امام رضا علیه السلام الگوی دانشوران
سيد جواد حسيني
نسخه متنی
نمايش فراداده
سيد جواد حسيني
امام رضا عليه السلام الگوي دانشوران
القاب هر يك از امامان عليهم السلام بيانگر مقام و شخصيت آنان به شمار ميرود. در ميان امامان، حضرت باقر عليه السلام و حضرت صادق عليه السلام فرصت و مجال بيشتري براي تربيت شاگردان و تشكيل مجالس علمي و نشر علوم اهل بيت عليهم السلام پيدا كردند و با اين حال كه حضرت رضا عليه السلام مجال كمتري براي تربيت شاگردان و نشر علوم اهل بيت عليهم السلام داشت، لقب «عالم آل محمد» به او داده شده است. اين لقب هم از ناحية جدّ بزرگوارش حضرت صادق عليه السلام و هم پدر بزرگوارش حضرت موسي بن جعفر عليه السلام براي ايشان نقل شده است.
ابا صلت هروي از محمد بن اسحاق از موسي بن جعفر عليه السلام نقل كرده است كه آن حضرت به فرزندانش ميفرمود:
«هَذَا أَخُوكُمْ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى عَالِمُ آلِ مُحَمَّدٍ فَاسْأَلُوهُ عَنْ أَدْيَانِكُمْ وَ احْفَظُوا مَا يَقُولُ لَكُمْ فَإِنِّي سَمِعْتُ أَبِي جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع غَيْرَ مَرَّةٍ يَقُولُ لِي إِنَّ عَالِمَ آلِ مُحَمَّدٍ لَفِي صُلْبِكَ وَ لَيْتَنِي أَدْرَكْتُهُ؛1
برادرتان، علي بن موسي، داناي خاندان پيامبر است. نيازها و پرسشهاي ديني خود را از وي فرا گيريد و آنچه را به شما تعليم داد، به خاطر بسپاريد. چه اينكه بارها پدرم امام صادق عليه السلام به من فرمود: "داناي خاندان پيامبر در نسل تو است و اي كاش من او را درك كرده و ميديدم".»
اينكه امام صادق عليه السلام بارها قبل از ولادت به او لقب «عالم آل محمد» داد، نشان از مقام بالا و والاي علمي او دارد و همينطور پدر بزرگوارش كه تأكيد ميكند او «عالم آل محمد» است، بيانگر مقام علمي او و اظهار و تفهيم اين مقام به ديگران است.
مناظرهها و مباحثههاي علمي و اعتقادي آن حضرت، گفتة جدّ و پدرش را تأييد كرد و مردم نيز به مقام علمي او و اينكه وي عالم آل محمد است پي بردند. در اين مقال بر آنيم كه گوشهاي از عظمت علمي آن حضرت را بيان كنيم؛ اميد كه آنچه رضاي خداوند متعال است بر زبان و قلم جاري شود.
اعتراف ديگران به مقام علمي امام
اعتراف ديگران، گاهي از طرف موافقان و طرفداران آن حضرت بوده است و گاه از ناحية مخالفان و حتي دشمنان سرسخت آن حضرت كه از هر بخش، نمونههايي ارائه ميشود. از موافقان به اين افراد اشاره ميشود:
1. جدّ و پدر بزرگوار آن حضرت، او را عالم آل محمد كه پيشتر ناميدند به حديث آن اشاره شد.
2. اباصلت ميگويد: «من از علي بن موسي الرضا داناتر نديدم و هيچ عالمي او را نديد؛ مگر اينكه همين گواهي من را داد (نسبت به علم او) مأمون در مجلسي جمعي از علماي اديان و گروهي از فقهاي شريعت اسلامي و جمعي از متكلمين را جمع كرد. آن حضرت بر همه آنها غالب شد و كسي نماند مگر اينكه به فضيلت علمي و برتري وي و قصور خود در مقابل او اعتراف كرد.»2
3. شيخ مفيد ميگويد: «امام بعد از موسي بن جعفر عليه السلام پسرش ابا الحسن علي بن موسي الرضا عليه السلام است به علت برتري او بر تمام برادرانش و خانوادهاش و به خاطر علم (بالا) و حلم و ورعي كه از او ظاهر شد. اين، امري است كه شيعه و سنّي بر آن اتفاق دارند، و او را به اين اوصاف ميشناختند.»3
برخي مخالفان كه به مقام علمي حضرت اعتراف كردند، عبارتاند از:
1. مأمون: وي به فضل بن سهل و برادرش گفت: «مَا أَعْلَمُ أَحَداً أَفْضَلَ مِنْ هَذَا الرَّجُلِ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ؛4 كسي كه برتر از اين مرد (علي بن موسي) روي زمين سراغ ندارم.»
در جاي ديگر گفت: «خدا مرا بعد از تو زنده ندارد. به خدا سوگند! دانش صحيح جز نزد خاندان پيامبر، يافت نميشود و به راستي، دانش پدرانت را به ارث بردهاي و همة علوم نياكانت در تو گرد آمده است.»
2. ابن حجر: وي با همة تعصّبي كه دارد ميگويد: «رضا عليه السلام از اهل علم و فضل بود. علاوه بر اينكه از نظر نسب شرافت داشت.»5
جمعبندي اين بخش را با بيان خود آن حضرت درباره وسعت علمش به پايان ميبريم: «كُنْتُ أَجْلِسُ فِي الرَّوْضَةِ وَ الْعُلَمَاءُ بِالْمَدِينَةِ مُتَوَافِرُونَ فَإِذَا أَعْيَا الْوَاحِدُ مِنْهُمْ عَنْ مسئلة أَشَارُوا إِلَيَّ بِأَجْمَعِهِمْ وَ بَعَثُوا إِلَيَّ بِالْمَسَائِلِ فَأَجَبْتُ عَنْهَا؛6 هميشه اينگونه بود كه من در روضة (حرم پيامبر) مينشستم؛ در حالي كه در شهر مدينه، علماي فراواني بودند هر گاه يكي از آنها از (حل) مسئلهاي درمانده ميشد، همة آنها به من اشاره ميكردند و سائل را نزد من ميفرستادند، پس من پاسخ او را ميدادم» و موردي يافت نميشد كه بدون دريافتِ پاسخ كامل از نزد او خارج شود.
تأليفات و شاگردان
نوشتهها و كتابهاي فراواني به حضرت رضا عليه السلام منسوب است؛ از جمله:
1. «صحيفة الرضا» كه «مسند الامام الرضا عليه السلام» هم ناميده شد. حضرت در اين اثر، رواياتي با واسطة پدرانش از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل ميكند. اين اثر، بارها به طبع رسيده است.
2. «الرسالة الذهبيه» كه حاوي رهنمودهاي طبي حضرت براي مأمون عباسي است و چندين بار چاپ شده است.
3. «اَلاهليلجه» كه حاوي براهين و مطالب بلندي در علم كلام است. حضرت آن را در ردّ منكران ربوبيّت نوشتهاند. رسالههاي ديگر نيز به حضرت نسبت داده شده است.7
در دوران آن حضرت، 72 نفر از شاگردان آن امام، تأليف حديثي دارند كه در مجموع، 207 كتاب، تصنيف كردهاند. در ميان آنها ميتوان از حسين بن سعيد اهوازي 30 اثر، صفوان بن يحيي 16 اثر، محمد بن عمر واقدي 28 اثر و موسي بن قاسم 15 اثر نام برد.8 مجموعه شاگردان و راويان از آن حضرت، 318 نفر است.9
علمدار فرهنگ
حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام منادي علم و خدمت بود. رهنمودهاي آن بزرگوار در چند بخش ارائه ميشود:
ترغيب به فراگيري دانش و ثبت آن
تمام امامان معصوم عليهم السلام كه اتصال به علم بينهايت الهي دارند، تلاششان اين است كه ديگران را نيز به فراگيري علم دعوت كنند و آنها را نيز به سمت قلّه با عظمت دانش فرا خوانند. حضرت ثامن الحجج نيز از اين قاعده استثنا نيست.
علما، سرپرستان ايتام آل محمد صلي الله عليه و آله
حضرت رضا عليه السلام فرمود:
«يُقَالُ لِلْعَابِدِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ نِعْمَ الرَّجُلُ كُنْتَ- هِمَّتُكَ ذَاتُ نَفْسِكَ وَ كَفَيْتَ مَئُونَتَكَ فَادْخُلِ الْجَنَّةَ أَلَا إِنَّ الْفَقِيهَ مَنْ أَفَاضَ عَلَى النَّاسِ خَيْرَهُ وَ أَنْقَذَهُمْ مِنْ أَعْدَائِهِمْ وَ وَفَّرَ عَلَيْهِمْ نِعَمَ جِنَانِ اللَّهِ تَعَالَى وَ حَصَّلَ لَهُمْ رِضْوَانَ اللَّهِ تَعَالَى وَ يُقَالُ لِلْفَقِيهِ يَا أَيُّهَا الْكَافِلُ لِأَيْتَامِ آلِ مُحَمَّدٍ الْهَادِي لِضُعَفَاءِ مُحِبِّيهِمْ وَ مُوَالِيهِمْ قِفْ حَتَّى تَشْفَعَ لِكُلِّ مَنْ أَخَذَ عَنْكَ أَوْ تَعَلَّمَ مِنْكَ فَيَقِفُ فَيُدْخِلُ الْجَنَّةَ مَعَهُ فِئَاماً وَ فِئَاماً وَ فِئَاماً حَتَّى قَالَ عَشْراً وَ هُمُ الَّذِينَ أَخَذُوا عَنْهُ عُلُومَهُ وَ أَخَذُوا عَمَّنْ أَخَذَ عَنْهُ وَ عَمَّنْ أَخَذَ عَمَّنْ أَخَذَ عَنْهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَانْظُرُوا كَمْ صُرِفَ مَا بَيْنَ الْمَنْزِلَتَيْن؛10
روز قيامت به انسان عابد گفته ميشود: تو خوب انساني بودي تمام همّت تو آن بود كه خودت را نجات دهي و خود را از مردم بينياز كردي. پس اكنون وارد بهشت شو [در مقابل عابد فقيه و عالم دينشناس وجود دارد] به راستي فقيه و دانشمند، كسي است كه خير [علمـ]ش به مردم برسد و آنها را از شر دشمنانشان نجات دهد و نعمتهاي الهي را بر آنان فزوني بخشيده و رضايت خداوند را نصيبشان ساخته است. در روز قيامت به فقيه گفته ميشود: اي حامي يتيمان خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله [در زمان غيبت] و هدايتگر (انديشههاي) ضعفاي دوستان و هواداران آل محمد، بايست و براي تمام كساني كه از تو علم فرا گرفتهاند شفاعت كن، و او نيز گروه گروه از دانشآموختگان خود را وارد بهشت ميكند. پس ببين چه فاصله زيادي است بين عالم ژرفانديش و عابد.»
سعدي زيبا گفته است:
صاحبدلي به مدرسه آمد ز خانقاه
بُگسست عهد صحبت اهل طريق را
گفتم ميان عابد و عالم چه فرق بود
تا اختيار كردي از آن، اين فريق را؟
گفت آن گليم خويش برون ميبرد ز موج
وين سعي ميكند كه بگيرد غريق را
دعوت به پرسشگري
حضرت در اين باره فرمود:«الْعِلْمُ خَزَائِنُ وَ الْمَفَاتِيحُ السُّؤَالُ فَاسْأَلُوا يَرْحَمُكُمُ اللَّهُ فَإِنَّهُ يُؤْجَرُ فِي الْعِلْمِ أَرْبَعَةٌ السَّائِلُ وَ الْمُتَكَلِّمُ وَ الْمُسْتَمِعُ وَ الْمُحِبُّ لَهُ؛11 دانش، گنجينههايي است كه پرسش، كليد آن است. خدا شما را مورد لطف و رحمت قرار دهد، بپرسيد! زيرا در كار پرسش چهار نفر اجر داده ميشود: 1. پرسشگر؛ 2. معلّم؛ 3. شنونده؛ 4. دوستدار دانش.»
هشدار درباره حرکت بدون علم
فرمود: «الْعَامِلُ عَلَى غَيْرِ بَصِيرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى السَّرَابِ بِقِيعَةٍ لَا يَزِيدُ سُرْعَةُ سَيْرِهِ إِلَّا بُعْداً عَنِ الطَّرِيقِ؛12 عمل كنندة بدون بصيرت و دانش، همانند كسي است كه بيراهه راه پيمايد. چنين فردي هر چه سريعتر حركت كند، بيشتر از راه (اصلي) دور ميشود.»
يادداشتكردن مطالب علمي
حضرت رضا عليه السلام تأكيد داشت كه احاديث را به گونهاي يادداشت كنيد كه ماندگار باشد. از جمله عبد الله جعفي ميگويد: حديثي را بر كاغذي نوشته بودم. وقتي نشان حضرت دادم، آن حضرت حديث را تأكيد كرد؛ ولي سفارش كرد كه آن را بر پوستي بنويسم تا ماندگار شود.13
اين احاديث و امثال آن نشان ميدهد كه اوّلاً: علم و عالم از برترين ارزشها است؛ ثانياً: همه تلاش داشته باشيم كه بر اندوختههاي علمي خود بيفزاييم. خود اين فكر، بيانگر مقام علمي صاحب فكر است كه يكي از آنها حضرت رضا عليه السلام است.
ابعاد گوناگون علمي
نكته اصلي در مقام علمي حضرت رضا عليه السلام اين است كه حضرت به تمام علوم، احاطه كامل داشت، هم به احكام دين و قرآن، كاملاً آشنا بود، و هم به فلسفه و علوم بشري تسلّط كامل داشت و هم علم طب و پزشكي را به خوبي ميدانست و هم با تمام زبانها بهتر از اهل آن زبان آشنا بود. اين امري است كه اعترافات ذكر شده در بخش اوّلِ مقاله، آن را تأييد ميكند، يعني پرسش از هر كسي و از هر علمي بود، حضرت، پاسخ ميداد.»
ابراهيم بن عباس كه ناظر بر مناظرات حضرت بود، و از ارتباطهاي او به خوبي اطلاع داشت ميگويد: «مَا رَأَيْتُ الرِّضَا عليه السلام سَأَلَ عَنْ شَيْءٍ قَطُّ وَ لَا رَأَيْتُهُ يَشْتِمُ أَحَداً مِنْ مَوَالِيهِ وَ مَمَالِيكِهِ وَ مَا رَأَيْتُهُ نَقَلَ إِلَّا عِلْمَهُ وَ لَا رَأَيْتُ أَعْلَمَ مِنْهُ بِمَا كَانَ فِي الزَّمَانِ إِلَى وَقْتِهِ وَ عَصْرِهِ وَ كَانَ الْمَأْمُونُ يَمْتَحِنُهُ بِالسُّؤَالِ عَنْ كُلِّ شَيْءٍ فَيُجِيبُ عَنْه؛14 هرگز نديدم كه (حضرت) رضا مسئلهاي را بدون پاسخ بگذارد. در علم و دانش، كسي را تاكنون داناتر از او سراغ ندارم، مأمون مرتب آن حضرت را با پرسش از هر مطلبي امتحان ميكرد، پس جواب كامل دريافت ميكرد.»
در اين روايت عبادت «عن شيء قطّ» و «عن كُلِّ شَيءٍ» دارد كه ميرساند، حضرت به هر پرسشي مربوط به هر علمي به خوبي پاسخ ميداد.
تسلّط بر تمام اديان و مكاتب
حضرت علاوه بر اينكه به تمام علوم، آشنايي داشت و به هر پرسشي پاسخ ميداد، با تمام اديانِ آسماني و غير آسماني آشنايي داشت، با اهل تورات، با توراتشان، و با پيروان انجيل، بر مبناي انجيل و با حاملان زبور، به زبور و ... سرانجام با هر فرقه و گروهي با مبناي خود آنان سخن ميگفت و به روش خود آنها استدلال ميكرد. محمد بن حسن نوفلي، از اصحاب حضرت ميگويد: هنگامي كه حضرت صادق عليه السلام به مَرو رسيد، مأمون به وزيرش فضل بن سهل دستور داد كه چهرههاي معروف علمي و رهبران مذاهب و علماي فرقههاي مختلف را كه در علم مناظره و جَدَلْ از ديگران ممتاز بودند، فرا خواند و در روز معيّن، مناظرهاي علمي ترتيب دهد. فضل از جاثليق (رئيس اُسقفها)، رأس الجالوت (دانشمندان يهودي) دانشمندان صائبي (ستارهپرستان) هربذِ هرابذه (بزرگ زرتشتيان) و اصحاب زرتشت، قسطاس رومي (پزشكان رومي) و گروهي ديگر از متكلّمان دعوت كرد. اجلاس مقدّماتي تشكيل شد، خليفه نيز در آن حضور يافت و ضمن ابراز خرسندي از تجمّع عالمان، گفت: شما مشهورترين و سرشناسترين چهرههاي اين زمان هستيد. هدف از اين اجلاس آن است كه با اين ميهمان حجازي (امام رضا عليه السلام) وارد بحث و گفتوگو شده، هر كدام به ارائه منطق و برهان خود بپردازيد.
حاضران در جلسه، آمادگي خود را براي تأمين خواستههاي خليفه اعلام داشتند و عهد كردند تا تمام توان علمي خود را به نمايش بگذارند.
ياسر خادم وقتي دعوت مأمون را به حضرت ابلاغ كرد، امام فرمود: « أَبْلِغْهُ السَّلَامَ وَ قُلْ قَدْ عَلِمْتُ مَا أَرَدْتَ وَ أَنَا صَائِرٌ إِلَيْكَ بُكْرَةً إِنْ شَاءَ اللَّه؛15 سلام مرا به او (مأمون) برسان و بگو ميدانم مقصود تو چيست؟ به خواست خداوند فردا صبح نزد تو خواهم آمد.»
بعد در تبادل سخناني با ياسر، حضرت فرمود: دوست داري بداني كه چه موقع مأمون از كار خود پشيمان خواهد شد؟ گفتم: آري، فرمود:
«إِذَا سَمِعَ احْتِجَاجِي عَلَى أَهْلِ التَّوْرَاةِ بِتَوْرَاتِهِمْ وَ عَلَى أَهْلِ الْإِنْجِيلِ بِإِنْجِيلِهِمْ وَ عَلَى أَهْلِ الزَّبُورِ بِزَبُورِهِمْ وَ عَلَى الصَّابِئِينَ بِعِبْرَانِيَّتِهِمْ وَ عَلَى الْهَرَابِذَةِ بِفَارِسِيَّتِهِمْ وَ عَلَى أَهْلِ الرُّومِ بِرُومِيَّتِهِمْ وَ عَلَى أَهْلِ الْمَقَالاتِ بِلُغَاتِهِمْ فَإِذَا قَطَعْتُ كُلَّ صِنْفٍ وَ دَحَضْتُ حُجَّتَهُ وَ تَرَكَ مَقَالَتَهُ وَ رَجَعَ إِلَى قَوْلِي عَلِمَ الْمَأْمُونُ أَنَّ الَّذِي هُوَ بِسَبِيلِهِ لَيْسَ بِمُسْتَحَقٍّ لَهُ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَكُونُ النَّدَامَةُ مِنْهُ ؛16
آنگاه كه بشنود با اهل تورات با توراتشان، با طرفداران انجيل به انجيل آنان، با زبوريان با زبورشان، با صائبان به زبان عبري آنها، با هرابذه و موبدان زرتشتي با فارسيشان، و با روميان با زبان رومي آنها، و با هر يك از صاحبان انديشه و مكاتب با زبان خودشان استدلال كرده، به بحث و گفتوگو نشينم. آنزمان كه هر گروه به بنبست برسد و دلايل خود را باطل بيند و لب فرو بسته، تسليم سخن من شود،17 مأمون (خواهد فهميد كه به آنچه پنداشته و در انديشه داشته است، دست نخواهد يافت و) پشيمان خواهد شد.»
غلبه بر انديشمندان مكاتب و قانع كردن آنها، نشان از عظمت علمي بالايي است كه جز با اتصال به عالم بالا و علم الهي براي كسي ميسّر نيست.
در جريان يكي از مناظرات علمي، چون وقت نماز فرا رسيد، امام براي اقامة نماز از مجلس خارج شد. مأمون به محمد بن جعفر، عموي حضرت رضا عليه السلام رو كرد و گفت: پسر برادرت را چگونه يافتي؟ در جواب گفت: او عالم و دانشمند است. مأمون گفت: پسر برادرت از خاندان پيامبر است. خانداني كه پيامبر صلي الله عليه و آله در باره آنان فرموده است: آگاه باشيد، نيكان عترت من و شاخههاي درخت وجود من، در خردسالي، خردمندترين و در بزرگسالي، داناترين مردماند. آنها را تعليم ندهيد؛ زيرا آنان از شما داناترند. هيچگاه شما را از دروازه هدايت بيرون نبرده، در گمراهي وارد نخواهد كرد.»18
در نقل ديگري آمده است كه مأمون مسائلي چند از امام رضا عليه السلام پرسيد و آنگاه كه پاسخ همة آنها را به درستي دريافت،19 چنين گفت: خدا مرا بعد از تو زنده ندارد! به خدا سوگند! دانش صحيح، جز نزد خاندان پيامبر يافت نميشود و به راستي، دانش پدرانت را به ارث بردهاي و همة علوم نياكانت در تو گرد آمده است.20
در كلامي كه از ابا صلت نقل شد، خوانديم كه وقتي حضرت بر تمامي آنان غلبه يافت، همه به ضعف خود و برتري امام اعتراف كردند.21
در يكي از مناظرات، رأس الجالوت گفت: اگر مسئلة رياست بر يهوديها نبود، من اسلام و دين محمّد صلي الله عليه و آله را ميپذيرفتم و از ولايت شما پيروي ميكردم! سوگند به خدا! من كسي را داناتر از شما به تورات و انجيل و زبور نديدهام.22
آشنايي با تمامي زبانها و گويشها
يكي ديگر از جلوههاي عظمت علمي امام رضا عليه السلام كه شگفتي همه را برانگيخته بود، آشنايي كامل آن حضرت، به زبانهاي گوناگون آن زمان بود.
اسماعيل سندي (هندي) ميگويد: شنيدم كه در ميان عرب، حجّت الهي [و امامي] وجود دارد. پس در جستجوي او خارج شدم. من را به حضرت رضا عليه السلام راهنمايي كردند. نزد او رفتم؛ ولي به عربي به طور كامل مسلّط نبودم. پس با زبان هندي به او سلام كردم. او به زبان خودم جوابم را داد. من شروع كردم با هندي با او حرف زدن و او نيز جواب من را ميداد. گفتم: شنيدهام براي خداوند، حجّتي است در ميان عرب، و من در جستجوي او آمدهام. «فقال : «أنَا هُو، ثُمَّ قَالَ لِي: سَلْ عَمَّا أرَدتَهُ فَسَألْتَهُ عَنْ مَسَائِلَ فَاَجَابَنِي عَنْهَا بِلُغَتِي؛23 حضرت فرمود: من همان (حجّت الهي) هستم. پس به من فرمود: از هر چه ميخواهي بپرس. پس من از مسائل (مختلفي) پرسيدم و او نيز با زبان خودم به من پاسخ داد.»
ابا صلت هروي در اين باره ميگويد: «كَانَ الرِّضَا عليه السلام يُكَلِّمُ النَّاسَ بِلُغَاتِهِمْ وَ كَانَ وَ اللَّهِ أَفْصَحَ النَّاسِ وَ أَعْلَمَهُمْ بِكُلِّ لِسَانٍ وَ لُغَةٍ؛ حضرت رضا عليه السلام با مردم به زبان خودشان سخن ميگفت. به خدا سوگند كه او فصيحترين مردم و داناترين آنان به هر زبان و فرهنگي بود.» او ميافزايد: عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! من در شگفتم از اين همه اِشراف و تسلّط بر زبانهاي مختلف!
حضرت در جواب من فرمود: «فَقَالَ يَا أَبَا الصَّلْتِ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيَتَّخِذَ حُجَّةً عَلَى قَوْمٍ وَ هُوَ لَا يَعْرِفُ لُغَاتِهِمْ أَ وَ مَا بَلَغَكَ قَوْلُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام أُوتِينَا فَصْلَ الْخِطَابِ وَ مَا كَانَ فَصْلُ الْخِطَابِ إِلَّا مَعْرِفَةَ اللُّغَاتْ ؛24 من حجّت خدا بر مردم هستم. چگونه ميشود، خداوند، فردي را حجّت بر مردم قرار دهد؛ ولي او با زبان آنان آشنايي نداشته باشد؟ مگر سخن امير مؤمنان علي عليه السلام به تو نرسيده است كه فرمودند: به ما «فَضْلُ الخِطَاب» داده شده است و آن چيزي جز شناخت زبانها است؟»
ياسر خادم نقل كرده است كه در منزل حضرت، افرادي رومي بودند و گاهي حضرت، صحبتهاي آنها را ميشنيد. روزي شنيد كه آنها با هم با زبان رومي ميگويند: «ما در شهر خودمان هر سال رگ ميزنيم و حجامت ميكرديم؛ ولي در اينجا (چون كساني را كه اين كار انجام ميدهند نميشناسيم) اين عمل را انجام نميدهيم.» حضرت سخنان آنها را متوجّه شد. فرداي آن روز كساني را كه رگ ميزدند و حجامت ميكردند، نزد آنان فرستاد.
حضرت نه تنها به تمام زبانهاي انسانها آشنا بود، بلكه «منطق الطير» نيز ميدانست؛ يعني با زبان پرندگان و حيوانات نيز آشنا بود؛ مثلاً به اين داستان توجه شود:
سليمان بن جعفر (از فرزندان جعفر طيّار) ميگويد: من در يكي از باغهاي حضرت رضا عليه السلام در خدمت آن سرور نشسته بودم. ناگاه گنجشكي و پرندهاي را ديدم كه با اضطراب زياد، به حضور آن امام آمد و صيحه ميكشيد و دست از ناله و صيحه برنميداشت.
حضرت فرمود: ميدانيد اين پرنده چه ميگويد: گفتم: خدا و پيامبر و فرزند رسول خدا داناترند من كه زبان او را نميدانم. حضرت فرمود: اين گنجشك ميگويد كه ماري به لانهام نزديك شده است و ميخواهد جوجههاي من را بخورد. اكنون تو اين عصا را بردار و آن مار را به هلاكت برسان. سليمان ميگويد: من عصا را برداشتم و به آن محل رفتم و فوراً مار را كشتم.25
اينگونه داستانها فراوان در منابع روايي آمده است كه نشان ميدهد حضرت رضا عليه السلام كاملاً با زبان پرندگان و حيوانات آشنا بوده است.
خبرهاي غيبي
يكي ديگر از مظاهر مقام علمي حضرت رضا عليه السلام خبرهاي غيبي فراواني است كه حضرت، سالها قبل از وقوع آن، خبر داد و بعدها همانگونه واقع شد.
عمرو بن هدّاب، دشمن اهل بيت عليهم السلام بود، به حضرت رضا عليه السلام گفت: محمد بن فضل ميگويد كه شما به تمام زبانها مسلّطيد و به تمام آيات و احكام الهي اطّلاع داريد. حضرت فرمود: ميتوانيد با پرسشهاي مختلف، اين حقيقت را درك كنيد و من ميتوانم شما را از خونريزي كه در آينده انجام ميدهي خبر دهم. عمرو گفت: جز خدا كسي از غيب خبر ندارد!
حضرت فرمود: مگر اين آيه را نخواندهاي: ِ «فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ»؛26 «بر غيب او كسي آگاه نميشود مگر بعض پيامبران راكه ميپسندد» و رسول خدا صلي الله عليه و آله جزء آن پيامبران است و ما نيز وارث پيامبريم و خداوند هرچه را بخواهد به ما تعليم ميدهد؛ از اينرو، به علوم و اخبار گذشته و آينده آگاهيم و اكنون اي عمرو! به تو خبر ميدهم كه تا پنج روز ديگر مرتكب قتل خواهي شد و چشمهايت در آينده نابينا خواهد شد و بر اثر سوگند دروغ به بيماريهاي «برص» مبتلا خواهي شد. محمد بن فضل ميگويد: عمرو به تمام آن اخبار گرفتار شد ... .
به اين نمونهها توجه شود:
1. حسن بن بشار ميگويد: حضرت رضا عليه السلام فرمود: عبد الله يعني مأمون، امين را به قتل ميرساند. من با تعجب گفتم: يعني عبد الله بن هارون، محمد بن هارون (برادرش) مرا به قتل ميرساند؟ حضرت فرمود: «نَعَمْ عَبْدُ اللَّهِ الَّذِي بِخُرَاسَانَ يَقْتُلُ مُحَمَّدَ ابْنَ زُبَيْدَةَ الَّذِي هُوَ بِبَغْدَادَ؛ بله عبد الله كه در خراسان است محمد بن زبيده را كه در بغداد است، ميكشد.» و مدّتي نگذشت كه مأمون، برادرش امين را كشت.27
2. محمد بن صادق عليه السلام وقتي در مكّه قيام كرد و از بيعت مأمون، خارج شد و مردم را به سوي خدا فرا خواند، حضرت رضا عليه السلام به او فرمود: اين قيام به نتيجهاي نميرسد؛ ولي توصيه ميكنم كه پدرت (حضرت صادق عليه السلام) و برادرت (حضرت كاظم عليه السلام) را تكذيب نكن و مدتي نگذشت كه محمّد شكست خورد و تسليم مأمون شد.28
3. محوّل سجستاني ميگويد: وقتي حضرت به سمت خراسان حركت ميكرد، بارها با قبر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله وداع ميكرد و با صداي بلند ميگريست و ميفرمود: « فَإِنِّي أَخْرُجُ مِنْ جِوَارِ جَدِّي ص فَأَمُوتُ فِي غُرْبَةٍ وَ أُدْفَنُ فِي جَنْبِ هَارُونَ؛29 من از كنار جدّم ميروم و در غربت ميميرم و در كنار قبر هارون دفن ميشوم. اين خبر دقيقاً همانگونه كه فرموده بود واقع شد.»
4. صفوان بن يحيي بعد از شهادت امام كاظم عليه السلام ابو الحسن (حضرت رضا عليه السلام) صحبت كرد و امامت خويش را اظهار كرد. گفته شد كه از اين طاغوت (هارون) بر جان شما ميترسيم. حضرت فرمود: « لِيَجْهَدْ جَهْدَهُ فَلَا سَبِيلَ لَهُ عَلَيَّ؛ او تمام تلاشش را انجام دهد، او بر من راهي ندارد (و به من زيان نميرساند).»
محمد بن سنان ميگويد: به ابي الحسن الرضا عليه السلام عرض كردم: شما امر امامت را آشكار كردي و جاي پدرت نشستي، در حالي كه از شمشير هارون، خون اهل بيت عليهم السلام و شيعيان ايشان ميچكد. حضرت فرمود: اين جرأت را سخن رسول خدا صلي الله عليه و آله به من داده است كه فرمود: ابو جهل اگر يك موي از سر من كم كرد، شهادت دهيد كه من پيامبر نيستم و من هم ميگويم: «ْإِنْ أَخَذَ هَارُونُ مِنْ رَأْسِي شَعْرَةً فَاشْهَدُوا أَنَّنِي لَسْتُ بِإِمَامٍ؛30 اگر هارون مويي از سر من كم كرد، شما شهادت دهيد كه من امام نيستم.» و سرانجام هارون، كمترين زياني به آن حضرت نرساند.
در اين باره داستانها و روايات فراواني وجود دارد كه ما به همين مقدار بسنده ميكنيم.
پي نوشت:
1. اعلام الوري باعلام الهدي، حسن بن الفضل طبرسي، مكتبة العلميّة الاسلاميّة، تهران، 1338 ش، ص315؛
اعلام الهدايه، المجمع العالمي اهل البيت عليهم السلام، قم، چاپ اوّل، 1422 ق، ج10، ص19؛ كشف الغمّة، علي بن عيسي اربلي، نشر ادب الحوزه، بيجا، بيتا، ج3، ص107.
2. اعلام الهدايه، ج10، ص20، واعلام الوري، ج2، ص64.
3. اعلام الهدايه، ج10، ص20، و الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، شيخ مفيد، ترجمه رسولي محلاتي، انتشارات علميه اسلاميّه، تهران، بيتا، ج2، ص247.
4. اعلام، همان، ص19، و الارشاد، ج2، ص261.
5. اعلام الهدايه، ج10، ص21، و اعيان الشيعه، ج4، ق 2، ص85.
6. كشف الغمه، ج3، ص157، و بحار الانوار، محمد باقر مجلسي، دار احياء التراث العربي، مؤسسة الوفاء، بيروت، چاپ سوّم، 1403 ق، ج49، ص100، و اعلام الوري، ج2، ص64.
7. تدوين السنه الشريفه، سيد محمدرضا الحسيني الجلالي، مركز النشر التابع لمكتب الاعلام الاسلامي، قم، 1418ق، ص180ـ182.
8. سير حديث در اسلام. سيد احمد ميرخاني، تهران، چاپ دوم، 1361 ش، ص236 ـ 263.
9. رجال الشيخ، شيخ طوسي، منشورات الرضي، قم، بيتا، ص366 ـ 397.
10. مسند [الامام] الرضا عليه السلام، داود بن سليمان بن يوسف الفازي، مركز النشر التابع لمكتب الاعلام الاسلامي، بيجا، 1418 ق،.ج1، ص8، و بحار الأنوار، ج2، ص10.
11. عيون اخبار الرضا، محمد بن علي صدوق، مشهد، نشر رضا، 1363 ش، ج2، ص28، و بحار الأنوار، ج1، ص197، و مسند الامام الرضا عليه السلام، ج1، ص5.
12. بحار الأنوار، ج1، ص206، و فقه الرضا، ص381.
13. بحار الأنوار، ج2، ص145، ح 11 و 12، و الاختصاص، شيخ مفيد، مؤسسة النشر الاسلامي، قم، بيتا، ص217.
14. عيون اخبار الرضا، ج2، ص180، و اعلام الهدايه، ج10، ص32.
15. الاحتجاج، احمد بن علي طبرسي، نشر المرتضي، مشهد، 1403ق، ج2، ص415 و بحار الانوار، ج10، ص299، باب19.
16. همان، ص416 و همان، ص301.
17. در باره متن احتجاجحضرت و كيفيّت آن به مقاله مناظرات امام هشتم و دفاع از اهل بيت عليهم السلام مبلّغان، ش 85، از نويسنده رجوع شود.
18. عيون اخبار الرضا، ج2، ص204.
19. ر. ك: تحف العقول، ابو محمد حرّاني، انتشارات آل علي، چاپ اوّل، 1382 ش، ص774 ـ 792.
20. عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص202.
21. كشف الغمّة، ج3، ص157و بحار الانوار، ج49، ص100.
22. بحار الانوار، ج49، ص73 ـ 81.
23. بحار الانوار، ج49، ص50، ح 51؛ الخرائج والجرائح، قطب الدين راوندي، مكتبة مصطفوي، قم، چاپ اوّل، بيتا، ج1، ص340؛ اعلام الهداية، ج10، ص33.
24. عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص27؛ مناقب آل ابي طالب، ابن شهر آشوب، انتشارات علامه، قم، چاپ اوّل، بيتا، ج4، ص362؛ اعلام الهداية، ج10، ص33.
25. مناقب، ج4، ص334؛ بصائر الدرجات، ص345، ح 19.
26. جن/ 26 ـ 27.
27. اثبات الهداة، ج3، ص300؛ بحار الانوار، ج49، ص73 ـ 81.
28. المناقب، ج4، ص363؛ عيون، ج2، ص207؛ بحار الانوار، ج47، ص247، باب 30، ح 5.
29. اعلام الهداية، ج10، ص35.
30. مناقب آل ابي طالب، ج4، ص368؛ بحار الانوار، ج45، ص59؛ كافي، ج8، ص257
منبع: ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره157.