ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 5 -صفحه : 657/ 444
نمايش فراداده

از سوى ديگر در سابق توجه كرديد كه اسلام طريق تفكر فطرى را تاييد مى‏كند، همان طريقه‏اى را كه فطرت بى اختيار و بدون سفارش كسى به آن دعوت مى‏كند، و بشر راهى براى فرار از آن ندارد، و اين واقعيت همان سير منطقى است.

قرآن كريم خودش هم اين صناعت‏هاى منطقى يعنى برهان و جدل و موعظه را به كار برده، و امتى را كه هدايت مى‏كند دعوت نموده به اينكه از آن طريق پيروى كند، يعنى مطالب خود را- آنچه جنبه نظرى دارد و خارج از مرحله عمل است- از راه برهان تعقيب كنند و در غير آن يعنى در حكمت عملى به مسلميات استدلال كنند و يا به بياناتى كه عبرت انگيز باشد و شنونده را به عبرت وا دارد، و نيز قرآن كريم در بيان مقاصدش سنت نبويه را معتبر كرده و پيروى از رسول خدا (ص) را اسوه و خط سير معين فرمود، مسلمانان نيز دستورات آن حضرت و سخنانش را حفظ نموده و از مشى علمى آن جناب تقليد كردند، آن چنان كه يك دانش‏آموز در سلوك علمى‏اش از استادش پيروى مى‏كند.

اشاره به وضع علمى مسلمين در عهد رسول اللَّه (ص) و تحولاتى كه پس از رحلت آن حضرت پديد آمد

مردم در عهد رسول خدا (ص) (منظورمان ايام اقامت آن جناب در مدينه است) جديد العهد با تعاليم اسلامى بودند، و حالشان در تدوين علوم و صناعات شبيه‏تر به حال انسانهاى قديمى بود كه با ذهنى ساده و غير فنى به بحثهاى علمى مى‏پرداختند، البته با همه عنايتى كه به تحصيل و تحرير علم داشتند، و لذا در آغاز اولين قدمى كه برداشتند حفظ قرآن و قرائت آن و سپس حفظ احاديث بود، يعنى سخنانى كه از رسول خدا (ص) و با يك واسطه از آن جناب مى‏شنيدند حفظ مى‏كردند، و از حفظ براى ديگران نقل مى‏نمودند، چون (به جز افرادى كه اى بسا از عدد انگشتان تجاوز نمى‏كردند) كسى نوشتن را نمى‏دانست، قدم دومى كه در مسير علم برداشتند مختصر مناظراتى در خصوص علم كلام بود، كه يا در بين خود داشتند و يا با بعضى از غير مسلمانان و صاحبان مذاهب بيگانه- مخصوصا يهوديان و مسيحيان، چون قبائلى از اين دو ملت در شبه جزيره عربستان و در حبشه و شام مى‏زيستند، از همين جا بود كه علم كلام پيدا شد، اشتغال ديگرى كه مسلمانان داشتند نقل و روايت اشعار بود كه خود يك سنت قديمى عرب بود، ولى اسلام اهتمامى به امر آن نكرد و در كتاب مجيدش حتى يك كلمه شعر و شعرا را نستود سنت رسول خدا (ص) نيز پر و بالى به آن نداد.

اين وضع بود تا وقتى كه رسول خدا (ص) رحلت نمود، و مساله خلافت جريانى به خود گرفت كه معروف است، و اختلاف ناشى از مساله خلافت بابى به ابواب علم كلام افزود، و يكى ديگر از مسائل علم كلام شد كه دانشمندان اسلامى را به خود مشغول كرد.