سهگانهاى كه گفته شد، به مؤمنينى است كه از اين پيش آمد متاثر شده بودند، چون علاوه بر اينكه همان اشكال تفكيك در سياق لازم مىآيد، گزاف گويى نيز هست، (چون نه وجهى برايش متصور است و نه دليلى بر آن هست).
و معناى آيه اين است كه كسانى كه اين دروغ را تراشيدند- لام در كلمه" الافك" لام عهد است- جماعت معدودى از شما هستند، كه با هم تبانى و ارتباط دارند. و اين تعبير خود اشاره است به اينكه در اين تهمت توطئهاى در كار بوده، مبنى بر اينكه اين دروغ را بتراشند، و آن را اشاعه هم بدهند، تا قداست و نزاهت رسول خدا (ص) را لكهدار ساخته، و او را در ميان مردم رسوا سازند.
پس معلوم شد كه جمله مذكور فايدهاى را افاده مىكند و آن طور كه بعضى «1» پنداشته و گفتهاند از باب تسليت رسول خدا (ص)، و يا تسليت آن جناب و مؤمنين متاثر از اين پيشامد نيست، چون سياق با تسليت سازگار نيست.
" لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ"- مقتضاى اينكه گفتيم خطاب متوجه عموم مؤمنين است، و مراد از آن نفى شريت و اثبات خيريت اين پيشامد است، اين است كه يكى از سعادتهاى مجتمع صالح اين است كه اهل ضلالت و فساد در آن مجتمع شناخته شوند، تا جامعه نسبت به وضع آنها بصيرت پيدا كند، و براى اصلاح اين اعضاى فاسده دست به اقدام زند، مخصوصا در مجتمع دينى كه سر و كارش با وحى آسمانى است، و در هر پيشامدى وحيى بر آنان نازل مىشود، و ايشان را موعظه و تذكر مىدهد كه چگونه از اين پيشامد استفاده كنند، و ديگر نسبت به امور خود سهلانگارى و غفلت روا ندارند، بلكه در امر دين خود و هر مهم ديگر زندگيشان احتياط كنند.
دليل بر اين معنا، جمله" لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ" است، چون اثم عبارت است از آثار سويى كه بعد از گناه براى آدمى باقى مىماند، پس ظاهر جمله اين است كه آنهايى كه اين تهمت را زده بودند به آثار سوء عملشان شناخته مىشوند، و از ديگران متمايز مىگردند و در نتيجه به جاى اينكه رسول خدا (ص) را رسوا كنند خود مفتضح مىشوند.
و اما قول مفسرى «2» كه گفته: مراد از" خير بودن اين پيشامد براى متهمين"، اين است كه خدا به خاطر اين تهمت اجرشان مىدهد، هم چنان كه مرتكبين آن را رسوا مىكند، در
(1 و 2) روح المعانى، ج 18، ص 115.