صفحهى 220
(ص) خرماهاى ريخته را جمع مىكرد و مىخورد، پس به من فرمود: اى پسر عمر! چرا نمىخورى؟ عرضه داشتم ميل ندارم، فرمود ولى من ميل دارم چون امروز صبح چهارمين روزى بود كه غذا نخورده بودم، با اينكه اگر مىخواستم و دعا مىكردم كه خدا مانند ثروت كسرى و قيصر را به من بدهد هر آينه مىداد، ولى نخواستم، و در مقابل من كسانى خواهند بود و تو آنها را ديدار خواهى كرد كه روزى يك سال خود را زير سر مىگذارند، و ذخيره مىكنند، به خاطر اينكه نصيبشان كم است، ابن عمر مىگويد: به خدا سوگند از آن جا برنخاستيم، تا اينكه آيه" وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُها وَ إِيَّاكُمْ، وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ" نازل شد «1».
در الدر المنثور هم اين روايت را نقل كرده «2»، و سپس در سند آن ايراد گرفته. و علاوه بر ضعف سند، اصلا مضمونش با واقع شدن آيه در سياق آيات قبلش نمىسازد.
(1) مجمع البيان، ج 8، ص 291. (2) الدر المنثور، ج 5، ص 149.