ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 1 -صفحه : 693/ 445
نمايش فراداده

صفحه 422

و يا وثنى، و يا مجسمه‏اى بپرستد، امام نمى‏شود. «1»

مؤلف: معناى اين حديث از آنچه گذشت روشن شد.

مرحوم شيخ طوسى در امالى با ذكر سند و ابن مغازلى، در مناقب، بدون ذكر سند از ابن مسعود روايت كرده، كه گفت: رسول خدا (ص) در تفسير آيه‏اى كه حكايت كلام خدا به ابراهيم است، فرمود: كسى كه بجاى سجده براى من، براى بتى سجده كند، من او را امام نميكنم، آن گاه رسول خدا (ص) فرمود: اين دعوت ابراهيم در من و برادرم على كه هيچيك هرگز براى بتى سجده نكرديم منتهى شد. «2»

مؤلف: و اين روايت از رواياتى است كه دلالت بر امامت رسول خدا (ص) دارد.

و در تفسير الدر المنثور است كه وكيع، و ابن مردويه از على بن ابى طالب (ع) از رسول خدا (ص) روايت كرده، كه در تفسير جمله: (لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ) فرمود: اطاعت خدا جز در كار نيك صورت نمى‏گيرد. «3»

و نيز در تفسير الدر المنثور است كه عبد بن حميد، از عمران بن حصين، روايت كرده كه گفت: از رسول خدا (ص) شنيدم مى‏فرمود: اطاعت هيچ مخلوقى در نافرمانى خدا مشروع نيست. «4»

مؤلف: معناى اين حديث از آنچه گذشت روشن است.

و در تفسير عياشى به سندهايى چند از صفوان جمال روايت كرده كه گفت: ما در مكه بوديم، در آنجا گفتگو از آيه: (وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ) به ميان آمد فرمود: خدا آن را با محمد و على و امامان از فرزندان على تمام كرد، آنجا كه فرمود: (ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ، وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ، ذريه‏اى كه بعضى از بعض ديگرند، و خدا شنوا و دانا است).

مؤلف: اين روايت آيه شريفه را بر اين مبنا معنا كرده، كه مراد به لفظ (كلمه) امامت باشد، هم چنان كه در آيه: (فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ، وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ)، «5» نيز باين معنا تفسير شده است. «6»

و بنا بر اين معناى آيه اين مى‏شود: چون خداى تعالى ابراهيم را بكلماتى كه عبارت بود از امامت خودش، و امامت اسحاق، و ذريه او بيازمود، و آن كلمات را با امامت محمد و امامان از اهل بيت او كه از دودمان اسماعيل هستند تمام كرد، آن گاه اين معنا را با جمله: (إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً) تا آخر آيه روشن ساخت.

1- تفسير برهان ج 1 ص 151 حديث 11

2- امالى الطوسى ج 1 ص 388 و تفسير برهان ج 1 ص 151 حديث 4

3- تفسير الدر المنثور ج 1 ص 118

4- تفسير الدر المنثور ج 1 ص 118

5- سوره زخرف آيه 26- 28

6- عياشى ج 1 ص 57 حديث 88