صفحه 277
يك معنا دلالت دارند، و آن اين است كه در روز قيامت افرادى گنهكار از اهل ايمان شفاعت ميشوند، حال يا اينكه از دخول در آتش نجات مىيابند، و يا اينكه بعد از داخل شدن بيرون ميشوند، و آنچه از اين اخبار بطور يقين حاصل ميشود، اين است كه گنهكاران از اهل ايمان در آتش خالد و جاودانه نمىمانند، و بطورى كه بخاطر داريد از قرآن كريم هم بيش از اين استفاده نميشد.
جزئيات و تفاصيل مسئله معاد، چيزى نيست كه دست براهين عقلى بدان برسد، و بتواند آنچه از جزئيات معاد، كه در كتاب و سنت وارد شده، اثبات نمايد، و علتش هم بنا بگفته بو على سينا اين است كه: آن مقدماتى كه بايد براهين عقلى بچيند، و بعد از چيدن آنها يك يك آن جزئيات را نتيجه بگيرد، در دسترس عقل آدمى نيست، و لكن با در نظر گرفتن اين معنا، كه آدمى بعد از جدا شدن جانش از تن، تجردى عقلى و مثالى به خود مىگيرد و براهين عقلى دسترسى باين انسان مجرد و مثالى دارد، لذا كمالاتى هم كه اين انسان در آينده در دو طريق سعادت و شقاوت بخود مىگيرد، در دسترس براهين عقلى هست.
آرى انسان از همان ابتداى امر، هر فعلى كه انجام دهد، از آن فعل هيئتى و حالى از سعادت و شقاوت در نفسش پديد مىآيد، كه البته ميدانيد مراد بسعادت، آن وضع و آن چيزيست كه براى انسان از آن جهت كه انسان است خير است، و مراد بشقاوت هر چيزى است كه براى او، از اين جهت كه انسان است مضر است.
آن گاه اگر همين فعل تكرار بشود، رفته رفته آن حالتى كه گفتيم: از هر فعلى در نفس پديد مىآيد، شدت يافته، و نقش مىبندد، و بصورت يك ملكه (و يا بگو طبيعت ثانوى)، در مىآيد، و سپس اين ملكه در اثر رسوخ بيشتر، صورتى سعيده، و يا شقيه در نفس ايجاد مىكند، و مبدء هيئتها و صورتهاى نفسانى ميشود، حال اگر آن ملكه سعيده باشد، آثارش وجودى، و مطابق، و ملايم با صورت جديد، و با نفسى ميشود كه در حقيقت بمنزله مادهايست كه قابل و مستعد و پذيراى آنست، و اگر شقيه باشد، آثارش امورى عدمى ميشود، كه با تحليل عقلى به فقدان و شر برگشت مىكند.
پس نفسى كه سعيد است، از آثارى كه از او بروز مىكند لذت مىبرد، چون گفتيم: نفس او نفس يك انسان است، و آثار هم آثار انسانيت او است، و او مىبيند كه هر لحظه انسانيتش فعليتى