مال حلال و حرام در قرآن

محمد تقی مصباح يزدي

نسخه متنی
نمايش فراداده
مال حلال و حرام در قرآن

مقدمه:
بخش مهمی از اخلاق اسلامي بر محور امور مالي شكل مي‌گيرد. اين بخش از يك سو، با مسائل حقوقي ارتباط دارد و از سوي ديگر، با مسايل اقتصادي، و نيز با مسايل سياسي و بين المللي هم بي ارتباط نيست. با اين همه ما در اين جا فقط به ارزش اخلاقي آنها توجه مي‌كنيم.
ارزش‌هاي اخلاقي‌اي كه در اين زمينه بررسي مي‌شوند، به طور كلي، بر دو دسته قابل تقسيمند:
يك دسته ارزش‌هايي هستند كه زير مجموعه‌ي عدالتند و در پرتو عنوان كلي عدالت مي‌توان از آنها ياد كرد.
دسته دوم ارزش‌هايي هستند كه زير مجموعه احسان و پرتوي از ارزش اصلي احسان هستند. بنابراين، همان طور كه در بيان معيارهاي كلي در ارزش‌هايي اجتماعي گفته شد، دو اصل كلي عدل و احسان، در اين زمينه اهميت اساسي دارند و به ويژه، در مسائل مالي مي‌توانند تأثير فوق العاده داشته باشند و ما در اين جا هر يك از اين دو دسته را جداگانه و با رعايت اختصار بررسي مي‌كنيم.

الف) روابط عادلانه و غير عادلانه
موضوع عدل روابط متقابل انسان ها در جامعه است كه بايد نوعي توازن بر آنها حكم فرما باشد تا در اين روابط و داد و ستدها به كسي ظلم و اجحاف نشود؛ اما آن چه زير عنوان احسان قرار مي گيرد يك طرفه است و موضوع ظلم و عدل شمرده نمي شود، بلكه ايثار و از خود گذشتگي خواهد بود، در امور مالي كساني كه به ديگران كمك بلا عوض مي كنند كارشان زير عنوان احسان قرار مي گيرد.
اساس و محور بحث در آن چه در امور مالي، زير عنوان عدل قرار مي‌گيرد، احترام به مالكيت است؛ يعني چون هر مالي مالك خاص خود را دارد، بايد حق مالكيت آنان محترم شمرده شود و مورد تجاوز و دستبرد ديگران قرار نگيرد و اگر مبادلاتي انجام مي‌گيرد، با مالكيت و حقوق طرفين متناسب باشد.

تجاوز به اموال ديگران
نخستين ارزش منفي، در زمينه امور مالي، تجاوز به اموال ديگران است كه به صورت‌هاي مختلف، مثل سرقت و غصب، انجام مي‌گيرد و زير عناويني چون: ظلم، منكر، فساد و ديگر مفاهيم عامه اخلاق اجتماعي قرار خواهد گرفت.
تجاوز به اموال مردم، گاهي آشكار و با زور، عنف و ارعاب و احياناً، تهديد با سلاح انجام مي‌گيرد و نمونه روشنش غارتگران و راهزناني بودند كه در سر گردنه‌ها با تهديد و ارعاب و ضرب و جرح و قتل، اموال مردم را از آنان مي‌گرفتند. اين، يكي از مصاديق و نمونه‌هاي آشكار محاربه با خدا و افساد في الارض است كه در قرآن كريم برايش حد تعيين شده است، آن جا كه مي‌فرمايد:
«إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيمٌ»[1] كيفر آنان كه با خدا و رسول او به جنگ برخيزند و در زمين فساد كنند اين است كه كشته يا به دار زده شوند و يا دست‌ها و پاهاشان بر عكس قطع شود و يا از آن سرزمين تبعيد شوند. اين خواريِ دنياي آنان است و در آخرت عذابي دردناك دارند.
گاهي ديگر، تجاوز به اموال مردم، به طور مخفيانه و دور از چشم صاحب مال انجام مي‌شود؛ مانند اين كه شب از ديوار مردم بالا مي‌روند يا دري را مخفيانه باز مي‌كنند، قفلي را مي‌شكنند و اموال مردم را مي‌ربايند كه اصطلاحاً اين نوع تجاوز مالي، «دزدي» ناميده مي‌شود.
گاهي هم از راه حيله و تزوير، مال ديگران را از چنگشان در مي‌آورند كه آن هم شكل‌هاي مختلفي دارد.

حرمت تجاوز به اموال ديگران حكمي بديهي است
وقتي مي‌گوييم: «مالك يك چيز بر آن تسلط دارد.» اين يك قضيه بديهي است؛ زيرا مفهوم محمول، كه تسلط بر مال مورد نظر باشد، از تحليل موضوع آن، كه عنوان «مالك مال» است، به دست مي‌آيد.
بنابراين، قاعده كلي و فقهيِ «الناس مسلطون علي اموالهم» يك قضيه بديهي است و اگر ما هيچ روايتي و يا هيچ دليل فقهي ديگري هم نداشتيم كه دلالت بر اعتبار مضمون و محتواي اين قاعده داشته باشد، باز هم هيچ مشكلي پيش نمي‌آمد؛ چرا كه اين يك قضيه بديهي و خود به خود، ثابت است و نيازي به استدلال ندارد. تنها همين كه در يك مكتب و در يك نظام حقوقي، مالكيت پذيرفته شود، تسلط بر مال نيز، خواه ناخواه، به دنبال آن پذيرفته شده است و در اين قاعده، از اضافه شدن «اموال» به ضمير «هم» استفاده مي‌شود كه منظور از «الناس» مالك‌ها هستند و شكل اصليِ قاعده اين است كه «مالك‌ها مسلط بر اموال خويشند» و طبعاً، از تحليل مالكيت، مفهوم تسلط به دست مي‌آيد.
هم چنين قضيه «لا يحل مال امرء الا عن طيب نفسه» يك قضيه بديهي و اعتباري ديگر است؛ زيرا همان گونه كه از تحليل مالكيت مي‌توان دريافت كه مالك مال، هر نوع تصرفي كه در آن بخواهد برايش جايز است، اين را نيز مي‌توان دريافت كه براي ديگران هيچ گونه تصرفي در آن جايز نيست. همان طور كه جواز هر تصرف براي مالك را از تحليل مالكيت مي‌توان بيرون كشيد، منع هر نوع تصرف ديگران، بدون رضايت مالك را نيز مي‌توان از دل مالكيت بيرون كشيد و اصلاً حقيقت مالكيت، چيزي جز اين نيست، خواه اين‌ها را متن مالكيت بدانيم يا لوازم لاينفك آن، و در اين، فرقي نيست بين اين كه مالكيت را نوعي سلطه تفسير كنيم يا نوعي اختصاص.
به هر حال، حرمت يا منع تجاوز به مال ديگران، يكي از محكم‌ترين اصول اخلاقي در همه جوامع بشري بوده و از نوع قضاياي بديهي است كه اعتبار آن وابسته به اين نيست كه قانون گذاري آن را تصويب كند يا مردم آن را بپذيرند؛ چرا كه اين، مضمون و محتواي مالكيت است و تا وقتي كه مالكيت در جوامع بشري معتبر است، حرمت تجاوز به آن و جواز تصرفات مالكانه نيز، به عنوان يكي از فروع و توابع و لوازم غير قابل تفكيك مالكيت، معتبر خواهد بود. بنابراين، اگر اختلافي باشد، در اصل مالكيت و شرايط آن خواهد بود كه اين گونه اختلافات ضرري به بديهي بودن اين قضيه نمي‌زند.
پس تا آن جا كه مالكيت پذيرفته شود، يكي از فروع روشنش اين است كه در همان حد، تجاوز به آن به طور آشكار و بديهي، حرام است. از اين جا است كه بد بودن تجاوز به اموال ديگران، از احكام بديهي و آشكاري است كه هيچ انساني در آن ترديد ندارد؟ چرا كه اين‌ها نتيجه مالكيتند و اصل مالكيت و لوازم آن، در جوامع بشري و حتي جوامع وحشي، معتبر است و اگر يك جامعه وحشي، به خود حق مي‌دهد كه به اموال جامعه يا قبيله ديگر تجاوز كند، معنايش اين است كه حق دارد مالكيت آنان را سلب كند. به بيان ديگر، همان چيزي كه مجوز جنگ آنها با ديگران مي‌شود، مجوز تملك اموال ديگران هم خواهد شد؛ اما همين قبيله مهاجم، در بين خودشان روابطي دارند و حرمت يكديگر و اموال يكديگر را رعايت مي‌كنند و دستبرد به آن نمي‌زنند حتي دزدها هم، كه اموال ديگران را مي‌ربايند، در روابط درون گروهيِ خود، اين قانون را معتبر مي‌دانند و به اموال يكديگر تجاوز نمي‌كنند.

حكم تجاوز مالي در قرآن
قرآن كريم، دزدي و راهزني را از نظر اخلاقي مورد بحث قرار نداده است؛ زيرا زشتيِ آنها روشن‌تر از آن است كه نياز به بيان داشته باشد، بلكه تنها به تعيين و تبيين مجازات حقوقي و حكم كيفريِ آنها اكتفا كرده و مي‌فرمايد:
«مرد دزد و زن دزد (براي اين كار زشت) دست‌شان را قطع كنيد كه اين كيفر آنها از سوي خداوند است و خداوند مقتدر و حكيم است.»[2]
در آيه ديگر، درباره راهزني مسلحانه آمده است:
«حقاً كساني كه با خدا و رسول او به جنگ برخيزند و در روي زمين سعي در فتنه و فساد كنند، كيفرشان جز اين نباشد كه كشته شوند يا به دار زده شوند يا دست و پايشان بر عكس بريده شود و يا تبعيد شوند، كه اين خفّت و خواريِ آنها در دنيا است و در آخرت عذابي بزرگ خواهند داشت.» [3]
در اين آيه، چندين كيفر را براي محارب و مفسد في الارض كه سلاح به دست مي‌گيرد، مردم را مي‌ترساند و اموال آنان را به يغما و تاراج مي‌برد، نام برده است كه حاكم بر اساس مصلحتي كه تشخيص مي‌دهد، يكي از كيفرهاي نامبرده را درباره‌ي او اجرا مي‌كند.
قرآن حكايت دارد از اين كه هرگاه پيغمبر مي‌خواست گروهي از مردم متمايل را به اسلام هدايت كند، با ايشان بر انجام يا ترك كارهايي بيعت مي‌كرد كه يكي از شاخص‌ترين آنها ترك سرقت بود و خداوند در يكي از آيات قرآن، به پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ خطاب كرده، مي‌گويد:
هرگاه زنان مؤمن نزد تو آمدند تا بر اين كه به هيچ وجه به خدا شرك نورزند، دزدي نكنند، زنا نكنند، فرزندان خود را نكشند و... با تو بيعت كنند، بيعت آنان را بپذير.[4]
به هر حال، دزدي از جمله آن كارهاي ممنوعي است كه پيغمبر اسلام از گام نخست و قبل از هر چيزي، بر ترك آن از پيروان و ياران خود بيعت مي‌گرفت.

سرقت‌هاي پنهان
1ـ خوردن مال يتيم
تجاوز به اموال ديگران و غصب حقوق مردم، غير از دزدي، به شكل‌هاي گوناگون ديگري نيز انجام مي‌گرفته كه شكل دزدي رسمي را نداشته‌اند. از اين رو، از آنها با عنوان سرقت پنهان ياد مي‌كنيم و از آن جا كه برخي از اين نوع تجاوزهاي غير علني، كم و بيش، در بين مردم رواج داشته و يا زشتي و بد بودنشان چندان مورد توجه نبوده است، قرآن كريم درباره آنها تأكيد بيشتري دارد و با شدت بيشتر، آنها را محكوم مي‌كند.
يكي از اين موارد، اموال يتيمان است كه معمولاً، از سوي بزرگ‌ترها و خويشان و سرپرستانشان مورد تجاوز قرار مي‌گرفت. در جامعه‌ي عرب، به دليل وقوع جنگ‌هاي بسيار، قبل و بعد از اسلام، يتيمان فراواني وجود داشتند و بر اساس سنت قبيله‌ايِ آن عصر، وقتي كودكي در يك خانواده، يتيم مي‌شد، بزرگ آن فاميل، خود به خود، سرپرستيِ او را بر عهده مي‌گرفت. يك مرجع قانوني يا دستگاه قضاييِ رسمي وجود نداشت تا وقتي كودكي يتيم مي‌شود، قيّم رسمي برايش تعيين كند.
سرپرستي كه كودك يتيم با حمايت او و زير نظر او بزرگ مي‌شد، خود را تام الاختيار مي‌دانست و گاهي همه اموال طفل يتيم و ضعيف را تملك مي‌كرد و كسي نبود كه او را از اين كار، كه تجاوز به مال يتيم بود، باز دارد. هنگامي كه يتيم بزرگ مي‌شد، تهي دست بود و از ارث پدر چيزي در اختيار او قرار نمي‌گرفت. اين كار رواج كامل داشت و به طور كلي مساله تجاوز به اموال يتيمان، بسيار فراوان و به طور عادي اتفاق مي‌افتاد. از اين رو، قرآن كريم، در اين مورد، با اصرار فراوان تأكيد مي‌كند كه بزرگترها با اموال يتيمان بازي نكنند و يا به اموال يتيمان جز به بهترين شكلِ تأمين مصلحت يتيم، نزديك نشوند:
«اموال يتيمان را به آنان پس دهيد و اموال نامرغوب و كم ارزش خود را با اموال مرغوب و پر ارزش آنها تبديل نكنيد و اموال آنها را آميخته با اموال خود مخوريد كه اين گناهي بزرگ است.» [5]
از اين آيه بر مي‌آيد كه در آن زمان، چه كارهاي نادرست و چه تجاوزهايي به اموال يتيم مي‌كردند؛ مانند آن كه اموال بهتر و مرغوب‌تر يتيم را بر مي‌داشتند و در عوض، اموال پست‌تر و كم ارزش‌تر خود را به جاي آنها براي يتيم مي‌گذاشتند و يا اين كه، حد و مرزي نمي‌شناختند و اموال يتيم را آميخته با اموال خود مصرف مي‌كردند. قرآن مردم را از اين گونه كارها منع كرده و حكم مي‌كند كه اينها گناهاني بزرگ و نابخشودني است.
در آية ديگري به طور كلي سفارش مي‌كند كه درباره يتيمان عدالت را رعايت كنند، آن جا كه مي‌فرمايد:
«وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْيَتامى بِالْقِسْطِ»[6]
در امر يتيمان به عدالت قيام كنيد و رفتارتان عادلانه باشد.
يا توصيه مي‌كند كه قبل از بلوغ يتيم، جز به بهترين شكل، در اموالش دخل و تصرف نكنيد:
«وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ»[7]
به مال يتيم جز به بهترين و مفيدترين شكل ممكن براي يتيم نزديك مشويد تا آن وقت كه بالغ شود و خودش قادر به اداره اموال خويش باشد.
سپس در آيه ديگر دستور مي‌دهد كه پس از بلوغ، اموال يتيم را به وي پس دهيد و براي اين كه متوجه شويد كه آيا از عقل و رشد و درايت كافي و توان اداره اموال خود برخوردار است وي را در بوته آزمايش قرار دهيد:
«هنگامي كه بالغ شدند، اگر در آنها عقل و درايت و رشد كافي يافتيد ( و فهميديد كه خودشان مي‌توانند اموال خود را حفظ و اداره كنند و معاملات عاقلانه انجام دهند) اموالشان را به آنان پس دهيد و با اسراف و زياده روي و شتاب و عجله، از ترس آن كه مبادا بزرگ شوند (و اموالشان از اختيار شما خارج شود) اموال آنها را مخوريد.» [8]

روش‌هاي قرآن براي حفظ مال يتيم
قرآن مشكل يتيمان را يك مشكل گسترده اجتماعي معرفي مي‌كند كه ممكن است دامن افراد ديگر را بگيرد و با استفاده از يك روش روان شناختيِ اجتماعي، براي اجتناب از تصرف غاصبانه در اموال يتيمان، مردم را از مكافات اين گونه رفتارهاي ظالمانه و مقابله به مثل ديگران با يتيمان خود آنها مي‌ترساند كه فرض كنيد اينان يتيمان خود شما هستند و ديگران مي‌خواهند اموال يتيمان شما را بخورند. در اين صورت، آيا دل شما نمي‌لرزد؟ مي‌فرمايد:
«بايد افرد بترسند كه اگر پس از خود، كودكان ناتواني بر جاي نهند (گرفتار مكافات عمل خود شوند) پس بايد تقواي خدا پيشه كنند و سخن درست گويند. كساني كه اموال يتيمان را به ستم مي‌خورند، در حقيقت، در شكم خود آتش جهنم فرو مي‌بلعند و به زودي در آتش برافروخته‌اي مي‌افتند.» [9]
پس اگر مي‌ترسيد كه پس از مردن شما، يتيمان و كودكان ناتوانتان مورد ظلم و تجاوز ديگران قرار بگيرند، به يتيمان ديگران ستم روا مداريد و اگر مايل نيستيد كه اموال فرزند يتيم شما مورد اجحاف و حيف و ميل واقع شود، به اموال يتيمان ديگران تجاوز نكنيد.»
گويا قرآن مي‌خواهد بگويد كه اگر شما حرمت يتيم را نگه نداشتيد و به اموال او دستبرد زديد، اين امر به صورت يك جريان و يك سنت عمومي رواج پيدا مي‌كند و همه افراد جامعه دست به اين كار مي‌زنند و به همة يتيمان ظلم و تجاوز مي‌شود و زشتيِ اين كار ناپسند، از بين مي‌رود.
در آيه آخر مي‌فرمايد: «كساني كه مال يتيمان را به ظلم مي‌خورند، در واقع، آتش فرو مي‌بلعند!». اين آيه را در زمره آياتي برشمرده‌اند كه دليل بر تجسم اعمال است؛ يعني اعمال نيك، در صورت‌هايي زيبا تجسم مي‌يابند و رفتارهاي زشت و ظالمانه، در صورت‌هايي زشت و زننده و آزار دهنده.
به هر حال، خداي متعال از دو طريق مي‌خواهد مردم را از تجاوز به اموال يتيمان باز دارد: نخست از راه توجه دادن به مكافات‌هاي دنيوي، كه ممكن است ديگران با يتيمان شخص ستمگر همان كنند كه او با يتيمان ديگران كرده است.
دوم از راه گوشزد كردن عذاب اخروي كه مي‌فرمايد: اين اموال، در واقع آتشي است كه آنها فرو مي‌بلعند و حقيقت آن، در قيامت آشكار مي‌شود.

2ـ كم فروشي
يكي ديگر از زشت‌ترين انواع ظلم در مبادلات، كم فروشي است كه قرآن بر ترك آن تأكيد فراوان دارد. آياتي در قرآن مجيد از زبان حضرت شعيب ـ عليه السّلام ـ حكايت از اين دارند كه يكي از مفاسد شايع در ميان قوم شعيب، كم فروشي بوده است.
هر پيغمبري كه برانگيخته مي‌شد، با مفاسد رايج عصر خود به مبارزه بر مي‌خاست. يكي از مفاسد اجتماعي، كه در زمان حضرت شعيب ـ عليه السّلام ـ رواج داشت، كم فروشي بود؛ چنان كه در عصر حضرت لوط، هم جنس گرايي در ميان قوم لوط شايع بود و اين پيغمبر با اين عمل فاسد مبارزه مي‌كرد.
حضرت شعيب تأكيد بسياري بر دقت در مبادلات، از جهت وزن، مي‌كرد و پيدا است كه موضوع كم فروشي در آن زمان، رواج داشته و يك مفسده بزرگ اجتماعي بوده است. قرآن هم بر ترك اين گناه زشت، تأكيد فراوان دارد. از اين رو، در آيات متعدد، از زبان شعيب، اين مساله را با تعبيرهاي مختلف، بازگو مي‌كند؛ مانند:
«و حق پيمانه و وزن را به عدالت ادا كنيد ».[10]
«در مبادلات، از وزن وكيل كم نگذاريد؛ من خير شما را مي‌خواهم و بر شما نگران عذاب روز قيامت هستم كه شما را احاطه خواهد كرد. اي مردم! كيل و وزن را به طور كامل رعايت كنيد و به مردم، كم نفروشيد و در زمين به فساد بر نخيزيد.» [11]
و يا در آيات ديگري با تعبير «وَزِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ»[12] هر چيز را با ترازوي معتدل وزن كنيد. و يا با تعبير «وَ أَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ»[13] و يا «أَلاَّ تَطْغَوْا فِي الْمِيزانِ»[14].
اين گونه آيات، با تأكيد، مساله كم فروشي را مطرح مي‌كنند و بسياري از آنها به زمان شعيب مربوط مي‌شوند و از آن جا كه در آن زمان، رواج و شيوع فراوان داشته است و به صورت يك بيماري و ناهنجاريِ اجتماعي درآمده بود، معمولاً، با تعابيري مثل «تُفسِدُوا في الارضِ» يا «لاَّ تَعثوْا فِي الْارضِ مُفْسِدينَ» همراه آمده است.
غير از آيات فوق و همانند آنها، كه در جاي جاي قرآن، به طور پراكنده آمده‌اند، سوره مطفّفين، (كم فروشان) به همين نام، ناميده شده و با همين تعبير آغاز شده است:
«واي بر كم فروشان، آنان كه كالا را از ديگران به طور كامل دريافت مي‌كنند و هنگامي كه مي‌خواهند به خريدار تحويل دهند، كمش مي‌گذارند (و جنس را ناقص تحويل مشتري مي‌دهند و يا زيادتر از حق خود بر مي‌دارند.) »[15]

3ـ تدليس و كلاهبرداري
آيات كم فروشي، همگي به مقدار و مسائل كمّي نظر دارند. حال اگر تقلب، كمّي نباشد و خريدار از جهت كيفيت جنس، مغبون شده و كلاه سرش رفته باشد، نه از جهت كميّت، در اين صورت، حكم چيست؟
پاسخ اين است كه هر چند كه همگيِ اين آيات، به تقلّبات كمّي نظر دارند و حكم به حرمت كم فروشي كرده‌اند، اما بايد توجه داشت كه ملاك اين حكم، در ديگر تقلّبات مبادلاتي نيز جاري است؛ يعني كم فروشي از لحاظ كيفيت را نيز مي‌توان مصداق «افساد»، كه غالباً به دنبال نهي از كم فروشي آمده است، به حساب آورد.
ملاك حرمت در كم فروشي، رعايت نكردن عدالت در داد و ستد است. ملاك اين است كه به يكي از دو طرف، ظلم مي‌شود. بنابراين، بايد ثمن و مثمن توازن و تعادل داشته باشند و اكل به باطل نباشد و نظام اقتصادي به هم نريزد، استثمار و بهره‌كشي در كار نباشد و همان طور كه اين ملاك‌ها حكم كم فروشي را مشخص كرده، حكم ديگر تقلبات و ابعاد كيفي را نيز مشخص خواهد كرد كه بر اساس همين ملاك‌ها مي‌توان به زشتي و بطلان معامله‌اي حكم كرد كه در آن، پول گندم مرغوب بگيرند و به جاي آن، گندم نامرغوب تحويل دهند و يا خوب و بد را به شكلي در هم آميزند كه طرف گمان كند خوب است و متوجه آميختگي آن با بد نشود.

4ـ معاملات غير عقلايي
دسته‌اي ديگر از معاملاتي كه در قرآن كريم، منع شده‌اند، معاملاتي غير عقلايي است كه از آن با تعبير «اكل مال به باطل» ياد شده است. اساس مبادله بر اين است كه عوض و معوّض، با هم توازن داشته و از نظر ارزش، متناسب باشند. حال اگر معامله به صورتي انجام گيرد كه اين حكمت، در آن رعايت نشود، به هر شكلي كه باشد، به صلاح جامعه نيست و بايد از آن جلوگيري شود.
البته گاهي منظور از عقد، بخشش است و يا بنابر مسامحه و گذشت است، مانند صلح، كه در اين صورت، وضع فرق مي‌كند؛ اما اگر منظور، مبادله واقعي و پا يا پاي باشد، ديگر نبايد به هيچ يك از دو طرف مبادله، اجحاف شود والا بايد از آن جلوگيري كرد.
يك نمونه از معاملات غير عقلايي، كه بر اساس غرض صحيح استوار نيست و منشاء فساد و نزاع و سقوط افراد مي‌شود، قمار است كه در قرآن كريم در دو مورد، از آن نهي شده است. در يك مورد مي‌فرمايد:
«از تو درباره شراب و قمار مي‌پرسند، بگو: در اين دو، گناهي بزرگ است و نفعي براي مردم؛ ولي گناه آن دو، از نفع آنها بسي بزرگتر است.»[16]
در مورد دوم مي‌فرمايد:
«اي كساني كه ايمان داريد، محققاً شراب و قمار و... پليد و شيطاني هستند. پس، از آنها پرهيز كنيد، باشد كه رستگار شويد. شيطان مي‌خواهد از طريق شراب خوارگي و قمار بازي دشمني و كينه شما را به هم برانگيزد و از راه خدا و نماز بازتان دارد. پس آنها را رها كنيد.»[17]
اين آيه به غير عقلايي بودن و مفاسد مترتب بر شراب خواري و قمار بازي اشاره مي‌كند؛ چرا كه با يك كار بيهوده و بي‌فايده. ممكن است در چند لحظه، شخص از اموال خود محروم شود و طرف ديگر، به اموال باد آورده دست يابد كه اين واقعاً نمي‌تواند يك عمل عقلايي باشد و هيچ فايده معقولي بر آن مترتب نمي‌شود. از اين جا است كه هر گاه، شخصي كه زندگيِ خود را باخته است، به ياد طرف مقابل مي‌افتد كه بدون هيچ گونه زحمت و تلاش و كوششي اموال وي را كه با زحمت و رنج فراوان به كف آورده بود، تصاحب كرده است، دشمني و كينه‌اش به او برانگيخته مي‌شود و چه بسا مفاسد بزرگ‌تري نيز بر آن بار شود و كمر به قتل يكديگر ببندند.

5ـ رشوه
رشوه مالي است كه به قاضي مي‌دهند تا به نفع‌شان حكم كند و با همراه كردن قاضي با خود، به طرف مقابل خود ظلمي روا دارند.
خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد:
«مال‌هايتان را در ميان خود، به باطل مخوريد و آن را به صورت رشوه به حكام و قاضيان ندهيد تا در نتيجه، گروهي بتوانند اموال مردم را به ظلم و ستم بخورند در حالي كه شما مي‌دانيد.»[18]
گناه رشوه، بسيار بزرگ است كه دامن رشوه گيرنده و رشوه دهنده، هر دو را مي‌گيرد و به آتش جهنم و عذاب الهي گرفتارشان مي‌سازد. رشوه دهنده نيز با اين كار خود، وي را در انجام اين ظلم، ترغيب و ياري مي‌كند كه قرآن به صراحت مؤمنان را از چنين كمك‌هايي بر حذر مي‌دارد.

6ـ ربا
يكي ديگر از كارهاي مالي، كه قرآن، به شدت، مسلمانان را از دست زدن به آن نهي فرموده، ربا خواري است. معامله ربوي، كم و بيش، در همة زمان‌ها و در همه جوامع وجود داشته است و امروزه نيز وجود دارد. به ويژه در عصر پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ اين عمل رواج بسيار داشته و يكي از مفاسد اقتصادي جامعه جاهلي بوده است.
برخورد قرآن با پديده رباخواري، بسيار تند و تهديد آميز است و ما در اين جا به نمونه‌هايي از آن اشاره مي‌كنيم:
«كساني كه ربا مي‌خورند نمي‌ايستند (يا در قيامت از قبر بر نمي‌خيزند) مگر همانند كسي كه با تأثير شيطان ديوانه شده باشد. اين كه (اينان) مرتكب رباخواري مي‌شوند، بدان علت است كه مي‌گويند (و معتقدند) كه خريد و فروش هم مثل ربا است و چون خريد و فروش حلال است پس ربا هم حلال است در صورتي كه خداوند خريد و فروش را حلال و رباخواري را حرام و منع كرده است. پس آن كس كه اندرز خداوند به او رسيد و (تحت تأثير آن موعظه و اندرز) به اين عمل زشت پايان داد، خداوند از گذشتة او درگذرد و در پايان، سر و كارش با خدا باشد و هر كس كه به اين عمل باز گردد، همراه آتش خواهد بود و در آن جاودان بماند.» [19]
در جاي ديگر مي‌فرمايد:
«خداوند سود رباخواري را نابود كرد و صدقات را فزوني بخشيد و او مردم بي‌ايمان و گنه‌كار را دوست نمي‌دارد.» [20] و در آيه ديگر آمده است:
«اي كساني كه ايمان داريد، تقواي خدا پيشه كنيد و دنباله رباخواري را اگر واقعاً ايمان داريد، رها كنيد و هرگاه رباخواري را ترك نكرديد، در واقع به جنگ با خدا و رسول برخاسته‌ايد و اگر پشيمان شديد، سرمايه اصليِ شما مال خودتان باشد كه در اين صورت، نه كسي به شما و نه شما به كسي ستم مي‌كنيد.» [21]
خداوند در يكي ديگر از آيات قرآن، ميان ربا و انفاق مقايسه‌اي مي‌كند و به مردم، اين حقيقت را گوشزد مي‌كند كه شما چون مي‌خواهيد مالتان رشد كند و سود بيشتري ببريد، دست به رباخواري مي‌زنيد؛ ولي اين را بدانيد كه نزد خداوند، ربا سود نيست، بلكه زيان است و در عوض، انفاق و دادن زكات و صدقات، كه به گمان شما زيان است، نزد خداوند سود حساب مي‌شود.
آن چه را به صورت ربا به دست مردم مي‌دهيد تا در ميان اموال آنان رشد كند، اين مال، نزد خدا رشد نمي‌كند (و شما حق نداريد چيزي بيش از اصل سرمايه از او پس بگيريد) و آن چه را به زكات مي‌دهيد و خشنوديِ خدا را با آن طلب مي‌كنيد، نزد خدا چندين برابر خواهد شد.[22]
پس اگر واقعاً، طالب سود هستيد مالتان را انفاق كنيد تا هفت صد برابر و بيشتر شود و يا قرض الحسنه بدهيد و پاداش آن را از نزد خدا دريافت كنيد؛ ولي اگر اموال خود را به ربا داديد، به طمع آن كه در بين اموال مردم رشد كند و از اموال آنان به مال شما اضافه شود، اين چنين رشدي را خداوند نمي‌پذيرد و اين كار، در همين دنيا هم شما را سعادتمند نخواهد كرد.
خداوند در يكي از آيات مذكور، در يك تشبيه يا در ضمن يك مثال، مي‌گويد: ربا خوار جز همانند كسي كه شيطان با او تماس حاصل كرده و ديوانه‌اش نموده است، برنخيزد.
در تفسير اين آيه و تحليل اين تشبيه، بعضي از مفسران گفته‌اند: منظور اين است كه رباخوار در قيامت، سر از قبر بر نمي‌دارد مگر همانند شخصي ديوانه. او مبهوت، متحير و ديوانه محشور مي‌شود؛ ولي بعضي ديگر گفته‌اند: اين حالت بهت و ديوانگي، در همين دنيا براي رباخوار حاصل مي‌شود؛ يعني كساني كه به رباخواري عادت كنند، در واقع، حالتي جنون آميز پيدا خواهند كرد و دائماً در فكر چك و سفته هستند، حتي در خيابان هم كه راه مي‌روند، گويي در عالم ديگر سير مي‌كنند و متوجه خود و اطرافشان نيستند، بلكه همه هوش و حواس و فكر خود را به پول و سرمايه و سودش سپرده‌اند و ممكن است حالت‌شان در قيامت هم تحقق عينيِ همين وضع روحي در اين عالم باشد. قرآن با اين تشبيه ، مسلمانان را متوجه مي‌كند كه با دست زدن به رباخواري، خود را به اين وضع مبتلا نكنند تا عقل و هوش از سر آنها نرود.
رباخواري نزد خداوند تا آن اندازه زشت و ناپسند است كه در بعضي آيات، به منزله كفر و حتي جنگ با خدا معرفي شده است:
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامَنُوا لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَةً وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ـ وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِي أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ»[23]
اي ايمان داران! چندين برابر ربا نخوريد (يا اموال خود را با گرفتن ربا چندين برابر نكنيد) و از خدا بترسيد، باشد كه رستگار شويد و بترسيد از آتشي كه براي كفار آماده شده است.
اين آيه، به دو مطلب اشاره دارد: نخست اين كه رباخواري سبب تراكم و تمركز ثروت مي‌شود، بدون كار و زحمت و به طور نامشروع.
دوم آن كه رباخوار در حكم كافر است.
در بعضي ديگر از آيات، خداوند قوم يهود را به خاطر رباخواري نيز به شدت ملامت و مذمت مي‌كند كه آنان با آن كه از گرفتن ربا و خوردن مال مردم به باطل و به ناحق، منع شده بودند، ربا مي‌گرفتند. از اين رو، مستحق نكوهش و مذمتند و اشاره‌اي نيز به اين دارد كه آنان كه ربا مي‌خوردند، به ظاهر يهودي بودند و در واقع، كافر بودند و دين يهود را نيز قبول نداشتند.
تعابيري كه از آيات نقل كرديم، در برخورد با رباخواران بسيار تند و تهديد آميز بود؛ ولي از همه تعابير، تندتر و تهديد آميزتر آن است كه مي‌گويد: اگر رباخواري را ترك نكنيد، در واقع، با خدا و رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ اعلان جنگ داده‌ايد:
«فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[24]
و اين شايد به اين علت باشد كه رباخواري، غير از آثار زشت اخلاق، منشاء اختلال و فساد اقتصادي در جامعه مي‌شود و افرادي را وا مي‌دارد تا به جاي كار و تلاش مفيد، تن به تنبلي و تن آسايي دهند و از سود سرمايه خود ـ كه حاصل رنج و تلاش طاقت فرساي افراد ضعيفي است كه زير اين بار، كمر خم مي‌كنند ـ ارتزاق كنند و سرمايه خود را روز به روز افزايش دهند و در نظام اقتصادي و اجتماعي، بحران و اختلال ايجاد كنند.

پي نوشت ها:
[1] . مائده / 33.
[2] . مائده / 38.
[3] . مائده / 33.
[4] . «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلى أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنِينَ وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا يَأْتِينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» (ممتحنه / 12).
[5] . نساء / 2.
[6] . نساء / 127.
[7] . انعام / 152.
[8] . نساء / 6.
[9] . نساء / 9 و 10.
[10] . انعام / 152.
[11] . هود / 84 و 85.
[12] . اسراء / 35 ؛ شعرا / 182.
[13] . الرحمن / 9.
[14] . الرحمن / 8.
[15] . مطففين / 1 ـ 3.
[16] . بقره / 219.
[17] . مائده / 90 و 91.
[18] . بقره / 188.
[19] . بقره / 275.
[20] . بقره / 276.
[21] . بقره / 278 و 279.
[22] . «وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ رِباً لِيَرْبُوَا فِي أَمْوالِ النَّاسِ فَلا يَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَيْتُمْ مِنْ زَكاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ» (روم / 39).
[23] . آل عمران / 130 و 131.
[24] . بقره / 279.
آية الله مصباح يزدي- اخلاق در قرآن، ج 3، ص285