هند و اسراییل

علي ابوالحسني

نسخه متنی
نمايش فراداده
هند و اسراييل
علي ابوالحسني (منذر)
تا زماني‌ که‌ انگليس‌ مهمترين‌ قدرت‌ اروپايي‌ به‌ شمار مي‌رفت، هندوستان‌ به‌ عنوان‌ بزرگترين‌ هدف‌ انگليسي‌ها براي‌ حفظ‌ دوران‌ باشکوه‌ اقتدارشان‌ مطرح‌ بود، اما با افول‌ اين‌ قدرت‌ و به‌ استقلال‌ رسيدن‌ مستعمرات‌ بسياري‌ از جمله‌ هند، نگاه‌ کامجويانه‌ غرب‌ به‌ هندوستان‌ اندکي‌ تغيير يافت. ظهور کشور مستقل‌ يهود در شرق‌ مديترانه‌ و توسعه‌ پرشتاب‌ قدرت‌ جهاني‌ صهيونيزم، ديدگاه‌ غرب‌ نسبت‌ به‌ کشورهاي‌ جنوب‌ غرب‌ آسيا را به‌ طور کامل‌ عوض‌ کرد و علاوه‌ بر جنبه‌هاي‌ استراتژيک‌ اقتصادي‌ و سياسي‌ بلوک‌ غرب، کشورهاي‌ اين‌ منطقه‌ را از جنبه‌ محور تل‌آويو نيز مورد ارزيابي‌ قرار داد. اهميت‌ کشورهاي‌ جنوب‌ غرب‌ آسيا با تثبيت‌ و توسعه‌ دولت‌ تازه‌ شکل‌ گرفته‌ يهود، به‌ سختي‌ گره‌ خورد و مناسبات‌ با اسراييل‌ چون‌ وبالي‌ برگردنشان‌ افتاد.

موقعيت‌ ممتاز جغرافيايي، اقتصادي‌ و جمعيتي‌ هند، رشد و توسعه‌ سريع‌ تکنولوژيک‌ و نيز نقش‌ کليدي‌ اين‌ کشور در جنبش‌ عدم‌ تعهد، اميتاز بزرگي‌ براي‌ هم‌پيماني‌ با اسراييل‌ محسوب‌ مي‌شد. از اين‌ رو جواهر لعل‌ نهرو را به‌ خود نزديک‌ ساختند تا زمينه‌ هم‌پيماني‌ هند و اسراييل‌ فراهم‌ آيد. اما جمال‌ عبدالناصر که‌ در راستاي‌ ملي‌کردن‌ کانال‌ سوئز در حال‌ جنگ‌ با انگليس، فرانسه‌ و اسراييل‌ به‌ سر مي‌برد هنگام‌ برگزاري‌ جلسات‌ سران‌ کشورهاي‌ غيرمتعهد ديدگاه‌ مثبت‌ نهرو درباره‌ اسراييل‌ را به‌ کلي‌ تغيير داد و از او يک‌ چهره‌ مهم‌ ضدصهيونيست‌ ساخت. اين‌ مقاله‌ تحول‌ مهم‌ و تاريخي‌ ديدگاه‌ نهرو نسبت‌ به‌ اسراييل‌ را بررسي‌ مي‌کند.

به‌ دنبال‌ بروز اسلام‌گرايي‌ و تحولات‌ آرام‌ و گسترده‌ در ساختار سياسي‌ دو کشور ترکيه‌ و پاکستان‌ اميد امريکا به‌ دو هم‌پيمان‌ خود در منطقه‌ کم‌رنگ‌ گرديد و احتمال‌ رويکرد جدي‌ اين‌ کشور به‌ استفاده‌ از هند در راستاي‌ حمايت‌ از منافع‌ منطقه‌اي‌ اسراييل‌ قوت‌ گرفت. اين‌ موضوع‌ به‌ اهميت‌ مقاله‌ حاضر مي‌افزايد.

درآمد:

جواهر لعل‌ نهرو (1964-1889) فرزند موتي‌ لعل‌ نهرو، اولين‌ نخست‌ وزير هند (پس‌ از استقلال) است‌ که‌ خود و خاندانش‌ در طول‌ دوران‌ نهضت‌ آزادي‌ هند در قرن‌ بيستم، از رهبران‌ برجسته‌ مبارزه‌ بااستعمار بريتانيا بودند. آنها در راه‌ استقلال‌ هند بارها به‌ زندان‌ افتاده‌ و گهگاه‌ مورد ضرب‌ و شتم‌ قرار گرفتند.

نهرو --- با وجود برخي‌ اختلاف‌ نظرهاي‌ اساسي‌ با مهاتما گاندي‌ درباره‌ مسايلي‌ نظير دين‌ و سوسياليسم‌ --- علاقه‌ و ارادت‌ بسياري‌ به‌ گاندي‌ داشت‌ و به‌ ويژه‌ مبارزه‌ گاندي‌ با تعصبات‌ خشک‌ و تنگ‌ نظرانه‌ هندوهاي‌ افراطيِ‌ ضدمسلمان‌ را ستايش‌ مي‌کرد. گاندي‌ نيز توجه‌ خاصي‌ به‌ نهرو و خاندان‌ مبارز وي‌ داشت‌ و در عمل‌ هم‌ جواهر لعل‌ را به‌ عنوان‌ جانشين‌ خود برگزيد. مردم‌ هند همواره‌ سوابق‌ خدمت‌ نهرو، پدر، مادر و همسرش‌ را به‌ نهضت‌ آزادي‌ هند پاس‌ داشته‌اند و بيش‌ از چهل‌ سال‌ پس‌ از استقلال‌ آن‌ کشور، با راي‌ قاطع‌ خود از نخست‌ وزيري‌ نهرو، دختر و نوه‌اش‌ (اينديرا و راجيو گاندي) حمايت‌ کرده‌اند اگر چه‌ در برخي‌ مقاطع، اين‌ حمايت‌ نسبت‌ به‌ اينديرا و راجيو جلوه‌اي‌ کمرنگ‌ مي‌يافت، اما به‌ زودي‌ و در انتخابات‌ بعدي‌ درخشش‌ خاصي‌ پيدا مي‌کرد.

پرونده‌ سياسي‌ نهرو و دخترش‌ (اينديرا) را در دو عرصه‌ سياست‌ داخلي‌ و خارجي، مي‌توان‌ از جهات‌ گوناگون‌ بررسي‌ کرد. در اين‌ ميان، اگر در فصل‌ مربوط‌ به‌ مناسبات‌ سياسي‌ اين‌ خاندان‌ با صهيونيسم‌ دقيق‌ شويم، به‌ وضوح‌ در مي‌يابيم‌ که‌ خاندان‌ نهرو در طول‌ دوران‌ حکومت‌ خويش‌ بر هند، سنگي‌ در راه‌ پيشبرد اهداف‌ صهيونيزم‌ در هند بوده‌ و همواره‌ به‌ سوي‌ ستيز و چالش‌ فزاينده‌ با اسراييل‌ پيش‌ رفته‌اند.

در اين‌ نوشتار توجه‌ شما را به‌ کارنامه‌ سياسي‌ نهرو، بخش‌ مربوط‌ به‌ روابط‌ و مناسبات‌ وي‌ با اعراب‌ و اسراييل، جلب‌ مي‌کنم:

جواهر لعل‌ نهرو، در ايام‌ تحصيل‌ در دانشگاه‌ کمبريج‌ انگليس، دوست‌ و همکلاس‌ آبا اِبان‌ (وزير امور خارجه‌ مشهور اسراييل) بود.1 وي‌ در سال‌ 1939، که‌ مقارن‌ با دوران‌ اوج‌ يهودستيزي‌ هيتلر در اروپا بود، با حييم‌ وايزمن‌ (رهبر مشهور صهيونيست‌ها و نخستين‌ رييس‌ جمهور اسراييل) ديدار و گفت‌وگو کرد2 و در ژوييه‌ همان‌ سال‌ (دو ماه‌ پيش‌ از شروع‌ جنگ‌ جهاني‌ دوم) به‌ حزب‌ کنگره‌ --- که‌ رهبري‌ مبارزه‌ ملي‌ و ضد استعماري‌ هند را بر ضد استعمار بريتانيا به‌ عهده‌ داشت‌ - پيشنهاد کرد که‌ هندوستان‌ را ملجا و پناهگاه‌ يهوديان‌ اروپا قراردهد، ولي‌ کميته‌ اجرايي‌ کنگره‌ از قبول‌ اين‌ پيشنهاد امتناع‌ کرد و زماني‌ که‌ شخصيت‌ مشهور و مبارز هندي، (سوباته‌ چندرا بوس)، در نامه‌اي‌ به‌ نهرو به‌ اين‌ امر اعتراض‌ نمود وي‌ در توجيه‌ مقام‌ خود گفت‌ که‌ تصميم‌ داشته‌ هند از فرصت‌ جنگ‌ جهاني‌ بهره‌ گيرد و با پناه‌ دادن‌ به‌ يهوديان، بر گروهي‌ از بهترين‌ تکنيسين‌ها و کارشناسان‌ فني‌ (يهودي) اروپا دست‌ يابد.3

درنامه‌اي‌ هم‌ که‌ نهرو در 29 مه‌ 1933 از زندان‌ به‌ دخترش‌ اينديرا نوشته‌ و در آن‌ وضعيت‌ فلسطين‌ در دهه‌هاي‌ 1920 و 1930 را تحليل‌ کرده‌ است، هر چند به‌ طور ضمني‌ و تلويحي، به‌ نقش‌ استعمار بريتانيا در کاشتن‌ صهيونيست‌ها به‌ عنوان‌ «محافظ‌ راه‌ هند» در فلسطين‌ و همکاري‌ يهوديان‌ مهاجر با استعمار بريتانيا، در به‌ عقب‌ انداختن‌ آزادي‌ مردم‌ بومي‌ آن‌ سرزمين‌ اشاره‌ دارد، اما در مجموع، از تصريح‌ به‌ ماهيت‌ استعماري‌ جنبش‌ صهيونيسم‌ و محکوم‌ کردن‌ جدي‌ آن‌ خودداري‌ کرده‌ و به‌ اصطلاح‌ «يکي‌ به‌ نعل‌ و يکي‌ به‌ ميخ، زده‌ است».4

نهرو در اوايل‌ دوران‌ نخست‌ وزيري‌ خويش، به‌ موجوديت‌ اسراييل‌ صحه‌ گذاشت‌ (17 سپتامبر 1950)5 و با اين‌ کار، خواسته‌ يا ناخواسته، بنايي‌ کج‌ را بنيان‌ کج‌ گذاشت؛ هر چند که‌ وي‌ تاکيد کرد اين‌ اعتراف، به‌ معناي‌ نفي‌ وجود اختلاف‌ نظر بين‌ هند و اسراييل، در بسياري‌ از امور از جمله‌ مساله‌ قدس‌ و مرزهاي‌ اسراييل‌ نيست.6 جالب‌ آن‌ که‌ پس‌ از نهرو اين‌ اختلاف‌نظرها به‌ مرور برطرف‌ شد، اما بدعتي‌ که‌ او نهاده‌ بود پا برجا ماند و تقويت‌ گرديد.

در پي‌ اقدام‌ نهرو در به‌ رسميت‌شناختن‌ اسراييل، کنسولگري‌ اين‌ کشور در بمبئي‌ گشايش‌ يافت‌ و شروع‌ به‌ کار کرد. اگرچه، نهرو و دخترش‌ (اينديرا) تا آخر عمر، به‌ بهانه‌هاي‌ مختلف‌ از مبادله‌ سفير با اسراييل‌ طفره‌ رفتند و در اين‌ مدت، سفارت‌ انگليس‌ در تل‌آويو، به‌ امور هندي‌هاي‌ مقيم‌ اسراييل‌ رسيدگي‌ مي‌کرد. ناگفته‌ نماند که‌ مسلمانان‌ هند نقش‌ مهمي‌ در جلوگيري‌ از گسترش‌ روابط‌ آن‌ کشور با اسراييل‌ داشتند.

اعتراف‌ نهرو به‌ موجوديت‌ اسراييل، هر چند خواسته‌ صهيونيست‌ها را آن‌ گونه‌ که‌ انتظار داشتند برآورده‌ نکرد اما از آن‌ جا که‌ گام‌ مثبتي‌ به‌ سوي‌ هدف‌ آنها که‌ نفوذ و سلطه‌ بر هند بود، به‌ شمار مي‌رفت، و باعث‌ تقدير و تشکر آنان‌ را گرديد. و دکتر امانوئل‌ اولسفانجر، دوست‌ يهودي‌ نهرو، در نامه‌اي‌ که‌ روز 18 سپتامبر 1950 با عنوان‌ «پانديت‌ عزيزم!» به‌ نهرو نوشت، اين‌ عمل‌ را در حکم‌ هديه‌اي‌ شمرد که‌ وي‌ در روز عيد يهوديان‌ (روز کفاره) به‌ آنان‌ داده‌ است.7

گام‌ ديگر نهرو به‌ نفع‌ اسراييل، در کنفرانس‌ باندونگ‌ (آوريل‌ 1955) برداشته‌ شد. در اين‌ کنفرانس‌ اونو، نخست‌ وزير برمه، با تحريک‌ صهيونيست‌ها، پيشنهاد کرد که‌ از اسراييل‌ هم‌ براي‌ شرکت‌ در جمع‌ سران‌ کشورهاي‌ غير متعهد که‌ در کنفرانس‌ حاضر بودند دعوت‌ شود، نهرو نيز از پيشنهاد وي‌ حمايت‌ کرد؛ اما اين‌ پيشنهاد، با راي‌ مخالف‌ شخصيت‌هاي‌ سياسي‌ عرب‌ و مسلمان‌ حاضر درکنفرانس‌ رد شد8 و کنفرانس‌ در قطعنامه‌ صادره‌ تصريح‌ کرد:

«با توجه‌ به‌ بحران‌ خاورميانه‌ ناشي‌ از وضع‌ فلسطين‌ و خطري‌ که‌ اين‌ بحران‌ براي‌ صلح‌ جهاني‌ دارد، کنفرانس‌ کشورهاي‌ آسيايي‌ و آفريقايي‌ حمايت‌ خود را از حقوق‌ خلق‌ عرب‌ فلسطين‌ اعلام‌ مي‌دارد و خواستار قطعنامه‌هاي‌ سازمان‌ ملل‌ متحد درباره‌ فلسطين‌ و نيز جست‌وجوي‌ راه‌حل‌ مسالمت‌آميزي‌ براي‌ مساله‌ فلسطين‌ است.»9

کنفرانس‌ باندونگ؛ سرآغاز جدايي‌ نهرو از صهيونيسم‌

دفاع‌ جدي‌ نهرو از عبدالناصر در جريان‌ درگيري‌ شديد مصر با قواي‌ متجاوز انگليس، فرانسه‌ و اسراييل‌ بر سر ملي‌ کردن‌ کانال‌ سوئز در 1956 ميلادي‌ و نيز استمداد نهرو از ناصر براي‌ حل‌ مناقشات‌ مرزي‌ هند و چين‌ در 1962، سرفصل‌هاي‌ جديدي‌ هستند که‌ با کنفرانس‌ باندونگ، در کارنامه‌ سياسي‌ نهرو آغاز مي‌شود.

ژاک‌ پيرن، استاد تاريخ‌ دانشگاه‌هاي‌ بلژيک‌ و سوييس، با اشاره‌ به‌ شخصيت‌ ممتاز و جهاني‌ نهرو مي‌نويسد:

«ايده‌آليسم‌ و صلح‌طلبي‌ نهرو که‌ از الهامات‌ نژادي‌ و تربيتي‌ او سرچشمه‌ مي‌گيرد، در کنار تعليم‌ و تربيت‌ غربي‌ که‌ وي‌ را از تعصبات‌ مذهبي‌ به‌ دور داشته، سبب‌ گرديد که‌ نهرو نه‌ در اردوگاه‌ مدنيت‌هاي‌ انفرادي‌ اتحاديه‌ آتلانتيک‌ وارد شود و نه‌ به‌ سوي‌ بلوک‌ شرقي‌ بگرايد. روي‌ اين‌ اصل، شخصيت‌ ممتاز و بين‌ المللي‌ براي‌ خود فراهم‌ آورد و توانست‌ در دولت‌هاي‌ مشترک‌ المنافع، مقامي‌ احراز کند که‌ از او به‌ عنوان‌ مشاور در امور و سياست‌ آسيايي‌ تبعيت‌ نمايند. اما پس‌ از کنفرانس‌ باندونگ، روز به‌ روز از غربي‌ها فاصله‌ گرفت‌ و حتي‌ با وجود سياست‌ عمومي‌ انگلستان، در کنار دولت‌هاي‌ مسلمان، به‌ ويژه‌ مصر صف‌آرايي‌ کرد.»10

محمد حسنين‌ هيکل، نويسنده‌ و سياستمدار مشهورمصري‌ نيز که‌ وزير اطلاعات‌ عبدالناصر و منشي‌ مخصوص‌ وي‌ بوده‌ است، نظري‌ مشابه‌ ژاک‌ پيرن‌ دارد و کنفرانس‌ باندونگ‌ را نقطه‌ عطفي‌ در آشنايي‌ نهرو با ماهيت‌ مساله‌ اعراب‌ و اسراييل‌ مي‌داند.

هيکل، که‌ ازنزديک‌ شاهد تماس‌ها و گفت‌وگوهاي‌ ناصر با سران‌ شرق‌ و غرب‌ بوده، فصلي‌ مبسوط‌ از کتاب‌ خواندني‌ خود «عبدالناصر و العالَم» را با عنوان‌ «عبدالناصر و نهرو؛ روح‌ الشرق» به‌ مناسبات‌ اين‌ دو اختصاص‌ داده‌ است. وي‌ مي‌نويسد:

«زماني‌ که‌ جمال‌ عبدالناصر و نهرو براي‌ نخستين‌ بار در 15 فوريه‌ 1955 طي‌ ديدار رسمي‌ سه‌ روزه‌ نهرو از قاهره‌ با هم‌ ديدار کردند، بر يکديگر اثري‌ عميق‌ و ژرف‌ گذاشتند: عبدالناصر، قامتي‌ تنومند و قوي‌ داشت‌ و مرد عمل‌ بود؛ و نهرو با اندامي‌ لاغر و نحيف‌ مرد فکر و انديشه‌ به‌ نظر مي‌رسيد... . احساس‌ نهرو نسبت‌ به‌ ناصر، مانند احساس‌ پدري‌ نسبت‌ به‌ فرزند خويش‌ است‌ او مانند هر پدري‌ از جرات‌ و شجاعت‌ فرزند خويش‌ در شگفت‌ بود هر چند که‌ از آن‌ بيم‌ و هراسي‌ هم‌ داشت. نهرو به‌ قدرت‌ عملي‌ و بُرش‌ عبدالناصر افتخار مي‌کرد و بدان‌ غبطه‌ مي‌خورد.»11

جواهر نخستين‌ بار در يک‌ ديدار رسمي‌ از قاهره‌ (15 فورية‌ 1955) با ناصر ملاقات‌ کرد و سپس‌ اين‌ ديدار در کنفرانس‌ باندونگ‌ (اندونزي، آوريل‌ 1955) تکرار گرديد. از آن‌ پس، هرگاه‌ نهرو عازم‌ اروپا يا امريکا مي‌شد، بين‌ راه‌ به‌ قاهره‌ سري‌ مي‌زد و زماني‌ هم‌ که‌ فرصت‌ ديدار از آن‌ شهر را نداشت‌ هواپيماي‌ وي‌ ساعتي‌ در فرودگاه‌ قاهره‌ توقف‌ مي‌نمود و در آن‌ مدت‌ او با ناصر ديدار و گفت‌وگو مي‌کرد.12 ناصر هم‌ ديدار نهرو را بي‌بازديد نگذاشت‌ و در سخنراني‌ که‌ جواهر لعل، بهار 1960 در ميدان‌ رانجيلاه‌ دهلي‌ ايراد کرد و در آن‌ حدود 400 هزار تن‌ زن، مرد، کودک، پير و جوان‌ گرد آمده‌ بودند، حضور يافت.13

هيکل‌ معتقد است‌ که‌ آشنايي‌ و ارتباط‌ نهرو با ناصر، در شناخت‌ دقيق‌ او از ماهيت‌ استعماري‌ اسراييل، و صبغه‌ ضد استعماري‌ و حق‌طلبانه‌ مبارزات‌ اعراب‌ با رژيم‌ صهيونيستي، موثر بوده‌ و ريشه‌ حمايت‌ هند از مصر در جريان‌ حمله‌ مشترک‌ نيروهاي‌ انگليس، فرانسه‌ و اسراييل‌ به‌ کانال‌ سوئز (1956) را بايد در همين‌ نکته‌ جست‌وجو کرد. به‌ گفته‌ او، نهرو براي‌ نخستين‌بار در کنفرانس‌ باندونگ‌ با حقيقت‌ امر درگيري‌ اعراب‌ و اسراييل‌ آشنا شد. صهيونيست‌ها درکنفرانس‌ مزبور ابتدا وزير برمه‌ (اونو) را موافق‌ خود کرده‌ بودند و سعي‌ داشتند نهرو را نيز به‌ سمت‌ خود بکشند. نهرو نيز با حضور اسراييلي‌ها در کنفرانس‌ موافق‌ بود، وي‌ در آن‌ زمان‌ از مشکل‌ حقيقي‌ فلسطيني‌ها و نقش‌ استعماري‌ صهيونيسم‌ بي‌خبر بود، او از سهم‌ مشترک‌ فلاسفه‌ و انديشمندان‌ يهود و عرب‌ در دوران‌ شکوفايي‌ تمدن‌ اسلامي‌ سخن‌ مي‌گفت‌ و مدارا و همزيستي‌ مسالمت‌ آميز اعراب‌ با اسراييل‌ را تداوم‌ همان‌ خط‌ مي‌دانست؛ به‌ همين‌ منظور وجود يک‌ ميليون‌ پناهنده‌ فلسطيني‌ نيز براي‌ او مشکل‌ چنداني‌ تلقي‌ نمي‌شد؛ همان‌گونه‌ که‌ تقسيم‌ و تجزيه‌ خود شبه‌ قاره‌ به‌ هند و پاکستان‌ شرقي‌ و غربي، حدود 16 ميليون‌ پناهنده‌ در دو کشور باقي‌ گذارد. به‌ همين‌ دليل‌ نهرو عقيده‌ داشت‌ که‌ بايد اسراييل‌ را به‌ عنوان‌ يک‌ «واقعيت‌ موجود» شناخت‌ و نمايندگان‌ آن‌ دولت‌ را به‌ جلسات‌ کنفرانس‌ دعوت‌ نمود تا از راه‌ ايجاد تماس‌ و گفت‌وگو بين‌ طرفين‌ به‌ حل‌ مساله‌ نزديک‌ شوند...

اما زماني‌ که‌ به‌ ريشه‌ واقعي‌ نزاع‌ اعراب‌ و اسراييل‌ پي‌ برد و مسايل‌ را خوب‌ دريافت، در جلسات‌ «کميسيون‌ سياسي» کنفرانس‌ آشکارا نظريات‌ اعراب‌ را بر لزوم‌ عدم‌ قبول‌ اسراييل‌ مطرح‌ کرد؛ درهاي‌ کنفرانس‌ را به‌ روي‌ اسراييلي‌ها بست‌ و از آن‌ پس‌ به‌ حمايت‌ و تاييد کامل‌ اعراب‌ پرداخت.14

دفاع‌ نهرو از عبدالناصر در جنگ‌ سوئز

26 ژوئيه‌ 1956، جمال‌ عبدالناصر، با نطقي‌ پرشور در اجتماع‌ پرشکوه‌ مردم‌ مصر در اسکندريه، تصميم‌ قاطع‌ خويش‌ را براي‌ «ملي‌ کردن‌ کانال‌ سوئز» و قطع‌ دست‌ استعمار بريتانيا از منطقه‌ اعلام‌ کرد، و اين‌ در حالي‌ بود که‌ کمک‌ مصر به‌ انقلاب‌ ضداستعماري‌ الجزاير، به‌ شدت‌ فرانسه‌ را خشمگين‌ کرده‌ بود. همچنين‌ اسراييل‌ از گسترش‌ روز افزون‌ قدرت‌ عبدالناصر، که‌ جهان‌ عرب‌ را در برابر دولت‌ صهيونيستي‌ متحد مي‌کرد، بيمناک‌ بود. همزماني‌ اين‌ سه‌ مساله، روابط‌ ناصر با کشورهاي‌ ذي‌نفع‌ در منطقه‌ ( انگليس، فرانسه‌ و اسراييل) را به‌ سرعت‌ تيره‌ کرد. به‌ گونه‌اي‌ که‌ سير فزاينده‌ درگيري‌ها، به‌ حمله‌ نظامي‌ اسراييل‌ به‌ کانال‌ سوئز و در پي‌ آن، تجاوز قواي‌ انگليس‌ و فرانسه‌ به‌ خاک‌ مصر انجاميد.15 در جريان‌ کشاکش‌ مزبور، از سوي‌ برخي‌ کشورها پيشنهاد شد که‌ اداره‌ کانال‌ سوئز زير نظر يک‌ سازمان‌ بين‌ المللي‌ قرار گيرد؛ ولي‌ هند مانند شوروي، اندونزي‌ و سيلان‌ خواستار حاکميت‌ مصر بر کانال‌ سوئز و قطع‌ دخالت‌ بيگانگان‌ شد.16 در ادامه‌ درگيري‌ هم‌ که‌ خاک‌ مصر بشدت‌ مورد حمله‌ مشترک‌ نيروهاي‌ انگليس، فرانسه‌ و اسراييل‌ قرار گرفت، نهرو به‌ حمايت‌ جدي‌ از ناصر برخاست‌ و حتي‌ آنتوني‌ ايدن، نخست‌ وزير انگليس‌ را تهديد کرد که‌ در صورت‌ ادامه‌ تجاوز انگلستان، هند را از جرگه‌ کشورهاي‌ مشترک‌ المنافع‌ بيرون‌ خواهد برد. زماني‌ هم‌ که‌ با فشار امريکا و روسيه، دولت‌هاي‌ سه‌ گانه‌ مهاجم‌ ناچار شدند قواي‌ خود را از خاک‌ مصر بيرون‌ ببرند، نهرو از اين‌ امر اظهار خوشوقتي‌ کرد.

محمد حسنين‌ هيکل، در کتاب‌ يادشده، نامه‌هاي‌ دوستانه‌ و صميمانه‌ نهرو به‌ ناصر در زمان‌ جنگ‌ سوئز را آورده‌ است. از اين‌ نامه‌ها به‌ روشني‌ برمي‌آيد که‌ نهرو همه‌ جا، با دعوت‌ ناصر به‌ خويشتن‌ داري‌ و پرهيز از تندروي‌ و خشونت‌ و اصرار بر حل‌ غائله‌ از راه‌ مذاکرات‌ سياسي‌ با حريف، حق‌ مصر بر حاکميت‌ کانال‌ سوتز را به‌ رسميت‌ شناخته‌ و ضمن‌ محکوم‌ ساختن‌ تجاوز به‌ مصر، از اقدام‌ ناصر حمايت‌ کرده‌ است.17 به‌ عنوان‌ نمونه، در اول‌ نوامبر 1956 که‌ قواي‌ مشترک‌ انگليس‌ و فرانسه، به‌ دنبال‌ تجاوز ارتش‌ اسراييل، مصر را هدف‌ حمله‌ نظامي‌ قرار داده‌ بودند، به‌ ناصر مي‌نويسد:

«نيازي‌ نيست‌ که‌ ناراحتي‌ عميق‌ خويش‌ را از حوادث‌ و رويدادهاي‌ اخير اظهار کنم. اقدام‌ کينه‌توزانه‌ اسراييل‌ (در حمله‌ به‌ کانال‌ سوئز) حرکتي‌ ناروا بوده‌ و بايد محکوم‌ شود، اما بدتر از آن، اولتيماتوم‌ دولت‌هاي‌ انگليس‌ و فرانسه‌ به‌ مصر [ مبني‌ بر لزوم‌ عقب‌ نشيني‌ ارتش‌ مصر از حدود کانال‌ و پرهيز از جنگ‌ با اسراييل] و اقدام‌ بعدي‌ خود آنها به‌ جنگ‌ با مصر است...»

تمام‌ احساسات‌ و عواطف‌ ما به‌ نفع‌ شماست‌ و من‌ تاکيد مي‌کنم‌ که‌ دولت‌هاي‌ آسيا و آفريقا، و دولت‌هاي‌ بسيار ديگر حتي‌ در اروپا و امريکا، بفهمند که‌ کينه‌ ننگيني‌ بر ضد مصر جريان‌ دارد و آزادي‌ کشوري‌ که‌ به‌ تازگي‌ از چنگ‌ استعمار رسته‌ به‌ خطر افتاده‌ است. اين‌ امر، چرخ‌ تاريخ‌ را به‌ عقب‌ باز مي‌گرداند و اين‌ چيزي‌ نيست‌ که‌ هيچ‌يک‌ از ما توان‌ تحمل‌ آن‌ را داشته‌ باشد. آينده‌ سازمان‌ ملل‌ تهديد مي‌شود و بي‌ترديد دولت‌هايي‌ که‌ در کنفرانس‌ باندونگ‌ شرکت‌ داشته‌اند در اين‌ مساله‌ مسووليت‌ سنگيني‌ بر دوش‌ دارند.

من‌ نظرياتم‌ را با بياني‌ قاطع‌ به‌ ايدن‌ --- نخست‌ وزير انگليس--، آيزنهاور --- رييس‌جمهور امريکا--- و تيتو --- رييس‌ جمهور يوگسلاوي‌ --- اعلام‌ کرده‌ و از آنان‌ خواسته‌ام‌ که‌ نفوذ خود را براي‌ حل‌ غائله‌ به‌ کار گيرند؛ همچنان‌که‌ با مسکو، رانگون، کلمبو و کراچي‌ نيز تماس‌ گرفته‌ام.18

روابط‌ گرم‌ نهرو با ناصر تا آنجا اوج‌ گرفت‌ که‌ 6 سال‌ پس‌ از بحران‌ سوئز، زماني‌ که‌ چين‌ کمونيست‌ به‌ طور غافلگيرانه‌ و غيرمنتظره‌ به‌ شمال‌ هند حمله‌ برد، نهرو دست‌ امريکا و روسيه‌ را براي‌ پا درمياني‌ پس‌ زد و براي‌ حل‌ اين‌ معضل‌ فقط‌ به‌ ناصر متوسل‌ شد. همچنين‌ در سپتامبر 1960 و در جريان‌ سفر ناصر به‌ نيويورک‌ براي‌ شرکت‌ در پانزدهمين‌ اجلاس‌ سازمان‌ ملل، نهرو به‌ همراه‌ ناصر و ديگر رهبران‌ جنبش‌ عدم‌ تعهد (تيتو، قوام‌ نکرومه‌ و سوکارنو) بيانيه‌اي‌ را امضا کرد که‌ در آن‌ از سران‌ دو قدرت‌ بزرگ‌ جهاني‌ --- شوروي‌ و ايالات‌ متحده‌ --- خواسته‌ شده‌ بود به‌ منظور تامين‌ صلح‌ جهاني‌ با يکديگر ملاقات‌ کرده‌ و مسائل‌ جهاني‌ را با عقل‌ و درايت‌ حل‌ نمايند.19

موضع‌ ناصر، در کشاکش‌ هند و چين‌

به‌ نوشته‌ حسنين‌ هيکل‌ در حملة‌ غافلگيرانه‌ چين‌ به‌ شمال‌ هند (اکتبر 1962)، نهرو که‌ به‌ شدت‌ غافلگير شده‌ بود، عبدالناصر را يگانه‌ شخصيتي‌ ديد که‌ به‌ عنوان‌ يکي‌ از سران‌ مهم‌ دولت‌هاي‌ غير متعهد و نيز دوست‌ چوئن‌ لاي‌ (رهبر جمهوري‌ خلق‌ چين) مي‌تواند حامي‌ هند باشد و واسطه‌ ختم‌ اين‌ نزاع‌ گردد. به‌ همين‌ سبب، نهرو به‌ جاي‌ استمداد از امريکا و روسيه‌ که‌ در کمک‌ گرفتن‌ از هر يک‌ محذوري‌ داشت‌ و به‌ ويژه‌ توسل‌ به‌ امريکا، وجهه‌ مستقل‌ و غير متعهدانه‌ نهرو را مخدوش‌ مي‌کرد، از عبدالناصر درخواست‌ کمک‌ کرد. اما ناصر، از اتخاذ موضع‌ تند نسبت‌ به‌ چين‌ و دفاع‌ يکجانبه‌ از هند امتناع‌ کرد و به‌ نهرو گفت:

«لازم‌ است‌ من‌ درهاي‌ تماس‌ و گفت‌وگو با طرفين‌ نزاع‌ را باز نگه‌ دارم‌ تا بتوانم‌ به‌ کار وساطت‌ و ميانجي‌گري‌ بپردازم»، و نهرو نيز به‌ ناچار اين‌ امر را پذيرفت. ولي‌ عناصر دست‌ راستي‌ و نيز دست‌ چپي‌ هند که‌ در پي‌ ضربه‌ زدن‌ به‌ نهرو بوده‌ و از عدم‌ استمداد وي‌ از امريکا و روسيه‌ ناراحت‌ بودند، فرصت‌ را غنيمت‌ شمرده‌ و با طرح‌ اين‌ سوال‌ و اشکال‌ که‌ در اين‌ بحبوحه‌ «دولت‌هاي‌ غير متعهد، چه‌ کاري‌ به‌ نفع‌ تو و براي‌ تو انجام‌ داده‌اند؟» هجوم‌ تبليغاتي‌ شديدي‌ را در پارلمان‌ و مطبوعات‌ هند بر ضد مصر و عبدالناصر و همچنين‌ مناسبات‌ دوستانه‌ نهرو با ناصر به‌ راه‌ انداختند. زماني‌ که‌ نهرو در پارلمان‌ گفت:

«دوست‌ ما، عبدالناصر، ما را کمک‌ مي‌کند»، يکي‌ از نمايندگان‌ برخاست‌ و گفت:

«بله، او با سکوت‌ خويش، ما را کمک‌ مي‌کند.» با اين‌ وجود، نهرو در پارلمان‌ از عبدالناصر دفاع‌ کرد و به‌ وسيله‌ سفير مصر در هند به‌ ناصر پيام‌ داد به‌ اين‌ حملات‌ اعتنايي‌ نکند؛ چرا که‌ او ظرف‌ يک‌ هفته‌ آنها را مهار خواهد کرد.

روزنامه‌هاي‌ هند به‌ عيب‌ جويي‌ و انتقاد از ناصر پرداختند. نهرو در نامه‌اي‌ که‌ براي‌ ناصر نوشت‌ توضيح‌ داد که‌ زمام‌ تمام‌ مطبوعات‌ هند، به‌ دست‌ تجار بزرگ‌ و عناصر راست‌ گرا قرار دارد و افزود که‌ وي‌ اهميتي‌ به‌ آنها نمي‌دهد:

«کاش‌ مي‌توانستم‌ همه‌ آنها را تعطيل‌ کنم.» نهرو از سفير مصر خواست‌ که‌ حملات‌ اعضاي‌ پارلمان‌ به‌ ناصر را ناديده‌ بگيرد؛ «که‌ آنها هدفي‌ جز آن‌ که‌ تاتا --- سرمايه‌دار بزرگ‌ هند -- يک‌ پرس‌ غذاي‌ لذيذ برايشان‌ بفرستد، ندارند!»20

نهرو، مصر را به‌ اسراييل‌ نمي‌فروشد!

همزمان‌ با اين‌ حملات، در جريان‌ درگيري‌ هند با چين، اسراييلي‌ها با سازمان‌ اطلاعات‌ و جاسوسي‌ هند تماس‌ گرفته‌ و هندي‌ها را متقاعد کردند که‌ بهترين‌ راه‌ دفاع‌ از مناطق‌ کوهستاني‌ هند در برابر حملات‌ چين، ايجاد شهرک‌هاي‌ زراعي‌ شبه‌ نظامي‌ از سنخ‌ شهرک‌هاي‌ صهيونيست‌ نشين‌ فلسطين‌ است‌ و پياده‌ کردن‌ اين‌ طرح‌ نيز نياز به‌ کارشناسان‌ اسراييلي‌ دارد که‌ با آمدن‌ به‌ هند نحوه‌ اجراي‌ آن‌ را تعليم‌ و آموزش‌ خواهند داد.

اين‌ طرح‌ درست‌ در زماني‌ که‌ عبدالناصر به‌ سود هند فعاليت‌ مي‌کرد مورد اجرا قرار گرفته‌ بود و به‌ همين‌ دليل‌ عبدالناصر ناگزير شد توجه‌ نهرو را به‌ جلوگيري‌ از آن‌ معطوف‌ سازد؛ در نتيجه‌ نهرو به‌ سرعت‌ جلوي‌ آن‌ را گرفت. حادثه‌ ديگر زماني‌ رخ‌ داد که‌ اسراييلي‌ها نوعي‌ مسلسل‌ اسراييلي‌ شبيه‌ «يوزي» را به‌ هندي‌ها عرضه‌ کرده‌ و پاره‌اي‌ از نظاميان‌ هندي‌ متقاعد شده‌ بودند که‌ اين‌ اسلحه‌ مناسب‌ و سبکي‌ است‌ که‌ مي‌تواند براي‌ مشق‌ها و مانورهاي‌ کوهستاني‌ مورد استفاده‌ ارتش‌ هند قرار گيرد يک‌ بار ديگر نيز ناصر مجبور گرديد پيرامون‌ ارتباط‌ افسران‌ ارتش‌ هند با اسراييلي‌ها به‌ نهرو تذکر دهد. نهرو به‌ اين‌ روابط‌ خاتمه‌ داد و براي‌ عبدالناصر نوشت:

«اين‌ احمق‌ها مي‌خواستند روي‌ يک‌ سري‌ محاسبات‌ واهي‌ قضيه‌ را بررسي‌ و تعقيب‌ کنند؛ ولي‌ اين‌ امري‌ است‌ که‌ نظر دهي‌ و تصميم‌ گيري‌ درباره‌ آن‌ بر عهده‌ من‌ است.»21

سرانجام‌ - به‌ گفته‌ هيکل‌ - سياست‌ آرامي‌ که‌ در آن‌ ماجرا ناصر به‌ سود نهرو در پيش‌ گرفت، منجر به‌ تشکيل‌ کنگرة‌ کلمبو شد. کنگره‌ مزبور توانست‌ با قطعنامه‌هاي‌ مصوب‌ درگيري‌ هند و چين‌ را مهار کرده‌ و به‌ جنگ‌ پايان‌ دهد.

ناصر، با وجود حملات‌ ناجوانمردانه‌ صهيونيست‌ها و مخالفان‌ نهرو براي‌ نوع‌ موضعگيري‌ و برخورد خويش‌ توجيهاتي‌ داشت. به‌ ويژه‌ آن‌که‌ هجوم‌ چين‌ به‌ هند نتوانسته‌ بود به‌ استقلال‌ و عدم‌ وابستگي‌ هند به‌ بلوک‌ چپ‌ و راست‌ پايان‌ دهد و اين‌ براي‌ جنبش‌ عدم‌ تعهد --- که‌ هنوز مثل‌ امروز از نفس‌ نيفتاده‌ بود --- يک‌ پيروزي‌ محسوب‌ مي‌شد. گرچه‌ اين‌ جنگ‌ آثار سوئي‌ بر روح‌ و روان‌ نهرو گذاشت‌ که‌ به‌ زودي‌ او را از پاي‌ درآورد (27 مه‌ 1964).22

موضع‌ منفي‌ نهرو در برابر دولت‌ اسراييل‌ (به‌ ويژه‌ در جنگ‌ سوئز)، خوشايند صهيونيسم‌ جهاني‌ نبود و ادامه‌ نسبي‌ اين‌ روند در قالب‌ تعاملات‌ خاندان‌ نهرو (دخترش‌ اينديرا و نوه‌اش‌ راجيو) با رژيم‌ تل‌ آويو، باعث‌ شد که‌ صهيونيست‌ها کينه‌ اين‌ خاندان‌ را به‌ دل‌ گيرند و علاوه‌ بر نزديکي‌ روزافزون‌ با جناح‌ مخالف‌ نهرو (احزاب‌ افراطي‌ هندو)، به‌ نوعي‌ در ترور اينديرا و راجيو گاندي‌ شرکت‌ جويند، که‌ شرح‌ آن‌ فرصت‌ و مجال‌ ديگري‌ مي‌طلبد.
پي‌نوشتها:

1- مجلة‌ المجتمع، کويت، سال‌ 27، ش‌ 1215، ص‌ 20.

2- همان.

3- نشريه‌ انگليسي‌ زبان‌ دون، کراچي، 14 آوريل‌ 1968؛ يقين‌ انترناشنال، کراچي، 22 سپتامبر1974.

4- ر.ک، جواهر لعل‌ نهرو: نگاهي‌ به‌ تاريخ‌ جهان، ترجمه‌ محمود تفضلي‌ (چاپ‌ هفتم، موسسه‌ انتشارات‌ اميرکبير، تهران‌ 1361 ش) 3/1472-1467.

در ص‌ 1470، بااشاره‌ به‌ کشمکش‌ اعراب‌ فلسطيني‌ با يهوديان‌ مهاجر مي‌نويسد: «عرب‌ها اعلان‌ کردند که‌ صهيونيسم‌ عامل‌ و همدست‌ استعمار بريتانيا است. رهبران‌ مسوول‌ صهيونيستها هم‌ همواره‌ به‌ انگلستان‌ يادآوري‌ مي‌کردند که‌ وجود يک‌ کانون‌ ملي‌ يهود در فلسطين‌ از نظر حفظ‌ راه‌ هند براي‌ بريتانيا اهميت‌ و ارزش‌ فراوان‌ دارد، زيرا تمايلات‌ ملي‌ عربها را خنثي‌ مي‌سازد.» سپس‌ به‌ کنايه‌ مي‌افزايد: «مي‌بيني‌ که‌ چگونه‌ هند در سرزمين‌هاي‌ قديم‌ هم‌ اثر مي‌گذاشت!»

5- استيتسمَن، دهلي، 19 سپتامبر 1950. نيز ر.ک، محمدحامد: الحِلفُ‌ الدَّنس؛ التعاون‌ الهندي‌ الاسرائيلي‌ ضد العالم‌ الاسلامي، ترجمة‌ م‌ - ا. صفا (موسسة‌ الرسالة، بيروت‌ 1400 ق‌ / 1980 م) صص‌ 55 - 58 و ص‌ 193.

6- ر.ک،Keesing's Arohives: 52-0591, p. 47901 A .

7- براي‌ متن‌ نامه‌ اولسفانجر، ر.ک، محمد حامد: همان، ص‌ 101.

8- احمد قشيري: احاديث‌ و اسرار مع‌ الملوک‌ (بيروت‌ 1971) ص‌ 104؛ ميکاييل‌ بريتشار در «دولت‌هاي‌ جديد در آسيا»، بحث‌ سياسي‌ (آکسفورد، يونيورسيتي‌ پرس، آکسفورد 1963، ص‌ 133)؛ اودت‌ گيتار: باندونگ‌ و بيداري‌ ملل‌ استعمار شده، ترجمه‌ دکتر يوسف‌ رحيملو (انتشارات‌ نوبل، تبريز 1356 ش) ص‌ 41.

9- فايض.ا. سايق: استعمار صهيونيستي‌ در فلسطين، ترجمه‌ منوچهر غريب‌ (انتشارات‌ توس، مشهد، بي‌تا) ص‌ 63.

10- ژاک‌ پيرن: جريان‌هاي‌ بزرگ‌ تاريخ‌ معاصر، ترجمه‌ مهندس‌ رضا مشايخي‌ (چاپ‌ دوم، موسسه‌ انتشارات‌ اميرکبير، تهران‌ 1357 ش) ج‌ 5: نهضت‌ استقلال‌ طلبي‌ آسيا و آفريقا، صص‌ -1284 1285.

11- محمد حسنين‌ هيکل: الناصر و العالَم‌ (دارالنهار للنشر، بيروت‌ 1972) صص‌ -384 385.

12- همان: صص389-388.

13- همان: ص‌ 397.

14- همان: ص‌ 406. هنگام‌ مراجعت‌ ناصر از باندونگ، مردم‌ مصر از وي‌ استقبال‌ شاياني‌ به‌ عمل‌ آوردند که‌ معناي‌ آن‌ تاييد سياست‌ عدم‌ وابستگي‌ به‌ ابرقدرت‌ها بود. روز 27 آوريل‌ 1955 نيز در ميدان‌ التحرير، که‌ با طاق‌ نصرت‌هاي‌ بسياري‌ آذين‌ شده‌ بود و شعارهايي‌ به‌ نفع‌ ناصر، نهرو و چوئن‌ لاي‌ (رهبر چين) در بالاي‌ آنها نصب‌ کرده‌ بودند، از ناصر استقبال‌ شد. (غلامرضا نجاتي: جنبش‌هاي‌ ملي‌ مصر از محمدعلي‌ تا جمال‌ عبدالناصر، شرکت‌ سهامي‌ انتشار، تهران‌ 1351 ش، ص‌ 140).

15- براي‌ آشنايي‌ با تفصيل‌ ماجرا ر.ک، غلامرضا نجاتي، همان، فصل‌ «ملي‌ شدن‌ کانال‌ سوئز»، صص‌ 184-165.

16- استيون‌ گرين: جانبداري؛ روابط‌ سري‌ امريکا و اسراييل، ترجمه‌ سهيل‌ روحاني‌ (چاپ‌ و نشر بنياد، تهران‌ 1367 ش) ص‌ 156.

17- ر.ک، محمد حسنين‌ هيکل: همان، صص‌ -389 395.

18- همان: ص‌ 394.

19- غلامرضا نجاتي، همان، ص‌ 163.

20- محمد حسنين‌ هيکل: همان، صص‌ -402 405.

21- همان: صص‌ 407-406.

22- همان: صص‌ 409-406.

نهرو --- با وجود برخي‌ اختلاف‌ نظرهاي‌ اساسي‌ با مهاتما گاندي‌ درباره‌ مسايلي‌ نظير دين‌ و سوسياليسم‌ --- علاقه‌ و ارادت‌ بسياري‌ به‌ گاندي‌ داشت‌ و به‌ ويژه‌ مبارزه‌ گاندي‌ با تعصبات‌ خشک‌ و تنگ‌ نظرانه‌ هندوهاي‌ افراطيِ‌ ضدمسلمان‌ را ستايش‌ مي‌کرد. گاندي‌ نيز توجه‌ خاصي‌ به‌ نهرو و خاندان‌ مبارز وي‌ داشت‌ و در عمل‌ هم‌ جواهر لعل‌ را به‌ عنوان‌ جانشين‌ خود برگزيد.
خاندان‌ نهرو در طول‌ دوران‌ حکومت‌ خويش‌ بر هند، سنگي‌ در راه‌ پيشبرد اهداف‌ صهيونيزم‌ در هند بوده‌ و همواره‌ به‌ سوي‌ ستيز و چالش‌ فزاينده‌ با اسراييل‌ پيش‌ رفته‌اند.

نهرو در اوايل‌ دوران‌ نخست‌ وزيري‌ خويش، به‌ موجوديت‌ اسراييل‌ صحه‌ گذاشت‌ (17 سپتامبر 1950) و با اين‌ کار، خواسته‌ يا ناخواسته، بنايي‌ کج‌ را بنيان‌ کج‌ گذاشت؛
اعتراف‌ نهرو به‌ موجوديت‌ اسراييل، هر چند خواسته‌ صهيونيست‌ها را آن‌ گونه‌ که‌ انتظار داشتند برآورده‌ نکرد اما از آن‌ جا که‌ گام‌ مثبتي‌ به‌ سوي‌ هدف‌ آنها که‌ نفوذ و سلطه‌ بر هند بود، به‌ شمار مي‌رفت، و باعث‌ تقدير و تشکر آنان‌ را گرديد.
دفاع‌ جدي‌ نهرو از عبدالناصر در جريان‌ درگيري‌ شديد مصر با قواي‌ متجاوز انگليس، فرانسه‌ و اسراييل‌ بر سر ملي‌ کردن‌ کانال‌ سوئز در 1956 ميلادي‌ و نيز استمداد نهرو از ناصر براي‌ حل‌ مناقشات‌ مرزي‌ هند و چين‌ در 1962، سرفصل‌هاي‌ جديدي‌ هستند که‌ با کنفرانس‌ باندونگ، در کارنامه‌ سياسي‌ نهرو آغاز مي‌شود.
روابط‌ گرم‌ نهرو با ناصر تا آنجا اوج‌ گرفت‌ که‌ 6 سال‌ پس‌ از بحران‌ سوئز، زماني‌ که‌ چين‌ کمونيست‌ به‌ طور غافلگيرانه‌ و غيرمنتظره‌ به‌ شمال‌ هند حمله‌ برد، نهرو دست‌ امريکا و روسيه‌ را براي‌ پا درمياني‌ پس‌ زد و براي‌ حل‌ اين‌ معضل‌ فقط‌ به‌ ناصر متوسل‌ شد.
موضع‌ منفي‌ نهرو در برابر دولت‌ اسراييل‌ (به‌ ويژه‌ در جنگ‌ سوئز)، خوشايند صهيونيسم‌ جهاني‌ نبود و ادامه‌ نسبي‌ اين‌ روند در قالب‌ تعاملات‌ خاندان‌ نهرو (دخترش‌ اينديرا و نوه‌اش‌ راجيو) با رژيم‌ تل‌ آويو، باعث‌ شد که‌ صهيونيست‌ها کينه‌ اين‌ خاندان‌ را به‌ دل‌ گيرند و علاوه‌ بر نزديکي‌ روزافزون‌ با جناح‌ مخالف‌ نهرو (احزاب‌ افراطي‌ هندو)، به‌ نوعي‌ در ترور اينديرا و راجيو گاندي‌ شرکت‌ جويند،
منابع:
زمانه 382 شماره 9