ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 1 -صفحه : 693/ 329
نمايش فراداده

صفحه 306

ميشويم.

موسى (ع) براى بار سوم پاسخ داد: و در توضيح ماهيت آن گاو، و رنگش فرمود:

(گاوى باشد كه هنوز براى شخم و آب‏كشى رام نشده باشد، نه بتواند شخم كند، و نه آبيارى، وقتى بيان گاو تمام شد، و ديگر چيزى نداشتند بپرسند، آن وقت گفتند: (حالا درست گفتى)، عينا مثل كسى كه نمى‏خواهد سخن طرف خود را بپذيرد، ولى چون ادله او قوى است، ناگزير ميشود بگويد:

بله درست است، كه اين اعترافش از روى ناچارى است، و آن گاه از لجبازى خود عذر خواهى كند، به اينكه آخر تا كنون سخنت روشن نبود، و بيانت تمام نبود، حالا تمام شد، دليل بر اينكه اعتراف به (الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ) ايشان، نظير اعتراف آن شخص است اين است كه در آخر مى‏فرمايد: (فَذَبَحُوها، وَ ما كادُوا يَفْعَلُونَ، گاو را كشتند، اما خودشان هرگز نميخواستند بكشند،) خلاصه هنوز ايمان درونى بسخن موسى پيدا نكرده بودند، و اگر گاو را كشتند، براى اين بود كه ديگر بهانه‏اى نداشتند، و مجبور بقبول شدند.

(وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً، فَادَّارَأْتُمْ فِيها)، الخ در اينجا باصل قصه شروع شده، و كلمه (ادارأتم) در اصل تدارأتم بوده، و تدارأ بمعناى تدافع و مشاجره است، و از ماده (دال- را همزه) است، كه بمعناى دفع است، شخصى را كشته بودند، و آن گاه تدافع مى‏كردند، يعنى هر طائفه خون او را از خود دور مى‏كرد، و بديگرى نسبت ميداد.

و خدا ميخواست آنچه آنان كتمان كرده بودند، بر ملا سازد، لذا دستور داد:

(فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها)، الخ، ضمير اول به كلمه (نفس) بر مى‏گردد، و اگر مذكر آورد، باعتبار اين بود كه كلمه (قتيل) بر آن صادق بود، و ضمير دومى به بقره بر مى‏گردد، كه بعضى گفته‏اند: مراد باين قصه بيان حكم است، و ميخواهد مانند تورات حكمى از احكام مربوط بكشف جنايت را بيان كند، و بفرمايد بهر وسيله شده بايد قاتل را بدست آورد، تا خونى هدر نرفته باشد، نظير آيه: (وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ، قصاص مايه زندگى شما است)، «1» نه اينكه راستى راستى موسى (ع) با دم آن گاو بمرده زده باشد، و بمعجزه نبوت مرده را زنده كرده باشد.

و لكن خواننده عزيز توجه دارد: كه اصل سياق كلام، و مخصوصا اين قسمت از كلام، كه مى‏فرمايد: (پس گفتيم او را به بعضى قسمتهاى گاو بزنيد، كه خدا اينطور مردگان را زنده مى‏كند)، هيچ سازگارى ندارد.

(ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ، فَهِيَ كَالْحِجارَةِ، أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً) الخ، كلمه قسوة وقتى در خصوص قلب استعمال ميشود، معنى صلابت و سختى را ميدهد، و بمنزله صلابت سنگ است، و

1- سوره بقره آيه 179