را مبدل به تلخى مرگ كنيم، و از نعمت بقاء كه شريفترين نعمت است محروم سازيم؟ و با اينكه خداى سبحان ارحم الراحمين است، او چرا چنين اجازهاى داده؟ و رحمت واسعهاش چگونه با اين تبعيض در مخلوقاتش مىسازد؟ كه همه جانداران را فدايى و قربانى انسان بسازد؟.
جواب از اين سؤال در يك جمله كوتاه اين است كه اساس شرايع دين و زير بناى آن حكمت و مصالح حقيقى است، نه عواطف وهمى، خداى تعالى در شرايعش حقائق و مصالح حقيقى را رعايت كرده، نه عواطف را كه منشاش وهم است.
توضيح اينكه اگر خواننده محترم وضع زندگى موجوداتى كه در دسترس او است به مقدار تواناييش مورد دقت قرار دهد، خواهد ديد كه هر موجودى در تكون و در بقايش تابع ناموس تحول است و مىفهمد كه هيچ موجودى نيست، مگر آنكه مىتواند به موجودى ديگر متحول شود، و يا موجودى ديگر به صورت خود او متحول گردد، يا بدون واسطه و يا با واسطه و هيچ موجودى ممكن نيست به وجود آيد مگر با معدوم شدن موجودى ديگر، و هيچ موجودى باقى نمىماند مگر با فنا شدن موجودى ديگر، بنا بر اين عالم ماده عالم تبديل و تبدل است، و اگر بخواهى مىتوانى بگويى عالم آكل و ماكول است، (پيوسته موجودى موجوداتى ديگر را مىخورد و جزء وجود خود مىسازد).
مىبينيد كه موجودات مركب زمينى از زمين و مواد آن مىخوردند و آن را جزء وجود خود مىنمايند، و به آن صورت مناسب با صورت خود و يا مخصوص به خود مىدهند و دوباره زمين خود آن موجود را مىخورد و فانى مىسازد.
گياهان از زمين سر در مىآورند و با مواد زمينى تغذيه مىكنند، و از هوا استنشاق مىنمايند تا به حد رشد برسند، دوباره زمين آن گياهان را مىخورد، و ساختمان آنها را كه مركب از اجزايى است تجزيه نموده، اجزاى اصلى آنها را از يكديگر جدا و به صورت عناصر اوليه در مىآورد، و مدام و پى در پى هر يك به ديگرى بر مىگردد زمين گياه مىشود، و گياه زمين مىشود.
قدمى فراتر مىگذاريم، مىبينيم حيوان از گياهان تغذيه مىكند آب و هوا را جزء بدن خود مىسازد، و بعضى از انواع حيوانات چون درندگان زمينى و هوايى حيوانات ديگر را مىخورند، و از گوشت آنها تغذيه مىكنند، چون از نظر جهاز گوارش مخصوص كه دارند چيز ديگرى نمىتوانند بخورند، ولى كبوتران و گنجشكان با دانههاى گياهان تغذى مىكنند، و حشراتى امثال مگس و پشه و كك از خون انسان و ساير جانداران مىمكند، و همچنين انواع