اين وعدهاى كه مىدهد شدنى نيست.
" إِنْ هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا" مرادشان از اينكه گفتند" مىميريم و زنده مىشويم" اين است كه يك عده از ما مىميرند، عدهاى ديگر به دنيا مىآيند و پيوسته اين چنينيم." وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ" يعنى براى يك زندگى ديگر غير از زندگى دنيايى زنده نمىشويم.
و ممكن است اين جمله از كلام ايشان را حمل بر تناسخ كنيم. و تناسخ عبارت از اين است كه با مرگ يك فرد آدمى، روح او از كالبدش بيرون آمده و به بدن يك فرد ديگر، چه انسان و چه غير انسان حلول كند، چون اين نظريه در ميان وثنى مذهبان (مشركين) شايع است، و بسيارى از آنان تناسخ را به ولادت بعد از ولادت تعبير مىكنند، ولى اين احتمال آن طور كه بايد و شايد با سياق آيات مورد بحث سازگارى ندارد.
بار چهارم گفتند:" إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً وَ ما نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ" و مقصودشان از اين جمله تكذيب آن حضرت در دعوى رسالت، و آنچه كه دعوايش متضمن آن است مىباشد، قبلا هم توحيد و معاد را انكار كرده بودند.
و مرادشان از كلمه" نحن- ما" خودشان كه از بزرگان و اشرافند و عامه مردمشان مىباشند. همه را شركت دادند تا عامه مردم ايشان را متهم نكنند به اينكه شما ما را به شرك و انكار رسالت رسول دعوت كرديد. ممكن هم هست مراد تنها خودشان باشند، نه عامه مردم، و منظورشان اعلام نظريه خود بوده تا عوام هم به آنها اقتداء كنند.
همه اين حرفها در اول آيات، آنجا كه خدا اوصاف آنان را مىشمرد جمع و يك جا آمده بود، و آن عبارت بود از انكار توحيد و نبوت و معاد، و اتراف در زندگى دنيا.
اين را هم بايد دانست اينكه در صدر آيات كه فرمود:" وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَةِ وَ أَتْرَفْناهُمْ" جمله:" من قومه" را بر جمله" الَّذِينَ كَفَرُوا" مقدم ذكر كرد، و در داستان سابق كه مىفرمود:" فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ" عكس اين را آورد، براى اين جهت است كه ترتيب جملههاى پشت سر هم، يعنى" كفروا" و" كذبوا" و" اترفناهم" به هم نخورد، و اگر هم بعد از همه جملات مىآورد فاصله زياد مىشد.
" قالَ رَبِّ انْصُرْنِي بِما كَذَّبُونِ".
تفسير اين جمله در داستان سابق گذشت.
" قالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَيُصْبِحُنَّ نادِمِينَ".
اين جمله پاسخ پروردگار به نوح در استجابت دعاى او است. و پشيمان شدن قوم