صفحهى 121
اسم ظاهر به كار برد، يعنى به جاى ضمير، موصول" الذين" را به كار برد، و شايد اين تعبير اشاره به اين باشد كه حكم در آيه، مخصوص كسانى است كه زياد معصيت مىكنند، و خطا سراپايشان را گرفته، نه كسى كه در عمر يك گناه از او سرمىزند، هم چنان كه كلمه" سيئات" كه جمع" سيئة" است، و نيز جمله" كانوا يعملون- همواره مرتكب مىشدند"، نيز دلالت بر اين كثرت و اصرار و استمرار دارد، و اما كسى كه هم گناه مىكند و هم حسنه به جاى مىآورد، اميد هست كه خداى تعالى او را بيامرزد، هم چنان كه خودش فرموده:" وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ، خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً، عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ" «1».
اين را بايد دانست كه ملاك در" حسنه و سيئه" به خاطر اثرى است كه از آنها براى انسان حاصل مىشود، و به خاطر آن آثار، اعمالى را حسنه، و اعمالى ديگر را سيئه مىناميم، نه به خاطر جرم و اسكلت اعمال، كه يك نوع حركت است.
ثواب و عقابى هم كه بر اعمال مترتب مىشود، باز به لحاظ آن آثار است، نه به خاطر متن عمل، هم چنان كه قرآن كريم نيت باطنى را نيز مورد محاسبه قرار مىدهد، و مىفرمايد:
" وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ" «2».
با اين بيان، جواب از اشكالى «3» كه بر اطلاق آيه شده، كه: توحيد يك حسنه است، و هيچ پاداشى مهمتر از آن نيست، پس چگونه پاداش بهتر از آن را به شخص موحد مىدهند؟ و لا بد آيه شريفه يا مربوط به عقايد نيست، و يا به مساله توحيد تخصيص خورده است، روشن مىشود.
توضيح اينكه گفتيم: ملاك در ثواب و عقاب به خاطر آثار حاصل از اعمال است، نه به خاطر خود اعمال، در مساله توحيد هم ملاك اثرى است كه بر اين عمل قلبى مترتب مىشود، و اين اثر غير از خود توحيد است، گر چه هيچ عملى بهتر از توحيد فرض ندارد، ولى ممكن است چيزى را فرض كرد كه از اثر توحيد بهتر و افضل باشد.
علاوه بر اين توحيد هر چه و به هر معنا فرض شود، قابل شدت و ضعف و نقصان و
(1) جمعى ديگر به گناهان خود اعتراف كردند، عمل صالح را با عمل زشت مخلوط كردند، اميد است خدا توبهشان را بپذيرد كه خدا آمرزنده رحيم است. سوره توبه، آيه 102. (2) اگر اظهار كنيد آنچه در دلها داريد، و يا اظهارش نكنيد، به هر حال خدا شما را با آن محاسبه مىكند. سوره بقره، آيه 284. (3) تفسير فخر رازى، ج 24، ص 221. ذيل سوره نمل و مجموعة من التفاسير، ج 4، ص 770.