" اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّكُمْ ..."
اين جمله مىخواهد مطالب گذشته، يعنى تسويه بين كتب و شرايع نازله، و ايمان آوردن به همه آنها، و تسويه بين مردم در دعوتشان به سوى دين، و برابر بودن همه طبقات مردم در مشموليت احكام را تعليل كند، و به همين جهت كلام بدون حرف عطف آمده، گويا مطلب ديگرى است غير مطالب گذشته. پس جمله مزبور به اين معنا اشاره مىكند كه:
رب همه مردم يكى است، و آن، اللَّه تعالى است، پس غير او ارباب ديگرى ندارند، تا هر كسى به رب خود بپيوندد، و بر سر ارباب خود نزاع كنند، اين بگويد رب من بهتر است، او بگويد از من بهتر است، و هر كسى تنها به شريعت پروردگار خود ايمان آورد، بلكه رب همه يكى، و صاحب همه شريعتها يكى است، و مردم همه و همه بندگان و مملوكين يكى هستند، يك خداست كه همه را تدبير مىكند، و به منظور تدبير آنها شريعتها را بر انبياء نازل مىكند، پس ديگر چرا بايد به يك شريعت ايمان بياورند، و به ساير شريعتها ايمان نياورند. يهود به شريعت موسى ايمان بياورد، ولى شريعت مسيح و محمد (ص) را قبول نكند، و نصارى شريعت عيسى را بپذيرد و در مقابل شريعت محمدى (ص) سر فرود نياورد؟ بلكه بر همه واجب است كه به تمامى كتابهاى نازل شده و شريعتهاى خدا ايمان بياورند، چون همه از يك خدا است.
" لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ"- اين جمله به اين نكته اشاره مىكند كه اعمال هر چند از حيث خوبى و بدى و از حيث پاداش و كيفر و ثواب و عقاب مختلف است، الا اينكه هر چه باشد از كنندهاش تجاوز نمىكند، يعنى عمل تو عمل من نمىشود، پس هر كسى در گرو عمل خويش است، و احدى از افراد بشر نه از عمل ديگرى بهرهمند مىشود، و نه متضرر مىگردد، پس معنا ندارد كه كسى را جلو بيندازد تا از عمل او منتفع شود، و يا يكى ديگر را عقب اندازد تا مبادا از عمل او متضرر شود. البته اعمال مردم درجات مختلفى دارد، و بعضى از بعضى ديگر بهتر و گرانبهاتر است، اما ارزيابى و سنجش آن به دست خدايى است كه به حساب اعمال بندگان خود رسيدگى مىكند، نه به دست مردم و نه پيغمبر و نه افرادى پايينتر از او، چون مردم در هر رتبهاى كه باشند بنده و مملوك خدايند و هيچ كس مالك نفس هيچ كس نيست.