صفحه 408
قول و كلمه را بكند، مثلا مىگويى: (من اينكار را حتما ميكنم، براى اينكه از دهنم در آمده كه بكنم) با اينكه قبلا در آن باره سخنى نگفتهاى، ولى تنها تصميم انجام آن را گرفتهاى و چون نمىخواهى تصميم خود را بشكنى، و در آن باره شفاعت احدى را بپذيرى و هيچ سستى در تصميمت پيدا نشده، لذا اينطور تعبير ميكنى كه من چون گفتهام اينكار را مىكنم، بايد بكنم، نظير شعر عنتره كه مىگويد:
يعنى سخن من بنفسم وقتى كه در ميدان جنگ باضطراب در مىآيد اينست كه بگويم سر جايت بايست كه يا كشته مىشوى و خوشنام و يا دشمن را ميكشى و راحت مىگردى كه منظورش از قول تلقين نفس به ثبات و تصميم بر آنست كه ثبات را از دست ندهد و تصميم خود را در جايى كه دارد يعنى در دلش هم چنان حفظ كند، تا اگر در حادثه كشته شد، از ستايش خلق برخوردار شود و اگر بر دشمن پيروز گشت از استراحت برخوردار گردد.
حال كه اين نكته را دانستى اين معنا برايت روشن گرديد، كه مراد به (كلمات) در آيه مورد بحث، قضايايى است كه ابراهيم با آنها آزمايش شد، و عهدهايى است الهى، كه وفاى بدانها را از او خواسته بودند، مانند قضيه كواكب، و بتها، و آتش، و هجرت، و قربانى كردن فرزند، و غيره.
و اگر در آيه مورد بحث نامى از اين امتحانات نبرده، براى اين بود كه غرضى به ذكر آنها نداشته، بله همين كه فرموده: (چون از آن امتحانات پيروز در آمدى ما تو را امام خواهيم كرد)، مىفهماند كه آن امور امورى بوده كه لياقت آن جناب را براى مقام امامت اثبات ميكرده، چون امامت را مترتب بر آن امور كرد.
پس اين صحنهها كه بر شمرديم، همان كلمات بوده و اما تمام كردن كلمات به چه معنا است؟
در پاسخ مىگوئيم اگر ضمير در (اتمهن) بابراهيم برگردد، معنايش اين ميشود كه ابراهيم آن كلمات را تمام كرد، يعنى آنچه را خدا از او مىخواست انجام داد، و امتثال نمود، و اما اگر ضمير در آن بخداى تعالى برگردد، هم چنان كه ظاهر هم همين است، آن وقت معنا اين ميشود كه خدا آن كلمات را تمام كرد، يعنى توفيق را شامل حال ابراهيم كرد و مساعدتش فرمود تا همانطور كه وى ميخواست دستورش را عمل كند.
و اما اينكه بعضى گفتهاند: مراد از كلمات جمله! (قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً) تا آخر آيات است، تفسيرى است كه نمىشود بان اعتماد كرد، براى اينكه از اسلوب قرآنى هيچ سابقه ندارد، و معهود نيست كه لفظ كلمات را بر جملاتى از كلام اطلاق كرده باشد.
(إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً) امام يعنى مقتدا و پيشوايى كه مردم باو اقتداء نموده، در گفتار و