چرا آدم آن را پذيرفت؟
16- و با اينكه خلود در دنيا مخالف با اعتقاد به معاد است چگونه طمع در خلود كرد؟
17- با اينكه آدم در زمره پيغمبران بود چطور ممكن است معصيت كرده باشد؟
18- با اينكه توبه كار مانند كسى است كه گناه نكرده است چطور توبه آدم قبول شد و ليكن به مقامى كه داشت بازنگشت؟ و چگونه ...؟ و چگونه ...؟
اهمال و كوتاهى مفسرين در اين موضوع جدى و حقيقى، و بى بند و بارى آنها در اشكال و جواب به حدى رسيد كه در جواب از اين اشكالات بعضى از آنان به خود جرأت دادند كه بگويند مقصود از آدم در اين داستان آدم نوعى است، و داستان يك داستان خيالى محض است «1». و يا بگويند مقصود از ابليس قوهاى است كه آدمى را به شر و فساد دعوت مىكند «2». و يا بگويند صدور فعل قبيح از خداوند جايز است، و همه گناهان از ناحيه خود او است. و او است كه آنچه را خودش درست كرده خراب مىكند، و بطور كلى، خوب آن چيزى است كه او بخواهد و به آن امر كند و بد آن چيزى است كه او از آن نهى كند «3». و يا بگويند اصلا آدم از زمره پيغمبران نبوده و يا بطور كلى انبيا معصوم از گناه نيستند، و يا قبل از بعثت معصوم نيستند و آدم آن موقع كه نافرمانى كرد مبعوث نشده بود «4» و يا بگويند همه اين صحنهها براى امتحان بوده است «5».
بايد دانست تنها چيزى كه باعث بىفايده بودن اين مباحث شده اين است كه اين مفسرين در اين مباحث بين جهات حقيقى و جهات اعتبارى فرق نگذاشته و مسائل تكوينى را از مسائل تشريعى جدا نكردهاند، و بحث را درهم و برهم نموده، اصول قراردادى و اعتبارى را كه تنها براى تشريعيات و نظام اجتماعى مفيد است در امور تكوينى دخالت داده و آن را، حكومت دادهاند.
[ 1- وجود نفسى اشياء خير است]
ما اگر بخواهيم در پيرامون اين مساله و حقايق دينى و تكوينيى كه در آن است آزادانه بحث كنيم بايد قبلا چند جهت را تحرير نماييم:
1- بايد دانست تمامى اشيايى كه متعلق خلق و ايجاد قرار گرفته و يا ممكن است قرار بگيرد وجود نفسىشان (وجودشان بدون اينكه اضافه به چيزى داشته باشد) خير است. بطورى
(1) تفسير المنار ج 1 ص 282- 267 و ج 8 ص 353 (2) تفسير المنار ج 1 ص 275- 267 (3) تفسير القرطبى ج 4 ص 2611، و تفسير الكبير ج 14 ص 40- 39 (4) تفسير الكبير ج 2 ص 178- 177، و تفسير المنار ج 8 ص 354 (5) مجمع البيان ج 4 ص 65 ط تهران