ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 15 -صفحه : 583/ 86
نمايش فراداده

مصداق و در نظر مشركين اخص از اله است. و خلاصه اينطور نيست كه تمامى معبودهاى مشركين از نظر ايشان فرزند خدا باشند، چون خود آنان به خدايانى اعتقاد دارند كه فرزند خدايش نمى‏دانند، پس اينكه در آيه مورد بحث مى‏فرمايد:" خداوند هيچ فرزندى براى خود نگرفته و هيچ معبودى با او نيست" دو جمله تكرارى نمى‏باشد، بلكه در جمله اول يك معناى اخصى را نفى كرده، و در جمله دوم به عنوان ترقى معنايى اعم را نفى نموده است و كلمه" من" در هر دو جمله زيادى است و منظور از آن صرفا تاكيد نفى است.

تقرير يك حجت بر نفى تعدد آلهه، در جمله:" إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ" كه در آن با استناد به وحدت نظام هستى بر توحيد احتجاج شده است‏

و جمله:" و گرنه هر الهى به تدبير امور مخلوق خودش مى‏پرداخت" حجت بر نفى تعدد خدايان است، و محذور تعدد خدايان را بيان مى‏كند و حاصلش اين است كه: تعدد آلهه تصور نمى‏شود مگر وقتى كه ميان آن چند خدا جدايى باشد، و به هيچ وجهى از وجوه در معناى الوهيت و ربوبيت متحد نباشند، و معناى ربوبيت يك اله در يك ناحيه عالم و در نوعى از انواع موجودات آن اين است كه تدبير آن ناحيه به وى واگذار شده باشد، به نحوى كه در كار خود مستقل باشد و احتياج به غير خود و حتى به آن كس كه اين پست را به او واگذار كرده نداشته باشد و اين نيز روشن است كه دو موجود متباين اگر ترشحى و اثرى داشته باشند آثار آن دو نيز متباين است.

و وقتى چنين شد لازمه‏اش اين است كه هر يك از اين الهه مفروض در تدبير آنچه راجع به او است مستقل باشد، و لازمه اين استقلال در تدبير هم اين است كه رابطه اتحاد و اتصال در بين انواع تدبيرهاى جاريه در عالم منقطع باشد، و مثلا نظام جارى در عالم انسانى غير از نظامى باشد كه در ساير انواع حيوانات و نباتات و خشكى و ترى عالم و كوه و دشت و آسمان و زمين جريان دارد. و نظام جارى در هر يك از اين نامبرده‏ها غير از نظام جارى در انسان باشد. و معلوم است كه لازمه چنين انقطاع و بينونت فساد آسمانها و زمين و موجودات در آن دو است، و چون مى‏بينيم كه آسمانها و زمين و آنچه در ميان آنها است تباه و فاسد نشده، پس مى‏فهميم كه رابطه‏اى ميان همه آنها هست، و نظام در همه آنها يكى است. از اينجا هم مى‏فهميم كه پس مدير همه عالم يكى است.

اين است آنچه كه مورد نظر جمله" إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ" مى‏باشد و معناى آن اين است كه: اگر با خدا خدايانى ديگر مى‏بود، هر يك از آن خدايان از ديگران جدا مى‏شد، و تدبير مخصوص به خود مى‏داشت.

بيان حجت ديگرى بر نفى تعدد آلهه كه جمله:" وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ" متضمن آنست‏

" وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ"- اين جمله محذور ديگر تعدد آلهه را مى‏رساند، كه از اين محذور و تالى فاسد يك حجت ديگرى عليه تعدد آلهه تاليف مى‏يابد. به اين بيان كه تدابير