صفحه 338
بيامد آن كسى كه او را مىشناختند، يعنى رسول خدا (ص) با اينكه هيچ شكى در نبوت او نداشتند، بوى كفر ورزيدند. «1»
مؤلف: قريب باين دو معنى روايات ديگرى نيز وارد شده و بعضى از مفسرين بعد از اشاره به روايت آخرى و نظائر آن، ميگويند: علاوه بر اينكه راويان اين روايات ضعيفند، و علاوه بر اينكه با روايات ديگر مخالف است، از نظر معنى شاذ و نادر است، براى اينكه استفتاح در آيه را عبارت دانسته از دعاى بشخص رسول خدا (ص) و در بعضى روايات دعاى به حق آن جناب، و اين غير مشروع است، چون هيچكس حقى بر خدا ندارد، تا خدا را به حق او سوگند دهند، اين بود گفتار اين مفسر.
و سخن او ناشى از بيدقتى در معناى حق، و در معناى قسم دادن بحق است.
توضيح اينكه بطور كلى معناى سوگند دادن اين است كه اگر در خبر سوگند ميخوريم، خبر را و اگر در انشاء كه دعا قسمى از آنست سوگند ميخوريم، انشاء خود را مقيد بچيزى شريف و آبرومند كنيم، تا اگر خبر يا انشاء ما دروغ باشد، شرافت و آبروى آن چيز لطمه بخورد، يعنى در خبر با بطلان صدق آن و در انشاء با بطلان امر و نهى يعنى امتثال نكردن آن، و در دعا با مستجاب نشدن آن، كرامت و شرافت آن چيز باطل شود.
مثلا وقتى مىگوييم: بجان خودم سوگند كه زيد ايستاده، صدق اين جمله خبرى را مقيد بشرافت عمر و حيات خود كرديم، و وابسته بان نمودهايم، بطورى كه اگر خبر ما دروغ در آيد عمر ما فاقد شرافت شده است، و همچنين وقتى بگوئيم بجان خودم اينكار را ميكنم، و يا بشخصى بگوئيم: بجان من اينكار را بكن، كار نامبرده را با شرافت زندگى خود گره زدهايم، بطورى كه در مثال دوم اگر طرف، كار نامبرده را انجام ندهد، شرافت حيات و بهاى عمر ما را از بين برده است.
از اينجا دو نكته روشن ميشود، اول اينكه سوگند براى تاكيد كلام، عالىترين مراتب تاكيد را دارد هم چنان كه اهل ادب نيز اين معنى را ذكر كردهاند.
دوم اينكه آن چيزى كه ما به آن سوگند ميخوريم، بايد شريفتر و محترمتر از آن چيزى باشد كه بخاطر آن سوگند ميخوريم، چون معنى ندارد كلام را بابرو و شرف چيزى گره بزنيم كه شرافتش ما دون كلام باشد، و لذا مىبينيم خداى تعالى در كتاب خود باسم خود و بصفات خود، سوگند ميخورد و ميفرمايد: (وَ اللَّهِ رَبِّنا) «2» و نيز ميفرمايد: (فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ) «3» و نيز (فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ) «4» و همچنين به پيامبر و ملائكه و كتب و نيز بمخلوقات خود، چون آسمان، و زمين و شمس، قمر
1- تفسير الدر المنثور ج 1 ص 88 2- سوره انعام آيه 23 3- سورة حجر آية 92 4- سورة ص آية 82