رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى" و نيز فرموده:" يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ" «1».
اين معنا گر چه از موارد استعمالش استفاده مىشود، و ليكن معناى اصلى لغت نيست، بلكه لازم آن معنا است، و گر نه معناى اصلى اجتباء همان جمع آوردن است.
از سياق آيات مورد بحث هم به دست مىآيد كه همان معناى اصلى لغت مورد عنايت است، و خواسته است براى بيان هدايت به صراط مستقيمى كه بعدا ذكر مىكند زمينه چينى كرده باشد، گويى فرموده است: ما سلسله جليل انبيا (ع) را كه در طول تاريخ بشريت متفرق بوده و هر يك در زمانى مىزيستند يك جا جمع نموديم و يك جا و به يك عنايت همه را به سوى صراط مستقيم هدايت كرديم.
آرى، همانطورى كه گفتيم مقصود از سياق اين آيات بيان اتصال رشته هدايت يافتگان به هدايت فطرى الهى است، و مناسب چنين بيانى اين است كه اين سلسله يك جا تصور شده هدايتشان يك هدايت و صراط مستقيمشان يك صراط گرفته شود، تا آنكه اختلاف در زمان و در احوال و همچنين اختلاف در پويندگان اين راه و اختلاف در هدف و مقصد باعث اختلاف در هدايت و صراط نشود. هم چنان كه همين طور هم هست، چون صراطى كه خداوند انبيا (ع) را بدان هدايت فرموده گر چه به حسب ظاهر شرايع و احكام آن از جهت توسعه و ضيق با هم اختلاف دارند، و ليكن در حقيقت راه يكى و شرايع هم يكى است، و اين اختلاف در حقيقت اختلاف نيست بلكه اجمال و تفصيل است. امتى كه استعداد تحمل تفاصيل احكام را نداشته شريعتش سطحى و اجمالى و امتى كه چنين استعدادى را داشته شريعتش وسيع و تفصيلى است، و گر نه تمامى اديان و شرايع در يك حقيقت كه همان توحيد فطرى باشد اتفاق داشته و همه بشر را به عبوديتى كه در خور وسع و طاقت بشرى است دعوت مىكردهاند، چون خصوصيات خلقت خاص بشرى ذاتى او و در تمامى افراد گذشته و آينده او يك جور است و طورى نيست كه مرور ايام و يا تحولات ديگرى آن خصوصيات را تغيير داده در نتيجه شعور و اراده او را شعورى ديگر و ارادهاى غير اراده بشر اولى كند. وقتى اراده و شعور قابل تغيير است كه مبادى اراده كه همان حواس ظاهرى و احساسات و عواطف درونى است قابل تغيير باشد، و وقتى اين حواس قابل تغيير است كه مبدأ آن كه همان عقل فطرى است قابل تغيير باشد، و معلوم است كه عقل فطرى بشر، فطرى و غير قابل تغيير است، و اين منافات ندارد با اينكه آراء و مقاصد طبقات اوليه بشر با آراء و مقاصد طبقات آخرى آن از جهت اختلاف در
(1) مفردات راغب ص 87- 98