ترجمه المیزان: سوره مطففین آیات 36 - 1
ترجمة الميزان ج : 20ص :377
( 83 )سوره مطففين مكي يا مدني است و سي و شش آيه دارد ( 36)
سورة المطففين
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَيْلٌ لِّلْمُطفِّفِينَ(1) الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلي النَّاسِ يَستَوْفُونَ(2) وَ إِذَا كالُوهُمْ أَو وَّزَنُوهُمْ يخْسِرُونَ(3) أَ لا يَظنُّ أُولَئك أَنهُم مَّبْعُوثُونَ(4) لِيَوْمٍ عَظِيمٍ(5) يَوْمَ يَقُومُ النَّاس لِرَب الْعَلَمِينَ(6) َكلا إِنَّ كِتَب الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ(7) وَ مَا أَدْرَاك مَا سجِّينٌ(8) كِتَبٌ مَّرْقُومٌ(9) وَيْلٌ يَوْمَئذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(10) الَّذِينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ(11) وَ مَا يُكَذِّب بِهِ إِلا كلُّ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ(12) إِذَا تُتْلي عَلَيْهِ ءَايَتُنَا قَالَ أَسطِيرُ الأَوَّلِينَ(13) َكلابَلْ رَانَ عَلي قُلُوبهِم مَّا كانُوا يَكْسِبُونَ(14) َكلا إِنهُمْ عَن رَّبهِمْ يَوْمَئذٍ لمََّحْجُوبُونَ(15) ثمَّ إِنهُمْ لَصالُوا الجَْحِيمِ(16) ثمَّ يُقَالُ هَذَا الَّذِي كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ(17) َكلا إِنَّ كِتَب الأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ(18) وَ مَا أَدْرَاك مَا عِلِّيُّونَ(19) كِتَبٌ مَّرْقُومٌ(20) يَشهَدُهُ المُْقَرَّبُونَ(21)
ترجمه آيات
به نام خداوند رحمان و رحيم .
واي بر كمفروشان ( 1 ) .
كساني كه وقتي از مردم پيمانه ميگيرند تمام ميگيرند ( 2) .
و چون پيمانه به مردم دهند يا براي ايشان وزن كنند بكاهند ( 3) .
آيا آنها نميدانند كه در روزي بس بزرگ مبعوث خواهند شد ( 4 - 5) .
روزي كه مردم به فرمان پروردگار جهانيان ميايستند ( 6) .
ترجمة الميزان ج : 20ص :378
در آن روز همه يك جور سرنوشت ندارند بلكه نامه بدكاران در سجين است ( 7) .
و تو چه داني كه سجين چيست ؟ ( 8) .
كتابي است نوشته شده ( 9) .
در آن روز واي بر تكذيبگران ( 10) .
همانها كه روز جزا را تكذيب ميكنند ( 11 ) .
و جز ستمگر گنهكار آن را تكذيب نكند ( 12) .
و چون آيات ما را بر او بخوانند گويد افسانههاي گذشتگان است ( 13) .
نه ، اين حرفها بهانه است ، علت اصلي تكذيبشان اين است كه در اثر اعمال زشتشان دلهايشان زنگار بسته ( 14) .
نه ، چنين كساني با نيكان سرنوشت مشتركي ندارند اينان آن روز از قرب پروردگارشان دورند ( 15) .
آنگاه وارد جهنم شوند ( 16) .
سپس به ايشان گفته شود كه اين همان چيزي است كه آن را تكذيب ميكرديد ( 17) .
نه ، نامه نيكان در عليين است ( 18) .
و تو چه داني كه عليين چيست ؟ ( 19 ) .
كتابي است نوشته شده ( 20) .
كه مقربان شاهد آنند ( 21) .
بيان آيات
اين سوره با تهديد اهل تطفيف و كمفروشي در كيل و وزن آغاز شده و كمفروشان را تهديد ميكند به اينكه در يوم عظيم كه روز قيامت است براي جزا مبعوث ميشوند ، و اين مطلب را با تفصيل جرياني كه در آن روز بر سر فجار و ابرار ميآيد خاتمه ميدهد .
و آيات اول اين سوره كه سخن از مطففين دارد از نظر سياق با آيات مدني ، و آيات آخرش با سياق سورههاي مكي مناسبتر است .
ويل للمطففين كلمه تطفيف به معناي نقص در كيل و وزن است كه خداي تعالي از آن نهي كرده ، و آن را افساد در زمين خوانده ، و از شعيب حكايت كرده كه به قوم خود گفت : و يا
ترجمة الميزان ج : 20ص :379
قوم اوفوا المكيال و الميزان بالقسط و لا تبحسوا الناس اشياءهم و لا تعثوا في الارض مفسدين ، و ما در تفسير همين آيه در سوره هود بحث كرديم كه چرا كمفروشي ، افساد در زمين است .
الذين اذا اكتالوا علي الناس يستوفون و اذا كالوهم او وزنوهم يخسرون مصدر اكتيال كه فعل اكتالوا از آن مشتق است ، وقتي با حرف من متعدي ميشود به معناي كيل گرفتن از مردم ( و يا به عبارتي ، خريدن كالا باكيل تمام است ) ، و اگر با حرف علي متعدي شود به معناي ضرر .
(و يا دادن جنس به مردم به كيل ناقص ) است .
و اما كلمه كيل كه مصدر فعل كالوا است به معناي كيل دادن به مردم است ، ( كه خود من ترازو دارم ) وقتي گفته ميشود .
كاله الطعام و وزنه معنايش اين است كه كالاي مردم را وزن وكيل كرد ، چيزي كه هست از ميان همه طوائف عرب ، اهل حجاز براي رساندن اين معنا ميگويند : كاله الطعام و وزنه و ساير طوائف عرب ميگويند : كال له الطعام و وزن له - طعام و كالا را براي او كيل وزن كرد .
و قرآن كريم به طوري كه مجمع البيان گفته به لغت اهل حجاز نازل شده ، و كلمه استيفاء كه فعل يستوفون مشتق از آن است به معناي گرفتن حق بطور تمام و كامل است ، و كلمه اخسار به معناي افكندن ديگران در خسارت است .
و معناي آيه اين است كه : وقتي از مردم ، كالايي ميگيرند حق خود را به تمام و كمال دريافت ميكنند ، ولي وقتي ميخواهند كالايي به مردم بدهند به كيل يا وزن ناقص ميدهند ، و مردم را به خسران و ضرر مياندازند .
پس مضمون مجموع دو آيه يك مذمت است ، و آن اين است كه مطففين حق را براي خود رعايت ميكنند ، ولي براي ديگران رعايت نميكنند .
و به عبارتي ديگر حق را براي ديگران آنطور كه براي خود رعايت ميكنند رعايت نمينمايند ، و اين خود باعث تباهي اجتماع انساني است كه اساس آن بر تعادل حقوق متقابل است ، و اگر اين تعادل از بين برود و فاسد شود همه چيز فاسد ميشود .
ترجمة الميزان ج : 20ص :380
در آيه شريفه در مقابل كيل ، وزن را آورد ، ولي در مقابل اكتيال اءتزان را نياورد ، بعضي در سبب آن گفتهاند : براي اين بوده كه مطففين ، معاملهگراني بودند كه اغلب حبوبات و سبزيجات و متاعهاي ديگر را كلي ميخريدند و خرده خرده به تدريج ميفروختند ، و عادت در بيشتر اين اجناس اين است كه با كيل سنجيده شود نه به وزن ، بدين جهت تنها اكتيال را ذكر كرد ، و از اءتزان نام نبرد چون اساس آيه بر غالب است .
بعضي ديگر گفتهاند اگر نامي از اءتزان نياورد براي اين بود كه كيل و وزن هر دو وسيله خريد و فروش است ، آوردن يكي از آنها دلالت بر ديگري هم دارد .
ولي اين توجيه درست نيست ، براي اينكه اين حرف در كلمه كيل هم ميآيد چرا در برابر كيل وزن را ذكر كرد ، ولي در برابر اكتيال اءتزان را ذكر نكرد ؟ پس اين وجه خالي از تحكم نيست .
بعضي ديگر گفتهاند : اين دو آيه عادت و رسم كساني را حكايت ميكند كه سوره درباره آنان نازل شده ، مردمي كه تنها با كيل ميخريدند ، ولي در هنگام فروش بعضي كالاها را كيل و بعضي را وزن ميكردند .
اين وجه نيز ادعايي بدون دليل است .
بعضي ديگر در توجيه ذكر اكتيال و عدم ذكر اءتزان وجوهي ديگر آوردهاند كه خالي از ضعف نيست .
الا يظن اولئك انهم مبعوثون ليوم عظيم استفهام در اين آيه انكاري ، و براي برانگيختن تعجب شنونده است ، و كلمه ظن در آن به همان معناي معروف است .
و كلمه اولئك اشاره به مطففين است ، و اگر براي اشاره به آنان اين كلمه را كه مخصوص اشاره به دور است برگزيد ، براي اين بود كه بفهماند كمفروشان از رحمت خدا دورند .
و منظور از يوم عظيم ، روز قيامت است كه در آن به عملشان كيفر داده ميشوند .
و اگر اكتفا كرد به ظن و گمان به مساله قيامت و حساب ، با اينكه اعتقاد به معاد بايد علمي و يقيني باشد ، براي اشاره به اين حقيقت است كه در اجتناب از كمفروشي احتمال خطر و ضرر آخرتي هم كافي است ، اگر كسي يقين به قيامت نداشته
ترجمة الميزان ج : 20ص :381
باشد ، و تنها احتمال آن را بدهد همين احتمال كه ممكن است قيامت راست باشد ، و خداي تعالي در آن روز عظيم مردم را بدانچه كردهاند مؤاخذه كند ، كافي است كه او را از كمفروشي باز بدارد .
ولي بعضي از مفسرين گفتهاند : كلمه ظن در اينجا به معناي يقين است .
يوم يقوم الناس لرب العالمين مراد از روزي كه مردم براي رب العالمين به پا ميخيزند ، روز قيامت است كه سر از قبرها بر ميآورند ، و اين تعبير كنايه است از اينكه بعد از مردن دوباره زنده ميشوند تا خدا در بين آنان حكم و داوري كند .
كلا ان كتاب الفجار لفي سجين و ما ادريك ما سجين كتاب مرقوم ويل يومئذ للمكذبين اين آيه - به طوري كه بعضي ها گفتهاند - ردع و انكار عمل زشت كمفروشي و غفلت از روز بعث و حساب است .
ان كتاب الفجار لفي سجين ... - بطوري كه دقت در سياق اين چهار آيه و مقايسه آنها با يكديگر ، و نيز آنچه از مقايسه مجموع اين چهار آيه با مجموع چهار آيهاي كه با جمله كلا ان كتاب الابرار ... شروع ميشود آنچه به دست ميآيد اين است كه : مراد از كلمه سجين چيزي است كه مقابل و مخالف عليين باشد ، و چون معناي عليين علو روي علو ديگر و يا به عبارتي علو دو چندان است ، معلوم ميشود منظور از سجين هم سفلي روي سفلاي ديگر ، و يا به عبارتي پستي دو چندان و گرفتاري در چنان پستي است ، همچنان كه آيه ثمرددناه اسفل سافلين بدان اشاره ميكند ، پس از هر معنا نزديكتر به ذهن اين است كه اين كلمه مبالغه در سجن - حبس باشد ، همچنان كه كلمه سكير و شريب مبالغه در سكر - مستي و شرب - نوشيدن است ، در نتيجه معناي آيه - همانطور كه ديگران هم گفتهاند - اين است كه كتاب فجار در حبس و زنداني است كه هر كس در آن بيفتد بيرون شدن برايش نيست .
كلمه كتاب به معناي مكتوب است ، آن هم نه از كتابت به معناي قلم دست گرفتن و در كاغذ نوشتن ، بلكه از كتابت به معناي قضاي حتمي است ، و منظور از كتاب
ترجمة الميزان ج : 20ص :382
فجار سرنوشتي است كه خدا براي آنان مقدر كرده ، و آن جزايي است كه با قضاي حتميش اثبات فرموده .
پس حاصل آيه اين شد : آنچه خداي تعالي به قضاي حتميش براي فجار مقدر و آماده كرده در سجين است كه سجني بر بالاي سجني ديگر است ، به طوري كه اگر كسي در آن بيفتد تا ابد و يا تا مدتي بس طولاني در آن خواهد بود .
و جمله و ما ادريك ما سجين چيز تازهاي ندارد ، جز اينكه ميخواهد مردم را از سجين بترساند ، و بفهماند آنقدر سخت است كه با زبان بشري نميتوان معرفيش كرد .
كتاب مرقوم - اين جمله بر روي هم خبري است براي مبتدايي كه حذف شده ، و آن ضميري است كه به كلمه سجين بر ميگردد ، و مجموع هو كتاب مرقوم بيانگر آن است و كلمه كتاب در اينجا نيز به معناي مكتوب است از كتابت ، و به معناي قضاء و اثبات ميباشد ، و كلمه مرقوم از ماده رقم است ، كه راغب گفته به معناي خط درشت است .
و بعضي گفتهاند به معناي نقطهگذاري هر نوشته است ، و در آيه كتاب مرقوم هر دو احتمال هست .
ولي به نظر ما معناي دوم با مقام مناسبتر باشد ، در آن صورت جمله مورد بحث اشارهاي به اين معنا خواهد بود كه آنچه براي آنان مقدر شده كاملا روشن است ، و هيچ ابهامي در آن نيست ، به اين معنا كه حتمي و مشخص است و تخلفپذير نيست .
در اينجا اين سؤال پيش ميآيد كه : در اين چند آيه كتاب ظرف شده براي كتاب ، چون فرموده كتاب فجار در سجين است كه آن نيز كتابي است مرقوم ، و اين معقول نيست كه چيزي ظرف خودش باشد ؟ در جواب ميگوييم : هيچ عيبي ندارد چون از باب ظرف شدن كل براي جزء است ، و هيچ اشكالي هم ندارد ، پس سجين كتابي است جامع كه در آن خيلي سرنوشتها نوشته شده و از آن جمله كتاب و سرنوشت فجار است .
و جمله ويل يومئذ للمكذبين نفريني بر فجار و خبر مرگ ايشان است ، و در آن فجار را تكذيبگران خوانده، و كلمه يومئذ به حسب معنا ظرف است براي جمله ان كتاب الفجار لفي سجين ، ميفرمايد هلاك شوند فجار - كه همان تكذيبگران باشند - در روزي كه آنچه خدا برايشان مقدر كرده و جزايي كه قضايش را رانده محقق شود ، و عذابي كه
ترجمة الميزان ج : 20ص :383
برايشان فراهم ساخته بر سرشان بيايد .
اين بود آن معنايي كه گفتيم دقت در مجموع چهار آيه به دست ميدهد ، و اين چهار آيه داراي سياقي واحد و متصل و اجزايش با هم سازگار است .
ليكن مفسرين در مفردات اين چهار آيه اقوالي متفرق دارند : مثلا گفتهاند : كتاب در جمله ان كتاب الفجار به معناي مكتوب است ، و مراد از آن نامههاي اعمال است .
و بعضي گفتهاند : كتاب مصدر و به همان معناي مصدري - كتابت - است ، و در كلام مضافي است كه حذف شده ، و تقدير كلام ان كتابة عمل الفجار لفي سجين - كتابت اعمال فجار در سجين است ميباشد .
و يا گفتهاند : فجار اعم است از تكذيبگران ، پس شامل كفار و فساق هر دو ميشود .
و يا گفتهاند : مراد از سجين ، طبقه هفتم زمين است ، كه نامه فجار را آنجا ميگذارند .
و بعضي گفتهاند : درهاي است در جهنم ، و يا چاهي است در آنجا .
و بعضي گفتهاند : اصلا كلمه سجين نام نامههاي اعمال فجار است .
و بعضي گفتهاند : سجين اول نام جايي است كه نامه اعمال فجار را آنجا ميگذارند ، و دومي نام نامه اعمال آنان است ، و بعضي گفتهاند : نام كتابي است كه جامع همه نامههاي اعمال بد است ، كه اعمال فجار از جن او انس در آن نوشته شده .
و بعضي گفتهاند مراد از آن ، خسارت و خواري است ، نظير اينكه وقتي بخواهند نهايت درجه سقوط كسي را برسانند ميگويند فلاني به حضيض رسيد .
و بعضي گفتهاند : كلمه سجين بدل از كلمه سجيل است ، كه لامش مبدل به نون شده است ، همچنان كه از جبرئيل تعبير ميكنند جبرين ، و از اين قبيل سخناني كه درباره مفردات آيات چهارگانه گفتهاند .
و همچنين سخناني كه در باره جملات آن دارند ، مثل اينكه گفتهاند : جمله كتاب مرقوم بيان و تفسير سجين نيست ، بلكه تفسير كتاب است كه در جمله ان كتاب الفجار
ترجمة الميزان ج : 20ص :384
آمده .
و يا گفتهاند : جمله ويل للمكذبين متصل است به جمله يوم يقوم الناس لرب العالمين ، و سه آيه ديگر كه بين اين دو آيه واقع شده جمله معترضه است .
و خواننده عزيز اگر در اين سخنان دقت كند خواهد ديد كه بسياري از آنها صرف تحكم و بي دليل حرف زدن است .
علاوه بر اين ، اين سخنان سياق واحد و متصل آيات مربوط به هم را پاره ميكند ، چون گفتيم اين چند آيه در مقابل چهار آيه آينده است كه كتاب ابرار را توصيف ميكنند ، و سياقي واحد و متصل دارند ، پس ديگر حاجت به آن نيست كه متعرض تك تك آن اقوال و مناقشه در آنها شويم .
الذين يكذبون بيوم الدين اين آيه ، كلمه مكذبين در آيه قبل را تفسير ميكند ، و مؤيد اين نظريه ، آيات بعدي است ، و ظاهر آن اين است كه مراد از تكذيب ، تكذيب قولي و به زبان صريح است ، در نتيجه آيه شريفه و مذمت آن فقط شامل كفار ميشود ، و فاسقان از اهل ايمان را شامل نميشود ، پس بايد بگوييم منظور از مطففين هم همه كمفروشان نيست ، بلكه مراد كفار كمفروش است .
مگر اينكه بگوييم منظور از تكذيب ، اعم از تكذيب زباني است كه تكذيب عملي را هم شامل ميشود ، و چه بسا آيه قبل هم كه ميفرمود : الا يظن اولئك انهم مبعوثون اين نظريه را تاييد كند .
و ما يكذب به الا كل معتد اثيم .
كلمه معتد اسم فاعل از مصدر اعتداء است ، كه معناي تجاوز را ميدهد ، و مراد در اينجا تجاوز از حدود عبوديت است ، و كلمه اثيم به معناي كسي است كه گناهان بسيار داشته باشد ، به طوري كه گناهانش روي هم انباشته شده ، و به كلي در شهوات غرق شده باشد .
و معلوم است كه يگانه مانعي كه انسان را از گناه باز ميدارد ايمان به بعث و جزا است ، و كسي كه در شهوات فرو رفته و دلش گناه دوست شده باشد ، حاضر نيست منع هيچ مانعي از گناه را و از آن جمله مساله قيامت را بپذيرد ، و نسبت به گناهان بي رغبت و متنفر شود ، در نتيجه گناه زياد ، كار او را بدينجا منتهي ميكند كه قيامت و جزا را بكلي انكار مينمايد ، آيه شريفه زير همين مساله را خاطرنشان ميسازد : ثم كان عاقبة
ترجمة الميزان ج : 20ص :385
الذين اساؤا السواي ان كذبوا بايات الله و كانوا بها يستهزؤن .
اذا تتلي عليه اياتنا قال اساطير الاولين منظور از آيات خدا در اينجا همان آيات قرآن است ، براي اينكه سخن از تلاوت آن آيات دارد ، و كلمه اساطير جمع اسطوره است ، كه به معناي نوشته شده سطر به سطر است ، و منظور كفار اين بوده كه اين آيات قرآني اباطيل امتهاي گذشته است .
و معناي آيه اين است كه چون آيات قرآن بر آنان تلاوت ميشود ، آياتي كه ايشان را از گناه و نافرماني خدا بر حذر داشته و از روز قيامت و جزاي آن انذار ميكنند ، در مقابل ميگويند اينها اباطيلند .
كلا بل ران علي قلوبهم ما كانوا يكسبون اين جمله ردع و انكار سخن تكذيبگران ، يعني رد اساطير الاولين است .
راغب گفته : كلمه رين به معناي غبار و زنگ ، و يا به عبارتي تيرگي است كه روي چيز گرانبهايي بنشيند ( در نسخهاي ديگر آمده روي چيز شفافي بنشيند ) ، در قرآن آمده كه : بل ران علي قلوبهم ... يعني گناهان مانند زنگي و غباري شد كه روي جلاي دلهاشان را گرفت ، و آن دلها را از تشخيص خير و شر كور كرد .
پس اين زنگ بودن گناهان بر روي دلهاي آنان عبارت شد از حائل شدن گناهان بين دلها ، و بين تشخيص حق ، آنطور كه هست .
از اين آيه شريفه سه نكته استفاده ميشود : اول اينكه : اعمال زشت نقش و صورتي به نفس ميدهد ، و نفس آدمي را به آن صورت در ميآورد .
دوم اينكه : اين نقوش و صورتها مانع آن است كه نفس آدمي حق و حقيقت را درك كند ، و ميان آن و درك حق حائل ميشود .
سوم اينكه : نفس آدمي بحسب طبع اوليش صفا و جلايي دارد كه با داشتن آن حق را آنطور كه هست درك ميكند ، و آن را از باطل ، و نيز خير را از شر تميز ميدهد ، همچنان كه در جاي ديگر فرمود : و نفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقويها .
ترجمة الميزان ج : 20ص :386
كلا انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون اين آيه انكار از ارتكاب گناهاني است كه فرمود بين قلب و درك حق حائل ميشود ، و مراد از محجوب بودن از پروردگارشان در روز قيامت محروم بودنشان از كرامت قرب و منزلت او است .
و شايد مراد آن مفسر هم كه گفته : منظور محجوب بودن از رحمت خداست همين باشد .
پس معناي محجوب بودن اين نيست كه از معرفت خدا محجوبند ، چون در روز قيامت همه حجابها برطرف ميشود ، يعني همه اسبابهاي ظاهري كه در دنيا واسطه ميان خدا و خلق بودند از كار ميافتند و در نتيجه تمام خلايق معرفتي تام و كامل به خداي تعالي پيدا ميكنند ، همچنان كه فرمود : لمن الملك اليوم لله الواحد القهار و نيز فرمود : و يعلمون ان الله هو الحق المبين .
ثم انهم لصالوا الجحيم معنايش اين است كه ايشان داخل جحيم خواهند شد ، دخولي كه بيرون شدن برايش نيست .
- بعضي گفتهاند معنايش اين است كه حرارت آن را ميچشند - .
و كلمه ثم در اين آيه و آيه بعديش براي تراخي و بعديت در كلام است ، پس بعديت زماني نيست ، بلكه رتبي است .
ثم يقال هذا الذي كنتم به تكذبون اين آيه توبيخي كوبنده است از خازنان دوزخ و يا از اهل دوزخ ، به كساني كه وارد آن ميشوند .
كلا ان كتاب الابرارلفي عليين و ما أدريك ما عليون كتاب مرقوم اين سه آيه نيز ردع است ، البته در معناي ردعي كه در آيه كلا ان كتاب الفجار بود ، و كلمه عليون - همانطور كه در سابق هم گفتيم - به معناي علوي روي علو ديگر است ، و يا به عبارتي ديگر علوي دو چندان كه با درجات عالي و منازل قرب به خداي تعالي منطبق ميشود ، همچنان كه گفتيم سجين بر خلاف اين معنا است .
ترجمة الميزان ج : 20ص :387
سخني كه بتوان در تفسير اين سه آيه گفت همان سخناني است كه در باره سه آيه گذشته كه در مقابل اين سه آيه بود و ميفرمود : ان كتاب الفجار لفي سجين و ما ادريك ما سجين كتاب مرقوم گفتيم .
پس معناي آن ، اين است كه : آنچه براي ابرار مقدر شده ، و قضايش رانده شده ، تا جزاي نيكوكاريهاي آنان باشد ، در عليين قرار دارد ، و تو اي پيامبر ! نميداني عليين چيست ، امري است نوشته شده ، و قضايي است حتمي و مشخص و بدون ابهام .
مفسرين در اين آيات سخناني دارند ، همچنان كه در آيات قبل داشتند ، چيزي كه هست در اين آيه در خصوص كلمه عليين اين را هم گفتهاند كه : معنايش آسمان هفتم است ، كه در تحت عرش قرار دارد ، و منزلگاه ارواح مؤمنين است .
و نيز گفتهاند : عليين همان سدرة المنتهي است ، كه اعمال بدانجا منتهي ميشود .
بعضي ديگر گفتهاند : لوحي است از زبرجد آويزان ، در تحت عرش كه اعمال بندگان در آن نوشته شده .
بعضي ديگر گفتهاند : مراتب عاليهاي است كه محفوف به جلالت است .
اشكالي كه به اين سخنان وارد است همان اشكالي است كه در باره اقوال وارده در خصوص آيات گذشته كرديم و گفتيم كه هيچ دليلي بر هيچ يك از اين اقوال نيست .
يشهده المقربون مناسبتر با معنايي كه براي آيات قبل كرديم اين است كه بگوييم : شهادت در اين جمله به معناي معاينه و به چشم خود ديدن است ، و مقربين ، قومياز اهل بهشتند كه درجهشان از درجه عموم ابرار به بياني كه در تفسير آيه عينا يشرب بها المقربون خواهد آمد بالاتر است ، پس مراد اين است كه مقربين ، عليين را با ارائه خداي تعالي ميبينند ، و خداي عز و جل نظير اين مشاهده را در باره دوزخ آورده و فرموده كلا لو تعلمون علم اليقين لترون الجحيم ، و از اين آيه استفاده ميشود كه مقربين همان اهل يقينند .
بعضي از مفسرين گفتهاند : شهادت به معناي حضور است ، و مقربين ، ملائكهاند ، و مراد اين است كه ملائكه حاضر برنامه اعمال ايشان هستند ، هنگامي كه آن را به سوي خداي تعالي بالا ميبرند .
ترجمة الميزان ج : 20ص :388
بعضي ديگر گفتهاند : مقربين ، هم ابرارند و هم ملائكه .
مؤلف : اين دو قول مبني بر اين است كه : مراد از كتاب ، صحيفه اعمال باشد ، و ما در سابق گفتيم كه اين احتمال ضعيف است .
بحث روايتي
در تفسير قمي و در روايت ابي الجارود از امام باقر (عليهالسلام) روايت شده كه فرموده : اين سوره يعني سوره مطففين وقتي نازل شد كه رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) وارد مدينه شده بود ، و مردم مدينه در آن روز از حيث ترازوداري بدترين مردم بودند ، و در نتيجه آمدن اين سوره ترازوداريشان خوب شد .
و در اصول كافي به سند خود از ابو حمزه ثمالي روايت كرده كه گفت از امام باقر (عليهالسلام) شنيدم كه ميفرمود : خداي عز و جل ما را از أعلي عليين آفريد ، و قلوب شيعيان ما را از همان چيزي آفريد كه ما را آفريد ، و اما بدنهايشان را از چيزي پايين مرتبهتر بيافريد ، پس قلوب شيعيان ما همواره براي ما ميتپد ، و به سوي ما عشق ميورزد ، چون از همان چيزي خلق شده كه ما خلق شدهايم .
آنگاه اين آيه را تلاوت كرد : كلا ان كتاب الابرار لفي عليين و ما ادريك ما عليون كتاب مرقوم يشهده المقربون .
و دلهاي دشمنان ما را از سجين و دلهاي شيعيان آنان را نيز از همان آفريده كه آنان را از آن آفريده ، و بدنهايشان را از چيزي پايين مرتبهتر خلق كرده ، و به همين جهت دلهاي شيعيان آنان به سوي آنان تمايل دارد ، چون از همان خلق شده كه آنان از آن خلق شدهاند ، آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود : كلا ان كتاب الفجار لفي سجين و ما ادريك ما سجين كتاب مرقوم ويل يومئذ للمكذبين .
مؤلف : صاحب كافي نظير اين روايت را به طريق ديگر از ثمالي از آن جناب نقل كرده ، و نيز صاحب علل الشرايع نظير آن را به سند خود - البته مقداري از راويان آخر آن را نام نبرده - از زيد شحام از امام صادق (عليهالسلام) نقل كرده .
و اين احاديث به طوري كه ملاحظه
ترجمة الميزان ج : 20ص :389
ميفرماييد مؤيد بياني است كه ما در تفسير اين آيات داشتيم .
و در تفسير قمي در ذيل آيه كلا ان كتاب الفجار لفي سجين آمده كه امام فرمود آنچه از عذاب كه خدا براي فجار نوشته در سجين است .
و نيز در همان كتاب در روايت ابي الجارود از امام باقر (عليهالسلام) روايت شده كه فرمود ، سجين عبارت است از طبقه هفتم زمين ، و عليون عبارت است از آسمان هفتم .
مؤلف : اين روايت اگر صحيح باشد بر اين اساس است كه بهشت به عنايتي در جهت بالا ، و دوزخ در جهت پايين باشد ، و اين معنا را روايات ديگري نظير اين روايت دارد ، مثل آن رواياتي كه فرموده قبر يا روضهاي از رياض بهشت و يا حفرهاي از حفرههاي دوزخ است .
و يا رواياتي كه برهوت را مكاني در جهنم خوانده .
و در الدر المنثور است كه ابن مبارك از سعيد بن مسيب روايت كرده كه گفت : سلمان و عبد الله بن سلام به هم برخوردند ، يكي به ديگري گفت : اگر قبل از من از دنيا رفتي بخوابم بيا و به من خبر بده كه پروردگارت با تو چه كرده ، و اگر من جلوتر از تو مردم اين كار را ميكنم و به تو خبر ميدهم .
عبد الله گفت : چطور چنين چيزي ممكن است ؟ سلمان گفت : بله ممكن است ، چون ارواح مؤمنين در برزخي از زمين قرار دارند ، هر كجا بخواهند ميروند ، ولي جان كفار در سجين است ( و خدا داناتر است) .
و در اصول كافي به سند خود از زراره از امام باقر (عليهالسلام) روايت آورده كه فرمود : هيچ بندهاي نيست مگر آنكه در قلبش لكهاي سفيد هست ، وقتي گناهي بكند در اين لكه سفيد لكهاي سياه پيدا ميشود ، اگر از آن گناه توبه كند آن لكه سياه پاك ميشود ، و اگر همچنان به گناه خود ادامه دهد لكه سياه زياد ميشود و زياد ميشود تا آنكه همه سفيدي را بپوشاند ، همينكه سفيدي پوشيده شد ، ديگر تا ابد صاحبش به سوي خير بر نميگردد ، و اين كلام خداي عز و جل است كه ميفرمايد : كلا بل ران علي قلوبهم ما كانوا يكسبون .
مؤلف : اين معنا در الدر المنثور هم از عدهاي از نويسندگان كتب حديث از ابو هريره از رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) نقل شده .
و نيز در اصول كافي به سند خود از عبد الله بن محمد حجان ، از بعضي از راويان شيعه
ترجمة الميزان ج : 20ص :390
- با حذف راويان آخر حديث - روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) فرمود : با يكديگر مذاكره كنيد و بديدن يكديگر برويد و احاديث را براي يكديگر نقل كنيد ، كه حديث مايه جلاي دلها است ، و دلها زنگ ميزند آنچنان كه شمشير زنگ ميزند ، و جلاي آن حديث است .
و از روضة الواعظين نقل شده كه گفت امام باقر (عليهالسلام) فرمود : هيچ چيز قلب آدمي را بقدر گناه فاسد نميكند ، قلب وقتي با گناه آشنا شد ، روز به روز بيشتر متمايل بدان ميشود ، تا جايي كه گناه بر آن چيره شود ، آن وقت است كه قلب زير و رو گشته بالا و پايين ميشود .
رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) فرمود : وقتي مؤمن گناهي مرتكب شود ، لكه سياهي در قلبش پيدا ميشود ، اگر توبه كند و دل از گناه بكند ، و از پروردگارش طلب مغفرت كند ، دوباره قلبش صيقلي و شفاف ميشود ، و اگر زيادتر گناه كند ، آن لكه زيادتر ميشود ، اين همان رين است كه خداي تعالي در بارهاش در كتاب كريمش فرموده : كلا بل ران علي قلوبهم ما كانوا يكسبون .
ترجمة الميزان ج : 20ص :391
إِنَّ الأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ(22) عَلي الأَرَائكِ يَنظرُونَ(23) تَعْرِف في وُجُوهِهِمْ نَضرَةَ النَّعِيمِ(24) يُسقَوْنَ مِن رَّحِيقٍ مَّخْتُومٍ(25) خِتَمُهُ مِسكٌوَ في ذَلِك فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَفِسونَ(26) وَ مِزَاجُهُ مِن تَسنِيمٍ(27) عَيْناً يَشرَب بهَا الْمُقَرَّبُونَ(28) إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُوا يَضحَكُونَ(29) وَ إِذَا مَرُّوا بهِمْ يَتَغَامَزُونَ(30) وَ إِذَا انقَلَبُوا إِلي أَهْلِهِمُ انقَلَبُوا فَكِهِينَ(31) وَ إِذَا رَأَوْهُمْ قَالُوا إِنَّ هَؤُلاءِ لَضالُّونَ(32) وَ مَا أُرْسِلُوا عَلَيهِمْ حَفِظِينَ(33) فَالْيَوْمَ الَّذِينَ ءَامَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضحَكُونَ(34) عَلي الأَرَائكِ يَنظرُونَ(35) هَلْ ثُوِّب الْكُفَّارُ مَا كانُوا يَفْعَلُونَ(36)
ترجمه آيات
محققا ابرار غرق در نعمتند ( 22) .
بر اريكهها تكيه زده تماشا ميكنند ( 23) .
در سيمايشان طراوت تنعم مشاهده ميشود ( 24) .
از شراب بيغش و صافي به ايشان مينوشانند ( 25) .
شرابي كه مهر و مومش مشك است و شايسته است كه مردم نسبت به چنين زندگي مسابقه بگذارند ( 26) .
شرابي كه ممزوج با چشمه تسنيم است ( 27) .
ترجمة الميزان ج : 20ص :392
منظور چشمهاي است خاص مقربين كه جز از آن نمينوشند ( 28) .
امروز مجرمينهمواره به كساني كه ايمان آوردهاند ميخندند ( 29) .
و وقتي به آنان برميخورند با اشاره چشم به استهزاي ايشان ميپردازند ( 30) .
و چون به همفكران خود ميرسند خوشحالانه برميخورند ( 31) .
و چون به مؤمنين برميخورند به يكديگر ميگويند اينها گمراهانند ( 32) .
و خداي تعالي اين مجرمين را نگهبان و مسؤول مؤمنين نكرده ( 33) .
و چون در دنيا چنين بودند امروز مؤمنين به كفار ميخندند ( 34) .
و بر اريكههاي خود تكيه زده تماشا ميكنند ( 35) .
ببينند آيا كفار در برابر كردههايشان چه جزايي ميبينند ( 36) .
بيان آيات
در اين آيات تا حدودي جلالت قدر ابرار ، و عظمت مقام آنان نزد خداي تعالي ، و خرمي زندگي در بهشتشان را بيان نموده ، ميفرمايد : اين ابرار كه امروز مورد استهزاء و طعنه كفارند ، به زودي به كفار خواهند خنديد ، و عذابي را كه به ايشان ميرسد تماشا خواهند كرد .
ان الابرار لفي نعيم كلمه نعيم به معناي نعمت بسيار است ، و اگر اين كلمه را نكره آورد خواست بفهماند عظمت آن شناختني نيست .
و معناي آيه اين است كه ابرار در نعمت بسياري قرار دارند ، كه آن نعمت در وصف نميگنجد .
علي الارائك ينظرون كلمه ارائك جمع اريكه است ، كه به معناي جايگاهي است كه در حجله يعني اطاق مخصوص عروس درست ميكنند ، و اينكه جمله ينظرون را مطلق آورد ، و هيچ قيدي براي آن ذكر نكرد ، خود مؤيد اين است كه مراد نظر كردنشان به مناظر زيبا و خرم بهشت و نعمتهاي دائمي موجود در آن است .
ولي بعضي گفتهاند : مراد نظر كردن به كيفر كفار است .
ليكن اين گفتار درست نيست .
ترجمة الميزان ج : 20ص :393
تعرف في وجوههم نضرة النعيم كلمه نضرة به معناي بهجت و رونق است ، و خطاب در اين جمله به رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) است ، اما نه به اين اعتبار كه پيامبر است ، بلكه به اين اعتبار كه ميتواند نظر كند و بشناسد ، پس اين حكم شامل هر كسي است كه بتواند نظر كند و بشناسد ، و معنايش اين است كه هر كس به چهرههاي بهشتيان نظر كند ، رونق و خرمي ناشي از برخورداري از نعمتهاي بهشت را در چهرههايشان ميشناسد .
يسقون من رحيق مختوم كلمه رحيق به معناي شراب صاف و خالص از غش است ، و به همين مناسبت آن را به وصف مختوم توصيف كرده ، چون همواره چيزي را مهر و موم ميكنند كه نفيس و خالص از غش و خلط باشد ، تا چيزي در آن نريزند و دچار ناخالصيش نكنند .
ختامه مسك و في ذلك فليتنافس المتنافسون بعضي گفتهاند : كلمه ختام به معناي وسيله مهر زدن است ، ميفرمايد وسيله مهر زدن بر آن رحيق بجاي گل و لاك و امثال آن - كه در دنيا بوسيله آنها مهر و موم ميكنند - مشك است .
بعضي گفتهاند : منظور از ختام ، آخرين طعمي است كه از آن شراب در دهان ميماند ، ميفرمايد آخرين طعم آن بوي مشك است .
و في ذلك فليتنافس المتنافسون - كلمه تنافس به معناي زورآزمايي افراد در ربودن چيزي از دست يكديگر است ، ولي در مورد آيه و مقامي كه دارد به معناي مسابقه است .
همچنان كه همين معنا را در آيه زير به صراحت ، خاطرنشان كرده ميفرمايد : سابقوا الي مغفرة من ربكم و جنة ، پس در آيه بشر را ترغيب ميكند تا بشتابد به سوي آن نعمتي كه با عبارت رحيق مختوم توصيفش كرده .
بعضي در تفسير اين آيه اشكال كردهاند به اينكه : در اين آيه حرف عطف بر سر حرف عطفي ديگر درآمده ، چون تقدير كلام و فليتنافس في ذلك ... است ، يعني كلمه في ذلك در واقع بعد از فعل امر قرار دارد .
بعضي هم از اين اشكال پاسخ دادهاند به اينكه حرف شرطي در تقدير كلام است،
ترجمة الميزان ج : 20ص :394
و حرف فاء در جواب شرط واقع شده ، و ظرف في ذلكمقدم آمده تا عوض از شرط باشد ، و تقدير كلام : و ان اريد تنافس فليتنافس في ذلك المتنافسون - اگر قرار است تنافس و مسابقهاي بشود بايد مسابقهگران در اين رحيق مختوم تنافس كنند ميباشد .
ممكن هم هست گفته شود جمله و في ذلك عطف است بر يك ظرفي ديگر كه متعلق بوده به جمله فليتنافس ، ولي حذف شده ، چون مقام دلالت بر آن ميكرده ، و چون كلام در وصف نعيم بهشت بوده ، ميفهماند كه جمله و في ذلك ترغيب مؤكد است به تخصيص بعد از تعميم ، يعني ترغيب به خصوص رحيق مختوم ، بعد از ترغيب به همه نعمتهاي بهشتي ، و معنايش اين است كهمسابقهگران و زورآزمايان بايد بر سر همه نعمتهاي بهشتي ، و مخصوصا بر سر رحيق مختوم مسابقه بگذارند ، كه نوشيدني خاص آنان است ، آن وقت آيه شريفه مثل اين ميماند كه بگوييم : همه مؤمنين را احترام كن خصوصا صالحان از ايشان را .
و مزاجه من تسنيم كلمه مزاج به معناي وسيله مخلوط كردن است ، و كلمه تسنيم - به طوري كه آيه بعدي تفسيرش ميكند - به معناي چشمهاي است در بهشت ، كه خداي تعالي نامش را تسنيم نهاده ، و از اين ماده كلماتي به معناي بلند كردن و پر شدن نيز آمده ، وقتي گفته ميشود : سنمه ، معنايش اين است كه آن چيزرا بلند كرد ، و سنام الابل به معناي كوهان شتر است .
و نيز گفته ميشود : سنم الاناء يعني ظرف را پر كرد .
عينا يشرب بها المقربون دو عبارت شربه و شرب به هر دو به يك معنا است ، و كلمه عينا مفعول فعلي تقديري است كه يا اخص و يا امدح است و معنايش اين است كه مزاج آن شراب از چشمه تسنيم است ، كه من آن را اختصاص ميدهم و يا مدح ميكنم به چشمهاي كه ... و جمله يشرب بها المقربون وصف آن چشمه ، و مجموع ، تفسير براي تسنيم است .
و مفاد آيه اين است كه مقربين صرفا تسنيم را مينوشند ، همچنان كه مفاد جمله و مزاجه من تسنيم اين است كه : آنچه در قدح ابرار از رحيق مختوم هست با تسنيم مخلوط ميشود .
و اين معنا به دو نكته دلالت ميكند ، اول اينكه تسنيم از رحيق مختوم گرانقدرتر است ، چون رحيق مختوم با آميخته شدن با تسنيم لذت بخشتر ميشود .
دوم اينكه مقربين در درجه بالاتري از ابرار قرار دارند .
ترجمة الميزان ج : 20ص :395
ان الذين اجرموا كانوا من الذين امنوا يضحكون از سياق چنين به دست ميآيد كه : مراد از جمله آنان كه ايمان آوردند همان ابرار باشند ، كه در اين آيات مورد گفتارند ، و اگر اينطور تعبير كرد براي اين بود كه بفهماند علت خنديدن كفار به ابرار و استهزاء كردن آنان تنها ايمان آنان بود .
همچنان كه تعبير از كفار به جمله آنانكه جرم ميكردند براي اين بوده كه بفهماند علت مسخره كردن كفار مسلمانان ابرار را اين بود كه مجرم بودند .
و اذا مروا بهم يتغامزون اين آيه عطف است بر جمله يضحكون ، يعني وقتي به مؤمنين برميخورند با اشاره به چشم يكديگر را به استهزاي آنان واميدارند .
و اذا انقلبوا الي اهلهم انقلبوا فكهين كلمه فكه - به فتحه فاء و كسره كاف - به معناي غرور از خوشحالي است ، و معناي آيه اين است كه : بعد از آنكه به سوي اهل خود برميگردند از خنديدن به مؤمنين و با چشم و اشاره مسخره كردن ايشان و از عملي كه كردند خوشحال ميگردند .
ممكن هم هست از فكاهت به معناي گفتگوي چند نفر دوست و مانوس با هم باشد ، و معنا اين باشد كه چون به اهل خود برميگردند ، دور هم مينشينند و تعريف ميكنند ، كه من چه كردم و تو چه كردي .
و اذا راوهم قالوا ان هؤلاء لضالون يعني وقتي مجرمين مؤمنين و ابرار را ميبينند به عنوان شهادت و يا قضاوت به يكديگر ميگويند : اينها گمراهانند ، البته احتمال دومي كه قضاء و داوري باشد به ذهن نزديكتر است .
و ما ارسلواعليهم حافظين يعني خداي تعالي اين مجرمين را نفرستاده تا مؤمنين را حفظ نموده ، هر چه در باره آنان داوري كردند بپذيرد ، و اين تعبير كه به زبان فارسي ميگويند : فضولي موقوف نوعي مسخره كردن مسخره كنندگان مجرم است .
فاليوم الذين امنوا من الكفار يضحكون منظور از يوم روز جزا است ، و اگر در اين آيه مجرمين در آيه قبل را كفار خوانده ، خواسته است به حقيقت حال آنان رجوع كرده باشد .
بعضي گفتهاند : اگر نفرموده : يضحكون من الكفار و جمله من الكفار را جلوتر
ترجمة الميزان ج : 20ص :396
آورد ، براي اين بود كه به اصطلاح ادبيات ، قصر قلب كرده باشد ، و معناي آن اين شود : پس امروز كساني كه ايمان آوردند به كفار ميخندند ، نه اينكه كفار به مؤمنين بخندند همچنان كه در دنيا ميخنديدند .
علي الارائك ينظرون هل ثوب الكفار ما كانوا يفعلون ثواب در اصل به معناي مطلق جزا بوده ، چه كيفر و چه پاداش ، ولي بعدها استعمالش در خصوص پاداش غلبه يافته است ، و جمله علي الارائك خبر بعد از خبر است براي مبتداي الذين امنوا و جمله ينظرون خبر سوم آن است ، و جمله هل ثوب ... مربوط به جمله ينظرون و قائم مقام مفعول آن است .
و معناي آيه اين است كه آنهايي كه ايمان آوردند بر بالاي تختهايي در حجله قرار دارند ، و به كيفر كفار تماشا ميكنند ، كيفري كه به جرم افعال نكوهيده بدان مبتلا شدند ، كه يكي از آن افعال مسخره كردن و خنديدن به مؤمنين بود ، و به اين اكتفاء ننموده وقتي نزد هم فكران خود برميگشتند خوشحالي ميكردند كه من چنين و چنان كردم ، و تازه مؤمنين را گمراه ميخواندند .
بحث روايتي
در تفسير قمي در ذيل آيه و في ذلك فليتنافس المتنافسون امام (عليهالسلام) فرموده : تنافس و مسابقه در آن ثوابهايي كه ما وعده داديم و مؤمنين در طلب آنند .
و در مجمع البيان در ذيل آيه و اذا مروا بهم يتغامزون ميگويد : بعضي گفتهاند اين آيه در شان علي بن ابي طالب ( و دفاع از آن جناب ) نازل شده ، و جريان از اين قرار بوده كه روزي آن جناب با چند نفر از مسلمانان نزد رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) ميآمدند ، منافقين ايشان را مسخره كردند و خنديدند ، و به يكديگر اشارهها كرده سپس نزد همفكران خود برگشته و گفتند : ما امروز اصلع ( كسي كه جلو سرش مو ندارد ، و منظورشان علي ، (عليهالسلام) را ديديم و به او خنديديم .
بدنبال اين جريان بود كه اين آيه نازل شد در
ترجمة الميزان ج : 20ص :397
حالي كه هنوز علي و يارانش به نزد رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلّم) نرسيده بودند ، ( نقل از مقاتل و كلبي) .
مؤلف : صاحب كشاف هم اين روايت را نقل كرده .
و باز در مجمع البيان است كه حاكم ابو القاسم حسكاني در كتاب شواهد التنزيل لقواعد التفصيل خود به سندي كه به ابو صالح دارد ، از ابن عباس روايت كرده كه گفت : منظور در آيه ان الذين اجرموا منافقين قريش است ، و منظور از آيه الذين امنوا علي بن ابي طالب و ياران او است .
و در تفسير قمي در ذيل آيه ان الذين اجرموا ... فكهين آمده كه منظور اين است كه مسخره ميكردند .