دوست دارند . اطاعت آنها از خدا از ترس دوزخ و يا به طمع بهشت نيست ؛ بلكه به دليل عشق و علاقه آنها به خداست . 1 آنان در مقام نيايش مىگويند :
سَيِّدى ... أنَا مِن حُبِّكَ ظَمآنُ لا أروى ؛ 2
سرورم! من در دوست داشتن تو ، تشنهاى هستم كه سيراب نمىشوم .
و ...
مَا أطيَبَ طَعْمَ حُبِّكَ! ؛
طعم محبّتت ، چه شيرين است! ...
يا نِعَمي وَجَنَّتي! ؛ 3
اى نعمت و بهشت من! ...
فَهَبنى ـ يا إلهى وسَيِّدى ومَولاىَ و رَبّى ـ صَبَرتُ عَلى عَذابِكَ فَكَيفَ أصبِرُ عَلى فِراقِكَ ؛ 4
خدايا! گيرم كه بر عذابت صبر كردم ، بر فراقت چگونه صبر كنم ؟ و ...
محبّت خدا نسبت به اين طايفه، مفهومى ديگر دارد . معنا و مفهوم واقعى اين دو نوع محبّت را تنها كسانى مىتوانند درك كنند كه به آن رسيده باشند . هر سخنى در تبيين و تفسير محبّت حقيقى آفريده به آفريدگار و بالعكس ، ناقص و نارساست. بهترين بيان در توضيح آثار اين محبّت ، همان است كه در حديث «قرب نوافل» ، آمده است. 5
فقيه و محقّق بزرگوار ، شيخ بهايى ، درباره اين حديث مىفرمايد :
1 - ر . ك : ص 385 (پرستش دوستداران) . 2 - ر . ك : ص 377 (كاملانِ در خدا دوستى) . 3 - ر . ك : مفاتيح الجنان ، مناجاةُ المريدين . 4 - ر . ك : ص 379 ، ح 913 . 5 - ر . ك : مصباح المتهجّد : ص 847 .