صفحه 510
اينك در اين آيه متفرع بر آن دو نعمت، دعوتشان مىكند: به اينكه بياد او باشند و شكرش بگذارند، تا او هم در مقابل ياد بندگان به عبوديت و طاعت، ايشان را بدادن نعمت ياد كند و در پاداش شكرگزارى و كفران نكردن، نعمتشان را بيشتر كند.
در جاى ديگر نيز فرموده: (وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ وَ قُلْ عَسى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً، بياد آر پروردگارت را هر وقت كه فراموش كردى، و بگو اميد است پروردگارم مرا به رشدى نزديكتر از اين هدايت كند)، «1» و نيز فرموده: (لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ، اگر شكر بگزاريد زيادترتان مىدهم)، «2» و اين دو آيه هر دو قبل از آيات قبله در سوره بقره نازل شده است.
اين نكته را بايد در نظر داشت: كه كلمه ذكر بسا مىشود كه در مقابل غفلت قرار مىگيرد، مانند آيه: (وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا، كسى را كه ما دلش را از ياد خود غافل كردهايم، اطاعت مكن)، «3» و غفلت عبارتست از نداشتن علم به علم، يعنى اينكه ندانم كه ميدانم، و ذكر در مقابل غفلت، عبارتست از اينكه بدانم كه ميدانم.
و بسا مىشود كه در مقابل نسيان استعمال مىشود، و نسيان عبارتست از اينكه صورت علم بكلى از خزانه ذهن زايل شود، و ذكر بر خلاف نسيان عبارتست از اينكه آن صورت هم چنان در ذهن باقى باشد، و در آيه: (وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ) به همين معنا آمده و بنا بر اين در چنين استعمالى ذكر مانند نسيان معنايى است داراى آثار و خواصى كه آن آثار بر وجود ذكر مترتب مىشود، و به همين جهت كلمه ذكر، مانند نسيان، در مواردى كه خودش نيست ولى آثارش هست، استعمال مىشود، مثلا وقتى من ببينم كه شما دوست صميمى خود را با اينكه مىدانى احتياج به نصرتت دارد نصرت ندادى و كمك نكردى، مىگويم: چرا پس دوستت را فراموش كردى؟ با اينكه او را فراموش نكردهاى و بر عكس همواره با او و به ياد او بودهاى، اما از آنجا كه اين ياد اثرى نداشته و بر عكس اثر فراموشى از شما سر زده، مثل اين است كه اصلا در ذهن شما وجود نداشته و از يادش برده باشى.
و گويا استعمال ذكر بر ذكر لفظى (مثلا ذكر خدا با گفتن سبحان اللَّه و امثال آن) از همين باب باشد، يعنى استعمال كلمه (ذكر) در اثر آن باشد نه خودش چون ذكر زبانى هر چيز، از آثار ذكر قلبى آنست و از اين باب است آيه: (قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْراً، بگو بزودى ذكرى از او برايت ميخوانم)، «4» و نظائر اين استعمال بسيار است.
و بفرض اينكه ذكر لفظى از مصاديق ذكر واقعى باشد، از مراتب آنست، نه اينكه بكلى كلمه
1- سوره كهف آيه 24 2- سوره ابراهيم آيه 7 3- سوره كهف آيه 28 4- سوره كهف آيه 83