ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 10 -صفحه : 573/ 542
نمايش فراداده

" وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ"- راغب در مفردات مى‏گويد:

ماده" عيث" با ماده" عثى" معناى نزديك به هم دارند نظير ماده" جذب" با ماده" جبذ"، چيزى كه هست ماده" عيث" بيشتر در فسادهايى استعمال مى‏شود كه با حس مشاهده مى‏شود ولى ماده" عثى" در فسادهايى به كار مى‏رود كه عقل آن را درك مى‏كند نه حس و گفته مى‏شود:" عثى- يعثى- عثيا" و بر اين قياس است آيه شريفه" وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ" و نيز گفته مى‏شود:" عثا يعثو عثوا". «1»

و بنا بر اين كلمه" مفسدين" حال است از ضميرى كه در كلمه" تعثوا" است يعنى ضمير" انتم" و اين حال تاكيد را افاده مى‏كند و مثل اين است كه گفته باشيم:" لا تفسدوا افسادا".

بيان اهميت معاملات و مبادلات مالى در حيات اجتماعى انسان، و آثار سوء كم فروشى‏ ‏

و اين جمله يعنى جمله" وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ" نهى جديدى است از فساد در ارض يعنى از كشتن و زخمى كردن مردم و يا هر ظلم مالى و آبرويى و ناموسى، و ليكن بعيد نيست كه از سياق استفاده شود كه اين جمله عطف تفسير باشد براى نهى سابق نه نهى جديد و بنا بر اين احتمال نهيى تاكيدى خواهد بود از كم‏فروشى و خيانت در ترازودارى، چون اين نيز مصداقى است از فساد در ارض. توضيح اينكه: اجتماع مدنى كه بين افراد نوع انسانى تشكيل مى‏شود اساسش حقيقتا بر مبادله و دادوستد است، پس هيچ مبادله و اتصالى بين دو فرد از افراد اين نوع برقرار نمى‏شود مگر آنكه در آن اخذى و اعطايى باشد.

بنا بر اين بناچار افراد مجتمع در شؤون زندگى خود تعاون دارند، يك فرد چيزى از خود به ديگرى مى‏دهد تا از چيزى مثل آن و يا بيشتر از آن كه از او مى‏گيرد استفاده كند، و يا به ديگرى نفعى مى‏رساند تا از او بسوى خود نفعى ديگر جذب كند، كه ما اين را معامله و مبادله مى‏گوييم. و از روشن‏ترين مصاديق اين مبادله، معاملات مالى است، مخصوصا معاملاتى كه در كالاهاى داراى وزن و حجم صورت مى‏گيرد، كالاهايى كه به وسيله ترازو و قپان سنجش مى‏شود، و اين قسم دادوستدها از قديمى‏ترين مظاهر تمدن است كه انسان به آن متنبه شده، چون چاره‏اى از اجراى سنت مبادله در مجتمع خود نداشته است.

پس معاملات مالى و مخصوصا خريد و فروش، از اركان حيات انسان اجتماعى است، آنچه را كه يك انسان در زندگيش احتياج ضرورى دارد و آنچه را هم كه بايد در مقابل بعنوان بها بپردازد با كيل و يا وزن اندازه‏گيرى مى‏كند و زندگى خود را بر اساس اين اندازه‏گيرى و اين تدبير اداره مى‏كند. بنا بر اين اگر در معامله‏اى از راه نقص مكيال و ميزان به او خيانتى شود كه خودش ملتفت نگردد تدبير او در زندگيش تباه و تقدير و اندازه‏گيريش باطل مى‏شود و با اين خيانت، نظام معيشت او از دو جهت مختل مى‏گردد: