بداند بدون هيچ تاملى حكم به وجوب آن ديگرى هم مىكند و تخلف از آن را هم عصيان دانسته و متخلف را مستحق نوعى مؤاخذه مىداند. بنا بر اين تا اينجا دو نوع امر و نهى و دو نوع ثواب و عقاب ثابت شد. اينك در اينجا نوع سوم آن ظاهر ميشود.
توضيح اينكه فضائل و رذائل يك مقدارش كه به منزله اسكلت بنا است و چارهاى جز تحصيل آن و اجتناب از اين نيست، واجب و حرام است. و بيشتر از آن كه به منزله زينت و رنگآميزى بنا است جزو مستحبات اخلاقى است كه عقل نسبت به تحصيل آن، امر استحبابى مىكند، چيزى كه هست همين مستحبات اخلاقى كه براى مردم عادى مستحبّ است نسبت به آحادى از مردم كه در ظرف اينگونه آداب زندگى مىكنند واجب است، و عقل بر حسب اقتضايى كه افق زندگى آنان دارد حكم به وجوب رعايت آن مىكند، مثالى كه مطلب را قدرى روشن كند اين است كه ما خود مىبينيم كه مردم صحرانشين و عشايرى كه افق زندگيشان از افق مردم متوسط شهر دور است، هيچ وقت به تخلف از احكام و قوانينى كه براى مردم شهر ضرورى و به حكم عقل و فهم خود آنان واجب الرعايه است مؤاخذه نمىشوند، و چه بسا كارهايى از عشاير سر ميزند كه نسبت به مردم شهر زشت و ناپسند است، و ليكن همين شهر نشينان آنان را توبيخ ننموده و با خود مىگويند: اينان معذورند، چون افق زندگيشان از سواد اعظم دور و در نتيجه افق فهمشان هم از درك دقايق آداب و رسوم دور است.
آرى مردم شهر همه روزه سر و كارشان با اين رسوم و چشمشان پر از مشاهده اين آداب است، و اين خود معلمى است كه آنان را درس ادب مىآموزد، مردم شهر هم باز با هم تفاوت دارند و همهشان در يك افق نيستند، زيرا در بين ايشان نيز عده معدودى يافت مىشوند كه داراى فهم لطيفتر و آداب ظريفترى هستند، انتظارى كه از آنان مىرود از مردم متوسط نمىرود و مؤاخذاتى كه از آنان مىشود از اينان نمىشود، براى اينكه مردم متوسط اگر دقايق ادب و ظرافتهاى قولى و عملى را رعايت نكنند عذرشان موجه است، چون فهمشان بيش از آن نيست و از ادب و لوازم آن بيش از آن مقدارى كه رعايت مىكنند درك نمىكنند، چون افق و ظرف زندگيشان ظرف همين مقدار از ادب است، به خلاف نوادر و مردان فوق العاده كه در ترك آن دقايق و ظرائف اگر چه جزئى باشد مؤاخذه مىشوند، براى آنان حتى يك اشتباه لفظى غير محسوس و يك كندى مختصر و يا يك لحظه كوتاه اتلاف وقت و يا يك نگاه و اشاره نابجا و امثال آن گناه است، با اينكه هيچيك از اينها نه با قوانين مملكتى و عرفى مخالفت دارد و نه با قوانين دينى، و اين مثل معروفى هم كه مىگويند:" حسنات الأبرار سيئات المقربين- نيكىهاى نيكان نسبت به مقربين گناه است" به همين ملاك است.