آن گاه بيانى آورده كه به منزله خلاصهگيرى از بيانات سابق است، و آن اينست كه آنان به هيچ وجه مالك نفس خود نخواهند شد كه به دلخواه خود به خدا ايمان بياورند مگر آنكه خداى تعالى اذن دهد، و خدا به كسى اذن مىدهد ايمان آورد كه خودش مهر بر دل وى نزده باشد و پليدى را بر او مسلط نكرده باشد، و گرنه كسى كه" كلمة اللَّه" (اراده و مشيت خدا) عليه او محقق شده ديگر به خدا و آيات او ايمان نخواهد آورد، تا زمانى كه عذاب را ببيند، در آن هنگام ايمان مىآورد، ولى ديگر چه سود.
پس سنت جارى خداى تعالى اينست كه مردم از ابتداى خلقت پس از آنكه اختلاف كردند دو طايفه مختلف شدند عدهاى آيات خدا را تكذيب و عدهاى ديگر تصديق مىكنند. و نيز سنتش بر اين جريان يافته كه در بين اين دو طايفه به حق داورى كند، البته بعد از آنكه پيغمبران را فرستاده باشد، كه در اين هنگام پيغمبر هر قوم و مؤمنين آن قوم را نجات دهد، و ديگران را به هلاكت و عذاب خود بگيرد.
" فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ ..."
كلمه" شك" به معناى" ريب" و ترديد است، و منظور از جمله" مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ" معارف راجع به مبدأ و معاد، و سنت جارى الهى در سرنوشت امتها است، كه در اوايل اين سوره ذكر شد. و در جمله" يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ" كلمه" يقرءون" فعل مضارعى است كه در استمرار، استعمال شده و جمله" من قبلك" حال است از كتاب، و عامل آن همان متعلق آن است كه در تقدير است، و تقدير كلام" منزلا من قبلك" است، همه اينها كه گفتيم بر اساس لحنى است كه سياق آيه دارد، و اين مطالب را به دست مىدهد.
و معناى آيه اين است كه:
(فان كنت) اگر اى رسول گرامى ما (فى شك) «1» در شك هستى نسبت به (مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ) آنچه از معارف حقه و راجع به مبدأ و معاد كه برايت نازل كرديم و آنچه از داستانها كه بطور اجمال از قصص انبياء برايت بيان نموديم، قصصى كه از سنت جارى خدا در خلقش حكايت مىكند و مىفهماند كه خداى تعالى هر قومى را اول دعوت مىكند و سپس قضاء به حق مىنمايد. (فسئل) پس سؤال كن از اهل كتاب (الذين) آنها كه دائما و بطور مستمر (يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ) كتابهاى آسمانى را مىخوانند" من قبلك" كتابهايى كه قبلا نازل شده بود، سوگند مىخورم (لَقَدْ جاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِينَ) كه از ناحيه پروردگارت آنچه آمده حق است، پس، از زمره مترددان و دودلان مباش. از ظاهر اين آيه برمىآيد كه رسول خدا (ص)- العياذ باللَّه- نسبت به حقيقت آنچه بر او نازل گرديده دچار ترديد شده و ليكن آيه شريفه چنين لازمهاى ندارد. «2»
(2) اين سبك خطاب در صورتى مستلزم آن لازمه است كه متوجه فردى معمولى باشد، نه يك پيامبر كه از ناحيه پروردگارش پيامها دريافت نموده، به امتش ابلاغ مىكند. و بسيار مىشود كه از باب" اياك اعنى فاسمعى يا جارتى"،" در به تو مىگويم، ديوار تو بشنو" خطاب متوجه شخص او باشد، ولى شخص او منظور نباشد." مترجم"