صفحهى 159
كار او وقتى چيزى را اراده كند فقط همين است كه بدو بگويد: باش پس وجود يابد (82).
منزه است آنكه سلطنت همه چيز به دست اوست و به سوى او بازگشت مىيابيد (83).
بيان آيات [تهديد كفار به گرفتن چشمان و دگرگون ساختن خلقتشان]
اين آيات خلاصهاى از معانى سابق است كه در سياقى ديگر بيان شدهاند و در ضمن كفار را به عذاب تهديد نموده و به اين نكته نيز اشاره مىكند كه پيامبر اسلام (ص) فرستاده خداست و كتاب او ذكر و قرآن است، نه او شاعر است، و نه كتابش شعر. و در آخر به خلقت چارپايان اشاره نموده، و با آن بر مساله توحيد و معاد احتجاج مىكند.
" وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلى أَعْيُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّى يُبْصِرُونَ" در مجمع البيان گفته: كلمه" طمس" به معناى محو و نابود كردن چيزى است، به طورى كه هيچ اثرى از آن نماند، در نتيجه" طمس بر ديدگانت" مثل پاك كردن خطى است كه نوشته شده. و نظير آن طمس بر مال است كه به معناى از بين بردن آن است به طورى كه ديگر به هيچ دركى ادراك نشود. و" كور مطموس" و" طميس" آن كورى را گويند كه اصلا شكاف بين دو پلك را نداشته باشد «1».
پس معناى جمله" وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلى أَعْيُنِهِمْ" اين است كه: اگر ما مىخواستيم هر آينه ديدگان ايشان را از بين مىبرديم به طورى كه هيچ اثرى از آن نباشد و ديگر نه ديدهاى داشته باشند، و نه ديدى.
و معناى جمله" فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ" اين است كه: در طلب و خواست آن بودند كه به سوى طريق حق و واضح سبقت گيرند، خواستند به آن طريقهاى سبقت گيرند كه سالك آن گمراه نمىشود، ولى آن را نديدند و هرگز هم نخواهند ديد. پس استبعادى كه از جمله" فَأَنَّى يُبْصِرُونَ" استفاده مىشود، خود كنايه از اين است كه هرگز نخواهند ديد.
بعضى از مفسرين «2» چنين معنا كردهاند كه:" به سوى صراط و راه حق سبقت مىگيرند، ولى به سوى آن هدايت نمىشوند". اما اين تفسير خالى از بعد نيست.
" وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلى مَكانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِيًّا وَ لا يَرْجِعُونَ" در مجمع البيان مىگويد: كلمه" مسخ" برگشتن آدمى به خلقتى زشت و بد منظره
_______________
(1 و 2) مجمع البيان، ج 8، ص 431.