دين خدا اعتقاد قلبى داريم و آن را شريعت خود قرار داديم و نيز اعتقاد قلبى داريم بر اينكه رسول جز به حق خبر نمىدهد، و جز به حق حكم نمىكند.
و اينكه فرمود:" ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ" معنايش اين است كه طايفهاى از اين گروه كه مىگفتند:" آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا" بعد از گفتن اين حرف از مقتضا و لوازم گفتار خويش برگشته، و اعراض كردند.
و معناى اينكه فرمود:" وَ ما أُولئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ" اين است كه اين گويندگان مؤمن نيستند، و مشار اليه به اشاره" اولئك- اينان" به شهادت سياق عموم گويندگان است، نه خصوص طايفهاى كه اعراض كردند، چون سياق كلام براى مذمت همه است.
" وَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ".
سياق آيه شهادت مىدهد بر اينكه آيات درباره بعضى از منافقين نازل شده كه با بعضى ديگر مرافعهاى داشتهاند و آن طرف پيشنهاد كرده كه نزد رسول خدا (ص) روند و هر چه او در ميان آن دو حكم كرد قبول كنند، و منافق مزبور زير بار نرفته، و اين آيات در اين خصوص نازل شده.
با اينكه رسول خدا (ص) در ميان مردم به حكم خدا حكم مىكرد، هم چنان كه قرآن كريم در اين باره فرموده:" إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِما أَراكَ اللَّهُ" «1».
پس حكم، يك نسبت به رسول خدا (ص) دارد كه نسبت مباشرت است، و نسبتى هم به خداى سبحان دارد كه جزء شريعت او است و او است كه پيغمبر را براى حكم و قضاء منصوب نموده.
با اين بيان روشن مىشود كه مراد از دعوت به سوى خدا، براى اينكه در ميان آنان حكم كند، عبارت است از دعوت به متابعت و پيروى آنچه شرع او در مورد نزاع اقتضاء دارد و مراد از دعوت به سوى رسول او تا در ميان مردم حكم كند، عبارت است از دعوت به متابعت آنچه او به مباشرت حكم مىكند.
و نيز ظاهر امر اين است كه ضمير در" ليحكم" به رسول بر مىگردد، و اگر ضمير را مفرد آورد (تا حكم كند) و تثنيه نياورد (تا او و خدا حكم كنند)، اشاره به اين است كه حكم
(1) ما كتاب را به حق به تو نازل كرديم تا در ميان مردم به آنچه خدا نشانت داده حكم كنى. سوره نساء، آيه 105.