شیطان در كمین (درس اخلاق آیت الله محفوظی)
عباس محفوظي؛ گردآورنده: مهدی حاجی پور
نسخه متنی
نمايش فراداده
مهدي حاجي پور
شيطان در كمين(درس اخلاق آيت الله محفوظي)
پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله يك خطي در جلوي اصحاب كشيد و فرمود: اصحاب من! اين خط، خطي است كه شما را به حقيقت، واقعيت و معرفت متصل ميكند. بعد در كنار آن خط خطوطي كشيد و فرمود: اين خطوط، خطوط شيطاني است. بعد رسول خداصلي الله عليه وآله اين آيه را خواند: «وَ أَنَّ هذا صِراطي مُسْتَقيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ»؛ 1
«و اين، راه مستقيم من است. پس، از آن پيروي كنيد و از راهها [ي پراكنده و انحرافي] پيروي نكنيد...!»
و فرمود كه اين صراط، راه واقعي است؛ امّا راههاي ديگر، شيطاني است و شيطان ميخواهد به صراط مستقيم متصل شود و شما را از صراط مستقيم منحرف كند.
چرا كه خداوند از زبان شيطان نقل ميكند: «فَبِما اَغْوَيتَني لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ»؛ 2 « [شيطان گفت كه] چون تو مرا گمراه كردي، من نيز بر سر راه راست تو در برابر بندگانت كمين ميكنم.»
شيطان خدا را تهديد كرد كه: «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِينَّهُمْ أَجْمَعينَ»؛ 3 «به عزتت قسم! تمام بندگانت را اغوا و گمراه ميكنم.»
در اين آيه لام تأكيد، نون تأكيد و كلمه أجمعين تأكيد است.
و ادامه داد: «إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ»؛ 4 «مگر بندگان مخلَصت از ميان آنها.» «مخلِص» نه، بلكه «مخلَص»؛ يعني خالص شده در راه خدا؛ چون، روايت داريم كه شيطان در مورد مخلِص هم سهمي دارد؛ يعني اينكه ميتواند مخلِصين را اغوا كند.
و نيز تهديد كرد: «ثُمَّ لآَتِينَّهُمْ مِنْ بَينِ أَيديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرينَ»؛ 5 «سپس از پيش رو و از پشت سر و از طرف راست و چپ به سراغشان ميروم [تا بتوانم قلوب بندگان تو را قبضه كنم] و بيشتر آنها را شكرگزار نخواهي يافت.»
خدا نكند قلب آدمي در قبضه شيطان بيفتد! خداوند متعال خطاب به پيامبرش فرمود: «إِنَّكَ لا تَهْدي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يهْدي مَنْ يشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ»؛ 6 «تو نميتواني كسي را كه دوست داري، هدايت كني؛ ولي خداوند هركس را بخواهد هدايت ميكند و او به هدايت يافتگان آگاهتر است.» و فرمود: «لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلاَّ يكُونُوا مُؤْمِنينَ»؛ 7 « [اي پيامبر!] گويي ميخواهي جان خود را از [شدّت اندوه از] دست بدهي به خاطر اينكه آنها ايمان نميآورند!» يعني خيلي تو دوست داري كه تمام بندگان من راحتتر متوجّه حق شوند.
قلب انسان از يك طرف متصل به رحمان است و از يك طرف متصل به شيطان ميباشد؛ پس ميدان مبارزه است.
نقل قول ميكنند از امام خميني رحمه الله كه ميفرمود: «خدا نكند انسان مهذّب نشود و اين دنيا به او روي بياورد. آن عالم قزويني در آخرين لحظه زندگياش گفت: خداوند ظلمي كه به من كرد، به احدي نكرده است. چرا؟ گفت: الآن موقع استفاده من است. تاكنون من رنج بردم، درس خواندم، امّا الآن ميخواهم استفاده ببرم؛ امّا عزرائيل آمده است من را ببرد.»
اين قلب را شيطان در برگرفته است. فقط اولياي خدا ميتوانند اين زنجير را پاره كنند. مرحوم آخوند كاشاني در اصفهان وقتي كه نيمه شب بلند ميشد و «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوح» ميگفت، در و ديوار مدرسه با او هم آواز ميشدند و «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ» ميگفتند.
چنين قلبي را نه شهرت، نه القاب و نه شهوت ميتواند در آن كوچكترين تأثير را بگذارد. اينها مردان بزرگ الهي اند.
هر بيشه گمان مبر كه خاليست // شايد كه پلنگ خفته باشد
يك شب من خدمت آية اللّه بهجت بودم، گفتم: شما كه اين مسائل را ميفرماييد، اجازه بدهيد كه اينها را به صورت مكتوب در بياورند! آقا فرمودند كه: «مردم باور نميكنند، فكر ميكنند اسطوره و بافتني است.» آخوند ملا فتح علي سلطان آبادي، شبهاي چهارشنبه مهمان دعوت ميكرد - هنگام غروب معمولاً در سامراء نانواييها تعطيل ميشدند - آخوند يك عدهاي را آورد منزل براي شام. آخوند به پسرش گفت: چيزي در خانه داريم؟ پسر گفت: نه. به پسرش گفت: حركت ميكني ميروي فلان جا، هر چه به شما دادند، بگير و بياور!
اين بشر است كه از يك راه رفته است؛ آن هم صراط مستقيم و لذا به جايي ميرسد كه اگر:
طيران مرغ ديدي تو زپايبند شهوت // به در آي تا ببيني طيران آدميّت
تو را ز كنگره عرش ميزنند صفير // ندانمت در اين دامگه چه افتاده است
وقتي كه آخوند ملافتح علي سلطان آبادي وارد درس مرحوم ميرزاي شيرازي (ميرزاي دوم) شد، ديدند كه ميرزا بلند شد و احترام كرد. چند سؤال را مطرح كرد و آخوند جواب داد. بعد آخوند، نگاهي به شيخ عبدالكريم حائري كرد و به ميرزاي شيرازي فرمود: آقا را معرفي كنيد! ميرزا گفت: ايشان شيخ عبدالكريم حائري هستند. آخوند گفت: «ايشان ايران ميروند و زمام مرجعيت را در دست ميگيرند و دلها را به طرف خود متوجّه ميكنند.» و شخص ديگري را نظاره كرد (شيخ فضل اللّه نوري را) و فرمود كه: شما را در ايران به خاطر حق گفتن، به دار ميآويزند.»
به عزم مرحله عشق پيش نِه قدمي // كه سودها از اين سفر تواني كرد
بايد خودسازي كرد و جلوي شيطان را گرفت تا خداوند حجاب را از جلوي چشمان بردارد.
پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله فرمود: «شيطان در عروق انسان مثل خون جريان دارد.» بنابراين، نفس مطمئنه ميخواهد تا از شرّ شيطان در امان بماند.
آخوند ملا فتح علي سلطان آبادي بلند شد كه برود، ميرزاي شيرازي بلند شدند و كفشهاي آخوند را جفت كردند. پرسيدند: اين آقا كيست؟ ميرزا فرمودند: ايشان آخوند ملا فتح علي سلطان آبادي هستند.
شيخ مرتضي انصاري رحمه الله براي سيد العلماء مازندراني مينويسد: «آقا سيد العلماء! من در آنجا كه بحث ميكرديم، شما را خوش فهمتر از خود يافتم. آمده اند و به من ميگويند كه مرجعيت را در دست گيرم. شما بياييد كه سزاوارتريد.» سيد العلماء نوشت: «من ديگر در اينجا از درس و بحث فاصله گرفتهام و شما آنجا مانده ايد.
الآن قوه فكر و قدرت شما بيشتر است؛ قبول بفرماييد!»
بعد از فوت آخوند [خراساني] سه نفر مطرح بودند، سه بزرگ: مرحوم آية اللّه سيد ابوالحسن اصفهاني، مرحوم حاج آقا حسين بروجردي و مرحوم حاج آقا حسين قمي. هر كدام براي قبول نكردن مرجعيت جوابي را دادند.
به كدام رو سفيدي طمع بهشت بندم // من كه در جريده چندين ورق سياه دارم
سيد داماد به صدر المتألهين گفت: «صدر المتألهين! ميخواهي حكمت متعاليه بياموزي، بدان كه حكمت دو بال و دو استوانه دارد: حكمت متعاليه و حكمت عمليه كه اخلاق عملي است. برو دنبال اخلاق عملي و ببين شما را چه كسي ميتواند با عمل تربيت كند.»
نه اينكه:
واعظان كين جلوه در محراب و منبر ميكنند // چون به خلوت ميروند آن كار ديگر ميكنند
مشكلي دارم زدانشمندِ مجلس بازپرس // توبه فرمايان چرا خود توبه كمتر ميكنند
قرآن ميفرمايد: «وَ أَمَّا مَنْ أُوتِي كِتابَهُ بِشِمالِهِ فَيقُولُ يا لَيتَني لَمْ أُوتَ كِتابِيهْ وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِيه يا لَيتَها كانَتِ الْقاضِية ما أَغْني عَنِّي مالِيهْ هَلَكَ عَنِّي سُلْطانِيهْ»؛ 8 «و اما كسي كه كتاب عملش را به دست چپش دهند، گويد:اي كاش هرگز نامه من به من داده نميشد و نميدانستم حساب من چيست!اي كاش مرگم فرا ميرسيد. مال و ثروتم [امروز] به فرياد من نرسيد و همه قدرت و حشمتم محو و نابود گرديد.»
امّا درباره آنان كه نفسهاي مطمئنه دارند، ميفرمايد: «فَأَمَّا مَنْ أُوتِي كِتابَهُ بِيمينِهِ فَيقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِيهْ»؛ 9 «پس كسي كه نامه عملش را به دست راستش دهند، [از شدّت شادي] مي گويد: [اي اهل محشر!] كتاب مرا [بگيريد و] بخوانيد!» «إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاقٍ حِسابِيهْ»؛ 10 «من ميدانستم كه [قيامتي در كار است و] به حساب اعمالم ميرسم.»
«ظن» در اين آيه به معناي علم است؛ يعني علم داشتم و به روز حساب، اعتقاد داشتم كه چنين روزي هم هست و زبانم را از گناه، از دروغ و تهمت و غيبت محافظت كردم.
من وقتي كه نجف رفتم، يك آقايي را طوري براي من معرفي كردند تا من به ديدار اين آقا نروم؛ در حالي كه ايشان آدم بسيار فوق العادهاي بود. از شاگردان حاج سيد احمد كربلايي بود و حدود پانزده شب، اين آقاي مجتهد و مرجع، استادش (سيد احمد كربلايي) را كول ميگرفت و شبها ميبرد پشت بام و صبحها ميرفت و سيد احمد كربلايي را ميآورد به سرداب.
در روايت است كه: «لَوْ لَا أَنَّ الشَّياطِينَ يحُومُونَ عَلَي قُلُوبِ بَنِي آدَمَ لَنَظَرُوا إِلَي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ؛ 11 اگر شياطين به دور قلبهاي بني آدم نميگرديدند، آنان به ملكوت آسمانها و زمين مينگريستند.»
اينكه «شيطان هميشه در كنار قلب، گردش ميكند.» هميشه تكيه كلام علامه طباطبايي رحمه الله بود. به راستي چه كسي ميتواند دست ردّ به سينه شيطان بزند؟ قرآن ميفرمايد: «إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيطانِ تَذَكَّرُوا»؛ 12 «پرهيزگاران هنگامي كه گرفتار [وسوسههاي] گروهي از شيطان شوند، به ياد [خدا و پاداش و كيفر او] ميافتند.»
بنابراين، وقتي شيطان به سراغت آمد، به ياد خدا باش و دست ردّ به سينه شيطان بزن!
والسلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته!
پي نوشت:
1) انعام/ 153.
2) اعراف/ 16.
3) ص/ 82.
4) همان/ 83.
5) اعراف/ 17.
6) قصص / 56.
7) شعراء/ 3.
8) حاقه/ 25 - 29.
9) همان/ 19.
10) همان/ 20.
11) بحار الانوار، ج 60، ص 332.
12) اعراف/ 201.
منبع: ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره94