ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 16 -صفحه : 593/ 18
نمايش فراداده

‌صفحه‌ى 18

محبوب، از علاء بن رزين، از محمد بن مسلم، از ابى جعفر امام باقر (ع)، برايم حديث كرد كه فرمود: وقتى مادرش به او حامله شد، اثر حملش ظاهر نگشت تا هنگام زاييدنش، و فرعون زنانى از قبط را مامور كرده بود بر زنان بنى اسرائيل، تا آنان را زير نظر بگيرند كه كداميك حامله است تا گزارش دهند، و اين بدان جهت بود كه به او خبر رسيد كه بنى اسرائيل گفته‏اند: فرزندى در ميان ما به وجود مى‏آيد به نام" موسى بن عمران"، كه طومار زندگى و حكومت فرعون و يارانش به دست او درهم مى‏پيچد در آن هنگام فرعون سوگند خورد كه از اين به بعد هر فرزند پسر كه براى آنان به دنيا آيد او را مى‏كشم، تا آنچه آنان مى‏خواهند نشود، و به همين منظور در ميان مردان و زنان ايشان جدايى انداخت و مردان را زندانى كرد.

روايتى متضمن داستان تولد موسى (عليه السلام) و به رود انداخته شدن او و ...

و بعد از آنكه مادر موسى او را زاييد، نگاهى پر از غم و اندوه به وى كرد و گريست و گفت: حيف از اين پسر كه هم اكنون كشته مى‏شود، و او را ذبح مى‏كنند، ولى خداى تعالى دل آن زن را كه موكل بر او بود به سوى موسى معطوف ساخت و او را نسبت به او عطوف و مهربان كرد. پس به مادر موسى گفت: چرا رنگت زرد شد؟ گفت: براى اينكه مى‏ترسم بچه‏ام را ذبح كنند، آن زن گفت مترس، از سوى ديگر موسى به حكم خداى تعالى چنان بود كه احدى او را نمى‏ديد مگر آنكه علاقمند و دوستدارش مى‏شد هم چنان كه خداى تعالى فرموده:" وَ أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي- محبتى از خودم بر تو افكندم" «1».

به همين سبب زن قبطى كه موكل بر مادر موسى بود دوستدار و علاقه‏مند به وى شد، و خداوند تابوت را بر مادر موسى نازل كرده، ندايش داد كه كودك را در آن تابوت (صندوق) بگذار، و به دريا بيفكن،" وَ لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي" مترس و غمناك مباش كه ما او را به تو باز مى‏گردانيم و از مرسلين قرارش خواهيم داد، پس مادر موسى او را در تابوت نهاده و درب آن را محكم بست، و به رود نيل افكند.

از سوى ديگر فرعون در ساحل رود نيل قصرى داشت، كه براى تفريح بدانجا مى‏رفت و آن روز در آن قصر بود، و همسرش آسيه نيز با او بود، كه در ضمن تماشا ناگهان چشمش به يك سياهى افتاد كه بر روى آب بود و امواج دريا و باد با آن بازى مى‏كرد، و پايين و بالايش مى‏برد، سياهى هم چنان نزديك شد، تا به درب قصر رسيد. فرعون دستور داد آن صندوق را از آب گرفته و نزدش بردند، همين كه درب آن را باز كرد ديد كه كودكى در ميان آن است بى درنگ گفت: اين يكى از كودكان اسرائيلى است، ولى تا خواست اقدام به قتل او بكند خداى تعالى‏

(1) تفسير قمى، ج 2، ص 135.