو از تو و پدر و مادرش فرار مى نمايد، و اما بسيار دروغگو، او گاهى راست مى گويد ولى تصديق نخواهد شد. (427)
و از پيامبر اكرم (ص ) نقل گرديده : هر انسانى بر دين دوست خويش است ، پس بايد هر يك از ما نظر كند چه كسى را براى خود دوست قرار مى دهد. (428)
و از محمد بن مسلم از امام صادق از پدر بزرگوارش ، (ع ) نقل گرديده كه پدرم على بن الحسين (ع ) فرمود: پسرم !به پنج دسته بنگر، پس با آنها همراهى مكن و هم سخن مشو و در طريق ، رفاقت منما: كذاب ، فاسق ، بخيل ، احمق و قاطع رحم . (429)
روايت مفصل بوده عصاره آن گفته شد و در بعضى روايات دارد كه از رفاقت صاحب شر اجتناب نما (430) و در روايتى از مصاحبت مائق (بى مبالات ) نهى شده ، زيرا عمل خود را نزد ديگرى زينت داده و دوست دارد كه ديگران هم مثل او باشند. (431)
روايات ، در اين زمينه بسيار است ؛ لكن همين اندازه كفايت كرده ، بلكه مى توان گفت نيازى به ذكر روايات هم نيست ، زيرا با تجربه ثابت گرديده كه تا به حال هر كسى در بدبختى كامل بسر برده و بيچاره گشته و يك عمر بيمار يا ندار يا مبتلا به چيزى شده و يا به عمل بدى معتاد گشته و يا از راه صحيح منحرف گرديده ، بيشتر در اثر رفاقت با نا اهل بوده است .
پا: اينطور كه شما مى فرمائيد، در صورتيكه رفيق خوب پيدا نشد تنهائى بهتر است ؟
زبان : مگر شما در اين گفتار و در اين عقيده شك داريد؟ زيرا علاوه بر اين كه اين مطلب عقلى است ، از پيامبر گرامى اسلام (ص ) نيز روايت شده كه همنشينى با شايستگان ، بهتر از تنهائى و تنهائى بهتر از همنشينى با بدان است . (432)
چشم : من آخر نفهميدم كه اين انتخاب از چه ناحيه اى شد؟
زبان : اگر از حق نگذريم انتخاب رفيق هم از ناحيه من خواهد بود و هم از طرف دست و پا، و پايد شما هم احيانا موثر باشيد.
گوش : حالا از هر طرف باشد، هدف كه راه شناخت رفيق است ، روشن گرديد، بد نيست كه به زيان ديگر دوستمان (دست ) بپردازيد.
دست : من كه در خود زيان ديگرى نمى بينم .
محاربه با اولياى خدا
گوش : آيا محاربه با اولياى خدا كه در بعضى روايات ، از گناهان كبيره بشمار آمده و فقهاء حدى براى آن معين نموده اند توسط چه كسى انجام مى گيرد؟
دست : حد آن چيست ؟
گوش : حد آن را خداوند حكيم چنين بيان داشته : جز اين نيست پاداش كسانى كه با خدا و رسول او مى جنگند و مى كوشند تا در زمين ، فساد كنند، اين - كشته شوند، يا به دار آويخته گردند، يا دستها و پاهاى آنها بريده شود يا تبعى شوند؛ اين براى آنها خوارى در دنياست و برايشان در آخرت عذاب بزرگى است . (433)
البته چنين احكامى را بايد قاضى شرع اسلام كه جامع الشرائط باشد تعيين كند، و اگر در اين جا از اين قبيل احكام بحث مى شود براى آشنائى با معارف اسلام است :- آن كه غرض ‍ بيان حكم و فتوى باشد.
دست : در اين جرم مسلما غير از من كسان ديگرى هم شريكند.
گوش : غير از تو چه كسى چاقو، كارد، شمشير اسلحه گرم و سرد بر مى دارد؟
دست : اگر دوست ما (پا) نباشد و اگر چشم راهنمائى نكند، و اگر دل انديشه نمايد، من چگونه مى توانم اسلحه بر گيرم ، شب يا روز به خانه مسلمانان و يا به كوچه و بازار و خيابان رفته ، حمله نمايم ؟
گوش : قبول است كه همه اينها در اين كار موثرند، اما عقلاء اين جرم را به گردن تو مى اندازند، همه تو را مقصر مى دانند، هيچكس نمى گويد چشم اسلحه به دوش گرفته ، يا پا آلات حرب با خود حمل گرده ، يا دل مسلح گشته ، همه مى گويند ما ديديم اسلحه در دست گرفته ، و با دست حمله كرده ، و با دست چاقو زده و با دست پاره پاره كرده و با دست تير اندازى نموده است .
دست : شما اگر به حالات منافقين و يا سارق هاى مسلح و كسانى كه مى خواهند در زمين فساد كنند، دقت نمائيد، مى توانيد قضاوت كنيد كه ميدان دارى و حمله و فرار، توسط برادرمان (پا) انجام مى گيرد يا من ؟
گوش : عرض كردم ، قبول است ، وليكن عامل اصلى در اين فسادها، شما خواهى بود و ملت تو را مجرم اصلى مى دانند و آنها را همچون مركب سوارى و آلت پيروزى به حساب مى آورند.
دست : حال بفرمائيد اشكالش چيست ؟ كسى كه تشخيص داده رژيم و حكومتى فاسد است و بايد سرنگون گردد، بايد به چنين عملى دست زند.
گوش : هر فردى بايد در كار خود مطالعه كند، آينده خود و اجتماع را در نظر آورد، منطق حكومت ها را بفهمد، ايده هاى آنها را بررسى كند، عقل و وجدان خود را به كار اندازد؛ از هوا و هوس و آرزوهاى فاسد بپرهيزد، از افراد رذل و نابخرد و منحرف دورى نمايد تحت تاثير افراد فاسد و بيدين قرار نگيرد درباره كيفيت خلقت و آفريننده آن انديشه كند، و سرانجام كار را ببيند، آنگاه اگر كار خويش را موافق حق ديد در عمل خود اقدام نمايد.
اين كه ما مى بينيم اسلام براى مفسدين و محاربين كيفر شديدى قرار داده و آنها را مجرم و اخلالگر و خرابكار و ضد دين به حساب آورده ، بهمين جهت است ، چون بدون شك تمام حكومتها غير از حكومت الله باطل بوده و همه دولتها جز دولت اسلامى ، غير قانونى و خلاف عقل و شرع خواهد بود و قاطعا بايد گفت : همه يا ناآگاهانه تشكيل گشته و يا از راه هوا و هوس روى كار آمده اند.
و دليل اين مطلب اين است كه رهبرى سر تا سر جهان هستى از غير خدا ناقص و باطل بوده و جز الله كسى نمى تواند در تمام جهان در آسمان و زمين در ميان جمادات و نباتات و حيوانات و انسانها قانونگذارى كند؛ اوست كه كرات را در فضا رهبرى كرده و نباتات را در زمين به راه صحيح خود هدايت نموده و ساير موجودات را در راه مستقيم واقعى و حقيقى خود قرار مى دهد و هر يك را به تناسب خود، نيازمنديهايش را عطا كرده و در طريق حق به حركت در آورده است .
پس رهبرى و حكومت مطلق از آن اوست ، و غير او از رهبرى ناتوان و عاجز خواهد بود.
بنابراين ، حكومت بر انسانها مخصوص ذات حضرت احديت است كه بوسيله انبيا و سفرا و جانشينان او انجام مى گيرد و بعد از آنها نماينده هاى حقيقى و رسمى آنها كه آنان هم بايد از جانب خدا تعيين گشته معرفى شوند و بشر قدرت تعيين آنها را با شورا و راى گيرى ندارد، آنگاه در مقام ضرورت مانند حال غيبت ولى امر حضرت بقية الله الاعظم امام زمان (ع ) حكومت بايد در دست كسانى باشد كه سفراى الهى اجازه داده باشند، و پرواضح است كه آنها به كسانى اجازه خواهند داد كه همرنگ خود و پيامبر گونه باشند، چنان كه از روايات امام عسكرى (ع ) استفاده مى شود كه فرمود: اما كسى كه از فقهاء خويشتن دار بوده دين خود را نگهبان ، مخالف هوايش باشد، فرمانبردار امر مولايش گردد، بر عوام است كه از او تقليد نمايند. (434)
آنگاه وقتى حكومت در دست آنان قرار گرفت ، چنين دولتى خدائى و اسلامى خواهد شد و بر عهده ملت است كه پيرو آن گشته و مخالفت و سر كشى ، گناه به حساب آمده و قيام عليه آن و عليه مسلمينى كه آن را پذيرفته و يار و حامى و طرفدار آنند، فساد در زمين و محاربه با خدا خواهد بود، و لذا بر همه حفظ و نگهدارى آن با هر كيفيت لازم است .
احترام مومن و حرمت اذيت آن
دست : غير از مطالب مزبور دليل ديگرى هم دارد؟
گوش : آيات و روايات بسيارى درباره احترام مومن و حرمت اذيت و آزار و كشتن آن وارد شده كه به برخى از آنها اشاره مى كنم .
دست : بفرمائيد!
گوش : از امام صادق (ع ) روايت شده : هنگامى كه فردى به برادر دينى خود كلمه اف بگويد، ولايتى كه ميان آنهاست بريده مى شود و نقل شده كه فرمود: بدرستى كه حق مومن از كعبه بالاتر است . (435)
هشام بن سالم گويد: از امام صادق (ع ) شنيدم كه فرمود: خداوند تبارك و تعالى فرموده : بايد بداند هر كه بنده مومن مرا آزار دهد در واقع با من جنگيده !(436)
و نيز مفضل از آن حضرت نقل كرده كه فرمود: در روز قيامت صدا زنند: كجا هستند آزار دهندگان اولياى خدا؟ آنگاه دسته اى بر خيزند كه در صورت آنها گوشتى وجود ندارد، پس ‍ گفته شود: اينها هستند كسانى كه مومنين را اذيت نمودند و با آنها دشمنى كرده و در مقابل آنان جبهه گرفته و در دينشان آنها را تعيير و سرزنش مى نمودند، پس دستور داده شود كه به جهنم برده شوند. (437)
و از رسول خدا (ص ) روايت شده : هركه اهانت به ولى و دوست من نمايد، پس در حقيقت آماده جنگ با من شده است . (438)
و از آن بزرگواران نقل گرديده : كسى كه بسوى مومنى نگاه تندى كند كه او را بترساند، خداوند در روزى كه سايه اى وجود ندارد جز سايه او، او را بترساند. (439)
و از امام صادق (ع ) روايت شده : هركه بر ضرر مومنى به نصف كلمه اى اعانت نمايد، روز قيامت خداوند عزوجل را ملاقات كند، در حالى كه در بين دو چشمانش نوشته شده : اين از رحمت خدا به دور است . (440)
دست : برادر جان !رواياتى كه نقل كرديد روايات عجيبى هستند، جدا انسان را تكان مى دهند، ولى خيال مى كنم اين روايات بيشتر مربوط به زبان است نه من !
گوش : شايد چنين باشد ولى من خواستم بفهمانم ؛ چنين نيست كه هر كس از جايش بلند شود به هر كارى بتواند دست زند و هر عملى را انجام دهد، اولياء خدا و مومنين و كسانى كه با خدا مرتبط هستند، داراى چنين ارزشى هستند: محاربه ، ستيز، و قيام عليه آنها حتى گفتن سخنى در حقشان كه آنها را از چشم مردم بيندازد حرام و هر كدام از اينها سر انجام بدى را پشت سر خواهد داشت .
دست : سخن گفتن عليه آنها چنين ضررى دارد؟
گوش : آرى چنين زيانى را در بر دارد، چنان كه از امام صادق (ع ) روايت شده : هر كه چيزى را نقل كند و نظرش اين باشد كه به سبب آن او را رسوا سازد، و جوانمردى او را بكوبد تا از چشم مردم بيفتد، خداوند او را از ولايت خود بيرون كرده ، به ولايت شيطان وارد سازد، و شيطان نيز او را نمى پذيرد. (441)
دست : اين روايت هم مربوط به دوست ما (زبان ) بود.
زبان : شما همه را به من ارتباط مى دهى ؟
دست : من كه از خود چيزى را نخواهم گفت .
زبان : فرمايش جنابعالى صحيح است ولى خواستم از خود دفاع كنم .
دست : همه جا كه دفاع صحيح نيست ، بنده خوب خدا كسى است كه حق را بپذيرد، گر چه به ضرر خودش باشد، چنان كه از على (ع ) نقل شده : نزديكترين بندگان به خداى تعالى ، گوياترين آنهاست بحق ، گر چه بر زيان خودش باشد. (442)
گوش : حق با دوست ما (دست ) است ؛ زيرا اغلب اذيت ها، آزارها، اهانت ها، سرزنش ها، مراء وجدالها توسط شما (زبان ) انجام مى گيرد.
دست : بگذريم ، بفرمائيد در قرآن هم در اين باره چيزى ذكر شده است يا فقط اختصاص به روايات دارد؟
اذيت خدا و رسول و مومنين در قرآن
گوش : آيات درباره اذيت خدا و رسول و مومنين متعدد است كه از جمله آنهاست اين آيه : براستى كسانى كه خدا و رسول او را آزار مى دهند، خداوند آنها را در دنيا و آخرت از رحمت خود دور سازد و لعن كند، و براى آنها عذابى خوار كننده آماده سازد، و كسانى كه مردان مومن و زنان مومنه را بى جهت ميرنجانند، همانا متحمل وزر و دروغى بزرگ و گناهى آشكار(443)
شده اند.
دست : با اين حكم ، كار كسانى كه حق حضرت على (ع ) و فدك حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليهما) را غصب كرده و با اين عمل رسول خدا (ص ) را آزرده خاطر كرده و در نتيجه خداوند بزرگ و قهار را رنجانيده اند به كجا خواهد كشيد؟
گوش : البته مشكل است ، بايد پيروانش تجديد نظر كنند، لااقل به كتب خودشان مراجعه كرده بدون تعصب در روايات رسول گرامى اسلام دقت و تامل نمايند و بدانند گفتار آن حضرت گفتار خداست و نمى شود، خلاف سخن خداوند بزرگ عملى را انجام داده يا به راهى رفت .
بزرگان اهل تسنن (از جمله ابن عساكر) نقل كرده اند كه : پيامبر اسلام (ص ) سه مرتبه فرمود: هر كه على را بيازارد، مرا آزرده ! (444)
و همچنين نقل كرده اند: رسول خدا (ص ) در اواخر عمرشان فرمود: براى من قلم و كاغذ بياوريد تا مطلبى بنويسم كه هرگز گمراه نشويد (مى خواست امر امامت و رهبرى را تجديد كند) خليفه دوم گفت : گوش به حرفش ندهيد زيرا كه او هذيان مى گويد، حضرت آن چنان آزرده خاطر شد كه با آن خلق عظميش فرمود: بر خيزيد! نزد من جنگ و نزاع شايسته نيست (445) و در بعضى روايات دارد كه گفت : بر او (رسول خدا (ص ) درد غلبه كرده ، ما را كتاب خدا كفايت مى نمايد، يعنى ديگر ما نيازى به رهنمودهاى پيغمبر نداريم ؛ زيرا او از قابليت افتاده است . (446)بايد در گفتار خليفه دوم دقت كرده كه چگونه پيامبر بزرگ اسلام را كوبيده و با چه كيفيتى قرآن كتاب بزرگ آسمانى را زير پا و با چه وضعى با خداى توانا مخالفت كرده و با چه نيرنگى حق را پا مال و راه نادرست خويش را ارائه نموده است .
مگر خدا مكرر نفرموده : خدا و رسول او را اطاعت كنيد و از امر او سر پيچى نكنيد؟ (447)
يا مگر خداى حكيم نفرموده : هيچ زن و مرد با ايمانى حق ندارد وقتى كه خدا و رسول او امرى را فرمان دادند، اظهار نظر كرده در مقابل آن راهى را پيش گيرند؟ (448) مگر پروردگار مهربان بيان نداشته : رسول خدا از هوا سخن نمى گويد، هر چه مى گويد وحى است كه بر او مى شود. (449)
از اين قبيل نمونه ها در قرآن فراوان است ، آيا گفتار خليفه دوم (حسبنا كتاب الله ) با كدام آيه سازش دارد و با چه آيه اى درست در مى آيد؟!.
و در حالات حضرت صديقه كبرى فاطمه زهراء (سلام الله عليهما) چنين نوشته اند: عايشه گويد وقتى فاطمه زهرا جهت امر فدك به ابى بكر مراجعه كرد و ابوبكر در امر فدك او را جواب گفت ، و در رد فدك اباء نمود، فاطمه از او كناره گرفت و با او سخنى نگفت تا وفات كرد (450)
در صورتى كه پيامبر اكرم (ص ) در حق آن شفيعه محشر چنين فرموده فاطمه پاره تن منست ، هر كس او را به خشم در آورد، مرا غضبناك ساخته است و نيز فرموده فاطمه سيده زنهاى اهل بهشت است (451)
آيا پيغمبر و فاطمه زهرا و حضرت اميرالمومنين (ع ) مومن نبوه و يا از يك مومن كمترند و آيا محاربه با آنها و اذيت و آزار آنان جنگ با خدا نمى باشد؟
دست : چرا! راستى بايد برادران اهل تسنن ، امثال اين آيات و روايات را با دقت تجزيه و تحليل نمايند، كه نزد خداوند هيچ عذرى براى آنها نبوده ، مگر آن كه مذهب تشيع را بپذيرند و دست از راه انحرافى اسلاف خود بردارند و هر چه زودتر خود را نجات دهند و فكر كنند كه اين عصر و زمانى نيست كه بشر كور كورانه قدم برداشته و براى خود مكتبى را اختيار كند، بلكه زمان علم و آگاهى ، بينش و مطالعه و بررسى عقائد و آراست !
امروز روزى است كه همه بايد برادرانه با هم جلسه داشته ، بحثها كنند و تعصب و دشمنى ديرينه را كنار گذاشته ، با تحقيق و با اخلاص قربة الى الله گرد هم آئى داشته ، با رفاقت و اخلاص كامل صميمانه ادله را بررسى كرده ، به دنبال حق رفته ، حق را پيدا كرده و از باطل بگريزند؛ آن گاه معلوم خواهد شد كه جدا كردن مسلمانان در صدر اسلام از نقشه هاى شوم دشمنان اسلام بوده كه با اين عمل ، خوب توانستند مسلمين را شكست داده ميانشان اختلاف انداخته ، همه را از هم جدا سازند، اميد است كه در زمان ما نقشه هاى خائنانه دشمنان اسلام ، ديگر رنگى نداشته ، همه ما بيدار گشته ، متحد، برادر وار و مانند اعضاى يك خانواده باشيم (به اميد آنروز).
گوش : البته بالاترين آرزوى ما اين است ، اما به شرط اين كه دوست ما (زبان ) مقدارى جلو خود را گرفته به سمپاشى هاى خود ادامه ندهد و همچنين پا مقدارى خود را كنترل كرده و به هر جا و هر مقامى قدم نگذارد و خود جناب عالى (دست ) وظيفه خود را دانسته ، قلم عليه اتحاد و قدم براى ترويج باطل برنداشته ، مقالات ، و جزوه ها و مطالب ننويسى و دوست عزيز ديگر ما (چشم ) دقيقا دليلهاى حق و باطل را ديده ، بدون تعصب گزارش خود رابفرمانده كل (مغز) داده ، او هم وجدانا قضاوت الهى نمايد، و بطور خلاصه هر يك از ما مسئوليت خود را شناخته و بطور كامل آن را انجام دهيم .
دست : مگر زيان تعصب چيست كه اينقدر در كلمات شما ديده مى شود؟
تعصب بيجا و حرمت آن
گوش : تعصب ، حمايت باطل از خود و بستگان و هم كيشان بوده كه در اسلام از آن نكوهش بسيار شده است ، چنان كه از حضرت زين العابدين (ع ) از معناى تعصب مى پرسند؟ حضرت مى فرمايد: عصبيتى كه صاحب آن بوسيله آن گنهكار مى شود، آنست كه فردى بدان خويشان خود را از خوبان ديگران بهتر داند، و تعصب آن نيست كه كسى فاميل خود را دوست داشته باشد، بلكه تعصب آنست كه بستگان خود را در ظلم و ستم كمك كند. (452)
دست : ممكن است ما را بادليلهاى ديگر آن آشنا سازيد؟
گوش : آرى از پيامبر اكرم و امام صادق (صلوات الله عليهما) نقل شده كسى كه تعصب كشد، يا تعصب كشيده شود، در حقيقت رشته ايمان از گردنش گسيخته شده است . (453)
و در روايت ديگر دارد: هر كه به اندازه خردلى تعصب در دلش باشد خداوند او را در قيامت با اعراب جاهليت مبعوث مى كند. (454)
دست : بنابراين ، هر قشرى و هر ملتى بايد دفاع از باطل خود را كنار گذارده ، خدا گونه وارد مرحله كار شده با فكر و انديشه ، حق را پيدا كرده ، باطل را كنار زند، گر چه بر ضرر خود و زيان خويشان و هم كيشان باشد.
گوش : آرى ، اگر چنين نباشد تمام عباداتش بى اثر بوده و در آخرت ، اهل آتش خواهد بود.
دست : خوشبختانه شما به هر مبحثى كه وارد مى شويد، به زيان دوست ما (زبان ) تمام خواهد شد.
زبان : معلوم مى شود باز هم درباره من خوابى ديده ايد؟
سوگند دروغ
پا: با اجازه از بزرگترين گناهان و زيانهاى شما سوگند هائى است كه عمدا خورده و بدينوسيله مردم را فريب مى دهى !
زبان : آيا دليل بر مدعاى خود هم دارى ؟
پا: چرا نداشته باشم ؟ دليل من آيات و رواياتى است كه در معرفى گناهان كبيره وارد شده است . (455)
در قرآن ، پروردگار بزرگ در مقابل آن ، وعده عذاب داده و چنين مى فرمايد: براستى كسانى كه عهد خود با خدا و سوگندهاى دروغ خود را، به بهاى اندك مى فروشند، براى آن دسته در آخرت نصيبى نبوده و خداوند با آنها سخن نگويد و به سوى آنها در قيامت نظر نينداخته و پاكشان نسازد و براى آنهاست عذابى دردناك . (456)
زبان : از كجا معلوم است كه اين آيه در موضوع سوگند دروغ وارد شده است ؟
پا: از شما تعجب است !پس مراد از ايمان سوگندهاى راست بوده يا از آن غير قسم اراده گرديده است ؟ بعلاوه در روايتى كه حاوى گناهان كبره بوده و از حضرت عبدالعظيم نقل گرديده ، وقتى سوگند دروغ را به حساب مى آورد، به همين آيه استدلال مى كند.
و از امام صادق (ع ) روايت شده : هر كه بر كلامى سوگند ياد كند، در صورتى كه مى داند كه دروغگوست پس در حقيقت با خدا محاربه نموده است . (457)
و نيز از آن حضرت روايت گرديده كه حواريون حضرت عيسى (ع ) نزد او جمع شدند، به او عرضه داشتند: اى آموزگار نيكى !ما را ارشاد فرما!حضرت فرمود: براستى كه موسى (ع ) به شما فرمان داد كه به خدا سوگند دروغ نخوريد، و من شما را فرمان مى دهم : كه بخدا نه سوگند دروغ بخوريد و نه راست . (458)
شهادت زور
چشم : اگر اجازه باشد من به زيان ديگر دوستمان (زبان ) بپردازم ؟
زبان : شما هم اگر مطلبى در نظر داريد بفرمائيد.
چشم : شما مى دانيد كه شهادت زور (ناحق ) كه يكى از گناهان بزرگ است توسط جنابعالى انجام مى گيرد.
زبان : درست است كه شهادت و گواهى زوركار بسيار ناپسند و عمل زشتى است اما گناه كبيره بودن آن از كجاست ؟
چشم : مرحوم صاحب وسائل يك باب مخصوص اين جهت قرار داده ، در آنجا نقل كرده مطابق نظر حاكم به شاهد زور حد جارى مى شود او را ميان مردم مى چرخانند تا آن كه شناخته شود، و شهادت او پذيرفته نمى شود تا آن كه توبه كند، آنگاه روايات به همين مضمون نقل فرموده كه از آن جمله است روايتى كه ابن سنان از امام صادق (ع ) نقل نموده شهود زور تازيانه زده مى شوند بدون آن كه وقتى براى آن باشد، و اين عمل در اختيار امام است و گردانده مى شوند تا آن كه مردم آنها را بشناسند و به اين آيه استدلال فرمود: و هرگز براى آنها گواهى را نپذيريد و آنها فاسقند مگر افرادى كه توبه كنند(459) ابن سنان گويد: گفتم توبه او به چه شناخته مى شود؟ فرمودن در ملا عام كه تازيانه مى خورد گفتار خود را تكذيب كند و از پروردگار عزوجل طلب آمرزش نمايد، هر گاه چنين كرد توبه او ظاهر مى شود.(460)
آيا اين اندازه براى كبيره بودن اين گناه كفايت نمى كند؟ و آيا با اين عمل بشر بيچاره نمى شود؟ خوبست دوست عزيز (زبان ) مقدارى خود را كنترل كرده و كمتر به ما زيان برساند مگر ما بيچارگان چه گناهى كرده ايم كه گرفتار شما شده ايم ، از هر طرف كه حساب مى كنيم به گناه تو مى سوزيم ، و در هر جا كه قدم مى گذاريم از جانب تو مبتلا مى گرديم .
زبان : چه شده ؟ از من يك رقم زيان ديده ايد، اين همه مرا سرزنش مى كنيد، مگر روايات سرزنش را فراموش كرده ايد؟
چشم : خيلى ببخشيد اولا گفتار ما از راه سرزنش نيست و ثانيا، آيا زيان شما تا به حال كم بوده ؟ زيان شما يك رقم مى باشد؟ حرف بزنى ضربه مى زنى ، سكوت هم كنى زيان مى رسانى .
زبان : چرا ضد و نقيض سخن مى گوئى ؟
چشم : چطور؟
زبان : براى اين كه شما مى گوئى : اگر حرف بزنى ضربه مى زنى و اگر سكوت كنى زيان مى رسانى .
كتمان شهادت
چشم : مگر دروغ گفتم ، مگر بيحساب حرف زدم ؟ شما روايت رسول خدا (ص ) را كه در باب كلام زور ذكر نمودم فراموش كرديد آيا در آن جا نداشت : و همچنين است هر كه كتمان شهادت كند؟.
زبان : اولا مگر كتمان شهادت مربوط به من است ، و ثانيا عيب آن چيست ؟
چشم : گويا شما نمى خواهيد مطلب بفهميد، و گرنه كتمان كردن شهادت يعنى : كسى ببيند حق پامال گشته و شكايت آن به حاكم رسيده ، و طرف مطلع باشد و در عين حال حق را نگويد و با كتمان شهادت ، حقوق مسلمين پامال گردد، پس نگفتن مربوط به شماست و بغير شما ارتباطى ندارد.
و اما ضرر كتمان شهادت : اولا اين كه در رديف گناهان كبيره ديگر قرار گرفته ، چنان كه در بيان گناهان كبيره گذشت ، و ثانيا تعبير پيامبر گرامى اسلام را فراموش كرديد؟ مگر نفرمود: و همچنين است هركه كتمان شهادت كند؟ يعنى از نزد قاضى حركت نخواهد كرد (چنان كه شاهد زور چنان بود) تا آن كه جايگاه خود را در آتش انتخاب كند، آيا عيبى از اين بالاتر هم تصور مى توان كرد؟
زبان : اينها دليل بر بدى كتمان شهادتند؟
چشم : دليل بر عظمت گناه آن ، آيات و رواياتى است كه در اين باره وارد شده ، بعلاوه مگر دليلهائى كه گفته شد كم و يا كوچك و يا ناقص است ؟
زبان : نه ، وليكن دوست داشتم به دليلهاى ديگر آن پى ببرم ؟
چشم : دليل بر حرمت آن ، غير از آن چه كه گذشت آياتى است كه از باب نمونه به يك آيه از آن مى پردازم .
بعد از آن كه خداوند جريان وام مدت دار را بيان مى كند، در آخر آيات مى فرمايد: و شهادت را كتمان مى نمائيد، و كسى كه كتمان شهادت كند براستى كه دل او گنهكار است و خداوند به آن چه انجام مى دهد داناست . (461)
زبان : اين آيه مربوط به من نيست بلكه به جناب دوست ما قلب مرتب است .
چشم : درست است كه خداوند كتمان را نتيجه دل گنهكار به حساب آورده و يا اگر كسى كتمان نمود دل او آلوده به گناه مى شود، وليكن اظهار و كتمان ، هر دو از صفات بد شماست ، چنان كه شهادت زور هم از اعمال جناب عالى بود، البته چون ميان شما و قلب رابطه كامل برقرار است ، گاهى اثر اعمال جنابعالى در قلب هم ديده مى شود، چنان كه وقتى قلب وارونه شد و آلوده به معصيت و سياه گرديد، زبان به گفتار زشت و ناپسند اشتغال خواهد كرد.
در روايات هم نكوهش بسيار از كتمان شهادت شده ، چنان كه جابر از امام باقر (ع ) نقل كرد كه پيامبر اكرم (ص ) فرمود: هر كه كتمان شهادت كند يا شهادت زور دهد تا خون مرد مسلمانى هدر رفته ، يا مال مسلمانى از دست رود، در روز قيامت خواهد آمد در حالى كه براى صورت او تاريكى است به اندازه ديد چشم و در صورت او خدشه ايست كه خلائق او را به اسم و نسب مى شناسند، و هر كه شهادت حق دهد تا حق مرد مسلمانى را احياء كند در روز قيامت مى آيد در حالتى كه براى صورت او نورى است به اندازه ديد چشم ، همه مردم او را به اسم و نسبش مى شناسند، آن گاه امام باقر (ع ) فرمود: آيا نمى بينيد كه خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد: و اقامه شهادت كنيد براى خدا. (462)
و در روايتى از رسول خدا (ص ) چنين دارد: هر كه زير گواهى خود زده يا كتمان شهادت كند، خداوند در قيامت مقابل چشم همگى از گوشت او به خوردش دهد، و به جهنم وارد مى شود در حالى كه زبان خود را مى جود.(463)
از تمام اين روايات بطور كامل ثابت مى شود كه كتمان شهادت عمل بسيار بد و كار ناپسندى است ، چون بوسيله آن بسيارى از حقوق پامال شده ، ظلم و ستمها برقرار مى شود و بى عدالتى ها رائج مى گردد و در نتيجه اجتماع فاسدى پديدار خواهد شد، چنان كه با شهادت زور هرج و مرج ها و بى بند و باريها، و تضييع حقوق و تعدى و تجاوزها و صدها عمل ضد انسانى و اسلامى ديگر تحقق خواهد يافت ، و همه اينها از مختصات جناب شما (زبان ) مى باشد.
زبان : چيزى كه من پى به آن نبرده ام چگونه شهادت دهم ؟
چشم : البته شهادت دادن در وقتى جايز يا واجب مى شود، كه خود انسان ببيند يا بشنود، يا بطور خلاصه علم پيدا كند و گرنه اگر بدون علم و اطلاع گواهى دهد، چنين عملى بر خلاف اسلام و دروغ و از گناهان كبيره است و همان شهادت زور خواهد بود كه بحث آن گذشت .
زبان : تا به حال شما مرا مجرم قلمداد نموديد، من چگونه شهادت دهم ؟ مگر در شهادت عدالت لازم نيست ؟
چشم : از كجا معلوم است كه در شهادت عدالت لازم است ؟
زبان پس لازم نيست ؟! شما خوبست به كتاب شرايع كه فقهاء از آن به قرآن الفقه تعبير مى كنند مراجعه كرده ، تا بدانى كه براى شهد شرائطى ذكر گرديده ، مانند: بلوغ ، عقل ، ايمان (اعتقاد به امامت دوازده امام ) و ارتفاع تهمت ، حلال زاده بودن ، و عدالت ، در اين باره به كتاب جامع عباسى (464) نيز مى توانيد مراجعه كنيد.
و همچنين روايت ابن ابى يعفور را مطالعه نموده ، تا بدانى كه چگونه امام صادق (ع ) عدالت انسانى را معرفى كرده و مى فرمايد: او را به پوشش و پارسائى ، و نگهدارى و حفظ شكم و عورت ، و دست و زبان بشناسيد، و شناخته مى شود دورى از كبائر از معاصى كه خداوند به سبب آنها وعده آتش داده است ، و شرائط ديگر كه از بحث ما خارج است . (465)
چشم : اين روايت اولا بر ضرر شما بود، و ثانيا تكليف شما را سنگين مى نمايد؛ زيرا موظف خواهيد شد كه خود را اصلاح نموده تا جامعه مسلمين از شاهد عادل خالى نباشد و اگر بنا شود شما خود را اصلاح ننمائى ، من هم بى تفاوت باشم ، ساير دوستان هم بر گناه خود باقى بمانند، فرداى قيامت جواب خدا را چه خواهيم گفت و سرانجام جامعه اسلامى به كجا خواهد كشيد؟
گوش : با اجازه من هم به زيان ديگر دوست خود (زبان ) بپردازم .
زبان : شما هم بفرمائيد، ولى من مطمئنم كه ديگر زيانى در من پيدا نخواهيد كرد.
رشوه
گوش : لطفا بفرمائيد گرفته رشوه كار كيست ؟
زبان : اگر از حق نگذريم عمل دوست ما (دست ) مى باشد.
دست : صحيح است - من آن را مى گيرم ، ولى تو هستى كه سخن از آن مى گوئى و در مقام قضاوت نام رشوه مى برى و به طرف مى فهمانى كه اگر بدون پول باشد به حق خودش ‍ نخواهد رسيد.
زبان : بر فرض چنين باشد چه عيبى دارد؟
گوش : تمام علما آن را حرام دانسته و در روايات از آن تعبير به كفر به خداى بزرگ ويا شرك گرديده است . (466)
زبان : باز هم اگر چيزى از من در نظر دارى بفرما!
گوش : سبب قيادت چه كسى مى باشد؟
قيادت
زبان معناى قيادت را بيان نموده ، بعد عامل آن را معرفى نمائيد.
گوش : سعى و تلاش ميان دو نفر از راه حرام براى عمل منافى عفت را قيادت گويند.
زبان : اين كار من نيست ، بلكه عمل دوست ما پا مى باشد.
پا: بر فرض چنين باشد، ميدان دار اين كار توئى ! زيرا تو با چرب زبانى زن و مرد نامحرم را حاضر كرده ، آنها را وسوسه مى نمائى ، تا بالاخره به اين عمل خانمانسوز راه يابند.
زبان : گيرم چنين باشد مگر زيانش چيست ؟
گوش : زيانى كه در حق آن تصور مى شود اين است كه ، اولا گناه بزرگى را مرتكب شده و ثانيا بايد هفتاد و پنج تازيانه به او زده شود و از شهر خود نيز تبعيد گردد. (467)
زبان : اميدوارم كه ديگر زيانى در وجود من يافت نشود!
گوش : چه عرض كنم ؛ من كه به هر طرف نظر مى كنم ، و به هر سوء كه متوجه مى شوم ، در آن جا از شما خسارتى ديده ، و در آن ناحيه زيانهاى نكبت بارى از جناب شما مشاهده مى گردد.
من مى بينم : در وغها، غيبتها، تهمتها، تبليغات مسموم عليه برنامه هاى سازنده و حيات بخش اسلام انحرافات ، بيچارگيها، بدبختى ها و... از تو منشا گرفته و توئى كه از دادن زكات ، خمس ، و از رفتن به حج و مساجد و نماز جلوگيرى كرده ، قوانين عاليه اليه را به باد مسخره گرفته درباره مالياتهاى اسلامى غث و سمين ها را به هم بافته ، سمپاشى ها كرده ، ملت را گمراه مى سازى ، توئى كه ملتى را به بيراهه سوق داده آنها را تا ابد بدبخت مى نمائى ، توئى كه ملتى را به بيراهه سوق داده آنها را تا ابد بدبخت مى نمائى ، توئى كه افراد صالح و شايسته را خانه نشين كرده ، غول هاى جامعه را روى كار مى آورى ، توئى كه حقوق حقه رجال الهى را ضايع كرده ، طاغوتها را بر آنان چيره مى سازى ، توئى كه اقتصاد ممالك اسلامى را فلج كرده ، ملتها را بيچاره مى نمائى توئى كه جنگ ها، خونريزى ها و صدها امور ضد بشرى و ضد خدائى را به راه انداخته ، خسران فراوانى را به بار مى آورى .
زبان : اكثر اينها را قبلا گفته بوديد، آيا زيان ديگرى از من در نظر دارى ؟ بفرما، تكرار مكررات چه فائده اى دارد.
عقوق والدين
گوش : آرى عقوق والدين كه يكى از گناهان كبيره است ، و بشر بوسيله آن جهنمى مى شود و از رحمت خدا دور مى گردد، بوسيله چه كسى انجام مى گيرد؟
زبان : ممكن است بوسيله شما هم انجام گيرد، زيرا توئى كه با عمل خود آنها را از خود رنجانده ، ناراحت مى سازى ، توئى كه با كمك نكردن به آنها و گوش نكرده به حرف آنان ، آنها را از خود ناراضى مى كنى ، توئى كه با اعمال زشت خود پدر و مادر را محزون ساخته افسرده خاطر مى نمائى .
گوش : هر چه زحمت بكشى نمى توانى اين موضوع را از خود دفع كنى كه اكثر ناراحتى هاى پدر و مادر از ناحيه تو پديد مى آيد، توئى كه به آنها تندى كرده ، داد زده ، فحش گفته ، آنها را ناراحت مى نمائى توئى كه با گردش خود بدن پدر و مادر را مى لرزانى ، توئى كه با يك كلام تا قيامت آنان را مى سوزانى و توئى كه با يك سخنت دل آنها را به درد آورده سينه را بر آنها تنگ مى سازى .
زبان : حساب كنيد چنين است ولى بفرمائيد اشكال آن چيست ؟
گوش : اشكالى ندارد، فقط چنان كه گفته شد انسان را جهنمى مى كند، انسان را از رحمت الهى دور مى سازد.
زبان : به چه دليل ؟
گوش : دليل اين مطلب ، آيات قرآن و روايات بسيار است .
زبان : ممكن است به بعضى از آنها اشاره فرمائيد؟
گوش : چرا ممكن نيست ، خداوند در قرآن چنين فرموده : پروردگارت
چنين حكم كرده كه پرستش منمائيد مگر او را (خداوند بحق )و به پدر و مادر نيكوئى نمائيد، اگر در نزد تو يكى از آنها يا هر دو به پيرى رسيدند، به آنها اف مگو، و بر آنها بانگ مزن ، و صدا بلند مكن و با آنها مودبانه سخن گو (چنان سخن گو كه بنده ذليل در مقابل مولاى خود سخن گويد) و در مقابل آنها از فرط رحمت خفض جناح كن و فروتن باش و بگو پروردگارا آنها را رحمت كن چنان كه مرا در صغر سن و كوچكى (باشفقت و مهربانى )تربيت كرده و بزرگ نمودند. (468)
شما ببينيد خداوند على اعلا چه تعبيرى دارد، كه در تفسيرش از امام صادق (ع ) نقل شده : اگر تو را آزردند به آنها اف مگو، و اگر تو را زدند بر آنها بانگ مزن و درشتى مكن و اگر تو را زدند به آنها بگو: خداوند شما را بيامرزد.
زبان : آيه اى كه عنوان كرديد شامل دوست ما (چشم ) هم مى شود؛ زيرا با چشم هم پدر و مادر اذيت مى شوند.
گوش : اتفاقا در ذيل همان روايت در تفسير اين جمله : كه در مقابل آنها با مهربانى خفض جناح كن ، فرموده : با چشم به سوى آنها نگاه نكن ، مگر با رحمت و دل نرمى .
چشم : آرى بعد از آن هم فرموده : و بالاى حرف آنها حرف مزن .
زبان : بعد از آن هم فرموده : و دست خود را هم بالاى دست آنها قرارنده . دست : (باخنده ) بعد از آن هم فرموده : و قدم جلو قدم آنها مگذار (469)
همه اينها كنايه از اين است كه پدر و مادر را از خود مرنجان ، و با تمام قوا در خشنودى آنها بكوش ، و آنها را به مختصر عملى ميازار، حتى با كلمه اف كه از امام صادق (ع ) نقل شده : كه اگر خداوند لفظى را مختصرتر در ترك عقوق والدين از اف مى دانست همانا آن را مى آورد.
و در روايت ديگر فرموده : نزديكترين عقوق (آزردن پدر و مادر) گفتن اف مى باشد، و اگر خداوند چيزى را از آن آسانتر و يا سست تر و مختصرتر مى دانست هر آينه از آن نهى مى نمود (470)
و در روايتى چنين دارد: و از عقوق اين است كه آدمى به پدر و مادرش نظر كند، پس نظر تند كند به آنها. (471)
زبان : خلاصه عقوق والدين بوسيله همه ما انجام خواهد گرفت ، و لذا تمام ما مسووليم همه بايد در خشنودى و رايت آنان بكوشيم و همه بايد مهربان و نرم دل و در برابر آنان خاضع و خاشع باشيم ، كلا بايد از اذيت و آزار پدر و مادر دورى گزينيم .
دست : آرى ، همه بايد از عاق والدين دورى كنيم ، كه در روايت دارد: يعقوب بن شعيب گويد: امام صادق (ع ) فرمودن چون روز قيامت شود پرده اى از پرده هاى بهشت بالا زده شود، پس هر؟ داراى روح است بوى آن را از فاصله پانصد سال (در بعضى روايات هزار سال و در برخى ديگر دو هزار سال گفته شده است ) راه مى شنود، مگر يك صنف شعيب مى پرسد آنها كيانند؟ حضرت فرمود: آزار دهنده پدر و مادر. (472)
و از آن بزرگوار نقل شده : هر كه به پدر و مادر خود به نظر دشمنى نظر كند، در حالى كه آنها به او ستمكار باشند، خداوند هيچ نمازى را از او قبول (473) نكند.
چشم : اگر پدر و مادر هم ستم كنند باز نگاه تند به آنها، اشكال دارد؟
گوش : آرى !در تمام حالات وظيفه فرزند: محبت ، تواضع ، مهربانى ، فرمانبردارى و دورى از اذيت و آزار آنهاست كه در روايت دارد كه على (ع ) فرمود: هر كه پدر و مادر خود را محزون سازد پس در حقيقت آنها را آزرده است . (474)
آرى پدر و مادر هم نسبت به فرزند خويش وظايفى دارند كه آنها هم بايد آن وظائف را مراعات نمايند، بالاترين وظيفه پدر و مادر در حق آنها اين است كه به قول امام زين العابدين (ع ) بدانند فرزند از آنها و در نيكى و بدى به آنها منسوب خواهد بود، پس نسبت به آنها مسئوليت داشته و در تعليم و تربيت آنها وظيفه سنگينى را به عهده دارند (475) و بايد بكوشند اسباب ناراحتى فرزندان را فراهم نساخته تا آنها هم در نتيجه از روى نا آگاهى به مقابله نپردازند، تا بتوانند بايد در حق فرزند كوشا بوده ، با نظر رافت و رحمت بر آنها نگاه كنند، كه از رسول خدا (ص ) نقل شده : هر گاه پدرى به فرزند خود نظرى اندازد كه او را خوشحال كند، براى اوست ثواب آزاد كردن يك بنده ، به حضرت گفته شد: اگر سيصد و شصت بار نظر انداخت ؟ حضرت فرموده : الله اكبر. (476)
و نيز از آن بزرگوار نقل شده : رحمت خدا بر پدرى كه فرزند خود را بر نيكى كمك نمايد. (477)زبان : باز هم رواياتى در اين زمينه وجود دارد؟
گوش : آرى ، بسيار؛ كه از جمله آنها روايتى است كه از حضرت رضا (ع ) نقل شده است : فرمود: خداوند عقوق والدين را حرام دانسته براى آن چه در آنست مانند: خروج از توفيق فرمانبردارى خداى عزوجل و خروج از احترام نسبت به پدر و مادر. (478)
و نيز از امام صادق (ع ) روايت گرديده ؛ عقوق والدين از كبائر است ؛ زيرا خداوند عزوجل عاق را كنهگار بدبخت قرار داده است . (479)
و از آن بزرگوار نقل شده كه : عاق والدين وارد بهشت نخواهد شد. (480)و از پيامبر بزرگ اسلام (ص ) روايت گرديده كه به عاق گفته مى شود هر چه خواهى بكن كه من تو را نمى آمرزم ، و به نيكوكار نسبت به پدر و مادر گفته مى شود: هر چه خواهى انجام ده كه من به زودى تو را مى آمرزم . (481)
راه نجات از عاق والدين
زبان : آيا راهى براى نجات عاق والدين وجود دارد؟
گوش : بله !بعد از آن كه پدر و مادر از دنيا رفتند، نيازمند به استغفار، دعا، قرآن ، نماز، و قضاى دين ، روزه و خيرات و مبرات مى باشند و چون فرزند عاق شده ، آنها را انجام دهد، بدينوسيله از عقوق بيرون آمده ، خداوند او را از نيكوكاران نسبت به پدر و مادر بحساب مى آورد و بر عكس ممكن است كسى در حال حيات پدر و مادر نيكوكار باشد، ولى بعد از مرگ آنها بسبب نپرداختن ديون ميت عاق گردد.
زبان : گفتار شما مدركى هم دارد يا نه ؟
گوش : خاطر جمع باش ، من بى مدرك حرف نمى زنم ! چند روايت به اين مضمون وارد شده كه از جمله آنها روايت محمد بن مسلم از امام باقر (ع ) است : براستى كه بنده اى نسبت به پدر و مادر خود در حياتشان نيكوكار است ، آنگاه پدر و مادر مى ميرند، پس فرزند دين پدر و مادر را اداء نمى كند و براى آنها استغفار نمى نمايد، خداوند عزوجل او را عاق مى نويسد، و گاهى در حيات پدر و مادر عاق آنهاست كه در حقشان نيكى نكرده اما وقتى مردند دين آنها را اداء كرده و براى آنها استغفار مى نمايد، خداوند عزوجل او را نيكو كار مى نويسد. (482)
زبان : مطلب خوبى را بيان كرديد، زيرا چه بسيار از بچه ها هستند كه از روى جهالت و نادانى نسبت به پدر و مادرها توهين كرده ، آنها را از خود رنجانيده ، بعدها كه آنها را از دست دادند پشيمان مى شوند، حال كه به اين روايت بر خود كنند، براى رفع نگرانى خود راهى پيدا كرده ، در خشنودى پدر و مادر مى كوشند، نماز، روزه ، روضه ، صدقه و اطعام طعام و امثال آن را به جاى آنها انجام داده آنها را از خود راضى مى سازند.
گوش : راستى بايد انسان بكوشد پدر و مادر را در كمال خوشنودى نگه دارد، نكند كارى انجام دهد- به اندازه سر سوزنى آنها را از خود برنجاند.
زبان : درباره پدر و مادر عجيب سفارش شده است !
گوش : مگر ما تا چه اندازه اطلاع داريم ؟ راستى اگر ما به آيات و روايات مربوطه مراجعه كرده ، خواهيم فهميد كه نيكى به پدر و مادر چه فوائدى را در برداشته ، و خاطر آنها را آزردن چه زيانهائى را ببار خواهد آورد.
انس به پدر و مادر
از امام صادق (ع ) روايت شده : مردى خدمت رسول خدا (ص ) رسيد و گفت : يا رسول الله براستى كه راغب به جهاد بوده و شادمانم ، حضرت فرمود: در راه خدا جهاد كن ، زيرا اگر كشته شوى در نزد خدا زنده خواهى ماند و روزى خواهى خورد. و اگر بميرى اجر تو با خداست ، و اگر مراجعت كنى از گناهان بيرون آمدى ، چنان كه از مادر زائيده شده اى ، آنگاه عرضه داشت : يا رسول الله من داراى پدر و مادر پيرى هستم كه به من انس گرفته و از رفتن من به جبهه ناراحتند، حضرت فرمود: پيش پدر و مادرت بمان ، سوگند به آن كه جان من در دست اوست ، هر آينه انس آنها به تو يك شبانه روز، از جهاد يكسال بهتر است . (483)
در خصوص نيكى به پدر و مادر آيات و روايات بسيار است و بحدى تاكيد شده كه يكى از وصاياى خداوند بزرگ به انبيا نيكى به پدر و مادر بوده ، چنان كه در حالات حضرت يحيى و عيسى (عليهما السلام ) نيكى به مادر چنان كه مشاهده مى گردد (484)
و در سوره هاى متعدد مانند سوره بقره آيه 83- انعام ، 151- برائت ، 23 و 24- اسراء 23- 25- مريم 140 و 32- عنكبوت ، 8- لقمان 18 و 15- احقاف ، 15- نسبت به آنها سفارش موكد شده است .
زبان : آيا در روايات هم به اين شدت سفارش گرديده است ؟
گوش : اگر مطلبى هم در روايات ديه شود باز هم از راه وحى و استفاده از قرآن كريم است ، روايات ، شرح و تفسير آياتند، آرى در لسان اهلبيت عترت ، و طهارت همان اندازه با بيان روشن ترى موجود است .
زبان : خواهشمندم مقدارى از آنها را بيان كنيد.
گوش : از امام صادق (ع ) روايت شده : مردى شرفياب حضور پيامبر اكرم (ص ) گرديد، عرضه داشت : يا رسول الله !مرا وصيتى كن ! حضرت فرمود:: به خدا چيزى را شرك نياور، گر چه با آتش سوخته شده و عذاب گردى ، و جز اين اختيار منما كه دلت مطمئن به ايمان باشد، و پدر و مادر خود را فرمانبر و بر آنها نيكى كن ، چه زنده باشند يا مرده و اگر به تو امر كردند كه از اهل و مالت بيرون روى ، انجام ده ، زيرا چنين كارى از ايمان است . (485)
زبان : روايت عجيبى است كه اگر پدر و مادر به فرزند خود بگويند زن خود را طلاق بده يا مالت را ببخش بر فرزند اطاعت آنها لازم باشد. (486)
گوش : اطاعت پدر و مادر را فقهاء و مراجع بزرگ در كتابهاى خود عنوان كرده ، و بگونه اى ذكر كرده اند اگر آنها را از جهاد منع كنند- در صورتى كه جهاد به امر امام نباشد، يا كفار هجوم نكرده باشند- نمى توانند در جهادش شركت كنند، آرى در صورتى كه جبهه ها خالى باشد كه اگر چنين افرادى نروند اسلام و مسلمين در خطرند، و يا در صورت حمله كفار به بلاد مسلمين و لزوم دفاع ، منع پدر و مادر سودى ندارد.
اطاعت خدا بر همه مقدم است
زبان : من خيال كردم اطاعت پدر و مادر در همه جاست .
گوش : نه عزيزم !فرمانبردارى پدر و مادر در جائى است كه فرمان خداوند تبارك و تعالى زمين نخورد، چون براى مخلوق ، چنين حقى تصور نمى شود كه در معصيت خالق صورت گيرد، چنان كه از گفتار على (ع ) و روايات ديگر استفاده مى شود (487) و در سوره لقمان هم چنين دارد: و اگر پدر و مادر كوشيدند كه به من شرك آورى آنها را اطاعت مكن . (488)
و از حضرت امام صادق (ع ) روايت شده : نيكى به پدر و مادر واجب ، و اگر مشرك بودند، آنها و غير آنها را در معصيت اطاعت مكن ، چون اطاعتى نيست براى مخلوق در معصيت خالق . (489)
زبان پس اطاعت از آنها خيلى مهم نيست ؟
گوش : چرا مهم نيست ؟! آيا لزوم اطاعت از آنها از اين بالاتر كه بتوانند آنها را از جهاد چنان كه بيان شد منع كنند، و بر آنها اطاعت پدر و مادر لازم باشد.
آيا مهم بودن آن از اين بالاتر كه اگر از رفتن به مسافرت در صورتى كه واجب نباشد، منع كردند، مسافرت حرام خواهد شد، يا اگر به رفتن نماز جماعت امر كردند واجب شود و اگر نهى نمودند حرام گردد.
و آيا از اين بالاتر مى شود كه اگر مشغول خواندن نماز مستحبى است و در اين حالت پدر و مادر او را صدا زدند، وظيفه او قطع نماز باشد، و يا اگر در وقت نماز او را به كارى فرمان دادند بايد آن را بر نماز اول وقت مقدم دارد و يا اگر بخواهد روزه مستحبى گيرد و يا عهد كرده يا قسم بخورد و يا نذرى نمايد، صحت و يا لزوم انجام آن منوط بر اذن پدر باشد؟
فوائد نيكى به پدر و مادر
زبان : متشكرم ! به روايات ديگر بپردازيد.
گوش : كسى كه به پدر و مادر نيكى مى كند، بطور خلاصه به اين فوائد دست مى يابد: ايمان ، دخول در بهشت ، خير كثير، بهترين عمل ، بهتر از جهاد، نيكى فرزندان ، رهنماى ديگران شدن ، دعاى پيغمبر، غنا و بى نيازى ، به محبوبترين اعمال رسيدن ، بنا شدن خانه اى براى او در بهشت ، باريدن رحمت خداوند بر او، اسكان يافتن در اعلا عليين در بالاترين بالاخانه و برترين مقام بهشتى ، از ابرار شدن ، آسانى حساب در قيامت ، عمر طولانى ، زيادى روزى ، در ساق عرش قرار گرفتن ، سيد الابرار گرديدن . (490)
زبان : راستى نيكى به پدر و مادر اينقدر ارزشمند، و محبت نسبت به آنها اين اندازه پر سود و اندوهناك كردن آنها اينچنين بد و پر زيان خواهد بود؟ پس خداوند به همه توفيق خدمت به آنها را عنايت فرمايد و همه ما را از اديت و آزار و غمگين كردن آنها دور سازد!
گوش : آمين !آمين !البته شما را!
زبان : كم لطفى نفرمائيد، مگر از صحبت هاى گذشته روشن نشد كه نيكى به پدر و مادر و همچنين آزار آنها هم بوسيله گفتار انجام مى گيرد و هم بوسيله رفتار، به اين معنى كه هم بنده در نيكى و در عقوق موثرم و هم ساير اندامها.
دخالت همه اندامها در عقوق والدين
اندامها: ما كه دخالتى نداريم .
زبان : چطور دخالت نداريد دوست ما دست مى تواند هم كتك بزند وهم كمك نمايد، و همچنين پا هم مى تواند لگد بزند و هم مى تواند در راه خدمت به پدر و مادر آنها را از خود خوشنود سازد، چشم هم مى تواند نظر تند كند، و هم با مهربانى نگاه نمايد، سر هم مى تواند در مقابل آنها فرود آيد، و هم قدرت دارد به آنها علامت نفرت نشان دهد، گوش هم مى تواند خود را به كرى زند، به پدر و مادر بى اعتنائى كند، و هم مى تواند هوشيارى از خود نشان دهد و خود را در اختيار پدر و مادر قرار دهد، پس همگى هم مى توانيد خدمتگزار باشيد و هم آزار دهنده .
نكوهش از تفرقه افكنى
چشم : آى زبان ! تو را به وجدانت و تو را به ارزش وجوديت ، و تو را به آن چه به آن علاقمندى و به آن عشق ميورزى ، بيا و از دو گانگى و از تفرقه افكنى دورى نما، و حدت را نگهدار، و سفارش على بن ابيطالب (ع ) را در نظر گير، ببين به قشونى كه به سوى دشمن مى فرستد چه سفارش مى كند، مى فرمايد: از پراكندگى بر حذر باشيد، هر گاه فرود آمديد همگى فرود آئيد، و زمانى كه كوچ كرديد همگى كوچ نمائيد.
حسنت باتفاق ملاحت جهان گرفت آرى به اتفاق جهان مى توان گرفت . زبان : با اين كه به من ربطى ندارد اما چون سفارش مفيدى است همه آن را نقل كنيد.
چشم : حضرت مى فرمايد: هر گاه به دشمن بر خورديد يا آن كه دشمن به شما بر خورد، پس بايد لشكر گاه شما در جاهاى بلند يا دامنه كوهها يا كنار رود خانه ها بوده ، تا كمك و جلوگير شما باشد و بايد جنگ شما از يك سو يا دو سو باشد، و براى خودتان در بلندى كوهها و ارتفاعات و بالاى تپه هاى مسطح پاسبانان و ديدبانان بگذاريد، تا دشمن از جائى كه مى ترسيد يا از جائى كه ايمن هستيد به طرف شما نيايد، و بدانيد جلو داران لشگر، ديدبانان ايشانند، و ديدبانان جلوداران لشگر، جاسوسان هستند، و از پراكندگى بپرهيزيد، زمانى كه فرود آمديد همگى فرود آئيد، و هر گاه كوچ نموديد همگى كوچ بنمائيد، و چون شب را فرا گرفت نيزه ها را گرداگرد (دائره مانند) قرار دهيد، و خواب را نچشيد، مگر اندك يا مانند آب در دهان گردانيد: و بيرون ريختن . (491)
و در روايت ديگر فرموده : ملازم جماعت باشيد (اتحاد خود را حفظ كنيد!) زيرا دست خدا همراه جماعت است ، و از تفرقه پرهيز نمائيد، زيرا تك افتاده هاى از انسان مخصوص ‍ شيطان است ، چنان كه تك افتاده از گله گوسفند خوراك گرگ است . (492)
خواسته چشم از زبان
چشم : اى زبان !بيا و براى خدا از خدا شرم كن !فتنه ها!توطئه ها، تفرقه افكنى ها، شيطنت ها، نيرنگها و سازش با دشمن ها و صدها عمل ضد خدا و اسلام را كنار بگذار، و ما را دچار سرگردانى و ياس و نوميدى ، رنج و زحمت ، تفرقه و تشتت و كينه وعداوت ... منما، و بگذار تا ملت مسلمان و امت رنج ديده و زحمت كشيده به ساحل نجات رسيده ، در دنياى تمدن و علم و صنعت سرفراز بوده ، و بر همه افتخار كرده و بر خود ببالند.
اى زبان !تو را به خداى سبحان سوگند كه اين ملت عزيز را به حال خود بگذار، و عذاب خود را از سر اين امت علاقمند به دين بردار و اگر متعهد شدى ، نيش و لب تيز خود را عليه دشمن به كار انداز، دوستان خود را دچار ستم مكن ، و تمام قواى خود را به نفع دوستان خود به كار بر، و ديگران را عليه دشمنان دين و قرآن بسيج نما، بيا و در تمام كارهايت خدا را در نظر بگير!
خواسته هاى اندامها از زبان
گوش و رفقايش : تقاضاى همه ما همان تقاضاهاى چشم است .
زبان : شما همگى از خدا بخواهيد كه پروردگار جهان همه ما را به آن چه خود راضى و خشنود است ، موفق دارد و اين بحث چند ساعته ما را هم براى خود مفيد قرار بدهد و هم براى افرادى كه بحث ما را خواهند ديد وگرنه كنترل ما بسى مشكل است .
چشم : آرى مشكل است ، ولى براى رسيدن به هر هدفى ، راه مخصوصى وجود دارد شما اگر بخواهيد به مسافرت كوتاهى برويد بايد رنجها و زحمت هايى را متحمل شويد، رسيدن به سعادت دنيا و آخرت نيز رنج و كوشش بسيار لازم دارد، بايد كوشيد بايد زبان و جوارح را كنترل كرد، بايد زمام امر را از آنها گرفت ، نبايد گذاشت در كار خود تنبل بوده و يا آزاد باشند، بايد حساب كرده قدم بر داشت ، خدا را بايد در تمام كارها در نظر گرفت ، براى خدا بايد قدم بر داريم ، وگرنه بيچارگى ابدى نصيب ما خواهد شد، بايد هر كارى كه مى كنيم و هر حرفى كه مى زنيم و هر قدمى كه بر مى داريم ، رضايت خدا را در نظر داشته و راه مستقيم الهى را پيش گيرم ، بايد در رفتار و گفتار خود قيامت و عذاب و كتاب و حساب و كيفر و پاداش را فراموش نكرده ، بدانيم قيامت ، شوخى نيست ، واقعيت دارد، همه كارها حساب مى شود، ذره اى از كردار ما فراموش نخواهد گرديد دنيا زود گذر و آخرت باقى است بايد فكرى براى سوء عاقبت نمود بهترين دواى آن بازگشت به خدا و بالاترين علاج ، پيوستن به خدا و از غير او بريدن است ، اما خيال نمى كنم برادرمان زبان ما را راحت بگذارد!
خاتمه بحث
دست : به نظر من خوبست بحث را تمام كنيم و گرنه اگر هر يك از ما بخواهيم زيان هاى يكديگر را بشماريم و پيوسته باز گو كنيم : مثنوى هفتاد من كاغذ شود.
زبان پيشنهاد خوبى داديد بنده هم مايل بودم به بحث خاتمه دهيم ، چون بحث به طول انجاميد، ممكن است ملال آور شود، ولى من خيال مى كنم شما از اين ترسيديد كه مبادا به زيانهاى ديگر تان بپردازيم . دست : اگر زيانى در نظر دارى بفرما!
زبان : محرماتى كه اغلب فقهاء- كه از جمله آنهاست خاتم المجتهدين ، محقق بزرگوار و مدقق فقه و فقاهت ، مرحوم شيخ مرتضى انصارى (قدس سره ) در مكاسب محرمه - فرموده اند، مانند ساختن خمر، خريد و فروش نجاسات ساختن بت و صليب و هر چه در آن فساد است ، و آلات قمار و مجسمه ، تذليس ماشطه ، پوشيدن طلا (براى مردان گر چه يك حلقه باشد)
و حرير، (براى مردان ) و كشيدن صورت چنان كه در اخبار زيادى است : هركه صورتى را تصوير نمايد خداوند او را در قيامت تكليف كند كه در آن بدمد تا زنده شود و چنين قدرتى را ندارد (493) و نگهداشتن كتابهاى گمراه كننده با شرائطش ، دادن و گرفتن رشوه ، انجام دادن سحر و شعبده ، غش در معامله ، و امور ديگرى كه اكثرا توسط تو انجام گرفته و تو عامل آنها مى باشى و لذا اگر بشر به عذابى مبتلا بشود و يا از سعادت درو شده ، مورد خشم و غضب خداوند بزرگ قرار گيرد، از ناحيه جناب شما خواهد بود. ولى در عين حال من هم پيشنهادى دارم و آن اين است كه همه با يكديگر عهد كرده كه در كنترل خود كوشا بوده ، مقدارى توجه كنيم كه در حقيقت ما بيهوده آفريده نشده ، و پيوسته در اين دنيا مكار زنده نخواهيم بود، آخر الامر روزى از اين جهان رخت بر بسته و به جهان وسيع ديگرى سفر خواهيم نمود، و پر واضح است كه راحتى آن سفر هم بدون زاد و توشه متصور نخواهد بود، و بايد از كارهاى زشت پرهيز نموده ، شرمنده و روسياه نگرديم ، و بدانيم كه آن جهان ، جهان صميميت و صفا، ايمان و پاكيزگى است ، جهانى است كه مته به خشخاش گذاشته و مو از ماست كشيده خواهد شد. كوچكترين عمل به حساب آمده ، از هيچ گفتار و كردارى دريغ نخواهد شد و خلاصه جهانى است كه هر كدام از ما خصم خود گشته ، عليه خويشتن شهادت داده و هر يك از ما به سخن آمده ، هم خود و هم همكاران را رسوا ساخته ، بندگان خدا را به عذاب كشيده ، آنها را روسياه و شرمسار، و بدبخت مى نمائيم ، پس براى خاطر خدا خوبست مقدارى خود را محدود كرده ، از زيانهاى خود كاسته ، مختصرى وظيفه دان گشته راه عمل صحيح را پيش گرفته و از بى بند و بارى ، سركشى و طغيان گرى و بى تفاوتى ، دورى كرده ، در راه فرمان فرمانفرماى جهان هستى كوشيده ، و افتخار كنيم كه چنين فرماندهى را دارا بوده و ما بندگان مطيع و فرمانبردار و عاشق او مى باشيم .
اندامها: همه ما با پيشنهاد جناب عالى موافقيم ، اما به شرط اين كه خود شما ما را از شر خود نگهدارى كرده ما را به خود واگذارى ، چنان كه روز اول در باز پرسى همين پيشنهاد را داديم ، ولى فكر نمى كنيم ما را رها كنى زيرا گويند:
نيش عقرب نه از ره كين است
مقتضاى طبيعتش اين است
شما دوست با محبتى هستى ولى خود را كنترل نمى كنى ، لذا گاهى زيان خود را به همه وارد مى سازى .
زبان اميدوارم كه هم بنده بتوانم خود را كنترل نموده و هم شما، و البته بايد از خداى بزرگ استمداد طلبيد كه به ما توفيق عنايت كند و گرنه هيچ مومنى بدون كمك پروردگار با عظمت ، به عملى موفق نخواهد گرديد، چنان كه از حضرت جواد الائمه (ع ) نقل شده : مومن نيازمند به سيه چيز است : توفيق از سوى خدا، واعظى از نفس خود، و پذيرش از كسى كه او را پند مى دهد. (494)
و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
******************
1) يومئذ تحدث اخبارها بان ربك اوحى لها. سوره زلزال ، آيه 4.
2) اليوم نختم على افواههم و تكلمنا ايديهم و تشهد ارجلهم بما كانوا يكسبون . سوره يس ، آيه 65.
3) و قالوا لجلودهم لم شهدتم علينا قالوا انطقنا الله الذى انطق كلشى ء. سوره فصلت ، آيه 21.
4) و كلم الهل موسى تكليما. سوره نساء، آيه 164.
5) و لا يكلمهم الله يوم القيمة ، سوره بقره ، آيه 174.
6) و لو ان قرانا سيرت به الجبال اوقطعت به الارض اوكلم به الموتى ... سوره رعد، آيه 30
7) قال انا خيرمنه خلقتنى من نار و خلقته من طين . سوره اعراف آيه 12
8) قال فبما اغويتنى لا قعدن الهم صراطك المستقيم سوره اعراف ، آيه 16
9) قال عفريت من الجن انا اتيك به قبل ان تقوم من مقامك . سوره نمل آيه 39.
10) قالت نملة يا ايها النمل ادخلوا مساكنكم لايحطمنكم سليمان و جنوده سوره نمل ، آيه 18.
11) خلق الانسان علمه البيان سوره رحمان ، آيه 5
12) اللسان معيار ارجحة العقل و اطاشه الجهل .
13) اللسان ترجمان العقل .
14) اللسان ميزان الانسان .
15) الا و ان اللسان الصادق يجعله الله للمرء فى الناس خير من المال يورثه من لايحمده . (تنظيم الغرر كلمه من )
16) بحار ج 71، (ص ) 274، سيل على بن الحسين عليهماالسام عن الكلام و السكوت ايهما الضل ؟ فقان (ع ): لكل واحد منهما آفات فاذا سلما من الافات فالكلام افضل من السكوت ، قيل كسف ذلك يابن رسلو الله (ص ) قال : لان الله عز و جل ما بعث الانباء و الاوصياء بالسكوت ، انما بعثهم بالكلام ، و لا استحقت الجنة بالسكوت و لا استوجبت و لاية الله بالسكوت ، و لا توقت النار بالسكوت انما ذلك كله بالكالم ، ما كنت لاعدل القمر بالشمس انك تصف فضل السكوت بالكلام ولست تصف فضل الكلام بالسكوت .
17) تامل يا مفضل ما انعم الله تقدست اسمائه به على الانسان من هذا المنطق الذى يعبر به عما فى ضميره و ما يخطر بقلبه ونتيجة فكره ، و به يفهم عن غيره ما فى نفسه و لولاذلك كان يمنزلد البهائم المهملة التى لاتخبر عن نفسها بشى ء و لا تفهم عن مخبر شيئا. بحارج 1، ط قديم . ط جديدص 82، ج 3.
18) الايمان هو الاقرار باللسان و عقد بالقلب و عمل بالاركان . سفينة البحار، ج 1،ص 38.
19) جميع الخير فى ثلاث خصال : النظر، والسكوت ، و الكلام ، فكل نظر ليس فيه اعتبار فهو سهو، و كل سكوت ليس فيه فكر فهو غفله ، و كل كلام ليس فيه ذكر فهو لغو بحلار، ج 71،ص 275، امالى صدوق ،ص 18
20) لا خير فى الصمت عن الحكم كما انه لا خير فى القول بالجهل نهج البلاغه .
21) واعلم ان اللسان كلب عقور ان خليته عقر و رب كلمة سلبت نعمة فاخزن لسانك كما تخزن ذهبك و ورقك اختصاص ،ص 229، بحار،ج 71،ص 287
22) فمثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث سوره اعراف ، آيه 176
23) مثل الذين حملوا التورية ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفارا بس مثل القوم الذين كذبوا بايات الله سوره جمعه ، آيه 5.
24) عن الثمالى عن على بن الحسين عليهما السلام قال ، ان السان ابن آدم يشرف كل يوم على جوارحه فيقول : كيف اصبحتم ؟ فيقولون بخير ان تركتنا و يقولون : الله الله فينا و يناشدونه و يقولون انما نثاب بك و نعاقب بك (اختصاص ) بحار، ج 71،ص 278
25) عن ابى عبدالله عليه السلام قال ما من يوما الا وكل عضو من اعضاء الجسد يكفر اللسان يقول نشدتك الله ان نعذب فيك بحار، ج 71،ص 302.
26) يا على من خاف الناس لسانه فهو من اهل النار بحار، ج 71،ص 286
27) ما من شى ء احق بطول السجن من اللسان بحار، ج 71،ص 277
28) ضبط اللسان ملك واطلاقه هلك
29) بلاء الانسان فى لسانه
30) حد السنان يقطع لاوصال و حد اللسان يقطع الاجال
31) صوم القلب خير من صيام اللسان و صوم اللسان خير من صيام البطن بحار، ج 71،ص 286، تنظيم الغرر لغت (لسن ).
32) يعذب الله اللسان بعذاب لا يعذب به شيئا من الجوارح ، فيقول : آى رب عدبتنى بعذاب لم تعذب به شيئا فيقال له : خرجت منك كلمة ، فبلغت مشارق الارض و مغاربها، فسفك بها الدم الحرام ، و انتهب بها المال الحرام ، و انتهك بها الفرج الحرام و عزتى و جلالى لاغذبنك بعذاب لا اعذب به شيئا من جوارحك . كافى ج 2،ص 115، ط دارالكتب الاسلاميه .
33) و الله اخرجكم من بطون امهاتكم لا تعلمون شيئا و جعل لكم السمع و الابصار و الافئذة لعلكم تشكرون سوره نحل ، آيه 76
34) قل هل يستوى الاعمى و البصير افلا تتفكرون سوره انعام ، آيه 50
35) قل للمومنين يغضوا من ابصارهم ...و قل للمومنات يغضضن من ابصارهن سوره نور، آيه 33.
36) و فرض على البصر ان لا ينظر الى ما حرم الله عليه . تفسير صافى ، ج 2،ص 165.
37) غررالحكم ، ياتنظيم الغرر لفظ.
38) ما من احد الا و هو يصيب حطا من الزنا فزنا العينين انظر، و زنا الفم القبلة ، و زنا اليدين اللمس ... وسائل ، ج 7،ص 138
39) النظرة سهم من سهام ابليس مسموم ، و كم من نظرة اورثت حسرة طويلة . و سالئ، ج 7،ص 138
40) و كذلك من عدم السمع يختل فى امور كثيرة ، فانه يفقدر روح المخاطبة و المحاورة و يعدم لدة الاصوات و اللحون المشجية و المطربة ، و تعظم المونة على الناس فى محاورته حتى يتبرموا به ، و لا يسمع شيئا من اخبار الناس و احاديثهم ، حتى يكون كالغائب و هو شاهد او كالميت و هو حى بحار، ج 3،ص 70، توحيد مفضل ،ص 60
41) و لا تقف ماليس لك به علم ان السمع البصر و الفواذ كل اولئك كان عنه مسولا سوره اسراء، آيه 37
42) من بهت مومنه اقيم فى طينة خبال او يخرج مما قال .
43) يسال السمع عما سمع ، و البصر عما نظر اليه ، و الفواد عما عقد عليه (نور الثقلين ج 3،ص 164 وص 166 )
44) فبشر عبادالذين يستمعون القول فيتبعون احسنة . سوره زمر، آيه 19
45) و الذين هم عن اللغو معرضون . سوره مومنون ، آيه 4
46) و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل الله بغير علم و يتخذها هزوا اولئك لهم عذاب مهين ، سوره لقمان ، آيه 6
47) فقال : له قم فاغتسل وصل ما بدالك فانك كنت مقيما على امر عظيم . تفسير عياشى ، ج 2،ص 293
48) بحار ج 75،ص 346 من كان يومن بالله و اليوم الاخر فلا يجلس فى مجلس يسب فيه امام او يغتاب فيه مسلم ...
49) من تطول على اخيه فى غيبة سمعها فيه فى مجلس فردها عنه ، رد الله عنه الف باب من الشر فى الدنيا و الاخرة ، فان هو لم يردها و هو قادر على ردها، كان عليه كوزر من اغتابه سبعين مرة ... مكاسب ، ج 1،ص 73
50) توحيد مفضل .
51) اليوم نختم على افواهم و تكلمنا ايديهم و تشهد ارجلهم بما كانوا يكسبون ، سوره يس آيه 65
52) اولئك ما ياكلون فى بطونهم الا النار سوره بقره ، آيه 174
53) سوره دخان آيه 45- ان شجرة الزقوم طعام الاثيم كالمهل يغلى فى البطون كغلى الحميم .
54)من تقى من مونة لقلقه و قبقبه و ذبذبه دخل الجنة ، بحار، ج 71،ص 287
55) من عرف الله و عظمه منع فاه من الكلام و بطنه من الطعام و عنا نفسه بالقيام و الصيام ، روضة الواعظين نيشابورى .
56) اكثر ما تلج به امتى النار الاجوقان البطن و الفرج ، بحار، ج 71،ص 269
57) قال رسول الله صل الله عليه و اله ثلاث اخافهن بعدى على امتى الضلالة بعد المعرفة و مضلات الفتن و شهؤ ة البطن و الفرج ، بحار، ج 71، (ص ) 269، كافى ، ج 2،ص 79
58) عن ابى جعفر عليه السلام قال : ما عبدالله بشى ء افضل من عفة بطن و فرج ، بحار، ج 71،ص 268
59) المومن لا يغلبه فرجه و لا يفضحه بطنه ، بحار، ج 67،ص 310
60) قال رجل لابى جعفر علهى السلام انى ضعيف العمل قليل الصيام ولكنى ارجواان لا اكل الا حلالا قال فقال له والى الجهاد افضل من عفة بطن و فرج ، بحار ج 71، (ص ) 269
61) اذا متلت المعدة نامت الفكرة و خرست الحكمة و قعدت الاعضاء عن العبادة لولو و مرجان ، (ص ) 78، جامع الاخبار،ص 215
62) عن الوشاء قال مسعت الرضا عليه السلام يقول : كان الرجل من بنى اسرائيل اذا اراد العبادة صمت قبل عشر سنين ، بحار، ج 71،ص 306
63) الصمت كنز وافر و زين الحليم وستر الجاهل ، اختصاص ،ص 232، بحار ج 71،ص 288
64) الصمت باب من ابواب الحكمة و ان الصمت يكسب المحبة انه دليل على كل خير، بحار، ج 71،ص 288
65) و قال عليه السلام : من علامات الفقه : الحلم ، و العلم ، و الصمت بحار ج 71،ص 288
66) فلعله تكلم فيما لا يعنيه اوبخل بما لا ينقصه معراج السعاده ،ص 357، محجة البيضاء، ج 5،ص 200.
67) معراج السعاده ،ص 358
68) حق اللسان اكرامه عن الختا و تعويده الخير، و ترك الفضول التى لا فائدة لها، و البر بالناس ، و حسن اقول فيهم . بحار، ج 71،ص 286
69) ان الله تعالى عندلسان كل قائل و قال لا يستقيم ايمان عبد حتى يستقيم قلبه ، و لا يستقيم قلبه حتى يستقيم لسانه ، بحار، ج 71،ص 287
70) لا تكثروا الكلام بغير ذكر الله ، فان كثرة الكلام بغير ذكر الله تقسوالقلب ، ان ابعدالناس من الله القلب القاسى ، امالى طوسى ، ج 1،ص 1،بحار ج 71،ص 281
71) مر اميرالمومنين على بن ابيطالب عليه السلام : برجل نيتكلم بفضول الكلام : فوقف عليه ثم قال : يا هذا انك تملى على حافظيك كتابا الى ربك فتكلم بما يعنيك ودع مالا يعنيك ، امالى صدوق ص 21، بحار ج 71،ص 276
72) عن ابى جعفر الثانى عن آبائه عن اميرالمومنين صلوات الله عليهم قال : المرء مخبوء تحت لسانه ، بحار ج 71،ص 276
73) آه آه نجى الصامتون بقينا، معراج السعادة ،ص 468. المحجة البيضاء، ج 5 آفات اللسان . 74) المحجة البيضاء، ج 5،آفات اللسان .
75) اشاره اى است به آيه ما يلفظ من قول الا الديه رقب عتيد (سوره ق ، آيه 18)
76) الناس ثلاثه غانم ، و سالم ، و شاجب ، فالغانم الذى يذكر لالله ، و السالم الساكت ، و الشاجب الذى يخوض فى الباطل ، محجة البيضاء، ج 5،ص 195
77) من كان يو من بالله و اليوم الاخر فليقل خيرا او ليصمت ، المحجة البيضاءت ج 5،ص 194
78) ان اكثر خطاياابن آدم فى لسانه ، المجحة البيضاء، ج 5،ص 194
79) سيل رسول الله (ص ) عن اكثر ما يدخل الناس الجنة ؟ فقال تقوى الله و حسن الخلق وسئل عن اكثر ما يدخل النار قال الاجوفان الفم و الفرج ، المحجة البيضاء، ج 5،ص 93
80) لسانى سبع ان اطلقته اكلنى خصال ج 1،ص 39، بحار، ج 71، (ص ) 273 المحجة البيضاء، ج 5
81) و ليخزن الرجل لسانه فان هذا اللسان جموح بصاحبه و الله ما آرى عبدا يتقى تقوى تنفعه حتى يحزن لسانه . نهج البلاغه فيض الاسلام ، خطبه 175.
82) جاء رجل الى النبى (ص ) فقال يا رسول الله اوصنى فقال احفظ لسانك قال يا رسول الله اوصنى قال : احفظ لسان ؟ قال يا رسول الله اوصنى قال احفظ لسانك و يحك و هل يكب الناس على مناخرهم فى النار الا حصائد السنتهم . تحف القول ص 45،بحار، ج 71،ص 303
83) قال رسول الله صل الله عليه و آله : ان كان فى شى ء شوم ففى اللسان ، بحار، ج 71،ص 305
84)
و لا يعرف عبد حقيقة الايمان حتى يخزن من لسانه ، بحار ج 71،ص 298
85)من كثر كلامه كثر خطائه ، و من كثر خطائه قل حياوه و من قل حياوه قل و رعه ، و من قل ورعه مات قلبه و من مات قلبه دخل النار، نهج البلاغه ، فيض الاسلام . حكمت 341، بحار ج 71،ص 391
86) قال رسول الله (ص ) راحة الانسان فى حبس اللسان . بحار ج 71،ص 286
87) و قال (ص ) سلامة الانسان فى حفظ اللسان ، بحار ج 71،ص 286
88) و قال على (ع ) نجاة المرءفى حفظ لسانه ، بحار ج 71،ص 286
89) بحرا ج 71،ص 285
90) به كتاب قطره اى از بحار، آگاهى و قدرت امام اثر مولف ، مراجعه شود.
91) الكنى و الالقاب ج 1،ص 8 يا بنى اذاكنت فى قوم فحدثهم على قدرسنك و قاوضهمعلى قدر محلك و لا تكلمن لكلام من هو فوقك فيستثلوك الخ .
92) الكنى و الالقاب ، ج 1،ص 8
93) من اصغى الى ناطق فقد عبده فان كان الناطق عن الله فقد عبدالله و ان كان الناطق عن ابليس فقد عبد ابليس . بحار، ج 72،ص 264
94) ان الله لا يهدى من هو كاذب كفار سوره زمر، آيه 3
95) ورايت الفاسق يكذب و لايرد عليه كاذبه و فريته ... و سائل ، ج 11،ص 514
96) و الذنوب التى تعجل الفناء قطيعه الرحم و اليمين الفاجرة و الاقوال الكلاذبة ... وسائل ج 11،ص 520
97) عن محمد بن مسلم عن ابيجعفر عليه السلام قال : ان الله عزوجل جعل للشر اقفالا و جعل مفاتيح تلك الاقفال الشراب و الكذب شر من الشراب وسائل ، ج 8،ص 572
98) ان الكذب هو خراب الايمان .
99) واربى الرباالكذب ، وسائل ، ج 8،ص 574
100) لا يجد عبد طعم الايمان حتى يترك الكذب هزله و جده . وسالئ ج 8،ص 577
101) جعلت الخبائث كلها بيت و جعل مفتاحهاالكذب ، بحار ج 72،ص 263
102) پند تاريخ ، ج 1،ص 234 از الكلام يجر الكلام .
103) انوار النعمانيه ، (ص ) 374، پند تاريخ ، ج 1،ص 230
104) معراج السعادة ،ص 415
105) معراج السعاده ،ص 416
106) روضات الجنات حالات رازى .
107) و لا يغعتب بعضكم بعضا ايحب احدكم ان يا كل لحم اخيه ميتا فكر هتموه و اتوقا الله ان الله تواب رحيم سوره حجرات ، آيه 12
108) تفسير منهج الصادقين ج 8،ص 124
109) مجمع البحرين ج 2،ص 135
110) وسائل ، ج 8،ص 599
111) جرمه صغير و جرمه كبير. المحجة البيضاء
112) يا اباذر اياك و الغيبة فان الغيبة اشد من الزنا، قلت : و لم ذالك يا رسول الله (ص )؟ قال : لان الرجل يزنى فيتوب الى الله فيتوب الله عليه ، و الغيبة لا تغفر حتى يغفرها صاحبها، وسالئ، ج 8،ص 598
113) قال رسول الله (ص ): الغيبة اسرع فى دين الرجل المسلم من الا كلة فى جوففه . وسالئ، ج 8،ص 598
114) عن النبى (ص ) قال ؛ تحرم الجنة على ثلاثة ، على المنان ، و على المغتاب ، و على مدمن اخمر. وسائل ، ج 8،ص 599
115) عن نوف البكالى قال اتيت اميرالمومنين عليه السلام و هو فى رحية فى مسجد الكوفد فقلت السلام عليك يا اميرالمومنين عظنيفقال : يا نوف احسن يحسن اليك الى ان قال قلت زدنى قال : اجتنب الغيبة فانها آدام كلاب النار ثم قال : يا نوف كذب من زغم انه ولدمن حلال و هو يا كل لحوم الناس بالغيبة ، وسائل ، ج 8،ص 600.
116) عن الصادق جعفر بن محمد صلوات الله عليهم (فى حديث ) انه قال فمن لم تره بعينك يرتكب دنبا و لم يشهد عليه عندك شاهدان فهو من اهل العدالة و الستر و شهادته مقبولة و ان كان فى نفسه مذنبا، و من اغتابه بما فيه فهو خارج عن ولاية الله تعالى ذكره ، داخلفى ولاية الشيطان ، و لقد حذثنى ابى عن ابائه عن رسول الله صلى الله عليه و آله قال : من اغتاب مومنا بما فيه لم يجمع الله بينهما فى الجنة ابدا و من اغتاب مومنا بما ليس فيه ، فقد انقطعت العصمة بينها، و كان المغتاب فى النار خالدا فيها و بئس المصير و سالئ، ج 8،ص 602.
117) فى حديث المناهى ، ان رسول الله عليه و آله نهى عن الغيبة والاستماع اليها... الا و من تطول على اخيه فى غيبة سمعها فيه فى مجلس فرددها عنه ، رد الله عنه الف باب من الشر فى الدنيا و الاخرة فان هو لم يردها و هو قادر على ردها، كان عليه كوزر من اغتابه سبعين مرة ، وسالئ ج 8،ص 599
118) قال رسول الله صلى الله عليه و آله ، المستمع احد المغتابين و قال على عليه السلام تالسامع للغيبد احد المغتابين ، كشف الربية ،ص 23.
119) و لا تطع كل حلاف مهين هما زمشاءبنميم ، سوره قلم ، آيه 10، 11
120) اربعة يدخلون الجنة الكاهن و المنافق و مدمن اخمر و القتات و هو النمام بحار، ج 75،ص 263
121) عن ابى جعفر الثانى عن ابائه عليهم السلام قال : قال النبى (ص ) لما اسرى بى رايت امراة راسها راس خنزير، و بدنها بدن الحمار، و عليها الف الف لون من العذاب ، فسئل مما كان عملها؟ فقال آنهاكانت نمامة كدابة .
122)عن على (ع ) قال عذاب القبر يكون من النميمة ، و البول و عزب الرجل عن اهله . بحار ج 75،ص 2665
123) الا النبئكم بشراركم ؟ قالوا بلى يا رسول الله قال : المشاوون بالنميمد المفرقون بين الاحبة الباغون للبراءالمعائب . بحار ج 75،ص 266، وسائل ج 8،ص 617
124) يا موسى انهاكم عن النممة واكون نماما؟ بحار ج 75،ص 268
125) معراج السعادة ،ص 434
126) عن رسول الله (ص ) فى خطبة له و من مشى فى نميمة بين ائنين ، سلط الله عليه فى قبره نارا تحرفه الى يوم القيمة و اذا خرج من قبره سلط الله عليه تنينا اسود، ينهش لحمه حتى يدخل النار، وسائل ، ج 8،ص 618
127) الكنى والالقاب ، ج 2،ص 119
128) كتابهاى شريعتى و هم مسلك هاى او.
129) من صافح امراة تحرم عليه فقد باء بسخط من الله و من الترم امراة حراما قرن فى سلسلة من النار مع الشياطين فيقذفان فى النار، كافى ، باب معانقه .
130) الخضخضه هى الاستمناء باليد مجمع البحرين .
131) سوره معارج ، آيه 31
132) سسيل الصادق عليه السلام عن الخضخضه ؟ فقال : اثم عظيم قدنهى الله عنه فى كتابه و فاعليه كناكح نفسه و لو علمت بما يفعله ما اكلت معه ، فقال السائل فبين لى يابن رسول الله من كتاب اله فيه فقال : قول الله فمن ابتغى وراء ذلك فاولئك هم العادون و هو مماوراء ذلك فقال الرجل ايما اكبر الزنا اوهى !فقال هوذنب عظيم قدقال القائل بعض الذنب اهون من بعض و الذنوب كلها عظيم عهند الله لا نها معاصى و ان الله لا يحب من العباد العصيان ، و قدنها نا الله عن ذلك لانها من عمل الشيطان و قدقال ، لا تعبد الشيطان ...وسائل ، ج 18،ص 575.
133) ان اشد الناس عذابا يوم القيمة رجل اقر نطفته فى رحم تحرم عليه عقاب الاعمال ،ص 313
134) ثلاثة لا يكلمهم الله تعالى و لا يزكيهم و لهم عذاب اليم منهم المراة توطى على فراش زوجها عقاب الاعمال ،ص 312.
135) لا يرال العبد فى فسحة من الله حتى يشرب الخمر فاذا شربها خرق الله عنه سرباله و كان لليه و اخه ابليس و سمه و بصثره و يده و رجله يسوفه الى كل شر و يصرفه عن كل خير، وسالئ، چ 3،ص 357
136) عن ابيجعفر عليه السلام قال : قال رسول الله (ص ): سباب المومن فسوق ، وقتاله كفر، واكل لحمه معصية و حرمة ما له كحرمة دمه و سالئ، ج 8،ص 610.
137) ان الله عزوجل خلق المومن من عظمة جلاله و قدريه فمن طعن عليه اورد عليه قوله فقد رد على الله . وسالئ، ج 8،ص 612.
138) ان الله عزوجل خلق المومن من نور عظمته و جلال كبريائه ... وسائل ج 8،ص 612
139) ان الذين برمون المحصنات الغافلات المومنات لعنوا فى الدنيا و الاخرة و لهم عذاب اليم ، سوره نور، آيه 22.
140) و الذين يرمون المحصنات ثم لم ياتوا باربعة شهداء فاجليدوهم ثمانين جلدة و لا تقبلوا لهم شهادة ابداو اولئك هم الفاسقون . سوره نور، آيه 4.
141) عن مسعدة بن صدقة قال ، قال ابو عبدالله عليه السلام ان اللعنة اذا خرجت من صاحبها، ترددت بينه و بين الذى يلعن ، فان وجدت مساغا، والا رجعت الى صاحبها، و كان اق بها فاحذروا ان تلعنوا مومنا فيحل بكم ، وسائل ، ج 8،ص ‍ 613.
142) من بهث مومنا اومومنة بما ليس فيه بعثه الله فى طينة خبال حتى يخرج مما قال قلت : و ما طينة خيال ؟ قال : ضديد يخرج من فروج المومسات وسائل ، ج 8،ص 603.
143) من بهت ممم اقامه الله يوم القيمة على تل من نار حتى يخرج مما قال فيه وسالئ، ج 8،ص 603
144) اذا اتهم المومن اخاه انماث الايمان فى قلبه كما ينماث الملح فى الماء، وسالئ، ج 8،ص 613.
145) ان على بن ابيطالب عليه السلام قال لبنيه : يا بنى اياكم و معاداة الرجال فانهم لا يخلون من ضر بين : من عاقل يمكربكم ، اوجاهل يجهل عليكم ، و الكلام ذكر، و الجواب انثى ، فاذا اجتمع الزوجان ، فلا بد من النتاج ثم انشايقول : سليم العرض ‍ من حذر الجوابا و من دارى الرجال فقد اصابا وسائل ، ج 8،ص 541.
146) و حرمة الجار على الجار كحرمة امه وسائل ، ج 8،ص 487.
147) من اذى جاره حرم الله عليه ريح الجنة و ماواه جهنم و بس المصير.. وسائل ، ج 8،ص 488.
148) و اشعر قلبك الرحمة ، للرعية و المحبة لهم و اللطف بهم و لا تكونن عليهم سبعضاريا تغتنم اكلم فانهم صنفان اما اخ لك فى الدين و اما نظير لك فى الخلق ...نهج البلاغه فيض الاسلام ، نامه 53.
149) اياكم و المزاح فانه يذهب بماء الوجه - المزاح السباب الاصغر- اياك و المزاح فانه يذهب بنور ابمانك و يستخف بمروتك - اياك و المزاح فانه بجر السخيمة و يورث الضغينة و هو السب الاصغر- اياكم و المزاح فانه يذهب بماء الوجه و مهابة الرجال ، وسائل ، ج 8،ص 481- 482.
150) فقال عيسى صدق اخاك و كذب بصرك وسالئ، ج 8،ص 610
151) عورة المومن على المومن حرام ؟ قال نعم قلت يعنى سفلته ؟ قال ؛ ليس حيث تذهب انما هو اذعة سره وسائل ، ج 8،ص 610
152) سوره نور، آيه 19.
153)عن ابى الحسن الاول قال : قلت له : جعلت فداك ، الرجل من اخوانى يبلغنى عنه الشى الذى اكرهه فاساله عن ذلك فينكر ذلك و قد اخبرنى عنه قوم ثقاة ؟ فقال لى : يا محمد!كذب سمعك و بصرك عن اخيك فان شهد عندك خمسون قسامة و قال لك قولا فصدقه و كذبهم لا يذيعن عليه شيئاتشينه به و تهدم به مروته فتكون من الذين قال الله تعالى فى كتابه : ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشه فى الذين امنوا لهم عذاب اليم . وافى جزء 3،ص 163
154) عن ابى جعفر عليه السلام قال : اقرب ما يكون العبد الى كفر ان يواحى الرجل الرجل على الذين فيحصى عليه زلاته ليعيره بها يوماما، وافى جزء 3،ص 163
155) قال رسول الله (ص ) يا معشر من اسلم بلسانه و لم يخلص الايمان الى قلبه ، لا تذموا المسلمين و لا تتبعوا عوراتهم فانه من يتبع عواارتهم يتبع الله عورته و من يتبع الله تعالى عورته يفضحه و لو فى بيته ، وافى ، جزء 3،ص 163
156) و كل حديث جاوز انثنين فشا، بحار، ج 75،ص 68
157) لا يكون المومن مومنا حتى يكون فيه ثلاث خصال ، سنة من ربه ، وسنة من نبيه ، و سنته من وليه ، فالسنة من ربه كتمان سره ، قال الله عزوجل ، عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول ، و اما لسنة من نبيه ، فمداراة الناس ، فان الله عزوجل امر نبيه بمداراة الناس و قال : خذالعفوو امر بالمعروف و اعرض عن الجاهلين ، و اما السنة من وليه فالصبر على الباساء و الضراء فان الله عزوجل يقول : و الصابرين فى الباساء و الضراء بحار، ج 75،ص ‍ 67.
158) سرك من دمك فلا يجرين من غير اوداجك ، بحار، ج 75،ص 71
159) صدرالعاقل صندوق سره ، بحار، ج 75،ص 71
160) جمع خير الدنيا و الاخرة فى كتمان السر، و مصادقة الاخيار، و جمع الشر فى الاذاعة ، ومواخاة الاشرار، بحار، ج 75،ص 71.
161) لا تطلع صديقك من سرك الا على مالو اطلع عليه عدوك لم يضرك ، ان الصديق قديكون عدوك يومامات بحار، ج 75،ص 71
162) صدور الاحرار قبور الاسرار اقرب الموارد.
163) سوره آل عمران ، آيه 112.
164) عن ابى عبدالله (ع ) فى قول الله عزوجل و يقتلون الانبياء بغير حق ، فقال : اما و الله ما قتلوهم باسيافهم ولكن اذاغوا سرهم و افشوا عليهم فقتلوا. بحار، ج 75،ص 87.
165) من اذاع علينا شيئا من امرنا فهو كمن قتلنا عمدا، و لم يقتلنا خطاء، بحار، ج 75،ص 87.
166)و المذبع لما اراد الله سره مارق من الذين ، كافى ، ج 2،ص 372.
167) من غش المسلمين فى مشورة فقد برئت منه ، بحار، ج 75،ص 99.
168) المستشار موتمن ، بحار، ج 75،ص 101
169) وشاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله ان الله يحب المتوكلين ، سوره آل عمران ، آيه 159.
170)وامرهم شورى بينهم ، سوره شورى ،آيه 38
171) يا على ما حارمن استخار،و لا ندم من استشار، بحار، ج 75،ص 100
172) لن يهلك امرو عن مشورة ، بحار، ج 75،ص 101
173) سليمان بن خالد قال سمعت ابا عبدالله عليه السلام يقول : استشر العاقل من الرجال الورع ، فانه لا يامر الا بخير، و اياك و الخلاف .
174) اياك و مشاورة النساء فان رايهن الى افن وعزمهن الى و هن بحار الانوار، ج 75،ص 102، 104 نهج البلاغه فيض الاسلام ، نامه 31،ص 939
175) الهيكم التكاثر حتى رزتم المقابر كلا سوف تعلمون سوره تكاثر، آيه 1- 3
176) يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر وانثى وجعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله القيكم ، سوره حجرات ، آيه 13
177) اصل المراء دينه ، و حسبه خلقه ، وكرمه تقواه ، و ان الناس من ادم شرع سواء، بحار، ج 73،ص 293.
178) من صنع شيئا للمفاخرة حشره الله يوم القيامة اسود، بحار، ج 73،ص 292.
179) الثناء باكثر من الاستحقاق ملق و التقصير عن الاستحقاق عى او حسد، بحار، ج 73ت ص 295
180) و لا يملكون لا نفسهم ضرا و لا نفعا و لا يملكون موتا و لا حيوة و لا نشورا سوره فرقان ، آيه 3.
181) و لا تركنوا الى الذين ظلموا فتمسكم النار، سوره هود، آيه 113
182) من عظم صاحب الدنيا واحبه طمعا فى دنياه سخط الله عليه و كان فى درجته مع قارون فى التابوت الاسفل من النار، مكاسب ،ص 54.
183) ان تهب لى فى هذه الليلة و فى هذه الساعة كل جرم اجرمته و كل سية امرت باثباتها الكرام الكاتبين الذين و كلتهم بحفظ مايكون منى ، دعاى كميل .
184) احثوا فى وجوه المداحين التراب ، بحار، ج 73،ص 294
185) اللهم انك اعلم بى من نفسى و انا اعلم بنفسى منهم اللهم اجعلنا خيرا ممايظنون و اغفرلنا ما لا يعلمون ، بحار، ج 73،ص 295
186) يا هشام !لو كان فى يدك جوزة و قال الناس : لولوة ما كان ينفعك و انت تعلم آنهاجوزة ، و لو كان فى يدك لولوة و قال الناس : آنهاجوزة ما ضرك و انت تعلم آنهالولوة ، بحار، ج 1،ص 136
187) معاشر الشيعة كونوا لنازينا و لا تكونوا علينا شينا، قولوا للناس حسنا واحفظوا السنتكم و كفوها عن الفضول و قبح القول ، سفينة البحار، ج 1،ص 730
188) سالت ابا عبدالله (ع ) عن العشق ؟ قال : قلوب خلت عن ذكر الله فاذاقها الله حب غيره ، بحار، ج 73،ص 158
189) القلب حرم الله فلا تسكن حرم الله غير الله ، بحار، ج 70،ص 25
190) رد رسول الله (ص ) شهادة السائل الذى يسال فى كفه ، قال ابوجعفر عليه السلام . لانه لا يومن على الشهادة و ذلك لانه ان اعطى رضى و ان منع سخط. وسالئ، ج 18،ص 281.
191) من كان من الشيعة لايسال بكف و لا يوتى فى دبره ، سفينة البحار، ج 1،ص 584
192) انما شيعتنا من الا يهر هرير الكب و لا يطمع طمع الغراب و لا يسال الناس بكفه و ان مات جوعا، سفينة البحار، ج 1،ص 584
193) يا اباذر اياك و السوال فانه ذل حاضر، و فقر تتعجله ، و فيه حساب طويل يوم القيمة ، بحار ج 99،ص 151.
194) ...و لا يسال على ابواب الناس بحار، ج 99،ص 151
195) لا يكون فيهم من يسال بكفه ، و لا تكون فيهم بخيل ، و لا يكون فيهم من يوتى فى دبره ، بحار، ج 99،ص 150
196) من سال الناس و عنده قوت ثلاثه ايام ، لقى الله عزوجل يوم يلقاه و ليس على وجهه لحمة ، بحار، ج 99،ص 154
197) اليد العليا خير من اليد السفلى مصابيح الانوار، ج 2،ص 276
198) لو يعلم السائل ما فى المسلة ما سال احد احدا، و لو يعلم المعطى ما فى العطية ما رد احداحدا، بحار، ج 96،ص 156.
199) و اما السائل فلا تنهر، سوره الضحى ، آيه 10
200) قال رسول الله (ص ) لو لا ان المساكين يكذبون ما افلح من ردهم بحار، ج 96،ص 171 .
201) ردوا السائل ببدل يسير و بلين و رحمة ، فانه ياتيكم حتى يقف على ابوابكم من ليس بانس و لا جان ، ينظر كيف صنيعكم فى ما خولكم الله ، بحار، ج 96،ص 172 .
202) بحار، ج 70،ص 53
203) مجمع البحرين لغت قلب .
204) الذى يوسوس فى صدور الناس ، سوره ناس آيه 5.
205) ان الله عليم بذات الصدور، سوره لقمان ، آيه 23
206) قد جاءتكم موعظه من ربكم و شفاء لما فى الصدور سوره يونس ، آيه 57 207) و لكن تعمى القلوب التى فى الصدور، سوره حج ، آيه 46.
208) ان منزلة القلب من الجسد بمنزلة الامام من الناس الواجب الطاعة عليهم ، بحار، ج 70،ص 53.
209) لا يسعنى ارضى و لا سمائى بل يسعنى قلب عبدى المومن ، حديث قدسى .
210) لولا ان الشياطين يحومون على قلوب بنى آدم لنظروا الى الملكوت ، بحار، ج 70،ص 59
211) بحار، ج 70،ص 53
212) له قلوب لا يفقهون بها... سوره اعراف آيه 179
213) كذلك يطبع الله على قلوب الكافرين ، سوره اعراف ، آيه 101
214) الا و ان من البلاء الفاقة ، و اشد من الفاقة مرض البدن ، و اشد من مرض البدن مرض القلب ، الا و ان من النعم سعة المال و افضل من سعة المال صحة البدن ، و افضل من صحة البدن تقوى القلوب ، نهج البلاغه فيض السلام ، حكمت 381 .
215) شر العمى عمى القلب ، بحار، ج 70،ص 51
216)انما شيعتنا اصحاب لاربعة الاعين . عين فى الراس ، و عين فى القلب ، الا و الخلائق كلهم كذلك ، الا و ان الله فتح ابصاركم و اعمى ابصارهم ، بحار، ج 70،ص 58.
217)قلب المومن اجرد فيه سراج يزهر، و قلب الكافر اسود منكوس ، ترجمه اسرار صلاة شهيد ثانى ،ص 11.
218)الكنى و الالقاب ، ج 2،ص 353.
219)فاذا ارادالله بعبد خيرا، فتح له العنيت التين فى قلبه فابصر بهما الغيب و امر آخرته و اذا اراد به غير ذلك ترك القلب بما فيه ، بححار، ج 70،ص 53.
220) من يضلل الله فلاهادى له سوره اعراف آيه 186
221) و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى ، سوره نجم ، آيه 3- 4.
222) صحيح بخارى ، جزء 6،ص 11. ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه .
223) فى الانسان مضغة اذا هى سلمت و صحت سلم بها ساير الجسد فاذا سقمت سقم لها ساير الجسد و فسد، و هى القلب بحار، ج 70،ص 51
224) اقرب الموارد ماده مضغ ، فى الانسان مضغتان اذا صلحتا صلح البدن : القلب و اللسان .
225) فى القلب لمتان لمة من الملك ايعاد بالخير، و تصديق بالحق ، و لمة من الشيطان ابعاد بالشر و تكذيب بالحق ، معراج السعادة ،ص 88.
226) ايها الناس ان اخوف ما اخاف عليكم اثنان : اتباع الهوى ، و طول الامل ، فاما اتباع الهى فيصد عن الحق ، و اما طول الامل فينسى الاخرة ، نهج البلاغه فيض الاسلام خطبه 42.
227) القلب حرم الله فلا تكن حرم الله غير الله ، بحار، ج 70،ص 25
228) ما من احد و هو يصيب حطامن الزنا فزنا العنين النظر، و زنا الفم القبله ، و زنا اليدين اللمس ، وسائل الشيعه ، ج 14،ص 246.
229) من قبل غلاما من شهوة الجمه الله يوم القيمة بلجام من النار، وسائل الشيعه ، ج 14،ص 357
230) ثم قست قلوبكم من بعد ذلك فهى كالحجارة او اشد قسوة سوره بقره ، آيه 74.
231) معراج السعاده ،ص 439
232) اللهم اجعل قلوبنا سالمة و قلبى من النفاق - اللهم طهرلسانى من الكذب - و السنتنا صادقة ، مقباس المصابيح ، بحار، ج 86،ص 113.
233) اللهم اجعل قلوبنا سالمة - و قلبى من النفاق - اللهم طهر لسانى من الكذب - و السنتنا صادقة ، مقباس المصابيح ، بحار، ج 86،ص 113.
234) مقباس المصابيح ، بحار، ج 86، (ص ) 113.
235) رب عصيتك بلسانى ولو شت و عزتك لاخرستنى . مفاتيح الرحمة من تعقبات الخمسة .
236) مقباس المصابيح ، البلدالامين ،ص 248- اصل دعا در اول كتاب ذكر شده .
237) ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشة فى الذين امنوا لهم عذاب اليم . سوره نور، آيه 19
238) معراج السعاده ،ص 429
239) لهم قلوب لا يفقهون بها، سوره اعراف ، آيه 179
240) و طهر قلبى من النفاق
241) فى قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا سوره بقره ، آيه 10
242) صرف الله قلوبهم بانهم قوم لا يفقهون ، سوره توبه ، آيه 127.
243) يقولون بالسنتهم ما ليس فى قلوبهم ، سوره فتح آيه 11.
244)معراج السعاده ،ص 207
245)قل هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم فى الحيوة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا اولئك الذين كفروا بايات ربهم ولقائه فحبطت اعمالهم فلا نقم لهم يوم القيمة و زنا، سوره كه 5، آيه 104
246) ثلاث مهلكات : شح مطاع ، و هوى متبع ، و اعجاب المرء بنفسه . بحار، ج 72،ص 31
247) فقال موسى : فاخبرنى بالذنب الذى اذا اذنبه استحوذت عليه ؟ قال : اذا اعجبته نفسه ، واستكثر عمله ، و صغر فى عينيه ذنبه ، بحار الانوار، ج 72،ص 312.
248) معراج السعادة ،ص 207
249)سوره آل عمران ، آيه 191
250) سوره رعد، آيه 22.
251) من احب ان يرفع فى رياض الجنة فليكثر ذكر الله ، تفسير صافى ، ج 1،ص 321
252) من اكثر ذكر الله تعالى احبه الله . مدرك قبل .
253) لا يزال المومن فى صلاة ما كان فى ذكر الله قائما اوجالسا او مضطجعا ان الله يقول الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم مدرك قبل .
254) افضل العبادات ادمان التفكر فى الله قدرته ، مدرك قبل .
255) تفكر ساعة خير من قيام ليلة ، و فى روايت : من عبادة سنة و فى اخرى ستن سنة .
256) ذكر الله لا هل الصلوة اكبر من ذكر هم اياه الاترى انه يقول : اذكرونى اذكركم تفسير صافى ، ج 2،ص 289
257)وسائل ، جلد 11،ص 254
258) ما سلككم فى سقرقالوا لم نك من المصلين ، سوره مدثر، آيه 43
259) تعاهدوا امر الصلاة و حافظوا عليها واستكبروا منها و تقربوا بها فانها كانت على المومنين كتابا موقوتا الا تسمعون الى جواب اهل النار حين سئلوا ما سلككم فى سقر قالوا لم نك من المصلين ، نهج البلاغه فيض الاسلام خطبه 190، بحار، ج 82،ص 224.
260) فويل للمصلين الذيهم عن صلاتهم ساهون ، سوره ماعون ، آيه 504
261) الصلاة عمال الذين ، فمن ترك صلاته متعمد فقد هدم دينه و من ترك اوقاتها يدخل الويل ، و الويل واد فى جهنم كما قال الله تعالى ويل للمصلين الذينهم عن صلاتهم ساهون بحار، ج 82،ص 202.
262) لا تضيعوا ضلاتكم فان من ضيع صلاته حشره الله مع قارون و فرعون و هامان لعنهم الله و اخزاهم و كان حقا على الله ان يدخله النار مع المنافقين فالويل لمن لم يحافظ صلاته ، مدرك قبل .
263) ان شفاعتنا لن تنال مستخفا بالصلاة ، بحار ج 82،ص 236
264)قال رسول الله (ص ): اسرق السراق من سرق من ضلاته يعنى لا يتمها- بحار، ج 84،ص 264
265) اذ كان يوم القيمة يدعى بالعبد فاول شى ء يسال عنه الصلاة فان جاء بها تامه والا رخ فى النار، بحار، ج 82،ص 207
266) ما بين المسلم و بين ان يكفر الا ان يترك الصلاة الفريضة متعمدا او يتهاون بها فلا يصليها، بحار، ج 82،ص 216.
267) من ارتكب كبيرة من الكبائر فزعم آنهاحلال اخرجه ذلك من الاسلام و عذب اشد العذاب ، بحار، ج 82،ص 217
268)و قد عرف حقها رجال من المومنين الذين لا يشغلهم عنها زينة متاع ، و لا قرة عين ، من ولد، و لا مال ، يقول الله سبحانه رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله واقام الصلاة وايتاء الزكاة بحار، ج 82،ص 225
269) ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر، سوره عنكبوت ، آيه 45.
270) فاذا دخلت فى الصلاة فقل هذا آخر صلاتى من الدنيا، و كن كان الجنة بين يديك ، والنار تحتك ، و ملك الموت وراءك ، والانبياء عن يمينك ، و الملائكة عن يسارك ، والرب مطلع عليك من فوقك ، فانظر بين يدى من تقف ، و من تناجى ، و من ينظر اليك ، سفينة البحار، ج 2،ص 45.
271) و الله ان على بن الحسين يعرف الذى يقوم بين يديه ، وسائل ج 4،ص 685 .
272) النبوى (ص ) فيمن تهان بصلاته ابتلاه الله بخمس عشرة خصلة : يرفع الله البركة من عمره و من رزقه ، ويمححوا الله تعالى سيماء الصالحين من وجهه ، و كل عمل سعمله لا يوجر عليه ، و لا يرنفع دعائه الى السماء و ليس له حظ فى دعاء الصالحين ، و يموت ذليلا و جائعا ئ عطشانا، و يولك الله به ملكا يزعجه فى قبره ، و ييق عليه قبره ، و تكون الظلمة فى ق 4بره ، و يوكل الله بن ملكا يسحبه على وجهه و الخلايق ينظرون اليه ، و يحاسب حسابا شديدا، و لا نيظر الله اليه ، و لا يزكيه و له عذاب اليم ، سفينة البحار ج 2،ص 43 و 44.
273) و لا يحسبن الذين يبخلون بما اتاهم الله من فضله هو خير الهم بل هو شر لهم سيطوقون ما بخلوا به يوم القيمة و لله ميراث السموات و الارض و الله بما تعملون خبير سوره آل عمران آيه 180.
274) ما من ذى مال ذهب اوفضة يمنع زكاة ماله الا حبسه الله عزوجل يوم القيمة بقاع قرقر وسلط عليه شجاعا اقرع يريده و هو يحيد عنه فاذا راى انه لا يتخلص منه امكنه من يده فيقضمها كما يقضم الفجل ثم يصير طوقا فى عنقه و ذلك قوله عزوجل سيطوقون ما يخلوا به يوم القيمة بحار، ج 96،ص 16.
275) سوره مدثر، آيه 45
276) و الذين يكنزون الذهب و الفضة و لا ينفقونها فى سبيل الله فبشرهم بعذاب اليم يوم يحمى علهيا فى نار جهنم فتكوى بها جباههم و جبوبهم وظهورهم هذا ما كنزتم لا نفسكم فذوقوا ما كنتم تكنزون ، سوره توبه ، آيه 34- 35،
277) و ويل للمشركينن الذين لايوتون الزكوة و هم بالاخرة هم كافرون ، سوره فصلت ، آيه 6 - 7
278) على كل جزء من اجزائك زكاة واجبة لله ... و زكاة اليد البذل و العطاء و السخاء بما انعم الله عليك به ، بحار، ج 96،ص 7.
279) بحار، ج 96،ص 11- 12.
280) بحار، ج 96،ص 11- 12
281)بحار، ج 96،ص 11- 12.
282) بحار، ج 96،ص 13
283) بحار،ج 96،ص 13
284) بحار، ج 96،ص 13
285) بحار، ج 96،ص 13
286) بحار، ج 96،ص 15
287) بحار، ج 96،ص 16 تا 29
288) ففرض الله عليكم من الذهب و...وعفى لهم عما سوى ذلك . وسائل ، ج 6،ص 32،33.
289) قلب لا بيجعفر (ع ) اصلحك الله ما ايسر ما يدخل به العبد النار؟ قال : من ناكل من مال اليتيم در هما و نحن اليتيم ، بحار، ج 96،ص 186
290) فمن فعل ذلك فهو ملعون ، بحار، ج 96،ص 18. لعنه الله و الملائكة و الناس اجمعين على من اكل من مالنا درهما حراما بحار، ج 96،ص 185
291) توضيح المسائل ، احكام خمس .
292) و لله على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا و من كفر فان الله غنى عن العاليمن ، سوره آل عمران ، آيه 97
293) قال : هذا فيمن ترك الحج و هو يقدر عليه و من كفر يعنى من ترك وسالئ ج 8،ص 20، بحارت ج 99،ص 21.
294) ونحشره يوم القيمة اعمى ، سوره طه ، آيه 124
295) سالته عن رجل لم يحج قط و له مال قال : هو مممن قال الله و نحشره يوم القيمة اعمى ، قال : سبحان اللع اعمى ؟!قال : اعماه الله عن طريق الجنة ، بحار ج 99،ص 6
296) وسالئ ج 8،ص 17،بحار ج 99،ص 12
297) و من وجد سعة فمات و لم يحج يا على تارك الحج و هو مستطيع كافر، بحار، ج 99،ص 7. وسالئ ج 8،ص 20
298) اما ان الناس لوتركوا حج هذا البيت لنزل بهم العذاب و ما نوظروا بحار، ج 99،ص 19.
299) من مات و لم يحج حجة الاسلام و لم تمنعه من ذلك حاجة تحجف به او مرض لا ييق فيه الحج اوسلطان يمنع فليمت يهوديا او نصراينا، بحار، ج 99،ص 22. وسائل ، ج 8ص 20
300) جعل هذا البيت قياما للناس ، وسائل ، ج 8،ص 14
******************
301)لا تتركوا ححج بيت ربكم فتهلكوا وسائل ، ج 8،ص 15
302) اوصيكمابتقوى الله (الى ان قال ) و الله و الله فى بيت ربكم لا تخلوه ما بقيتم فانه ان ترك لم تناظروا.
303) لو ان الناس تركوا الحج لكان على الوالى ان يجبرهم على ذلك و على المقام عنده و لو تركوا زيارة النبى صلى الله عليه و آله لكان على الوالى ان يجبرهم على ذلك و على المقام عنده فان لم يكن لهم اموال انفق عليهم من بيت مال المسلمين ، وسائل الشيعه ، ج 8،ص 16
304) بحار ج 99،ص 8- لو كان لا حدكم مثل ابى اقبيس ذهب ينفقه فى سبيل الله ما عدل الحج ولدرهم ينفقه . الحاج يعدل الفى الف درهم فى سبيل الله .
305) يريدون ليطفوا نور الله بافهواههم و الله متم نوره ولوكرة الكافرون ، سوره صف ، آيه 8. يريدون ان يطفوا نور الله بافواههم و يابى الله الا ان يتيم نوره ولوكرة الكافرون ، سوره توبه ، 32.
306) كفوا السنتكم فان مقتل الرجل بين فكيه ، سفينة البحار، ج 2،ص 472
307)انما المرء باصغريه قلبه و لسانه ان نطق نطق ببيان و ان قاتل قاتل بجنان ، سفينة البحار، ج 2،ص 471
308) و من الناس من يقول امنابالله و باليومالاخر و ما هم بمومنين يخادعون الله و الذين امنوا و ما يخدعون الا انفسهم و ما يشعرون ، سوره بقره ، آيه 9
309) و اذا قيل لهم لا تفسدوا فى الارض قالوا انما نحن مصلحون الا انهم هم المفسدون ولكن لا يشعرون ، سوره بقره ، آيه 12.
310) و اذا لقوا الذين امنوا قالوا امنا و اذا خلو الى شياطينهم قالوا انامعكم انما نحن مستهزون ، سوره بقره ، آيه 14.
311) اوصيكم عبادالله بتوقى الله واحذركم اهل النفاق ، فانهم الضالون المضلون ، و الزالون المزلون ، يتلونون الوانا، ويفتنون اتنانا، و يعمدونكم بكل عماد و يرصدونكم بكل مرصادت قلوبهم دوية ، و صفا حهم نقية يمشون الخفاء يدبون الضراء وصفهم دواء، و ذكر هم شفاء و فعلهم الداء العياء حسدة الرخاءو موكدوا البلاء، و مقنطوا الرجاء لهم بكل طريق صريع ، و الى كل قلب شفيع ، ولكل شجو دموع ، يتقارضون الثناء و يتراقبون الجزاء، ان سلوا الحفوا، و ان عذلوا كشفوا، و ان حكموا اسرفوا، قد اعدوا لكل حق باطلا، ولكل قائم مائلا ولكل حى قاتلا، ولكل باب مفتاحا، ولكل ليل مصباحا يتوصلون الى الطمع بالياس ليقيموا به اسواقهم و ينفقوا به اعلاقهم ، يقولون فيشبهون و يصفون فيموهون ، قدهونوا الطريق ، واضلعوا المضيق فهم لمه الشيطن ، وحمة النيران ، اولئك حزب الشيطان ، الا ان حزب الشيطان هم الخاسرون ، نهج البلاغه فيض الاسلام ، خطبه 185.
312) من قتل نفسا بغير نفس اوفساد فى الارض فكانما قتل الناس جميعا سوره مائده ، آيه 32.
313) و كتبنا عليهم فيها ان النفس بالنفس و العين بالعين والانف بالانف و الادن با لادن و السن و بالسن و الجروح قصاص ...، سوره مائده ، آيه 45.
314) و من يقتل مومنا متعمدا فجزاو جهنم و غضب الله عليه و لعنه واعداله عذابا عظيما، سوره نساء، آيه 93.
315) سفينة البحار، ج 2،ص 407
316) بحار، ج 71،ص 304
317)
و ما احد من السن الناس سالما
ولو انه ذاك النبى المطهر
فلوكان مقداما يقولون اهوج
و ان كان مفضالا يقولون مبذر
و ان كان سكيتا يقولون اهوج
و ان كان مفضالا يقولون مبذر
و ان كان سكيتا يقولون ابكم
و ان كان منطيقا يقولون مهذر
و ان كان صواما و باليل قائما
يقولون زراق يرائى ويمكر
فلا تكثرت بالناس فى المدح و الثناء
ولا تخش غيرالله فالله اكبر
318) سفينة البحار، ج 2،ص 511
319) والسارق والسارقة فاقطعوا ايديهما جزاء بما كسبانكالا من الله و الله عزيز حكيم ، سوره مائده ، آيه 39
320) من غصب شبرا من الارض طوقه الله من سبع ارضين يوم القيمة ، جواهر، كتاب الغصب ، ج 37،ص 9
321) يا ايها الذين امنوا تقوا الله و ذروا ما بقى من الربوا ان كنتم مومنين فان لم تفعلوا فاذنوا بححرب من الله و رسوله ...سوره بقره ، آيه 279 و 278
322) درهم ربا اعظم عندالله من عشرين زنية (من سبعين زنية ) (اشد من ثلثين زنية ) كلها بذات محرم ، وافى ، ابواب وجوه المكاسب ، باب الربا، سفينة البحار، ج 1،ص 507
323) لعن رسول الله (ص ) الربا واكله و موكله و بايعه و مشتريه و كابته و شاهديه ، وافى ، جزء عاشر،ص 54
324) يعنى اشتغال به آن چه انسان را از ياد خدا مشغول سازد.
325) وسائل ، ج 11،ص 253- 262
326) و حرم الله الفرار من الزحف لما فيه من الوهن فى الدين ، و الا ستخاف با لرسل و الائمة العادلة (ع ) و ترك نصريهم على العداء، و العقوبة لهم على انكار مادعوا اليه من الاقرار بالربوبية ، و اظهار العدل ، و ترك الجور، وامتته و الفساد و لما فى ذلك من جراة العدو على المسلمين ، و ما يكون فى ذلك من السبى و القتل و ابطال حق الله تعالى و غيره من الفساد، وافى ، جزء 3،ص 176
327) و حرم الله تعالى التعرب بعد الهجرة للرجوع عن الذين و ترك الموازرة للانبياء و الحجج عليهم افضل الصلوات و ما فى ذلك من الفساد و ابطال حق كل ذى حق ، وافى ، جزء3،ص 176
328)سوره نساء آيه 97
329) عن ابى جعفر عليه السلام فى قوله يا عبادى الذين امنوا ان ارضى واسعة يقول : لا تطيعوا اهل الفسق من الملوك فان خفتموهم اين تفتنوكم على دينكم فان ارضى واسعة و هو يقول ، فيم كنتم قالوا كنا مستضعفين فى الارض ، فقال : الم تكن ارض الله واسعة فتها جروا فيها، بحار، ج 73،ص 386
330) كنتم خير امة اخجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عين المنكر و تومنون بالله سوره آل عمران ، آيه 110
331) ولتكن منكم يدعون الى الخيز و يامرون بالمعروف و ينهون عنن المنكر و اولئك هم المفلحون ، سوره آل عمران ، آيه 104
332) لا تزال امتى بخير ما امروا بالمعروف و نهوا عن امنكر و تعاونوا على البر فاذالم يفعلوا ذلك نزعت منهم البركات و سلط بعضهم على بعض و لم يكن لهم تاصر فى الارض و لا فى السماء، تحرير الوسيله ، ج 1،ص 462
333) فاويحى الله عزوجل اليه : داهنوا اهل المعاصى و لم يعضبوا الغضبى ، بحار، ج 100،ص 81، فروع كافى ، باب الامر بالمعروف
334) سوره آل عمران ، آيات 104 و 110 و نساء: 63. مائده : 63 و 79. انعام 68 و 70
335) ايها المومنون انه من راى عدوانا يعمل به ، و منكرا يدعى اليه فانكره بقلبه فقد سلم و برء، و من انكره بلسانه فقد اجروهو افضل من صاحبه ، و من انكره بالسف لتكون كلمة الله هى العليا و كلمة الظالمين هى السفلى فذلك الذى اصاب سبيل الهدى و قام على الطريق و نور فى قلبه اليقين . نهج البلاغه فيض الاسلام ، كلام 365
336) فمنهم المنكر للمنكر بيده ، و لسانه ، و قلبه ، فذلك المستكمل لخصال الخير، و منهم المنكر بلسانه و قلبه و التاركح بيده ، فذلك متمسك بخصلتين من خصال الخير و مضيع خصلة ، و منهم المنكر بقلبه و التارك بيده و لسانه ، فذلك
337) اما بعدفانه انما هلك من كان قبلكن بحيث ما عملوا من المعاصى و لم ينههم الربانيون و الاحبار عن ذلك ... بحار، ج 100،ص 74
338) الله الله فى الجهاد باموالكم و انفسكم و السنتكم فى سبيل الله لا تتركوا الامر بالمعروف و النهى عن المنكر فيولى عليكم اشراركم ثم تدعون فلا يستجاب لكم نهج البلاغه فيض الاسلام ، نامه 47. بحار، ج 100،ص 90
339) انما هو على القوى المطاع العالم بامعروف من المنكر... بحار، ج 100،ص 93
340) و من يشرك بالله فقد افترى اثما عظيما. سوره نساء آيا 48
341) ختم الله على قلوبهم .. سوره بقره ، آيه 7. سنلقى فى قلوب الذين كفروا الرعب بما اشركوا بالله سوره آل عمران آيه 151
342) ان الذين يكفرون بالله ورسله و يريدون ان يفرقوا بين الله ورسله و يقولون نومن ببعض و نكفر ببعض و يريدون ان يتخذوابين ذلك سبيلا اولئك هم الكافرون حقا واعتدنا للكافرين عذابا مهينا، سوره نساء
343) و الذين كفروا و كذبوا باياتنا، سوره بقره ، آيه 39
344) و الذين لا يدعون مع الله الها اخر، سوره فرقان ، آيه 68
345) الريب كفر بحار، ج 72،ص 103
346) اصول الكفر ثلاثة : الحرص ، والاستكبار، و الحسد، بحار، ج 72،ص 104
347) اركان الكفر اربعة : الرغبة ، و الرهبة و السخط، و الغضب ، بحار، ج 72،ص 150.
348) بنى الكفر على اربع دعائم : الفسق ، و الغلو، و الشك ، والشبهة ، بحار ج 72،ص 118.
349) المرتد: و هو من خرج عن الاسلام ، و اختار الكفر، على قسمين : فطرى و ملى ، و الاول من كان اححد ابويه مسلما حال انعقاد نطفته ثم اظهر الاسلام بعد بلوغه ثم خرج عنه ، و الثانى من كان ابواه كافرين حال انعقاد نطفته ثم اظهر الكفر بعد البلوغ ، فصار كافرا اصليا ثم اسلم ، ثم عاد الى الفكر كنصرانى بالاصل اسلم ثم عاد الى نصرانيته مثلا تحريرالوسيله ، ج 2،ص 366
350)تحرير الوسيله ، ج 2،ص 366،ص 494
351) سوره يوسف : آيه 106
352) بحار ج 72،ص 100 هو قول الرجل : لو لا فلان لهلكت و لولا فلان لا صبت كذا و كذا و لو لا فلان لضاع عيالى .
353) تحرير الوسيله ، ج 2،ص 495
354) تاب راه مستقيم ، اثر مولف .
355) ان الله تبارك و تعالى جعل عليا علما بينه و بين خلقه ، ليس بينهم و بينه علم غيره ، فمن تبعه كان مومنا، و من جحده كان كافرا، و من شك فيه كان مشركا. وسائل ج 18، 559 بحار ج 72،ص 132
356) ثلاثه لا يكلمهم الله يوم القيمة و لا نيظر اليهم و لا يزكيهم ولهم عذاب اليم من ادعى اماما ليست امامته من الله و من جحد اماما امامته من عند الله عزوجل ، و من زعم ان لهما فى الاسلام نصيبا. بحار باب كفر المخالفين به نقل از خصال . وسالئ ج 18،ص 564
357) ولو ان عبدا دعانى منذخلقت السماوات و الرض ثم لقينى جاحدا لولاية على صلوات الله عليه لا كببته فى سقر. بحار ج 72،ص 133
358) من مات و ليس له امام مات ميتة جاهلية كفر و شرك و ضلالة . بحار، ج 72،ص 134
359) قال عداء على هم المخلدون فى النار ابد الابيدن و دهرالداهرين . بحار، ج 72،ص 135
360) ان اعظم الناس منزلة عندالله يوم القيمة امشاهم فى ارضه بانصيحة لخلقه وسائل ، ج 11، كتاب الامر بالمعروف ،ص 595
361) احذروا الجبن فانه عارو منقصة تنظيم الغرر لغت جبن
362)لا تشركن فى رابك حبانا يضعفك عن الامر و يعظم عليك ما ليس بعظيم . مدرك سابق .
363) لا يومن رجل فيه الشح و الحسد و الجبن و لا يكون المومن حبانا و لا حريصا و لا شحيحا سفينة البحححار، ج 1،ص 145
364) قلنا لات تخف انك انت الاعلى سوره طه ، آيه 68.
365) فمن تبع هداى فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون ، سوره بقره ، آيه 38
366) واتبع ملة ابراهيم حنيفا، نحل ، آيه 125
367) سفينة البحار، ج 1،ص 347
368) سوره نساء، آيه 119، فليغيرن خلق الله .
369) حفوا الشوارب و اعفوا اللحى و لا تتشبهوا بالمجوس و قال : ان المجوس جزوالحاهم و وفروا شواربهم و اما نحن نجز الشوارب و نعفى اللحى و هى العطرة سفينة البحار، ج 2،ص 508
370) طلوع الشعر فى الوجه عز الرجل الذى يخرج به من حد الصبى و شبه النساء توحيد مفضل .
371)لكن ربى امرنى باعفاء لحيتى وقص شاربى سفينة البحار، ج 2،ص 508
372) يسلونك عن الخمر و الميسر قل فيبهما اثم كبير. سوره بقره ، آيه 219
373) سوره حج ، آيه 30
374) الرجس من الاوثان الشطرنج ، وسائل ، ج 12،ص 237
375) محمد بن ادريس فى (آخر السرائر)
376)تحرير الوسيلة ، ج 1،ص 500
377) و كما يحرم بيعها و شراءها يحرم صنعتها والاجرة عليها بل يجب كسرها و تغيير هيتها تحرير الوسيله ، ج 1،ص 495
378) ويل للمطففين الذين اذا اكتالوا على الناس يستوفون ، واذا كالوهم او وزنوهم يخسرون ، الايظن اولئك انهم مبعوثون ليوم عظيم ...سوره مطففين آيه 1- 2
379) ان فيكم خصلتين هلك فيهما من قبلكم امم من الامم قالوا: و ما هما يا رسول الله (ص ) قال : المكيال و الميزان ، بحار ج 103،ص 107
380) اذا ظهر الزنا من بعدى كثرموت الفجاة و اذا طفف المكيال و الميزان اخذهم الله تعالى بالسنين و النقص ، و اذا منعوا الزكاة منعت الارض بركتها من الزرع و الثمار والمعادن كلها
381) وسائل ، ج 12،ص 32
382) سيد الاعمال ثلث
383) قال رسول الله (ص ) الجالب مرزوق و المحتكر ملعون وسائل ، ج 12،ص 313
384) لا يحتكر الطعام الا خاطى ، وسائل ، ج 12،ص 314 و 315.
385) ان عليا (ع ) كان ينهى عن الحكرة فى الامصار فقال : ليس الحكرة الا فى الحنطة و التمر و الزبيب و السمن ، وسائل ، ج 12،ص 314
386) الاقوى عدم تحققه الا فى الغلات الا ربع و السمن و الزيت تحرير الوسيله ، ج 1،ص 502
387) من احتكر على المسلمين طعاما ضربه الله بالجذام و الا فلاس سفينة البحار، ج 1،ص 291
388) يحرم الغش بما بخفى فى البيع و الشراء كشوب اللبن بالماءو خلط الطعام الجديد
389) ليس منا من غش مسلما اوضره او ماكره سفينة البحار، ج 2،ص 318
390) المومن الا يغش اخاه و لا يخونه سفينة البحار، ج 2،ص 318
391) من غش مسلما فى شراء و ببه فليس منا و يحشر يوم القيمة مع اليهود لانهم اغش الخلق للمسلمين . سفينة البحار، ج 2،ص 318
392) فقال : ما حببت ان تاتيه الناس اليك فاته اليهمو ما كره ، ان ياتيه الناس اليك فلا تاته اليهم . وسالئ الشيعه ، ج 11،ص 228
393) انه الا يحب المسرفين سوره انعام آيه 141.
394) فرهنگ عميد.
395) السرف تجاوز الححد فى كل فعل يفلعه الانسان . مفردات راغب .
396)بح البذل السرف ، شرح غرر الحكم ، ج 2،ص 372
397) تنظيم الغرر.
398) سوره فرقان آيه 67
399) اربعة
400) وسالئ، ج 15،ص 364
401) ان القصد امر يحبه الله ، و ان السرف امر يبغضه الله ، وسائل ، ج 15،ص 262
402) من اقتصد فى معيشته رزقه الله ، و من بذرحرمه الله . وسائل ، ج 15،ص 259
403) ان مع الاسراف قلة البركة ، وسائل ، ج 15،ص 261
404) ليس فيما اصلح البدن اسراف ... انما الاسراف فيما افسد المال واضر بالبدن . وسالئ، ج 15،ص 261.
405) رب فقير اسرف من الغنى ينفق مما اوتى و الفقير ينفق من غير ما اوتى . وسائل ، ج 15،ص 263.
406) ان القصد امر يحبه الله عزوجل ، و ان السرف امر يبغضه الله عزوجل حتى طرحك النواة فانها تصلح لشى وحتى صبك فضل شرابك ، واسئل ، ج 15،ص 257
407) كفى بالمرءعيبا ان يبصر من الناس ما يعمى عنه نفسه و ان يعير الناس بمالا يستطيع تركه و ان يودى جليسه بما لا يعنيه ، بحار، ج 37،ص 385
408) من انب مومنا انبه الله فى الدنيا و الاخرة ، سفينة البحار، ج 2،ص 296
409) لا تعيرن اححدا بذنب سفينة البحار، ج 2،ص 296
410) سفينة البحار، ج 2،ص 296
411) ابعد ما يكون العبد من الله ان يكون الرجل يواخى الرجل و هو يحفظ عليه زلاته ليعيره بها يوما، سفينة البحار، ج 2،ص 296
412) طوبى لمن شغله عيبه عن عيوب المومنين من اخوانه ، وسالئ، ج 11،ص 299
413) وسائل ، ج 11،ص 232
414) همين كتاب ،ص 99.
415) و من يكسب خطيتة او اثما ثم يرم به بريئافقد احتمل بهتانا و اثما مبينا. سوره نساء، آيه 111.
416) ان الذين جاوا بالا فك عصبة منكم لا تحسبوه شرالكم بل هو خير لكم لكل امرء منهم ما اكتسب من الا م و الذى تولى كبره منهم له عذاب عظيم سوره نور، آيه 11.
417) يا ايها الذين امنوا جتنبوا كثيرا من الظن ان بعض الظن اثم ، سوره حجرات ، آيه 12.
418) ضع امر اخيك على احسنه حتى ياتيك منه ما يغلبك ، و لا تظنن بكلمة خرجت من اخيك سوا و انت تجد لهخا فى الخير محملا، بحار، ج 75،ص 196
419) قال اابوالحسن الثالث
420) كم بين الحق و الباطل فقال : اربع اصابع ، فما رايته بعينك فهو الحق ، و قد تسمع بدينيك باطلا كثيرا، بحار، ج 75،ص 196
421) من وقف نفسه موقف التهمة ، فلايلومن من اساء به الظن . بحار، ج 75ص 90
422) اولى الناس بالتهمة من جالس اهل التهمة . بحار ج 75،ص 90
423) اتقوا مواضع الريب و لا يقفن احدكم مع امه فى الطريق ، فانه ليس كل احد يعرفها، بحار، ج 75،ص 91
424) و يوم يعض الاطالم على يديه يقول ياليتنى اتخذت مع الرسول سبيلا
425) قيل يارسول الله اى الجلساء خير؟
426) يا بنى من يصحب صاحب السوء لا يسلم ، و من يدخل السوء يتهم و من لا يملك لسانه يندم ، بحار، ج 74،ص 191
427) لا تقارن و لا تواخ اربعة
428) المرء على دين خليله فلينظر احدكم من يخالل . بحار ج 74،ص 192
429) بحار ج 74،ص 196
430) بحار ج 74،ص 196
431) بحار ج 74،ص 196
432)الجليس الصالح خير من الوحدة و الوحدة خير من جليس السوء، بحار، ج 74،ص 189
433) انما جزاء الذين يحاربون الله و رسوله و يسعون فى الارض فسادا ان يقتولا او يصلبوا او تقطع ايديهم وارجلهم من خلاف اوينفوا من الارض ذلك لهم خزى فى الدنيا و لهم فى الاخرة عذاب عظيم ، سوره مائده ، آيه 33.
434) فاما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه ، حافظا لدينه ، مخالفا على هواه ، مطيعا، لامر مولاه فللعوام ان يقلدوه ، وسائل ج 17،ص 95
435) اذا قال الرجل لاخيه اف انقطع ما بينهما من الولاية و قال : و الله ان المومن لا عظم ما من الكعبة ، بحار، ج 74،ص 222 و 227
436) لياذن بحرب منى من اذى عبدى المومن وافى ، جزء 3،ص 161
437) اذا كان يوم القيمة ، ينادى مناد اين المودون لاوليائى ؟ فيقوم قوم ليس فى وجوههم لحم وت فيقال : هولاء الذين اذوا المومنين ، ونصبوا لهم ، و عانذوهم وعنفوا هم فى دينهم ، فيومربهم الى جهنم . وافى جزء 3،ص 161
438) من اهان لى وليا لقد ارصدنى لمحاربتى ، وافى ، جزء 3،ص 61
439) من نظر الى مومن نظرة ليخيفه بها اخافه الله تعالى يوم لاظل الا ظله ، وافى ، جزء 3،ص 161
440) من اعان على مومن بشطر كلمة لقى الله يوم القيمة ، مكتوبا بين عينيه آيس من رحمة الله تعالى وافى ، جز 3،ص 161
441) من روى على مومن رواية يريد بها شينه ، و هدم مروته ليسقط من اعين الناس اخرجه الله تعالى من ولايته الى ولاية الشيطان فلا يقبله ، وافى ، جزء 3،ص 163
442) اقرب العباد الى الله تعالى اقولهم للحق و ان كان عليه ، تنظيم الغرر.
443) ان الذين يوذن الله و رسوله لعنهم الله فى الدنيا و الاخرة واعدلهم عذابا مهينا و الذين يوذون المومنين و المومنات بغبر ما اكتسبوا فقد احتملوا بهتانا واثمامبينا، سوره احزاب آيه 57- 58
444) من اذى عليا فقد اذنى ، تاريخ دمشق جزء اول ؛ ترمه على بن ابيطالب ،ص 388 و 393
445) صحيح بخارى ،ص 36
446) دعوا الرجل فانه ليهجر- قد غلبه الوجع ، و عندكم القرآن - حسبنا كتاب الله ،... فلما اكثروا اللغو و الا ختلاف قال (ص ) قوموا، صحيح بخارى ، ج 6،ص 11.
447) اطيعوا الله و رسوله و لا تولوا عنه وانتم تسمعون ، سوره انفال ، آيه 20
448) و ما كان لمومن و لا مومنة اذا قضى الله و رسوله امرا ان يكون لهم الخيرة من امرهم ، سوره احزاب ، آيه 36
449) و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى ، سوره نجم ، آيه 3
450) فوجدت فاطمة على ابى بكر فى ذلك فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت ، صحيح بخارى ، ج 5،ص 177
451) فاطمة بضعة منى فمن اغضبها اغضبنى ، و قال (ص )؛ فاطمة سيدة نساء اهل الجنة ، صحيح بخارى ، ج 5،ص 26 و 36.
452) العصبية التى ياثم عليها صاحبها ان يرى الرجل شرار قومه خيرا من خيار قوم آخرين وليس من العصبية ان يحب الرجل قومه لوكن من العصبية ان يعين قومه على الظلم ، وافى ، جز3،ص 149
453) من تعصب اوتعصب له فقد خلع ربق الايمان من عنقه ، وافى ، جزء3،ص 149.
454) من كان فى قلبه حبة من خردل من عصبية بعثه الله تعالى يوم القيمة مع اعراب الجاهلية ، وافى ، جزء 3،ص 149.
455) واليمين الغموس ، وسالئ ج 11،ص 261
456) ان الذين يشترون بعهدالله و ايمانهم ثمنا قليلا اولئك لاخلاق الهم فى الاخرة و لا يكلمهم الله و لا نيظراليهم يوم القيمة و لا يزكيهم ولهم عذاب اليم ، سوره آل عمران ، آيه 77
457) من حلف على يمين و هو يعلم انه كاذب فقد بارز الله ، وافى ، ابواب القضاء،ص 154.
458) ان موسى امركم ان لا تحلفوا بالله كاذبين واناامركم ان لا تحلفوا بالله كاذبين و لا صادقين وافى ، ابواب القضاء،ص 155
459) سوره نور، آيه 4.
460) قال ان شهود الزور يجلدون جلدا ليس له وقت ، ذلك الى الامام ، وسطاف بهم حتى تعرفهم الناس ، وتلا قوله تعالى : ولا تقبلوا لهم شهادة ابدا اولئك هم الفاسقون الا الذين تابوا، قلبت بم تعرف توبته ؟ قال ، يكذب نفسه على روس ‍ الاشهاد حيث يضرب و يستغفر ربه عزوجل فاذا هو فعل ذكل فثم ظهرت توبته . وسائل ، ج 18
461) و لا تكتموا الشهادة و من يكتمها فانه اثم قلبه و الله بما تعملون عليم ، سوره بقره ، آيه 283
462) من كتم شهادة اوشهد بها اليهدردم امرى مسلم ، اوليزوى بهامال امرى مسلم
463) و من رجع عن شهادة ، او كتمها اطعمه الله لحمه على روس الخلائق ، و يدخل النار و هو يلوك لسانه ، وسالئ، ج 18،ص 233.
464)كتابى است به زبان فارسى ، تاليف عالم بزرگوار شيخ بهائى .
465) بم تعرف عدالة الرجل بين المسلمين حتى تقبل شهادته لهم و عليهم فقال : ان تعرفوه بالستر و العفاف و كف البطن و الفرج و اليد و اللسان و يعرف باجتناب الكبائر التى اوعدالله عليها النار... وسالئ، ج 18،ص 288.
466) و اما الرشافى الاحكام يا عمال فهو الكفر بالله العظيم ، مكاسبت ص 46
467) و هى من اكلبائر و فى صحيحة ابن سنان انه يضرب ثلثة ارباع حد الزانى خمسه و سبعين سوطا و ينفى من المصر الذى هو فيه ، مكاسب ،ص 77 .
468) و قضى ربك ان لا تعبدوا الا اياه و بالوالدين احسانا اما يبلغن عندك اكلبر احد هما او كلا هما فلا تقل لهما اف و لا تنهر هما و قل لهما قولا كريما و احفض لهما جناح الذل من الرحمة و قل رب ارحمهما ربيائى صغيرا، سوره اسراء، آيه 23- 24.
469) ان اضجراك فلا تقل لهما اف ولا تنهر هما ان ضرباك قال
470) لو علم الله لفظة اوجز فى ترك عقوق االوالدين من اف لاتى به وفى رواية اخرى عنه قال : ادنى العقوق اف ولوعلم الله شيئا ايسر منه و اهون منه لنهى عنه مجمع البيان ، ج 6،ص 409
471) و من العقوق ان ينظر الرجل الى و الديه فيحد النظر اليهما، بحار، ج 74،ص 64.
472) اذا كان يوم القيمة كشف غطاء من اغطية الجنة فوجد ريها من كانت له روح من مسيرة خمس ماة عمام الا صنفا واحدا قلت : من هم ؟ قال : العاق لوالديه ، بحار، ج 74،ص 60
473) من نظر الى ابويه نظر ماقت و هما ظالمان له لم يقبل الله له صلاة ، بحار، ج 74،ص 61
474) من احزن والديه فقد عقهما و. بحار، ج 74،ص 72.
475) و اما حق ولدك فتعلم انه منك و مضاف اليك فى عاجل الدنيا بخيره و شره و انك مسول عما وليته من حسن الادب و الدلالة على ربه ... رسالة الحقوق .
476) اذا نظر الوالد الى ولده فسره كان للوالد عتق نسمة قيل يا رسول الله و ان نظر ستين و ثلا ثماة نظر؟ قالن الله اكبر، بحار، ج 74،ص 80
477) رحم الله والدا اعان ولده على البر، بحار، ج 74،ص 77
478) حرم الله عقوق الوالدين لما فيه من الخروج من التوفيف لطاعة الله عزوجل و التوقير للوالدين .. بحار، ج 74،ص 74.
479) عقوق الوالدين من الكبائر لان الله عزوجل جعل العاق عصيا شقيا، بحار، ج 74،ص 74
480) لا يدخل الجنة العاق لوالديه ... بحار، ج 74،ص 74.
481) يقال للعاق اعمل ماشت فانى لااغفرلك و يقال للبار اعمل ماشت فانى ساغفر لك ، بحار، ج 74،ص 80
482) ان العبد ليكون بارا بوالديه فى حياتهما، ثم يموتان فلا يقضى عنهما دينهما و لا يستغفر لهما فيكتبه الله عزوجل عاقا، وانه ليكون عاقا لهما فى حياتهما غير بار بهما، فاذا ما تا قضى دينهما، واستغفر لهما، فيكتبه الله عزوجل بارا، بحار، ج 74،ص 59.
483) فقال رسول الله (ص ) اقم مع والديك فوالذى نفسى بيده لا نسهما بك يوما و ليلة خير من جهد سنة ، بحار، ج 74،ص 66
484) و برابوالذيه و لم يكن جبارا عصيا- و برا بوالديتى ولم يجعلنى جبارا شقيا، سوره مريم ، آيه 14، 32.
485) لا تشرك بالله شيئا و ان حرقت بالنار وعذبت ، الا و قلبك مطمئن بالايمان ، و والديك فاطعهما و برهما حيين كانا اوميتين ، و ان امراك ان تخرج من اهلك و مالك فافعل فان ذلك من الايمان بحارت ج 74،ص 34.
486) البته در چنين احكامى بايد فتوى مجتهد را در نظر گرفت .
487) فحق الوالد على الولد ان يطيعه فى كل شى ء الا فى معصية الله سبحانه ، نهج البلاغه فيض الاسلام كلمات قصار، شماره 391.
488) و ان اهداك على ان تشرك بى ماليس لك به علم فلا تطعهما... سوره لقمان ، آيه 14.
489) بر الوالدين واجب فان كانا مشركين فلا تطعهما و لا غير هما فى المعصية فانه لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق ، بحار، ج 74،ص 71.
490) بحار، ج 74،ص 22،86.
491) فاذا نزلتم بعدو اونزل بكم ليكن معسكركم فى قبل الاشراف اوسفاح الجبال او ائناء الانهار كيمايكون لكم ردا و دونكم مردا ولتكن مقاتلتكم : وجه واحد اواثنين واجعلوا لكم رقباء فى صياصى الجبال و مناكب الهاضاب لئلا ياتيكم العدو من مكان مخافة او امن واعلموا ان مقدمة القوم وعيونهم و عيون المقدمة طلائعهم و اياكم والتفرق
492) و الزموا السواد فان يدالله مع الجماعة و اياكم و الفرقة فان الشاد من الانسان للشيطان كما ان الشاد من الغنم للذئب . سفينة البحار، ج 2،ص 360
493) من صور صورة كلفه الله يوم القيمة ان ينفخ فيها و ليس بنافخ ، مكاسب ،ص 34
494) المومن يحتاج الى توفيق من الله و واعظ من نفسه و قبول ممن ينصحه ، تحف العقول ،ص 337.