ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 15 -صفحه : 583/ 123
نمايش فراداده

ديروز عصر به خانه آمدم و ديدم كه مردى با او است، و با دو چشم خود ديدم و با دو گوش خود شنيدم، رسول خدا (ص) خيلى ناراحت شد، به طورى كه كراهت از رخساره‏اش مشاهده گشت، هلال گفت مثل اينكه مى‏بينم ناراحت شديد، به خدا قسم كه من راست مى‏گويم، و اميدوارم كه خدا فرجى فراهم كند، رسول خدا (ص) تصميم گرفت او را بزند.

راوى مى‏گويد: پس انصار جمع شدند، گفتند: ما به همان حرفى كه ديروز سعد مى‏گفت: مبتلا شديم، آيا راضى شويم كه هلال تازيانه بخورد، و براى ابد شهادتش مردود گردد؟ پس وحى نازل شد. همين كه شنيدند وحى نازل شده سكوت كردند، آن وحى عبارت بود از آيه" وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ ...".

پس رسول خدا (ص) فرمود: اى هلال بشارت باد تو را كه خداوند فرج قرار داد، همان فرجى كه آرزويش مى‏كردى، پس فرمود، بفرستيد تا همسر او بيايد، پس رسول خدا (ص) ميان اين زن و شوهر ملاعنه كرد بعد از آن كه لعان تمام شد رسول خدا (ص) ميان آن دو تفرقه افكند، و حكم كرد كه فرزند از آن زن باشد، در حالى كه پدر معينى نداشته باشد، ولى مردم هم فرزند او را به بدى نسبت ندهند.

آن گاه فرمود:" اگر چنين و چنان بياورد براى شوهرش آورده، و اگر چنين و چنان بياورد براى كسى آورده كه درباره‏اش اين حرفها زدند" «1».

احتمال دارد به صورت استفهام فرموده باشد يعنى حكم خدا چنين است آيا به رسم جاهليت عمل كنيم كه قيافه‏شناس بگويد اگر چنين و چنان است از شوهر اوست و گرنه از ديگران؟.

مؤلف: اين روايت را در الدر المنثور از عده‏اى از ارباب جوامع از ابن عباس روايت كرده است «2».

(1) مجمع البيان، ج 7، ص 128.

(2) الدر المنثور، ج 5، ص 21.