آيت الله رضا استادي
ويژگيهاي شخصيتي مبلغان ديني
اشاره
آنچه پيش رو داريد متن سخنراني حضرت حجت الاسلام والمسلمين سيد احمد خاتمي استاد حوزه علميه قم است كه در موضوع ويژگيهاي مبلغان ديني، در جمع متعلمين مجموعه آموزشي «تربيت راهنما» ايراد گرديده و پس از اندكي تلخيص و تصرف تقديم ميگردد. اميد آنكه مورد توجه مبلغان ارجمند قرار گيرد.
اركان تبليغ
تبليغ سه ركن اساسي دارد كه در موفقيت تبليغ نقش اساسي دارند:
ركن اول: مبلغ و شخصيت او؛
ركن دوم: شيوه تبليغ؛
ركن سوم: ابزار تبليغ.
براي بيان ويژگيهاي مبلغ، رفتار انبيا بهترين الگوست. راهي كه مبلغان دين انتخاب كرده اند، در حقيقت تداوم راه انبياست و بررسي ويژگيهاي انبيا به خصوص پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله در اين جهت ميتواند بسيار كارگشا باشد.
1- اخلاص در تبليغ
نشانه اخلاص در تبليغ را ميتوان در آيه زير به روشني ديد: «يا قوم لا اسئلكم عليه مالا ان اجري الا علي الله» 1
؛ «اي قوم، من بر اين [رسالت مالي از شما درخواست نميكنم. مزد من جز بر عهده خدا نيست.»
امام علي عليه السلام در نكوهش كساني كه از علمشان نان ميخورند ميفرمايد: «المستاكل بدينه حظه من دينه ما ياكله؛ 2 كسي كه نان به دين ميخورد، بهرهاش از دينش همان است كه ميخورد.» تجربه نيز اين واقعيت را تاييد ميكند. اگر مردم ببينند روحاني پيوسته دم از پول ميزند، متاع دنيا براي او عزيز است، عزت او از چشمشان ميافتد و ديگر آن نفوذ كلام بايسته را نخواهد داشت. و نيز تجربه نشان داده است كه مردم، روحاني منيع الطبع را بسيار دوست دارند و بيشتر تحويل ميگيرند.
اين يك سوي قصه است، از سوي ديگر ما معتقديم كه در وراي اين جهان هستي قدرتي هست كه همه چيز به دست اوست؛ عزت، رزق و محبوبيت به دست اوست. خداوند متعال ميفرمايد: «من كان يريد العزة فلله العزة جميعا» 3 ؛ «هر كس سربلندي ميخواهد، سربلندي يكسره از آن خداست.» و نيز ميفرمايد: «ان الله يدافع عن الذين آمنوا» 4 ؛ «قطعا خداوند از كساني كه ايمان آورده اند دفاع ميكند.»
اگر ميخواهيم در بحرانها تنها نشويم بايد با خدا باشيم. خداوند ميفرمايد: «ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا»؛ 5 «كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند، به زودي [خداي] رحمان براي آنان محبتي [در دل ها] قرار ميدهد.» و نيز ميفرمايد: «ان الله هو الرزاق ذو القوة المتين» ؛ 6 «خداست كه خود روزي بخش نيرومند استوار است.»
ما بايد وظيفه مان را انجام دهيم، بقيه مسائل به دست اوست. يكي از علمايي كه الآن از قضات عالي رتبه كشور است ميگفت: «در دوره تبليغم، قبل از انقلاب، بين سالهاي 45 و 46 براي تبليغ در دهه محرم به كرمانشاه رفتم. از بد حادثه روز اول محرم مريض شدم. رنگم پريد و زرد شد. بانيهاي مجالس كه معمولا از روستاها ميآمدند، علماي قبراق را ميبردند، نميخواستند كه مريض داري كنند. روز اول و دوم محرم حالم خوب نشد، همه به تبليغ رفتند و ما زمين مانديم. آنكه مزيد بر غم ما ميشد، نيشهاي خادم بود كه ميگفت: تو بيعرضه بودي، تو تبليغ بلد نبودي، منبرت خوب نبود، مردم تو را نبردند تا اينجا خانه نشين شدي.
من مريض بودم و او مرتب به من نيش ميزد. آن روزها پاكتي كه براي منبر ميدادند صد تومان يا خيلي زياد 150 تومان بود. تمام دهه گذشت، روز عاشورا حالم كمي خوب شد، با خود گفتم: براي منبر رفتن آمديم، حالا كه نشده منبر برويم ميتوانيم مستمع خوبي باشيم. آمدم در يك مجلس عزاداري نشستم. حال خوشي داشتم، دلسوخته بودم، اشك خوبي هم ريختم و از مجلس سيدالشهداء كه بيرون آمدم پيرزني به من گفت: حاج آقا! ما يك مجلس روضهاي داريم، منبري ما نيامده، شما لطف ميكنيد تشريف بياوريد؟ گفتم: چه اشكال دارد؛ ميآيم، به نوكري سيدالشهدا افتخار ميكنم. مجلس زنانهاي بود و بسيار پرجمعيت. بعد از منبر پاكتي به من دادند و من پاكت را باز نكردم تا پيش خادم آمدم، آنجا پاكت را باز كرديم، ديديم 500 تومان است. ديدم خادمي كه مرتب نيش ميزد نزديك است چشم هايش از حسد در آيد. اول 50 تومان از اين پولها را به او دادم كه از تيزي حسد او كاسته شود. هر كس از طلبهها ميآمدند يكي ميگفت صد تومان، يكي ميگفت صد و پنجاه تومان. به من ميگفتند: وضع شما چطور بوده؟ ميگفتم: الحمدلله بسيار خوب بوده. اصلا به رو نياوردم كه 10 روز را مريض بودم.»
حساب سيدالشهداء و دين و معنويت، اين حسابگريهاي مادي نيست، كانال ديگري هم هست كه خودشان ميدانند و اين كانال را اخلاص باز ميكند و ما بدون اين سرمايه، كاري از پيش نخواهيم برد.
2- رفتار مردمي
قرآن كريم ميفرمايد: «لقد من الله علي المؤمنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم» 7 ؛ «به يقين خدا بر مؤمنان منت نهاد [كه] پيامبري از خودشان در ميان آنان برانگيخت.» و نيز ميفرمايد: «اذ قال لهم اخوهم هود الاتتقون» 8 ؛ «آنگاه كه برادرشان هود به آنها گفت: آيا پروا نداريد؟» و همچنين ميفرمايد: «اذ قال لهم اخوهم صالح الاتتقون» 9 ؛ «آنگاه كه برادرشان صالح به آنها گفت: آيا پروا نداريد؟»
اين تعابير حاكي از آن است كه انبياء الهي با مردم يگانه بودند. آنها مردم شناس بوده و فرهنگ آنها را ميشناختند.
مردمي بودن را حضرت علي عليه السلام در نهج البلاغه چنين معنا ميكند:
«خالطوا الناس مخالطة ان متم معها بكوا عليكم و ان عشتم حنوا اليكم؛ 10 با مردم طوري زندگي كنيد كه اگر مرديد بر شما گريه كنند و اگر بوديد ميل داشته باشند كه با آنها باشيد.»
آيت الله احمدي ميانه جي از مصاديق اين روايت بود. چهرهاي كه در زمان حياتش هر جا كه بود محبوب بود. در اين دوره مجلس خبرگان گرچه قيافهاش از يك بيماري داد ميزد اما احساس ميشد كه چهره محبوب خبرگان همين پيرمرد است كه سنگين نشسته است. ما چون كمي به مقتضاي سنمان بيشتر در مجلس خبرگان صحبت ميكنيم، يكي دو بار به ايشان گفتيم: شما استاد اخلاق ما بوده ايد، هستيد و خواهيد بود. اگر ديديد كه بي حساب صحبت ميكنيم نصيحتمان كنيد، ما با جان و دل پذيرا هستيم. همين عالم وقتي از دنيا ميرود تجليلي در حد يك مرجع از او ميشود، واقعا در تشييع جنازه او آنهايي كه با وي محشور بودند عين اينكه پدر يا برادر از دست داده اند گريه ميكردند.
شيوه زيست مردمي چيست؟
بعضي فكر ميكنند كه اگر كسي زياد با مردم شوخي كند مردمي است. تجربه نشان داده است كه شوخي زياد مبلغ دين را از چشم مردم مياندازد.
عبوس و گرفته بودن مطلوب نيست، اما شوخي زياد به تعبير روايات آبروي انسان را ميبرد.
هرچند اصل مزاح در برخي از موارد مورد ترغيب واقع شده است اما از كثرت آن نكوهش به عمل آمده است. امام صادق عليه السلام ميفرمايد: «اياكم والمزاح فانه يذهب بماء الوجه؛ 11 از مزاح بپرهيزيد كه آبروي انسان را ميبرد.»
از مطرح كردن بعضي از شوخيهايي كه گاهي در درون خودمان داريم در صحن جامعه بايد پرهيز كنيم. چرا كه اين سبب از چشم افتادن انسان است. بنده كساني را سراغ دارم كه خطيب برجستهاي بودند اما چون زياد شوخي ميكردند جايگاهي نداشتند و الآن نيز داريم كساني كه در شهري زندگي ميكنند و همه ويژگيهاي امامت جمعه را دارند ولي چون زياد بالا و پائين منبر شوخي ميكنند، او را در جايگاه امامت نميبينند. مردمي زيستن به مزاح زياد نيست بلكه به ويژگيهايي است كه پيامبر داشت. اين ويژگيها عبارتند از:
الف) تفقد از مردم:
در حالات پيامبر اكرم وارد شده است كه: «كان رسول الله صلي الله عليه و آله اذا فقد الرجل من اخوان ه ثلاثة ايام سال عنه فان كان غائبا دعاله و ان كان شاهدا زاره و ان كان مريضا عاده؛ 12 سيره پيامبر خدا چنين بود كه هنگامي كه يكي از برادران دينياش را سه روز نميديد درباره او سؤال ميكرد. پس اگر مسافرت بود برايش دعا ميكرد [كه سالم برگردد] و اگر حاضر بود به ديدنش ميرفت و اگر مريض بود به عيادتش ميرفت.» اين رفتار، رفتار مردمي است. اگر شما نيز چنين كنيد ديگر مستمع و مسجدي شما نميگويد: «اين آقا فراموشمان كرد.» گاهي بچهاش مريض شده است، نه از ما كم ميآيد و نه سخت است كه بگوئيم احوال آقازاده تان چطور است؟ بهتر شده اند؟ اين شيوه زيست مردمي است.
ب - تكريم مردم:
تكريم هر فرد به اين معناست كه هيچگاه شخصيتش را تحقير نكنيم، در جمع او را هو نكنيم، اگر انتقادي داريم، خصوصي به او بگوئيم، به خصوص تكريم جوانان و نوجوانان كه ظرافت بيشتري دارد.
سال گذشته در دهه اول ماه مبارك رمضان در يكي از مساجد تهران شبها مجلسي داشتيم، ديدم جوانها و نوجوانها در اين مسجد موج ميزنند. ميخواستم ببينم قصه چيست؟ ديدم تمام اين اجتماع به خاطر پيش نماز مسجد است. پيش نماز آدمي سنگين، متين و رفيق با جوانها و بچهها بود. از جمله كارهايي كه ميكرد اين بود كه هميشه يك پاكت شكلات داشت، بچههاي 5- 6 ساله بعد از نماز ميآمدند و ميگفتند: «سلام حاج آقا»، به ايشان دست ميدادند و ايشان هم يك عدد شكلات به آنها ميداد. گاهي وقتها ميديدم كه يك بچه سه بار ميآيد و ميگويد: «سلام حاج آقا.»
البته تكريم پيرمرد يك جوراست و تكريم جوان و نوجوان به شكل ديگري است. تكريم جوان به اين است كه به او بها بدهيم. نميگويم جوان زده بشويم و پيرمردها را طرد كنيم، اين افراط است. ولي چه اشكال دارد كه در تصميم گيريها از آنها نيز نظرخواهي شود، گرچه در پايان، نظر خودتان را عمل خواهيد كرد. در سيره پيامبر اكرم آمده است كه در جنگهاي بدر، احد و خندق مشورت كردند.
در هر منطقه تبليغي خطبنديها و مرزبنديهايي هست كه در كل كشور نيست. بايد خيلي در صحبت هايمان دقت كنيم كه نيش نداشته باشد، باور كنيم كه روحاني پدر است و بدون پدري نميتواند كاري كند. مبادا افرادي خاص ما را در مشت خودشان بگيرند و ما تريبون آنها شويم. اين ظرافت را كساني كه به تبليغ ميروند بايد دقت كنند.
ج: تواضع
قرآن كريم ميفرمايد: «واخفض جناحك للمؤمنين» 13 ؛ «و بال خويش را براي مؤمنان فرو گستر.» «خفض جناح» تواضع توام با مهر است؛ همان حالتي كه پرنده بال باز ميكند و جوجه هايش را زير بالش ميگيرد. خداوند از پيامبر ميخواهد كه نسبت به مؤمنين اين چنين متواضع باشد. در حالات پيامبر اكرم داريم كه: «كان يسلم علي الصغير والكبير 14 ؛ پيامبر هميشه بر كوچك و بزرگ سلام ميكرد.»
به بچهها هم سلام ميكرد و ميفرمود: سلام ميكنم تا سنتي بعد از من باشد. مرحوم مجلسي در بحار درباره پيامبر اكرم نقل كرده است كه: «كانت الوليدة من ولائد المدينة تاخذ بيد رسول الله صلي الله عليه و آله ولاينزع منها يده حتي تذهب به يث شاءت 15 ؛ گاه ميشد دختر بچهاي كه در مدينه متولد شده دست پيغمبر را ميگرفت و پيامبر دست خود را از او جدا نميكرد تا دختر او را به هر كجا كه ميخواست ميبرد.»
دختر بچه چهار - پنج ساله ميآمد سلام ميكرد، دست پيغمبر را ميگرفت، كجا دختر خانم؟ برويم خانه مان. يكمرتبه پدر و مادر ميديدند جمال نوراني پيامبر گرامي اسلام دم در خانه است. چه كسي آورده؟ دختر بچه دعوت كرده، پيامبر هم لبيك گفته است. اين جلوهها بود كه پيغمبر را در عمق دلها جا داد.
د. شناخت فرهنگ مردم
شناخت فرهنگ مخاطبين و شرايط زماني و مكاني تبليغ از ديگر نكتههاي حائز اهميت در شيوه زيست مردمي است.
پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله وارد مسجد ميشد، ميديد نشسته اند و شعر ميخوانند. او نيز مينشست و گوش ميكرد. آنها ميخنديدند، پيامبر هم ميخنديد.
«ولا يزجرهم الا عن حرام.» فقط مقابل حرام ميايستاد.
مبلغ مردمي مبلغي است كه تريبون تبليغ را تنها به منبر خلاصه نكند. گاهي بايد شبي با قرآن داشت، گاهي شب خاطره و گاهي مسابقه و گاه اشكال جذاب ديگر به گونهاي كه بتوانيم آنهايي را كه بايد بيايند بياوريم. در باب امامت جمعه، خطيب بودن امام جمعه ده درصد نقش دارد و نود درصد بقيه مربوط به رفتار مردمي او است. اگر خطيب و امام جمعه مردمي بوده، در خانهاش به روي مردم باز باشد، در حد توانش گره از كار مردم باز كند و به فكر مشكلات فرهنگي و اجتماعي مردم باشد، جايگاه خوبي در ميان مردم دارد. هستند ائمه جمعهاي كه از جهت علمي در سطح بالايي نبوده و خطابه آنها نيز خيلي پرمحتوا نيست، اما محبوبيت دارند و هستند ائمه جمعهاي كه بسيار خطيبند اما آن جايگاه شايسته را ندارند.
3- سوز ديني و عشق به كار تبليغ
قرآن كريم ميفرمايد: «طه ما انزلنا عليك القران لتشقي» 16 ؛ «قرآن را بر تو نازل نكريم تا به رنج افتي.»
آنقدر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله سوز داشت كه از اين كه ميديد حق پذيرفته نميشود گاهي مريض ميشد. تا جايي كه خداوند متعال خطاب به او ميفرمايد: «فلعلك باخع نفسك علي اثارهم ان لم يؤمنوا بهذا الحديث اسفا» 17 ؛ «شايد اگر به اين سخن ايمان نياورند، تو جان خود را از اندوه در پي گيري [كار] شان تباه كني.»
«بخوع» يعني دق مرگ شدن. اين آيه ميگويد:اي رسول خدا تو از اينكه ميبيني ايمان نميآورند ميخواهي خودت را دق مرگ كني.
همچنين خداوند متعال در مورد سوز و عشق پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نسبت به تبليغ دين ميفرمايد: «لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رءوف رحيم» 18 ؛ «قطعا براي شما پيامبري از خودتان آمد كه بر او دشوار است كه شما در رنج بيفتيد، به [هدايت] شما حريص و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است.»
اگر قرار شد روحاني و مبلغ باشيد بايد حتي در عالم رؤيا هم خواب ببينيد كه چه برنامههايي براي منطقه تبليغي مفيد است. با اين عشق به كار ميتوان موفق بود.
ديده ايم و ديده ايد ائمه جمعه يا مبلغان محترمي كه هميشه ميگويند: «از درس عقب مانده ايم. ميخواهيم برويم.» اين اولا سبب دلسردي مردم و ثانيا مايه دلسردي خود مبلغ است.
اگر تقدير شما اين طور رقم خورد كه روحاني مستقر و مبلغ بشويد - گرچه بنده هيچ سفارش نميكنم كه چنين كاري نسبت به طلاب جوان بشود - هيچ احساس حقارت نكنيد. مبلغ دين هستيد، لباس تبليغ دين را پوشيده ايد و با عشق و علاقه و نشاط و شادابي كارتان را دنبال كنيد.
4- سعه صدر و تحمل
حضرت موسي عليه السلام همينكه پيامبر شد، گفت: «رب اشرح لي صدري» 19 ؛ «پروردگارا سينهام را گشاده كن.» و خداوند متعال نسبت به اعطاي اين موهبت به پيامبرش ميفرمايد: «الم نشرح لك صدرك» 20 ؛ «آيا براي تو سينه ات را نگشاده ايم؟»
اميرالمؤمنين علي عليه السلام ميفرمايد: «آلة الرئاسة سعة الصدر 21 ؛ سعه صدر ابزار رياست است.»
سعه صدر يعني چه؟ يعني تساهل و تسامح؟ يعني سكوت در مقابل اهانت به دين و قرآن؟ هرگز چنين نيست. اميرالمؤمنين عليه السلام خودش در برابر گناه و معصيت ساكت نبود. سعه صدر يعني تحمل ذوقها، سليقهها و انديشههاي مختلف و نيز تحمل بي مهري ها. محال است انسان در بعدي موفق شود مگر اينكه مخالف و حسود خواهد داشت.
هيچ روحاني موفقي بي مخالف نيست، چه در بعد تبليغ و چه در بعد تدريس، قلم و مديريت. كساني كمتر مخالف دارند كه نقشي ندارند و الا اگر نقش مؤثري داشته باشيد مخالف نيز خواهيد داشت. البته گاهي مخالفتها به حق و گاهي به ناحق است. سلاح اين ميدان، تحمل، و الگوي آن انبياء و ائمه اند. «فاصبر كما صبر اولو العزم من الرسل» 22 ؛ «پس همان گونه كه پيامبران نستوه صبر كردند، صبر كن.»
ببينيد دشمنان با پيامبر اكرم چه رفتاري كردند و او چگونه رفتار كرد؛ پرچم را به دست سعد داد، سعد پرچم را بلند كرد و گفت: «اليوم يوم الملحمة؛ امروز روز انتقام است.» تا پيامبر اكرم اين سخن را شنيد، علي عليه السلام را فرستاد و فرمود: پرچم را از دستش بگير و بگو: «اليوم يوم المرحمة اذهبوا فانتم الطلقاء؛ امروز روز مرحمت است. برويد كه شما آزاد هستيد.» اين برخورد لازمه آقايي است.
نمونه ديگر اين بزرگواري را ميتوان در شخصيت علي عليه السلام ديد. زماني كه در جنگ جمل شتر عايشه را پي كردند و شتر او سقوط كرد، بلافاصله مولا علي عليه السلام محمد بن ابي بكر را كه برادر عايشه بود فرستاد تا احوال عايشه را بپرسد. محمد بن ابي بكر آمد و عايشه را صدا زد. عايشه گفت، تو كي هستي؟ گفت: من دشمنترين افراد در نزد تو؛ برادرت هستم. گفت: براي چه آمده اي؟ گفت: از طرف اميرالمؤمنين علي عليه السلام آمدهام احوالت را بپرسم تا اگر نياز به درمان داري مولا علي كساني از خانمها را بفرستد تا تو را درمان كنند. گفت: نه، مجروح نشدهام.
جنگ تمام شد، علي عليه السلام به 20 زن دستور داد لباس مردانه بپوشند، نقاب به صورت بزنند، عايشه را سالم به مدينه برسانند و در مسير راه، هيچ با عايشه صحبت نكنند.
آن بيست نفر لباس مردانه پوشيدند و عايشه را همراهي كردند، در مسير راه عايشه تا توانست از مولا علي عليه السلام بد گفت و زنها همينكه به مدينه رسيدند، لباس مردانه را در آوردند. عايشه فهميد بد كرده است. عايشه در اواخر عمرش داد ميزد و ميگفت: در مردها هيچ كس محبوبتر از علي نبود و در ميان زنها نزد پيغمبر هيچ كس محبوبتر از فاطمه نبود. كسي به او گفت: اگر چنين است پس چرا به جنگ علي عليه السلام رفتي؟ به صراحت گفت: اشتباه كردم. آري با سعه صدري علي گونه ميتوان مبلغ دين بود.
پي نوشت:
1) هود/ 29.
2) بحار الانوار، ج 75، ص 63.
3) فاطر/ 10.
4) حج/ 38.
5) مريم/ 96.
6) ذاريات/ 58.
7) آل عمران/ 164.
8) شعراء/ 124.
9) شعراء/ 142.
10) بحار الانوار، ج 71، ص 167.
11) كافي، ج 2، ص 664.
12) مكارم الاخلاق، ص 19.
13) حجر/ 88.
14) مستدرك الوسائل، ج 8، ص 364.
15) بحار الانوار، ج 70، ص 206، باب 130.
16) طه/ 1.
17) كهف/ 6.
18) توبه/ 128.
19) طه/ 25.
20) انشراح/ 1.
21) خصائص الائمه عليهم السلام، ص 110.
22) احقاف/ 35.
منبع: ماهنامه اطلاع رساني، پژوهشي، آموزشي مبلغان شماره20