ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 1 -صفحه : 693/ 178
نمايش فراداده

صفحه 155

نتيجه همين فعل مورد بحث ما بالنسبه باراده ازلى الهى ضرورى، و واجب الوجود است، و در عين حال بالنسبه باراده خود فاعل، ممكن الوجود، و اختيارى است.

پس اراده فاعل نام برده در طول اراده خداست، نه در عرض آن، تا با هم جمع نشوند، و آن وقت بگويى: اگر اراده الهى تاثير كند، اراده انسانى بى اثر و باطل ميشود، و بهمين بهانه جبرى مذهب شوى.

پس معلوم شد خطاى جبرى مذهبان از كجا ناشى شده، از اينجا كه نتوانستند تشخيص دهند، كه اراده الهى چگونه بافعال بندگان تعلق گرفته، و نيز نتوانستند ميان دو اراده طولى، با دو اراده عرضى فرق بگذارند، و نتيجه اين اشتباهشان اين شده كه بگويند: بخاطر اراده ازلى خدا، اراده بنده از اثر افتاده.

عقيده معتزله در تفويض، و ذكر مثالى براى روشن شدن" امر بين الامين"

و اما معتزله، هر چند كه با جبرى مذهبان در مسئله اختيارى بودن افعال بندگان، و ساير لوازم آن، مخالفت كرده‏اند، اما در راه اثبات اختيار، آن قدر تند رفته‏اند، كه از آن طرف افتاده‏اند، در نتيجه مرتكب اشتباهى شده‏اند كه هيچ دست كم از اشتباه آنان نيست.

و آن اين است كه اول در برابر جبريها تسليم شده‏اند، كه اگر اراده ازليه خدا به افعال بندگان تعلق بگيرد، ديگر اختيارى باقى نمى‏ماند، اين را از جبريها قبول كرده‏اند، ولى براى اينكه اصرار داشته‏اند بر اينكه مختار بودن بندگان را اثبات كنند، ناگزير گفته‏اند: از اينجا مى‏فهميم، كه افعال بندگان مورد اراده ازليه خدا نيست، و ناگزير شده‏اند براى افعال انسانها، خالقى ديگر قائل شوند، و آن خود انسانهايند، و خلاصه ناگزير شده‏اند بگويند: تمامى موجودات خالقى دارند، بنام خدا، ولى افعال انسانها خالق ديگرى دارد، و آن خود انسان است.

غافل از اينكه اينهم نوعى ثنويت، و دو خدايى است، علاوه بر اين به محذورهايى دچار شده‏اند كه بسيار بزرگتر از محذور جبريها است، هم چنان كه امام (ع) فرموده: بى چاره قدرى‏ها خواستند باصطلاح، خدا را بعدالت توصيف كنند، در عوض قدرت و سلطنت خدا را منكر شدند.

و اگر بخواهيم براى روشن شدن اين بحث مثالى بياوريم، بايد يكى از موالى عرفى را در نظر بگيريم، كه يكى از بندگان و بردگان خود را انتخاب نموده، دخترش را براى مدتى بعقد او در مى‏آورد، آن گاه از اموال خود حصه‏اى باو اختصاص ميدهد، خانه‏اى، و اثاث خانه‏اى، و سرمايه‏اى، و امثال آن، از همه آن چيزهايى كه مورد احتياج يك خانواده است.

در اين مثال اگر بگوئيم: اين برده مالك چيزى نيست، چون مالكيت با بردگى متناقض است، و او نه تنها هر چه دارد، بلكه خودش نيز ملك مولايش است، همان اشتباهى را مرتكب‏