ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 1 -صفحه : 693/ 359
نمايش فراداده

صفحه 336

(قُلْ بِئْسَما يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمانُكُمْ) الخ، اين جمله بمنزله اخذ نتيجه از ايرادهايى است كه بايشان كرد، از كشتن انبياء، و كفر بموسى، و استكبار در بلند شدن كوه طور باعلام نافرمانى، كه علاوه بر نتيجه‏گيرى استهزاء بايشان نيز هست مى‏فرمايد: (چه بد دستوراتى بشما ميدهد اين ايمان شما، و عجب ايمانى است كه اثرش كشتن انبياء، و كفر بموسى و غيره است، مترجم)

بحث روايتى

(شامل رواياتى در ذيل آيات گذشته)

توطن يهود در مدينه و اطراف آن و انكار و تكذيب آنها پيامبر (ص) را

در تفسير عياشى از امام صادق (ع) روايت آورده كه در تفسير جمله: (وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ) الخ، فرمود يهوديان در كتب خود خوانده بودند كه محمد (ص) رسول خدا است، و محل هجرتش ما بين دو كوه" عير" و" احد" است، پس از بلاد خود كوچ كردند، تا آن محل را پيدا كنند، لا جرم بكوهى رسيدند كه آن را حداد مى‏گفتند، با خود گفتند: لا بد اين همان" احد" است، چون" حداد" و" احد" يكى است، پس پيرامون آن كوه متفرق شدند بعض از آنان در" تيماء" (بين خيبر و مدينه)، و بعض ديگر در" فدك"، و بعضى در" خيبر" منزل گزيدند، اين بود تا وقتى كه بعضى از يهوديان" تيماء" هوس كردند به ديدن بعضى از برادران خود بروند، در همين بين مردى اعرابى از قبيله" قيس" مى‏گذشت، شتران او را كرايه كردند، او گفت: من شما را از ما بين" عير" و" احد" مى‏برم، گفتند: پس هر وقت بان محل رسيدى، بما اطلاع بده.

آن مرد اعرابى هم چنان مى‏رفت تا بوسط اراضى مدينه رسيد، رو كرد به يهوديان و گفت:

اين كوه عير است، و اين هم كوه احد، پس يهوديان پياده شدند و باو گفتند: ما به آرزويمان رسيديم، و ديگر كارى بشتران تو نداريم، از شتر پياده شده، و شتران را بصاحبش دادند، و گفتند:

تو ميتوانى هر جا ميخواهى بروى ما در همين جا ميمانيم، پس نامه‏اى به برادران يهود خود كه در خيبر و فدك منزل گرفته بودند نوشتند، كه ما بان نقطه‏اى كه ما بين عير و احد است رسيديم، شما هم نزد ما بيائيد، يهوديان خيبر در پاسخ نوشتند ما در اينجا خانه ساخته‏ايم، و آب و ملك و اموالى بدست آورده‏ايم، نميتوانيم اينها را رها نموده نزديك شما منزل كنيم، ولى هر وقت آن پيامبر موعود مبعوث شد، به شتاب نزد شما خواهيم آمد.

اين عده از يهوديان كه در مدينه يعنى ميان عير و احد منزل كردند، اموال بسيارى كسب كردند،" تبع" از بسيارى مال آنان خبردار شد و بجنگ با آنان برخاست، يهوديان متحصن شدند، تبع ايشان را محاصره كرد، و در آخر بايشان امان داد، پس بر او در آمدند، تبع بايشان گفت: مى‏خواهم در اين سرزمين بمانم، براى اينكه مرا خيلى معطل كرديد، گفتند تو نميتوانى در اينجا بمانى براى‏