يُمْسِكْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ" «1» هم اشاره به اين معنا دارد.
" حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ". كلمه" مبلسون" اسم فاعل از" ابلس ابلاسا" است. راغب مىگويد:" ابلاس" به معناى اندوهى است كه از شدت گرفتارى به دل روى مىآورد- تا آنجا كه مىگويد- و چون مبلس و اندوهگين بيشتر اوقات خاموش و از فرط اندوه هر كار مهمى را هم فراموش مىكند، از اين جهت به كسى هم كه در مباحثه و محاكمه، دليلش كند و سست شود، مىگويند" ابلس فلان- فلانى واماند و خاموش شد" «2».
بنا بر اين، معنايى كه مناسب با جمله" فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ" باشد، اين است كه بگوييم:
ناگاه خاموش شدند و حجتى در دست نداشتند. و معناى همه آيه اين است كه وقتى كفار فراموش كردند تذكراتى را كه به آنها داده شد، و يا اگر هم يادشان بود از آن اعراض نمودند، ما آنان را استدراج كرديم يعنى از هر نعمتى به آنان داديم و تمتع از لذائذ مادى را برايشان تكميل نموديم، و در نتيجه فرح و سرور كه از آثار تكميل نعمت است، در دلشان پديد آمد كه ناگاه در حالى كه ديگر عذرى نداشتند به عذاب خود دچارشان نموده، هلاكشان كرديم.
" فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ"" دبر" مقابل" قبل" است. دبر به معناى عقب و قبل به معناى جلوى هر چيز است، دو عضو جلو و عقب را هم به همين جهت و به طور كنايه، قبل و دبر مىنامند، و چه بسا بر هر چيزى هم كه در دنبال و يا جلو چيز ديگرى قرار گرفته باشد مجازا اطلاق بشود.
از اين دو لفظ افعال زيادى بر حسب انحايى كه در جلو و عقب هست مشتق مىگردد، از آن جمله است:" اقبل- روى آورد"،" أدبر- پشت كرد"،" قبل- بوسيد"،" دبر الامر- در عاقبت كار انديشيد"،" تقبل- پذيرفت و زير بار رفت"،" تدبر- در اطراف و عواقب كار انديشيد"،" استقبل- به استقبال و پيشواز رفت" و" استدبر- چيزهايى در عاقبت كار ديد كه در اولش نمىديد و آن را پيش بينى نمىكرد".
و نيز از آن جمله است لفظ:" دابر" كه در هر چيز به معناى دنبالهايست كه از پى مىرسد، مثلا گفته مىشود:" امس الدابر- ديروز گذشته" يعنى روزى كه در پى امروز بود،
(1) باب رحمتى را كه خدا براى مردم باز كند كسى جلوگيرش نخواهد بود و آنچه جلويش را بگيرد، فرستندهاى بعد از خدا نخواهد بود. سوره فاطر آيه 2 (2) مفردات راغب ص 60