حجاب جهل و غفلت از دلهاى مردم به وسيله اظهار حق و اتمام حجت مثل آفتاب بود در دلالت بر سايه گسترده و برداشتن آن سايه به امر خدا، و نيز مثل روز بود نسبت به شب و تعطيلى كار در آن و نيز، مثل باران بود نسبت به زمين مرده و چارپايان و انسانهاى تشنه، ناچار، حالا كه تو حامل اين رسالت شدهاى، و به سوى همه اهل قريهها مبعوث گشتهاى، ديگر جا ندارد كه از كافران اطاعت كنى، چون اطاعت ايشان تباهگر اين ناموس عمومى است كه براى هدايت قرار دادهايم پس بايد كه در تبليغ رسالت خود و اتمام حجت بر مردم به وسيله قرآن كه مشتمل بر دعوت حقه است نهايت كوشش و جهد خود را مبذول دارى و جهاد كنى با آنان جهادى بس بزرگ.
" وَ هُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً" كلمه" مرج" به معناى مخلوط كردن است و" امر مريج" هم كه در قرآن آمده به معناى امرى مختلط است و كلمه" عذب" اگر درباره آب به كار رود، به معناى آب خوش طعم است و كلمه" فرات" نيز در مورد آب به معناى آبى است كه بسيار خوش طعم باشد، كلمه" ملح" به معناى آبى است كه طعمش بر گشته باشد و" اجاج" آبى است كه شوريش زياد باشد و كلمه" برزخ" به آن حدى گويند كه ميان دو چيز فاصله شده باشد و كلمه" حجر محجور" به معناى حرام محرم است، يعنى آن چنان ميان اين دو آب حاجز و مانع قرار دادهايم كه مخلوط شدن آن دو با هم، حرام محرم شده، يعنى به هيچ وجه مخلوط نمىشود.
و اينكه فرمود:" وَ جَعَلَ بَيْنَهُما" خود قرينه است بر اينكه مراد از مخلوط كردن دو دريا، روانه كردن آب دو دريا است با هم، نه مخلوط كردن آن دو، كه اجزاى آنها را در هم و برهم كند.
و اين كلام عطف است بر همان چيزى كه آيه" وَ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ ..." عطف بر آن شده و در اين جمله مساله رسالت از اين جهت كه ميان مؤمن و كافر را جدايى مىاندازد، با اينكه هر دو در يك زمين زندگى مىكنند و در عين حال با هم مخلوط و يكى نمىشوند، تشبيه شده به آب دو دريا، كه در عين اينكه در يك جا قرار دارند، به هم در نمىآميزند، (كه توضيحش در اول آيات نهگانه گذشت).
وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كانَ رَبُّكَ قَدِيراً" و كلمه" صهر" به طورى كه از خليل نقل كردهاند به معناى" ختن" يعنى