صفحهى 269
بين همه انسانهاى گذشته و آينده باشد.
البته منظور ما از اين حرف اين نيست كه اختلاف افراد و مكانها و زمانها هيچ تاثيرى در برقرارى سنت دينى ندارد، بلكه ما فى الجمله و تا حدى آن را قبول داريم، چيزى كه هست مىخواهيم اثبات كنيم كه اساس سنت دينى عبارت است از ساختمان و بنيه انسانيت، آن بنيهاى كه حقيقتى است واحد و مشترك بين همه افراد و اقوام، و ثابت در همه.
مىخواهيم بگوييم براى انسانيت سنتى است واحد، و ثابت به ثبات اساسش، كه همان انسان است، و همين سنت است كه آسياى انسانيت بر محور آن مىگردد، و همچنين سنتهاى جزئى كه به اختلاف افراد و مكانها و زمانها مختلف مىشود، پيرامون آن دور مىزند. و اين همان است كه جمله" ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ" بدان اشاره مىكند، و ما به زودى و در بحثى جداگانه ان شاء اللَّه اين مطلب را توضيح بيشترى مىدهيم.
مفسرين در مفردات آيه، و معناى مجموع آن، اقوال متفرق ديگرى دارند.
اول اينكه: «1»" مراد از" اقامه وجه" محكم كارى در عمل است، چون وجه عبارت است از چيزى كه متوجه آنى و آن عمل است، و اقامهاش به معناى تسديد و اتقان آن است".
و اين حرف صحيح نيست، براى اينكه وجه عمل غرض مقصود از عمل است و آن غير از عمل است و در آيه شريفه فرمود:" فَأَقِمْ وَجْهَكَ"، و نفرموده" فاقم وجه عملك".
دوم اينكه: «2»" كلمه" فطرة" در جمله" فِطْرَتَ اللَّهِ" منصوب است، زيرا كلمه" اعنى" در تقدير است و كلمه فطرت به معناى ملت است، و معناى جمله اين است كه: استقامت در دين به خرج بده، و دين را نگهدار، يعنى ملتى را كه خدا مردم را بر آن ملت آفريده ادامه بده، كه در خلقت خدا تبديلى نيست".
اشكال اين وجه هم اين است كه: اين حرف وقتى صحيح است كه مراد از كلمه فطرت و كلمه" فَطَرَ النَّاسَ" دو چيز باشد، اولى به معناى ملت، و دومى به معناى خلقت باشد، و تفكيك در معناى آنها خلاف ظاهر آيه است، و اگر بگويى ممكن است دومى يعنى" فَطَرَ النَّاسَ" را هم به همان معناى ملت و دين بگيريم، و بگوييم معنايش" ادان الناس"
(1) تفسير روح البيان، ج 7، ص 30. (2) روح المعانى، ج 21، ص 39.