و اين منع و اقتضاء در آيه شريفه امرى است ادعايى كه مقصود از آن اين است كه ايشان كه از حق اعراض مىكنند به خاطر سوء سريره ايشان است، و چون مقصود روشن است ديگر لزومى نديديم كه مانند ديگر مفسرين در باره درستى توجيه و تقدير قبلى اشكال و رفعى ايراد نموده سخن را به درازا بكشيم.
" وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ ..."
اين آيه رسول خدا (ص) را تسليت مىدهد كه از انكار منكرين ناراحت نشود، و از اعراض آنان از ذكر خدا تنگ حوصله نگردد، زيرا وظيفه رسولان به جز بشارت و انذار نيست، و غير از اين مسئوليتى ندارند، بنا بر اين در اين آيه انعطافى به مطلب ابتداى سوره است كه مىفرمود:" فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً" و نيز نوعى تهديد كفار است در برابر استهزايشان.
كلمه:" دحض" به معناى هلاكت و كلمه:" ادحاض" به معناى هلاك كردن و ابطال است، و كلمه:" هزؤ" به معناى استهزاء، و مصدر به معناى اسم مفعول است، و معناى آيه روشن است.
" وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِيَ ما قَدَّمَتْ يَداهُ ...".
در اين آيه ظلم كفار را بزرگ جلوه مىدهد، چون ظلم بر حسب متعلقش بزرگ و كوچك مىشود، و چون متعلق ظلم مشركين خداى سبحان و آيات او است پس از هر ظلم ديگر بزرگتر خواهد بود.
و مقصود از" نسيان پيش فرستادهها" بى مبالاتى در اعمالى- از قبيل اعراض از حق و استهزاء به آن- است كه مىدانند حق است. و جمله" إِنَّا جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً" به منزله تعليل براى اعراض آنان از آيات خدا و يا هم براى آن و هم براى نسيانشان از پيش فرستادههاى خويش را است.
و در سابق در چند جا، معناى قرار دادن" اكنه" را در دلهاى كفار و" وقر" را در گوشهاى آنان توضيح داديم.
" وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى فَلَنْ يَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً"- در اين جمله رسول خدا (ص) را از ايمان آوردن آنان مايوس مىكند، چون پرده در گوشها و دلهايشان افكنده، و ديگر بعد از اين نمىتوانند خود را به سوى هدايت بكشانند، و ديگر نمىتوانند در باره حق تعقل نموده با هدايت غير خود و پيروى و شنوايى از غير خود رشد يابند. دليل بر اين معنا جمله" وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى فَلَنْ يَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً" است كه دلالت بر نفى ابدى اهتداى ايشان