ترجمه تفسیر المیزان

سید محمدحسین طباطبایی؛ ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی

جلد 19 -صفحه : 676/ 122
نمايش فراداده

و ابن طاووس در كتاب نجوم از على (ع) روايت كرده كه فرمود:

مسافرت كردن در هر ماه وقتى كه قمر در محاق است، و همچنين وقتى كه در عقرب است خوب‏ نيست «1».

حمل آن دسته روايات كه بر سعد و نحس بودن بعضى كواكب دلالت دارند بر تقيه و وجوهى ديگر در اين باره‏

و ممكن است امثال اين روايات را حمل كنيم بر تقيه كه البته ديگران هم اينطور حمل كرده‏اند، و نيز ممكن است حمل شود بر مقارنه اين اوقات با تفالى كه عامه مى‏زنند، هم چنان كه عده‏اى از روايات نيز به آن اشعار دارد، چون در آن روايات دستور داده‏اند براى دفع نحوست صدقه دهيد، مانند روايتى كه راوندى به سند خود از موسى بن جعفر از پدرش از جدش نقل كرده كه در حديثى فرمود:

در هر صبحگاه به صدقه‏اى تصدق ده تا نحوست آن روز از تو بر طرف شود، و در هر شامگاه به صدقه‏اى تصدق ده تا نحوست آن شب از تو دور گردد، (تا آخر حديث) «2».

ممكن هم هست بگوييم:

اين روايات نظر به ارتباط خاص دارد كه بين وضع آسمان و حادثه زمينى به نحو اقتضا هست، نه به نحو عليت.

دسته دوم از روايات آن رواياتى است كه به كلى تاثيرات نجوم در حوادث را انكار و تكذيب نموده و به شدت از اعتقاد بدان و نيز اشتغال به علم نجوم نهى مى‏كند، مانند كلام امير المؤمنين در نهج البلاغه كه مى‏فرمايد:

" و المنجم كالكاهن و الكاهن كالساحر و الساحر كالكافر و الكافر فى النار"«3».

و از اخبارى ديگر بر مى‏آيد كه آن را تصديق كرده، و اجازه داده كه در نجوم نظر كنند و فرموده‏اند:

نهى از اشتغال به علم نجوم براى اين است كه مبادا كسى آنها را مستقل در تاثير بپندارد، و كارش منجر به شرك شود.

دسته سوم از آن روايات، احاديثى است كه دلالت دارد بر اينكه نجوم در جاى خود حق است چيزى كه هست اندك از اين علم فايده ندارد و زيادش هم به دست كسى نمى‏آيد، هم چنان كه در كافى به سند خود از عبد الرحمن بن سيابه روايت كرده كه گفت:

به امام صادق (ع) عرضه داشتم:

فدايت شوم، مردم مى‏گويند تحصيل علم نجوم حلال نيست، و من اين علم را دوست مى‏دارم، اگر به راستى مضر به دين من است، دنبالش نروم، چون مرا به چيزى كه مضر به دينم باشد حاجتى نيست، و اگر مضر به دينم نيست بفرما، كه به خدا قسم خيلى به آن علاقه‏مندم، و خيلى اشتهاى تحصيل آن را دارم؟

(1) بحار الانوار، ج 58، ص 254، ح 42.

(2) بحار الانوار، ج 58، ص 257، ح 48.

(3) يعنى: منجم مثل كاهن است، و كاهن چون ساحر، و ساحر چون كافر، و كافر هم در آتش است. نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه 78، ص 177.