ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 9 -صفحه : 565/ 339
نمايش فراداده

‌صفحه‌ى 339

مؤلف: در الدر المنثور و كتابهايى ديگر در قصه عزير رواياتى از ابن عباس و كعب الاحبار و سدى و ديگران آمده كه به جعليات اسرائيليان شبيه‏تر است، و من خيال مى‏كنم همه آنها از جعليات كعب الاحبار است كه به ظاهر مسلمان شده بود.

و در احتجاج طبرسى از على (ع) نقل شده كه در معناى جمله" قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ" فرموده: يعنى خدا لعنتشان كند، كار تهمت و افك را بكجا رسانده‏اند. در اين آيه لعنت خدا را قتال خدا خوانده، و همچنين در آيه" قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ" كه معنايش اين است كه" لعنت باد بر انسان چقدر كفر پيشه است" «1».

مؤلف: اين معنا از طرق اهل سنت «2» از ابن عباس نيز روايت شده و بهر حال بفرضى كه اين روايات صحيح باشد تفسير به لازمه معناست، نه اينكه معناى قتال لعنت باشد.

چند روايت در مورد معناى اينكه يهود و نصارا احبار و رهبان را ارباب گرفتند

و در كافى به سند خود از ابى بصير از امام صادق (ع) روايت شده كه گفت:

من از آن جناب پرسيدم معناى آيه" اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ" چيست؟

فرمود: به خدا قسم احبار و رهبان، يهود و نصارى را به پرستش خود نمى‏خواندند و بفرضى هم كه مى‏خواندند يهود و نصارى هرگز قبول نمى‏كردند، و ليكن احبار و رهبان تعدادى از محرمات را برايشان حلال و تعدادى از حلالها را بر آنان حرام نمودند، و آنها هم پذيرفتند، پس يهود و نصارى بدون اينكه خودشان متوجه باشند احبار و رهبان خود را پرستيدند «3».

مؤلف: اين معنا را برقى در محاسن «4» خود و عياشى در تفسيرش «5» از ابى بصير و نيز از جابر از امام صادق (ع) و از حذيفه روايت كرده‏اند، هم چنان كه الدر المنثور «6» هم از عده‏اى از صاحبان روايت از حذيفه نقل كرده است.

قمى در تفسير خود در ذيل آيه" اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ" مى‏گويد: در روايتى از ابى الجارود از ابى جعفر (ع) آمده كه فرمود: اما اينكه فرمود:

" الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ" براى اين بود كه برخى از مسيحيان او را تعظيم نموده و در دل آن قدر بزرگ مى‏دانستند كه خيال مى‏كردند او معبود و پسر خدا است. بعضى ديگر از ايشان گفته‏اند: او

(1) احتجاج، مطبعة النعمان ج 1 ص 372

(2) الدر المنثور ج 3 ص 230

(3) اصول كافى ج 2 ص 398 ح 7

(4) محاسن ص 246 باب 28، ح 246

(5) تفسير عياشى ج 2 ص 86 ح 45 و 47

(6) الدر المنثور ج 3 ص 230