دوستی در قرآن و حدیث

محمد محمدی ری شهری

نسخه متنی -صفحه : 731/ 376
نمايش فراداده

928 . رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله : شعيب عليه‏السلام از دوستى خداى عز و جلچندان گريست كه نابينا شد . پس خداوند ، بينايى‏اش را به او بازگرداند . باز چندان گريست تا آن كه نابينا شد . پس خداوند ، بينايى‏اش را به او بازگرداند . باز چندان گريست كه نابينا شد . پس خداوند ، بينايى‏اش را به او بازگرداند . در مرتبه چهارم ، خداوند به او وحى كرد : «اى شعيب ! اين كار را تا كى مى‏خواهى همچنان تكرار كنى ؟ اگر اين كارت از ترس دوزخ است ، آن را از تو بازداشتم و اگر از اشتياق به بهشت است ، آن را بر تو روا ساختم» .

شعيب گفت : بارالها و سرورا ! تو خود مى‏دانى كه از ترس دوزخت و يا از سرِ اشتياق به بهشتت گريه نمى‏كنم ؛ ليكن دوستى تو با قلبم پيوند خورده است . از اين رو ، تاب صبورى ندارم تا تو را ببينم .

پس خداوند عز و جل ، به او وحى كرد : «هان ! حال كه كارت به اين سبب است ، به زودى موسى بن عمران ، هم‏سخنِ خود را به خدمت تو درخواهم آورد» .

929 . المحجة البيضاء : حضرت عيسى عليه‏السلام بر سه تن گذشت كه رنگ چهره‏هايشان دگرگون‏شده و تن‏هايشان نزار شده بود . پس به ايشان گفت : «چه چيزْ شما را به اين حالى كه مى‏بينم ، دچار كرده است ؟».

گفتند : ترس از دوزخ .

فرمود : «بر خداوند ، حق است كه شخص‏ترسان را ايمنى بخشد» .

سپس از آنان گذشت و به سه تن ديگر رسيد كه از آنان ، لاغرتر و رنگ

پريده‏تر بودند . پرسيد : «چه چيزْ شما را به اين حالى كه مى‏بينم ، دچار كرده است ؟».

گفتند : اشتياق به بهشت .

فرمود : «بر خداوند ، حق است كه آنچه را اميد داريد ، به شما ببخشد».

سپس از آنان گذشت و به سه تن ديگر رسيد كه از آنان لاغرتر و رنگ پريده‏تر بودند و گويى بر چهره‏هايشان آينه‏هايى از نور بود . پرسيد : «چه چيزْ شما را به اين حالى كه مى‏بينم ، دچار كرده است ؟» .

گفتند : دوستى خداى عز و جل .

فرمود : «شماييد مقرّبان ! شماييد مقرّبان!» .