الاولين" شايد جهت اينكه نام گوينده (كفار) را اظهار كرد و فرمود:" يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا" اين باشد كه خواست بفهماند چه چيز آنان را بر اين داشت كه چنين نسبت ناروايى به قرآن دهند.
" وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ" نهى مىكنند از آن، يعنى از پيروى آن، و" ناى" به معناى دور شده است، و قصرى كه در جمله" وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ" به كار رفته قصر قلب است «1» زيرا كفار خيال مىكردند اگر مردم را از پيروى قرآن نهى كنند و آنان را از قرآن دور سازند قرآن را هلاك كرده و دعوت خدايى را از بين مىبرند، و با اينكه خداى تعالى خواه ناخواه نور خود را تمام مىكند، لا جرم اين بىنوايان دارند خود را هلاك مىكنند و نمىفهمند.
" وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ ..."
بيان عاقبت انكار و اصرارشان بر كفر و سرانجام اعراضشان از آيات الهى است.
" يا لَيْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُكَذِّبَ بِآياتِ رَبِّنا ..." بنا بر اينكه قرائت" نكذب" بفتح با، و" نكون" بفتح نون باشد، معناى آيه اين است كه: كفار آرزو مىكنند بار ديگر به دنيا برگشته و در سلك مؤمنين درآيند، باشد كه از عذاب آتش قيامت رهايى يابند. اين آرزويشان نظير همان انكار شرك به خدا و سوگند دروغ خوردنشان از باب ظهور ملكات نفسانىشان مىباشد زيرا كفار همانطورى كه دروغ، ملكه نفسانيشان بود، آرزوى خيرات و منافعى هم كه از آنان فوت شده، مخصوصا وقتى كه فوت آن مستند به اختيار خودشان و قصور تدبير در عملشان باشد خود ملكه ديگرى است در نفسشان، هم چنان اظهار تاسف و تحسرى هم كه درباره كوتاهى در امر قيامت مىكنند،- كه به زودى بحث آن خواهد آمد- ملكه ديگرى است در نفس آنان.
علاوه بر اينكه آرزوى امر محال صحيح است، همانطورى كه آرزوى امرى كه ممكن هست و ليكن متعسر و دشوار است صحيح است، نظير آرزوى برگشتن ايام گذشته و امثال آن، هم چنان كه اين شاعر عرب در شعر خود چنين آرزويى كرده و گفته است:
اى كاش- و آيا گفتن اى كاش سودى دارد؟!- بهر حال، اى كاش جوانى خريد و
(1) قصر قلب آن است كه حكمى را از موضوعى گرفته مخصوص و منحصر در موضوع ديگرى كنند، چنان كه به كسى كه مىپندارد كه مثلا زيد آمده است، گفته شود: تنها عمرو آمده يا گفته شود جز عمرو كسى نيامده.