ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 18 -صفحه : 590/ 516
نمايش فراداده

خدا كوهى آفريده كه نامش قاف است و سراسر عالم را فرا گرفته و ريشه‏هايش تا آن صخره‏اى كه زمين روى آن است فرو رفته، و چون‏ خدا بخواهد شهر و قريه‏اى را دچار زلزله كند، به آن كوه دستور مى‏دهد تا ريشه‏هاى خود را تكان دهد- البته آن ريشه‏اى را كه از كنار اين قريه عبور كرده- كوه هم آن ريشه خود را تكان مى‏دهد، و آن محل را مى‏لرزاند، از اين جهت است كه يك جا زلزله مى‏شود، و جاى ديگر نمى‏شود «1».

مؤلف: قمى هم به سند خود از يحيى بن ميسره خثعمى، از امام باقر (ع) نظير آن روايت را از عبد اللَّه بن بريده، و روايت ديگرى را كه در معناى آن است بدون ذكر سند، و بدون ذكر نام امام نقل كرده و فرموده: كوهى محيط به دنيا است كه در وراى آن ياجوج و ماجوج قرار دارند «2».

و به هر حال اين روايات به هيچ وجه قابل اعتماد نيستند، و امروز بطلان آنها يا ملحق به بديهيات است و يا خود بديهى است.

و در تفسير قمى در ذيل جمله" فَقالَ الْكافِرُونَ هذا شَيْ‏ءٌ عَجِيبٌ" گفته:

اين آيه در باره ابى بن خلف نازل شد كه به ابى جهل گفت:

نزديك من بيا تا تو را از محمد (ص) به شگفت آورم.

آن گاه يك تكه استخوان در دست گرفت آن را خرد كرد، بعد گفت:

اى محمد تو معتقدى كه اين استخوان زنده مى‏شود؟

اينجا بود كه خداى تعالى فرمود:

" بَلْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ فَهُمْ فِي أَمْرٍ مَرِيجٍ" «3».

(1) الدر المنثور، ج 6، ص 102.

(2) تفسير قمى، ج 2، ص 323.

(3) تفسير قمى، ج 2، ص 323.