صفحه 306
ميشويم.
موسى (ع) براى بار سوم پاسخ داد: و در توضيح ماهيت آن گاو، و رنگش فرمود:
(گاوى باشد كه هنوز براى شخم و آبكشى رام نشده باشد، نه بتواند شخم كند، و نه آبيارى، وقتى بيان گاو تمام شد، و ديگر چيزى نداشتند بپرسند، آن وقت گفتند: (حالا درست گفتى)، عينا مثل كسى كه نمىخواهد سخن طرف خود را بپذيرد، ولى چون ادله او قوى است، ناگزير ميشود بگويد:
بله درست است، كه اين اعترافش از روى ناچارى است، و آن گاه از لجبازى خود عذر خواهى كند، به اينكه آخر تا كنون سخنت روشن نبود، و بيانت تمام نبود، حالا تمام شد، دليل بر اينكه اعتراف به (الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ) ايشان، نظير اعتراف آن شخص است اين است كه در آخر مىفرمايد: (فَذَبَحُوها، وَ ما كادُوا يَفْعَلُونَ، گاو را كشتند، اما خودشان هرگز نميخواستند بكشند،) خلاصه هنوز ايمان درونى بسخن موسى پيدا نكرده بودند، و اگر گاو را كشتند، براى اين بود كه ديگر بهانهاى نداشتند، و مجبور بقبول شدند.
(وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً، فَادَّارَأْتُمْ فِيها)، الخ در اينجا باصل قصه شروع شده، و كلمه (ادارأتم) در اصل تدارأتم بوده، و تدارأ بمعناى تدافع و مشاجره است، و از ماده (دال- را همزه) است، كه بمعناى دفع است، شخصى را كشته بودند، و آن گاه تدافع مىكردند، يعنى هر طائفه خون او را از خود دور مىكرد، و بديگرى نسبت ميداد.
و خدا ميخواست آنچه آنان كتمان كرده بودند، بر ملا سازد، لذا دستور داد:
(فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها)، الخ، ضمير اول به كلمه (نفس) بر مىگردد، و اگر مذكر آورد، باعتبار اين بود كه كلمه (قتيل) بر آن صادق بود، و ضمير دومى به بقره بر مىگردد، كه بعضى گفتهاند: مراد باين قصه بيان حكم است، و ميخواهد مانند تورات حكمى از احكام مربوط بكشف جنايت را بيان كند، و بفرمايد بهر وسيله شده بايد قاتل را بدست آورد، تا خونى هدر نرفته باشد، نظير آيه: (وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ، قصاص مايه زندگى شما است)، «1» نه اينكه راستى راستى موسى (ع) با دم آن گاو بمرده زده باشد، و بمعجزه نبوت مرده را زنده كرده باشد.
و لكن خواننده عزيز توجه دارد: كه اصل سياق كلام، و مخصوصا اين قسمت از كلام، كه مىفرمايد: (پس گفتيم او را به بعضى قسمتهاى گاو بزنيد، كه خدا اينطور مردگان را زنده مىكند)، هيچ سازگارى ندارد.
(ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ، فَهِيَ كَالْحِجارَةِ، أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً) الخ، كلمه قسوة وقتى در خصوص قلب استعمال ميشود، معنى صلابت و سختى را ميدهد، و بمنزله صلابت سنگ است، و
1- سوره بقره آيه 179