ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 8 -صفحه : 504/ 279
نمايش فراداده

آموختند، و اسم رئيس آنان شمعون، و در بعضى ديگر يوحنا، و در بعضى «1» دارد كه رئيس آنان چهار نفر بنام" سابور" و" عازور" و" حط حط" و" مصفى" بودند.

و همچنين در باره خود فرعون وارد شده كه اسمش" وليد «2» بن مصعب بن ريان" و از اهالى اصطخر فارس بوده است. و در بعضى «3» از آنها دارد كه وى اهل مصر بوده. و در بعضى «4» دارد كه اين فرعون همان فرعونى بوده كه در زمان يوسف (ع) سلطنت داشته، و چهار صد سال زندگى كرد و يك مو از سر و رويش سفيد نشد.

و در بعضى از آنها دارد كه وى «5» از ترس حضرت موسى (ع) شهرها و قلعه‏هاى تو در تو ساخته و خود در ميان آنها متحصن مى‏شد، و به همين منظور بين اين قلعه‏ها جنگل‏ها و نيزارها غرس كرده و در آن جنگل‏ها شيرهاى درنده جاى داده بود. و پس از آنكه خداوند موسى را به سوى او مبعوث كرد و موسى به شهر خصوصى وى در آمد شيرها در برابرش تبصبص نموده و دم جنبانده و برگشتند، موسى (ع) بهيچ قلعه‏اى نزديك نمى‏شد مگر آنكه در قلعه بخودى خود باز مى‏شد، تا آنكه موسى به قصرى كه فرعون در آن مى‏زيست وارد شد و در حالى كه لباس پشمينه بر تن و عصاى كذائيش در دست بود بر در خانه وى به انتظار در آمدن دربان نشست، وقتى دربان بيرون آمد موسى به وى گفت: از فرعون جهت من اذن بگير، دربان به وى اعتنايى نكرد. موسى به وى گفت: من فرستاده رب العالمينم. باز اعتنايى نكرد. موسى مدتى به انتظار اذن نشست، تا آنكه در آخر دربان به موسى رو كرد و گفت: آيا رب العالمين كسى غير از تو را نداشت كه به عنوان رسالت نزد فرعون بفرستد؟

موسى از شنيدن اين حرف به خشم آمد و با عصا به در خانه فرعون كوفت، ناگهان تمامى حجاب‏هايى كه بين او و فرعون بود كنار رفته چشم فرعون در حالى كه بر تخت خود نشسته بود به او افتاد، لا جرم بانگ بر زد كه موسى را داخل كنيد، موسى بر فرعون در آمد در حالى كه فرعون بر تختى به ارتفاع هشتاد ذراع تكيه زده بود، موسى به وى گفت: من فرستاده رب العالمينم به سوى تو. فرعون گفت: اگر راست مى‏گويى معجزه‏اى بياور. موسى عصاى خويش را كه داراى دو شعبه بود به زمين انداخت و بى‏درنگ به صورت مارى بزرگ درآمد،

(1) منهج الصادقين ج 4 ص 82 و تاريخ طبرى ج 1 ص 408

(2 و 3) الدر المنثور ج 3 ص 105

(4) تفسير ابو الفتوح رازى ج 5 ص 239 و الدر المنثور ج 3 ص 105 و ج 4 ص 292

(5) تفسير عياشى ج 2 ص 23 ح 61 و الدر المنثور ج 3 ص 105